شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

که، کى


که آگَهْ است که تقدير بر سرش چه نوشت؟٭
٭ مکن به نامه سياهى ملامتِ منِ مست ............................. (حافظ)
که خنديد روزى که نگريست زار؟ (اسدى)
رک: اندر پسِ هر خنده دو صد گريه مهيّاست
که داند که فردا چون بوَد چون (نظامى)
رک: از فردا کسى خبر ندارد
که داند که فردا چه خواهد بُدن (فردوسى)
رک: از فردا کسى خبر ندارد
که داند که فردا چه گردد زمان٭
رک: از فردا کسى خبر ندارد
٭ از امروز کارى به فردا ممان ........................... (فردوسى)
که راه بجويد ز کور بى‌بصرى؟
رک: کورى چسان عصاکش کور دگر بوَد؟
که زند دستهٔ هاون، که خورد هليم و روغن؟
رک: کى کاشت کى درو کرد؟
که کرد و نيافت و که خواهد کرد که نخواهد يافت (دولتشاه سمرقندى)
نظير: به منزل رسيد آنکه پوينده بود
که گويد که دانا و نادان يکى است (فردوسى)
    نظير: نيست دانا برابر نادان اين مثل زد خداى در قرآن (اوحدى)
که گويد که کژّى بِهْ از راستى است (فردوسى)
رک: ز کژّى نشد راست کار کسى (اسدى)
که گويد که نفرين بِهْ از آفرين؟٭
٭ بى‌آزارى و خامشى برگزين .......................... (فردوسى)
که مى‌داند که گربه کجا تخم مى‌گذارد
رک: که مى‌داند که گربه کجا تخم مى‌گذارد
که ها کرو که جا کرو؟
رک: کى کاشت و کى درو کرد؟
کى از آن دنيا آمده که بگويد نيم‌سوز به‌کار مى‌برند
عبارتى است که افراد سست‌عقيده و هُرهُرى‌مذهب و بى‌اعتقاد به عقوبات آن جهان به شوخى يا به جدّ براى تبرئه کردن خود از گناهان بر زبان رانند
کى بوَد خود ديده مانند شنود ٭
رک: شنيدن کى بوَد مانند ديدن
٭ ديد صد چندان که وصفش کرده بود ............................... (مولوى)
کى بود، کى بود؟ من نبودم! (عا).
کنايه از عمل شخصى است که کار خلافى انجام داده و مى‌خواهد با زيان‌آورى و زرنگى منکر عمل خود بشود و از زير بار مسئوليت آن ‌کار شانه خالى کند
کى بوَد نغمهٔ داود چو آواز دراى؟٭
رک: لاشهٔ خر را به تازى چه نسبت؟
٭ نظم او را تو مپندار چو نظم دگران ...................... (شرف شفروه)
کى به گِل پنهان توان کردن فروغ آفتاب٭
رک: آفتاب را به گِل نتوان اندود
٭ با وجود عقل اگر پيدا بوَد عشقش رواست .......................... (ابن يمين)
کى به مسجد سزد آن شمع که در خانه رواست؟٭
رک: چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است
٭ عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست ................. (ملک‌الشعراى بهار)
کى تراشد تيغ دستهٔ خويش را٭
رک: چاقو دستهٔ خودش را نمى‌برّد
      ٭ ............................... رو به جرّاحى سپار اين ريش را (مولوى)
کى توان اندود خورشيدى به گِل٭
رک: آفتاب را به گل نتوان اندود
٭ اى ضياءالحق حُسام دين و دل ...................... (کاتبى)
کى توان حق گفت جز زير لحاف؟
مأخوذ از حکايت زير که مولانا در مثنوى معنوى نقل کرده است:
    شاه با دلقک همى شطرنج باخت مات کردش زود، خشمِ شه بتافت
    گفت شَه شَه و آن شهِ کبر آورش    يک يک از شطرنج مى‌زد بر سرش
    که بگير اينک شَهَت اى قلتبان  صبر کرد آن دلقک و گفت الامان
    دستِ ديگر باختن فرمود مير  او چنان لرزان که عور از ز مهرير
    باخت ديگر دست و شَهْ مات شد       وقتِ شَه شَه گفتن و ميقات شد
    بر جهيد آن دلقک و در کُنج رفت  شش نمد بر خود فگند از بيم تفت
    زير بالش‌ها و زير شش نمد خفت پنهان تا ز زَخْمِ شَه زهد
    گفت شَه هى هى چه کردى چيست اين  گفت شه شه شه شه اى شاه گزين
    کى توان حق گفت جز زير لحاف يا تو اى خشم آورِ آتش سجاف (مثنوى معنوى، دفتر پنجم)
کى توان کرد ظرف پُر را پُر (سنائى)
کى دلاور ز پى لشکر بشکسته روَد ٭
٭ سپه عقل که بشکست مرو در پى او ............................ (کاتبى)
کى روا باشد چنين اى دوستان ما در اين حبس و شما در بوستان؟
کى زد که نخورد؟
    رک: 'اين به آن در' و 'زدى ضربتى ضربتى نوش کن!'
کى زنده؟ کى مرده؟
    رک: از فردا کسى خبر ندارد
کيست آن کس که در اين دايره سرگردان نيست (کاتبى)
کيسهٔ خالى و دلى خواهان!
    رک: چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم
کيسهٔ گدا هميشه خالى است!
کى شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد٭
    رک: دست شکسته کار مى‌کند، دل شکسته کار نمى‌کند
٭ .......................... يک نکته در اين معنى گفتيم و همين باشد (حافظ)
کى شناسد طفل قدرِ سيلى استاد را؟٭
    رک: سيلى معلم نبوَد از آزار
٭ صدمه‌هاى عشق را کى بوالهوس دارد قبول .................. (ظهير فاريابى)
کى شنيدستى که گردد تشنه سيراب از شراب؟ (قاآنى)
کى شود خفّاش هم فرّ هما؟ (مولوى)
    نظير:
    کجا رسد خر بارى به اسب جولانى (قاآنى)
    ـ کرم شب‌تاب کجا
    ـ گوهر شب‌تاب کجا؟ (يوسف جويبارى)
کى شود دريا به پوز سگ نجس؟٭
    رک: از لف لف سگ دريا نجس نمى‌شود
٭ ............................. کى شود خورشيد از پف منطمس (مولوى)
کى شود سنگِ بد گهر، گوهر؟٭
٭ از خرده بدگهر نگيرد فرّ   .......................... (سنائى)
کى عمر رفته را به دويدن توان گرفت؟ (يقين کاشانى)
کى غم دندان خورَد آن کس که نانى نيستش٭
٭ بر فقيران سخت پيرى نباشد نا گوار ........................... (صائب)
کى فتد صيدى به دامت تا نريزى دانه‌اى (امير عيسيٰ يزدى)
کى کاشت و کى درو کرد؟
    نظير:
    که ها کرو که جا کرو؟
    ـ که زند دستهٔ هاون که خورد هليم و روغن؟
    ـ کبوتر مى‌رود دانه جمع مى‌کند کلاغ مى‌آيد و مى‌خورد
    ـ رقصش مال ماست عرقچينش مال ديگران
    ـ کوزه‌اش سرِ ما را شکست سکّه‌اش گير ديگران آمد
    ـ جنگش را رستم کرد کشته‌اش را افراسياب داد
    ـ تو کندى جوى و آبش ديگرى برد
    ـ يکى کندکان و يکى يافت گوهر
    ـ جان کندن لقمان و خوردن مغول
    ـ کار کردن خر خوردن يابو
    ـ بيستون را عشق کند و شهرتش را فرهاد برد
    ـ کوه را فرهاد کند و لعل را پرويز يافت
    ـ جور گُل بلبل کشيد و فيض گُل را باد برد
    ـ الله الله تلف کرد و که اندوخته بود (حافظ)
    ـ چه گنج‌ها بنهادند و ديگرى برداشت (سعدى)
رنج ما برديم و گنج ارباب دولت برده‌اند خار ما خورديم و ايشان گل به‌دست آورده‌اند (خواجو کرمانى)
کى گفته بود تو زن کنى حسن‌جان خودتو اسير غم کنى حسن‌جان (عا).
رک: غم ندارى زن بگير
کى مُرد که تو عزيز شدى؟
نظير:
    مگر سقف آسمان سوراخ شده و تو از آن افتاده‌اى؟
    ـ توى جاليزِ خربزهٔ آقانبات سبز شده!
کى مرده، کى زنده؟
رک: کى زنده، کى مرده؟
  کيمياگر ز غصه مرده و رنج ابله اندر خرابه يافته گنج (سعدى)
رک: هر که فهميد مُرد، هر که نفهميد برد
کى مى‌داند که گربه کجا تخم مى‌گذارد؟
کى مى‌گويد که اسب داروغه جو نمى‌خورد؟ (از مجمع‌الامثال)
کينه‌جوئى روش احسان نيست٭
٭ ............................. هر که احسان نکند انسان نيست (جامى)
کينه شکم تا چهل سال است
رک: داغ شکم از داغ عزيزان بدتر است


همچنین مشاهده کنید