جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
بیعنوان
من آب میخواهم. لطفاً... یك لیوان... آب... به من بده. سرد نباشد. گرم هم نباشد. فقط یك لیوان آب. گل نگذاری تویش. خواهش میكنم. من از ریشهها وحشت دارم. متشكرم. بگذارش همینجا، آره، كارَت خیلی خوب است. یك نامه هم برای دانشگاه بنویس. لطفاً خوشخط باشد. بنویس آن وامها را پس نخواهم داد. بنویس من بودم كه آن كتابها را از كتابخانه دزدیدم. همهٔ آن سیزده كتاب را. تازه دو كتاب مرجع هم بود كه آنها نفهمیده بودند. این را حتماً بنویس وبنویس كه هیچكدامشان را پس نمیدهم. شاید این باعث شود برایم تسلیت به تابلوها نچسبانند.
به آن شركت تبلیغاتی هم زنگ بزن. بگو معذرت میخواهم كه آنكاره نیستم. ولی اگر بودم یك دقیقه هم آنجا نمیماندم. بگو حدود سیصد هزار تومن از آنها كش رفتهام و خیلی احمق بودند كه نفهمیدند. بگو این پول را پس نمیدهم.
لطفاً یك لیوان آب دیگر. آه! متشكرم. فكر میكنم قبلاً به تو گفته باشم كه كارَت خیلی خوب است. خب، یكبار دیگر هم میگویم. پاكت؟ باید تو كشوی میز پدر باشد. تمبر هم همانجا هست. اما تو كه به این چیزها احتیاج نداری...
چهطور است یك نامه هم برای مدرسه بنویسی و به آن خانم معلم كلاس اول كه خپل بود و سرخ، بگویی كه حالم از آن سینههای بزرگ و شكم پرپیهاش به هم میخورد، و بنویسی كه او حق نداشت جلو كلاس بایستاندم و به بچهها بگوید برایم دست بزنند. بگو درست است كه من همیشه پایینترین نمره را میآوردم ولی او... او... حق... نداشت... تحقیرم كند. اوه! نه... فكر نكنی دارم گریه میكنم. به هیچوجه. این به خاطر بوی پیاز است، من به پیاز حساسیت دارم. لابد مادر پیاز رنده میكند. خب، كجا بودیم؟ فراموش كن!
باید یك نامه هم برای ناظم دبیرستان بنویسی و بگویی من بودم كه زنگهای بیكاری توی كلاس ضرب میگرفتم و مریم بود كه میخواند و بقیه هم میرقصیدند. بگو اگر بخواهد اسامی آنها را مینویسم برایش. بگو حتی اگر بخواهد آدرس و شمارهٔ تلفنشان را هم مینویسم، و بگو از این كه هر ترم انضباطم را بیست میداد ازش متنفرم. ولی بوی كرم ضدآفتابش را خیلی دوست داشتم. بگو اگر ممكن است در ازای آن لیست اسم كرم را برایم بفرستد. برایش بنویس من بودم كه با سعیده برهانی اتومبیل آقای شاكری دبیر ریاضی را پنچر كردیم.
حالا دیگر اینكه آنها بدانند یا نه، چه فرقی به حالم میكند؟ با وجود تو دیگر دستشان به من نمیرسد. مگر اینكه جسم شخصیام را بنشانند توی میدانی، جایی، و هی سنگ بزنندش یا دستش را قطع كنند. خندهآور است، نه؟
چیه؟ چرا بیحوصلهای؟ به این زودی خسته شدهای؟ یا شاید فكر میكنی معاملهمان عادلانه نیست؟ اول یك لیوان آب برایم بیاور. لطفاً خنك باشد. خیلی خنك باشد. هی! كجا میروی؟ مگر یكی دو نامه و تلفن چهقدر وقت میبرد؟ من خودم را با نوشابهٔ لیمویی و نخ دندان در اختیارت گذاشتهام. فكر كردی احمقم؟ خودت میدانی حالا نوبت من نبود. هی! صبر كن! قول میدهم این آخریش باشد. آن بالا بنویس. میخواستم بنویسی از این كه پشتیشان را كردم احساس بدی میكنم. كجا میروی؟ بالاخره مجبوری برگردی، ساعت جیبیات را كش رفتهام.
مریم بندانی
منبع : دیباچه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
طالبان رئیسی ابراهیم رئیسی توماج صالحی حجاب گشت ارشاد سریلانکا رهبر انقلاب کارگران پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت
آتش سوزی کنکور سیل هواشناسی تهران سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل زنان
قیمت خودرو خودرو بازنشستگان قیمت دلار دلار قیمت طلا بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی ارز قیمت سکه مسکن
هوش مصنوعی مهران مدیری تلویزیون فیلم سحر دولتشاهی سینمای ایران کتاب بازیگر تئاتر شعر سینما
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال تراکتور لیگ برتر انگلیس تیم ملی فوتسال ایران
تیک تاک همراه اول بنیاد ملی نخبگان فیلترینگ ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات اپل نخبگان
مالاریا سلامت روان کاهش وزن استرس داروخانه پیری دوش گرفتن