شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مهربان


مهربان
توی جنگل همه او را مهربان صدا کردند.
در همسایگی مهربان، روباهی لانه داشت، بدجنس و مغرور! روباه دمی داشت قشنگ و پر مو.
یک روز حیوانات جنگل تصمیم گرفتند جشن بزرگی بر پا کنند و بهترین حیوان را معرفی کنند، روباهه وقتی این خبر را شنید خیلی خوشحال شد و با خودش گفت از حالا معلوم است که چه کسی به عنوان بهترین حیوان جنگل انتخاب خواهد شد بعد نگاهی به دمش انداخت و با غرور گفت: بهترین حیوان جنگل باید دمی به این قشنگی داشته باشد.
روباه با این فکر خوشحال و سرحال از لانه بیرون رفت تا در جنگل قدم بزند اما هنوز از لانه اش خیلی دور نشده بود که صدای حرف زدن چند حیوان و پرنده را شنید آهسته جلو رفت و یواشکی از پشت بوته ها سرک کشید، صدای گنجشک بود که با گوزن و خرگوش داشت حرف می زد و می گفت: چند روز پیش به جوجه ام پرواز کردن یاد می دادم که ناگهان جوجه کوچولو از بالای درخت افتاد و من هر چه کردم نتوانستم او را بلند کنم می ترسیدم نکند حیوانی بیاید و او را بخورد.
یک دفعه به یاد مهربان افتادم با عجله به سراغش رفتم و کمک خواستم.
مهربان هم خیلی زود آمد و جوجه ام را برداشت و از درخت بالا رفت و گذاشت توی لانه.
به نظر من بهترین حیوان جنگل مهربان است.
گوزن گفت: من هم یک روز داشتم از دست شکارچی فرار می کردم شاخم گیر کرد به شاخه درخت، هر کار کردم نتوانستم شاخم را بیرون بیاورم، هر لحظه ممکن بود شکارچی سر برسد و من را شکار کند برای همین فریاد زدم، مهربان صدایم را شنید آمد و کمکم کرد تا شاخم را آزاد کردم، او حیوان قوی و بزرگی است.
به نظر من مهربان بهترین حیوان جنگل است.
خرگوش هم گفت: یک روز بهاری که داشتم با پروانه ها بازی می کردم پایم لیز خورد و افتادم توی آب رودخانه، داشتم غرق می شدم چون شنا کردن بلد نبودم، داد زدم و کمک خواستم.
مهربان که تازه از خواب زمستانی بیدار شده بود صدایم را شنید پرید توی آب و بعد از کمی شنا کردن دستم را گرفت و من را نجات داد، او شناگر ماهری است.
گنجشک گفت: من مطمئن هستم حیوانات دیگر هم مهربان را خیلی دوست دارند چون او با همه مهربان است و به همه کمک می کند.
روباه با شنیدن این حرف ها عصبانی شد و با خودش گفت: یک بلایی به سر مهربان، بیاورم که مهربانی کردن از یادش برود! و بعد راه افتاد و رفت در خانه مهربان را زد.
مهربان در را باز کرد و دید روباه با حالتی غمگین و بیچاره پشت در ایستاده است، مهربان با تعجب پرسید: چی شده؟ چرا ناراحتی؟
روباه گفت: راستش را بخواهی دیگر از بدجنسی کردن خسته شده ام و دوست دارم بقیه عمرم مثل تو مهربان باشم آمده ام از تو خواهش کنم مهربانی ات را به من بدهی.
مهربان تعجب کرد و گفت: اگر مهربانی ام را به تو بدهم که دیگر مهربان نیستم!
روباه این حرف را که شنید زد زیر گریه و گفت: تو به همه حیوانات کمک می کنی و باعث خوشحالی آن ها می شوی ولی دل من را می شکنی؟!
مهربان دلش به حال روباه سوخت و مهربانی اش را به روباه داد.
روباه مهربانی را گرفت و با عجله به خانه اش رفت و آن را توی صندوقچه ای گذاشت و بعد گفت: خب! این هم از این ، حالا ببینم چه کسی بهترین حیوان جنگل است؟
آقا کلاغه که همه چیز را دیده بود با عجله رفت و همه حیوانات جنگل را خبر کرد حیوانات جنگل خیلی ناراحت و عصبانی شدند و نقشه ای کشیدند.
روز بعد وقتی روباه برای گردش کردن به وسط جنگل رفته بود کلاغه شروع به فریاد زدن کرد و گفت: خطر خطر شکارچی دارد می آید!
روباه تا این خبر را شنید آماده شد که فرار کند اما کلاغه گفت: ای وای آقا روباهه، کجا می روی؟ تو داری به طرف شکارچی می روی!
روباه که ترسیده بود گفت: پس چه کار کنم به کجا بروم؟
کلاغ گفت: به دنبال من بیا! من جایی را بلدم که می توانی از دست شکارچی پنهان شوی.
کلاغ پرواز کرد و روباه هم به دنبال کلاغ شروع به دویدن کرد اما چون خیلی عجله داشت دمش به خارها و بوته های سر راه گیر کرد و کنده شد.
در همین موقع خرگوش که همان جا منتظر بود دم روباه را برداشت و فرار کرد.
روباه خرگوش را نگاه کرد و فهمید که گول خورده است، برای همین با عصبانیت به کلاغ گفت: این کارها چیه؟زود برو و به خرگوش بگو دمم را پس بدهد!
کلاغ گفت: اگر دمت را دوست داری باید اول مهربانی مهربان را به او برگردانی!
روباه که چاره ای نداشت قبول کرد و دمش را پس گرفت و در جشن حیوانات جنگل همه حیوانات قبول کردند که مهربان بهترین حیوان جنگل است.
به نظر شما مهربان اسم چه حیوانی است که زمستان ها به خواب زمستانی می رود، قوی و پر زور است، ازدرخت هم می تواند بالا برود، شنا هم می کند....؟ جواب شما درست است مهربان خرس قهوه ای است!

تقی زاده
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید