شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شعر چگونه ساخته می شود


در بحث های مختلف ادبی و در گفت و گو با اعضای جوان كارگاه های نویسندگی و در مواجهه با منتقدین، اغلب فرصتی برای دست داده است كه خدمت عروض قدیمی برسم اگر چه نتوانستم آن را از ریشه بكنم. البته شعر قدیمی و در عین حال معصوم به سختی قابل لمس بوده است. این نوع شعر زمانی شكل گرفت كه شاعران آپولونی و دو آتشه عهد عتیق برای فرار از هنر نو، پشت بناها و آثار تاریخی پناه گرفتند و اما با كله پا كردن و نابود ساختن این بناها است كه توانسته ایم اشعار عظیمی را از دریچه ای تازه به روی خواننده بگشاییم. بچه ها و جوانان در مدارس ادبی پی این هستند كه كنجكاوانه از درون این اسب كاغذی سر در آورند. بعد از فعالیت فرمالیست ها، درون این اسبها و فیل های كاغذیی قابل دیدن شد. اگر این اسب ها به زانو در آمدند ـ با عرض تاسف! ما نباید با شعر قدیم یكی به دو كنیم. آخر این ها كتاب درسی ما هستند. نفرت همیشگی و ریشه دار ما نسبت به هنرنشناسان، به خاطر دید سانتی مانتالیستی آن ها در شعر است و هم چنین نفرت ما متوجه كسانی است كه همه شكوه شعر قدیم را در عشق به سبك انژین (onegin) به تاتیانا (tatyana) خلاصه می كنند (یعنی هم آوازی روح ها) و كسانی كه شاعران را (آن طور كه در مدارس درس می دهند) فهمیدند و یا آن هایی كه وزن و قافیه در گوششان جا خوش می كنند. ما از این رقص بزن و بكوب بدوی متنفریم چرا كه با رنگ و بوی هیجانات جنسی و با اعتقاد به این كه تنها شعر ازلی و ابدی با احتجاجات از گزند در امان می ماند، حرفه سخت و جدی شاعری را مخدوش می كنند. آن ها تنها شیوه تولید شعر را این می دانند كه در جست و جوی وحی و الهام باید به آسمان چشم دوخت تا روح ملكوتی شعر به هیات كبوتر یا طاووس و یا شتر مرغی بر سر طاس شان فرود بیاید. این آقایان به راحتی دستشان رو می شود. بیایید عشق تاتیانا و یا سطری از شعر پوشكین را با دفترچه قوانین ازدواج مقایسه كنید و یا شعر «عینك دلزده» پوشكین را برای معدن چیان دانتز (donets) بخوانید یا در مراسم جشن ماه مه، سطرهای اول شعر پوشكین از كتاب (Eugene Onegin) را از بر بخوانید. بعد از این كه دست به این تجربه زدید {آن وقت خواهید دید} كه شاعر جوان امروز كه در تب و تاب انقلاب در حال سوختن است به سختی به راه و روش عهد عتیق صنعت شعری دل می بندد. در این باره خروار خروار گفته و نوشته شده است. همیشه جماعت تالارهای شعرخوانی با شور و هیجان طرف ما را می گرفتند. اما بعد از این كه سرو صداها می خوابید، شك و دودلی در جماعت راه پیدا می كرد.
«شما همیشه تخریب می كنید و چیزی جای آن آباد نمی كنید. درست است كه متون درسی قدیمی به درد نمی خورند اما كتاب های تازه و نو كجایند؟ قواعد عروضی خودتان را برای ما هم بگویید. به ما كتاب درسی بدهید.» این واقعیت كه عروض قدیم ۱۵۰۰ سال قدمت داشته است و شعر ما تنها سی سال سن دارد، كسی را از میدان به در نمی كند. شما می خواهید كه شعر بنویسید و می خواهید بدانید كه قواعد این كار چگونه است. چطور یك قصه شعر مطابق قواعد شنگلی نوشته می شود در حالی كه كاملا قافیه دارد و مطابق اركان عروض (iambies and trochaics) تقطیع می شود و باز هم به عنوان شعر به حساب نمی آید؟ شما حق دارید كه از شاعر بخواهید رمز و راز كارش را با خود به گور نبرد. من می خواهم به عنوان كسی كه عملا در شعر دست دارد بنویسم و نه كسی كه صرفا قواعد شعری می نویسد هر چند این مقاله ها علمی نیست. درباره شعر خود می نویسم. از مشاهداتم به این نتیجه رسیدم كه كار من ماهیتا كمی با كار شاعران حرفه ای دیگر متفاوت است. باردیگر باید تاكید كنم. نمی خواهم قواعدی بگویم قواعدی وجود ندارد. به كسی می گویند شاعر كه خود این قواعد شعری را خلق كند. برای صدمین بار باید مثال همیشگی و قدیمی خودم را بازگو كنم. به كسی می گویند ریاضی دان كه چیزی تازه به دانش و قواعد ریاضی اضافه می كند. اولین كسی كه «دو به علاوه دو مساوی چهار» را ابداع كرد، ریاضی دان بزرگی بود حتی اگر او با كنار هم گذاشتن دو ته سیگار در كنار دو ته سیگار دیگر به این حقیقت دست یافته باشد. هیچ كدام از مقلدان او ریاضی دان نبودند حتی اگر چیزهای بزرگی، بگیرند، قطار را با هم جمع بسته باشند. از طرف دیگر، لزومی ندارد كه آمار بازدیدهای قطار را به جامعه ریاضی ارائه دهیم و پافشاری كنیم كه آن خط به خط با هندسه لباچوفسكی ارزیابی شود.این كار تنها باعث گیجی كمیته برنامه ریزی و سردرگمی ریاضی دانان می شود و ارزیابی ها را به بن بست می كشاند. خواهند گفت كه من بدعت گذارم و به هر حال این روشن است. اما اصلا این طور نیست. هشتاد درصدد چرندیات قافیه دار به آسانی چاپ می شوند چرا كه سردبیران یا هیچ دركی از شعر ندارند و یا اصلا نمی فهمند شعر درباره چیست؟ سردبیران تنها می توانند بگویند «خوشم می آید» یا «خوشم نمی آید» در حالی كه فراموش كرده اند ذوق و سلیقه نباید هردمبیل باشد بلكه باید پرداخت شود. قریب به اتفاق سردبیرانی كه می شناسم، غرولند می كنند كه نمی دانند چگونه دست نوشت شعرها را رد كنند و نمی داند در این شرایط چه بگویند. در حالی كه سردبیران چیز فهم باید این طوری با شاعران برخورد كنند؛ اشعار شما حرف ندارد چون كه وزن و قافیه آن ها مو به مو با راهنمای شعرو شاعری نوشته برودوسكی (شنگلی، گرچ و یا غیره) می خوانند و قوافی شعر شما مطابق فرهنگ جامع اركان عروض روسی نوشته آبراموف هستند. به این خاطر كه اكنون شعر به دردخوری در دست ندارم، باعث خوشوقتی من است كه شعرهای شما را با بالاترین حق التحریر یعنی سه روبل برای هر صفحه و سه نسخه دریافتی چاپ كنم. شاعر هیچ راهی ندارد یا باید نوشتن را رها كند و یا شعر را به عنوان یك حرفه كه به جان كندن نیاز دارد، نگاه كند. در هر حال، شاعر در مقابل گزارشگر نباید باد به غبغب بیاندازد، گزارشگری كه برای یك خبر روزانه دستمزدی برابر سه روبل می گیرد اما این گزارشگر خودش را به آب و آتش می زند حال آنكه شاعر ما با زیر و رو كردن كتاب ها خودش را به زحمت می اندازد. اگر شعر می خواهد مترقی و درجه اول باشد، اگر می خواهد در آینده پر و بال بگیرد، ما باید دیوار بین شعر و دردهای بشری را از میان برداریم وآن را به عنوان یك كار تزئینی نگاه نكنیم. شرط اول: قاعده سازی هدف غایی شعر نیست در غیر این صورت شاعر خودش را تا حد یك آدم ملانقطی تنزل داده است. آدمی كه برای چیزهای خیالی و غیر ضروری قاعده می سازد فی المثل چقدر بی معنی است كه وقتی آدم سوار دوچرخه است و با حداكثر سرعت می راند، قاعده ای برای شمارش ستارگان دست و پا كند. زندگی، شرایطی را كه قاعده و فرمول لازم دارد خود خلق می كند. مبارزه طبقاتی شیوه ها و اهداف قواعد را تعیین می كند. مثلا انقلاب، اصطلاحات توده های میلیونی را به خیابان كشاند و زبان عوام حومه نشین را به مركز شهر سرازیر كرد و همچنین عز و جزهای روشنفكران را قلع و قمع كرد؛ روشنفكرانی كه با عباراتی بی خاصیت كه زمانی در كافه لغو زبان آنها بود. پس زبان تازه ای به وجود آمد. حالا چطور آن را شاعرانه اش كنیم؟ قواعد كهنه با كلماتی نظیر «اختر» و «اخگر» كه متعلق به دوره های گذشته بودند، امروزه بی مصرف هستند. چطور گفتار عوام به شعر در می آید؟ و چطور شعر از دل گفتار عوام بیرون می آید؟ آیا می توان تحت لوای عروض، از انقلاب چشم بپوشانیم نه!
چه افتضاحی می شود كه زور بزنیم تا غرش انقلاب را در چهار بیت رباعی جا بدهیم و زیر لب آن را زمزمه كنیم. نه! پایه زبان تازه و نویی به كار گرفت تا همه حق و حقوق شهروندی را دربر داشته باشد. نعره به جای چهچهه، طپانچه به جایی كمانچه.
همگام با انقلاب به پیش! (بلوك)
برای رژه، همگی به صف!
(مایاكوفسكی)
اما این كافی نیست كه مثال هایی از شعر نو بازگو كنیم یا قواعدی به كار بگیریم كه با استفاده از آن، قدرت كلمات توده های انقلابی را به حركت در آورد. این قدرت باید حسابی، سبك سنگین شود تا این كه به بیشترین حد ممكن به درد طبقه هر كس بخورد.
كافی نیست بگوییم «دشمن را به پا! با احتیاط به پیش» (بلوك) بلكه باید دشمن را جز به جز وصف كنیم یا لااقل شكلی قابل قبول از آن نشان دهیم كه به چه شباهت دارد.كافی نیست كه فقط صف آرایی كنید و رژه بروید.
مشق نظامی باید طبق اصول جنگ خیابانی باشد. یعنی باید تلگراف، بانك و اسلحه خانه را مصادره كنیم و در زمان شورش به دست كارگران بسپاریم.
ای بورژوای لعنتی!
تا می توانی بخور!
و نفس های آخرت را بكش!
(مایاكوفسكی)
شعر كلاسیك به زحمت چنین چیزهایی را شعر موجه می داند. در سال ۱۸۲۰، گرچ (Grech) هیچ چیز درباره قواعد چاستشكی (Chastushlki) به گوشش نخورده بود. حتی اگر هم چیزی درباره آن ها می دانست، شاید با همان ژست آن ها را نادیده می گرفت كه منظومه های مردم پسند را نپذیرفت «این منظومه ها نه موزن اند و نه مقطعی». اما هنوز برای این منظومه ها در خیابان های سن پترزبورگ سر و دست می شكستند. منتقدین از سر شكم سیری به دنبال قواعد این منظومه ها هستند. در ساخت شعر، نوآوری یك ضرورت است. ضمیر ما به كلمات و تركیبات كلامی همان طور كه از خاطر شاعر می گذرد، باید پرداخت شود. اگر زبان كهنه و اسقاطی هم در شعر به كار رفته باشد، می بایست وزن با مصالح نویی به كار گرفته شود. این آلیاژ به دست آمده در برابر آزمایش مقاومت خواهد كرد كه مقاومتش بستگی به كیفیت و كمیت مصالح به كار رفته در آن دارد.
البته نوآوری، به معنای بیان همه حقایق نو نیست. عروض، شعر آزاد، جناس لفظی و هم آوایی قرار نیست كه هفت روز هفته ابداع شوند. بلكه شاعر می تواند این فنون را توسعه دهد و به كار گیرد.
«دو دو تا، چهار تا» به خودی خود وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. باید آن را در عمل به كار گرفت (قواعد كاربردی). باید آن را به عنوان حقیقت فراموش نشدنی در نظر گرفت (بیشتر قواعد) باید اعتبارش را تحت شرایط عملی و متفاوت نشان داد (نمونه، محتوا، مضمون) از اینجا روشن می شود كه شعر صرفا برای توصیف و انعكاس واقعیت نیست اگر چه این كار ضروری است اما باید در حد كار یك دبیر جلسه در یك نشست بزرگ به حساب آید.
و نمی تواند چیزی بیش از این باشد: «موافق ـ تصویب شد!»
این تراژدی هواداران است. آن ها ۵ سال بعد و خیلی دیر از ماجرا خبردار می شوند یعنی زمانی كه دیگران كارها را انجام داده اند.
شعر ذاتا بی طرف نیست.
له نظر من، وقتی شاعر می گوید: «تنهای تنها بر جاده های مه آلود من رهسپارم» به این معنی است كه دختران ترغیب شوند تا با شاعر به قدم زنی بروند. هر چه باشد تو خودت این تنهایی را خواستی. اما چطور می شد اگر شعری با همین قوت در ترغیب مردم به همكاری نوشته شود. كتاب های قدیمی متون و صنایع شعری به مفهوم دقیق كلمه اصلا راهنمای شعری نبودند بلكه صرفا به شیوه های تاریخی آثار شعری می پرداختند كه كاری مرسوم بود. عنوان درست این كتاب ها چگونه نوشتن نیست بلكه «چگونه می نوشتند» است. با شما روراست باشم. هیچ چیز درباره اركان عروضی سرم نمی شود. نمی توانستم در این مورد الف را از ب تشخیص دهم و حالا هم خیال ندارم كه یاد بگیرم. نه به خاطر این كه مشكل است بلكه در سراسر كارهایم، به عنوان یك شاعر هیچ وقت فرصت نداشتم كه خودم را با این چیزها به دردسر بیاندازم. اگر این اركان در شعرم آمده، اتفاقی بوده است چون كه این ها خیلی در دست و بال مردم هستند. خیلی وقت ها سعی كردم كه از آن ها سر در بیاورم، فوت و فن شان را یاد گرفتم اما باز دوباره فراموش كردم. در كمتر از ۳ درصد آثارم این قواعد مورد استفاده قرار گرفتند در حالی كه آنها ۹۰ درصد كتاب های درسی شعر را اشغال كرده اند. در ابتدای كار هر شاعری، تعدادكمی قواعد كلی در ساخت و ساز شعر به كار می رود. حتی این قواعد خیلی مرسوم اند. همان طور كه در شطرنج حركت های اول، معمول و متعارف اند. اما بعد از این حركت ها به فكر می افتید كه چگونه حمله كنید. حتی بهترین حركتی كه به فكرشما رسیده است در بازی بعد تكرار نخواهد شد. یك حركت ناگهانی، چرت را از سر رقیب شما پاره می كند.
ولادیمیر مایاكوفسكی
ترجمه: محمد قائدی ـ امیر هوشنگ افتخاری راد
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید