شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

کو


کو بانگ جرس‌ها و کجا نالهٔ کوس؟٭
رک: آنها که تو ديدى همه رفتند حالا کوکو؟
٭ مرغى ديدم نشسته بر بارهٔ طوس در پيش نهاده کلّهٔ کيکاووس
با کلّه همى گفت که افسوس افسوس ....................... (خيّام)
کوتاه خردمند بِهْ که نادان بلند (سعدى)
رک: نه هر که به قامت مهتر به قيمت بهتر (سعدى)
کو در زمانه آن که نرنجد ز حرف راست٭
رک: هر راستى را نبايد گفت
٭ پروين به کجْروان سخن از راستى چه سود ............... (پروين اعتصامى)
کودک و آنگاه ترکِ دانهٔ خرما؟ ٭
٭ .......................... شاعر و آنگاه ردّ بوسهٔ شيرين (قاآنى)
کودکى، در سفر تو مرد شوى٭  
رک: سفر مربّى مرد است
٭   ...................... رنجه از راهِ گرم و سرد شوى (سنائى)
کور آئينه شناسد؟ هيهات!٭
رک: کور کجا نقش قندهار شناسد
٭ خصم تو کور و تو آئينهٔ شرع ........................... (خاقانى)
کور از خدا چه مى‌خواهد؟ دو چشم بينا
نظير:
کور چه خواهد به‌جز دو ديدهٔ روشن (فرّخى سيستانى)
ـ کل از خدا چه مى‌خواهد؟دو زلف رعنا
کور اگر گوهر نبيند گو مبين (عطّار)
 
کور باد چشمى که نابه‌هنگام بسته شود (مرزبان‌نامه)
 
کور بشود آن چشمى که نتواند کار ابرو را بکند
نظير: چشم هزار کار مى‌کند که ابرو نمى‌کند
کور به بازار کچل به حمّام! يعنى هر دو مايهٔ رسوائى است
نظير:
کور نرود به بازار، کر نرود به ديدار
ـ شتر بر نردبان، کور به بازار، کچل به حمّام!
کور به‌کار خود بيناست
نظير:
ديوانه به‌کار خود هشيار است
ـ هر کس مصلحت خويش نکو مى‌داند 
ـ هر کسى را به‌کار خويش هُش است
کور بيکاره مژه‌هايش را مى‌کَنَد
رک: آدم بيکار جوال‌دوز به فلان خود مى‌زند
کورِ بينا بهتر از بيناى کور٭
٭ مختصر گويم، به هر کارى که هست ..................... (قاآنى)
کور پندارد که بينا دو دستى مى‌خورَد
نظير: کور خيال مى‌کند چشم دارها چهارتا چهارتا مى‌خورند
کور پندارد که هر چه در توبره دارد رفيقش نيز دارد٭
نظير:
کافر همه را به کيش خود پندارد
ـ بدگمان باشد هميشه زشتکار نامهٔ خود خواند اندر حق يار (مولوى)
ـ من و تو آنچه در نهان داريم به همه‌کس ظنْ آن چنان داريم (نظامى)
٭ يا: کور خيال مى‌کند که هر چه در توبره‌اش است در توبرهٔ رفيقش هم هست
کور چه خواهد به‌جز دو ديدهٔ روشن٭
رک: کور از خدا چه مى‌خواهد؟ دو چشم بينا
٭ آئىّ و گوئى که بوسه خواهى؟ خواهم ...................... (فرّخى سيستانى)
کورِ خانه‌نشين از بغداد خبر مى‌دهد
بسيار لافزن است
کورِ خود است و بيناى مردم
رک: هر کس به عيب خود کور است
کور خود مباش و بيناى مردم
رک: هر کس به عيب خود کور است
کور خيال مى‌کند چشم دارها چهارتا چهارتا مى‌خورند
نظير: کور پندار که بينا دو دستى مى‌خورَد
کور خيال مى‌کند هر چه در توبره‌اش هست در توبرهٔ رفيقش هم هست
صورت ديگرى است از: 'کور پندارد هر چه در توبره دارد رفيقش نيز دارد'
کور را به چراغ چه حاجت؟
رک: تو که چراغ نبينى به چراغ چه بينى؟
کور را خطر همچو بى‌عصائى نيست (وحيد قزوينى)
کور شود چشمى که بيش از صاحب عزا گريه کند
رک: دايهٔ مهربان‌تر از مادر را بايد پستان بريد
کور شود دکّاندارى که مشترى خودش را نشناسد!
کور کجا نقش قندهار شناسد
نظير:
کور آئينه شناسد؟ هيهات! (خاقانى)
ـ کور کجا چهرهٔ نکو بيند
کور کور را مى‌جويد آب گودال را
نظير: جاذب هر جنس را همجنس دان (مولوى)
نيزرک: ديزى مى‌گردد درش را پيدا مى‌کند
کور که مُرد بادام چشم مى‌شود!
رک: بُز مرده و شاخ زرّين!
کور کى چهرهٔ نکو بيند؟ (سنائى)
نظير: 
کور کجا نقش قندهار شناسد
    ـ نور موسى چگونه بيند کور نطق عيسى چگونه داند کر؟ (ناصرخسرو)
ـ کور آئينه شناسد؟ هيهات! (خاقانى)
 ـ به بى‌ديده نتوان نمودن چراغ (نظامى)
کور را چه به شب‌نشينى؟
صورت ديگرى است از مَثَل 'کور و شب‌نشينى؟'
کور مى‌شوم، کر مى‌شوم، امّا خر نمى‌شوم
نظير: لال شوم، کور شوم، کر شوم، محال است که من خر شوم!
کور نرود به بازار، کر نرود به ديدار
رک، کور به بازار، کچل به حمّام!
کور و شب‌نشينى
نظير:
کور و نظربازى؟
ـ کر مادرزاد را چه به سُرنا


همچنین مشاهده کنید