یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


فکری برای آسمان تو خواهم کرد!


فکری برای آسمان تو خواهم کرد!
همه كس، از آن روستایی كه در كمركش آفتاب می نشیند و از گذشته ها سخن می گوید، شبانی كه نی لبك محرم او و بیابان آشنای اوست، تا آن كاخ نشین كه بر بستر راحت می آرامد و فرمانروایی می كند، شیفته داستانند، می شنوند و می گویند، آرزوهای خویش را در آن می یابند و كمبودهای زندگی را بدان می افزایند، از عشقی ساده، درامی شورانگیز می سازند كه قرن ها و قرن ها دل ها را اسیر و گوش ها را تسخیر می كند. همه شیفتگان از آن جوان شیفته تا آن عارف سوخته دل، خود را در قالب مجنون می یابند .
این جاذبه هاست كه داستانی را جاویدان و قهرمانانی را مشهور می كند.
مجنون را از بیابان های نجد تا كرانه ناپل سیر می دهد و زلیخا پردگی عزیز مصر را به مردم شرق و غرب عالم می شناساند! گرچه طرح كلی داستان ها، كمتر تغییر می كند اما مردم در هر جایی كه هستند، جزئیات قصه را متناسب با روحیه و محیط زیست خویش تغییر می دهند، چیزی بر آن می افزایند یا چیزهایی می كاهند، بهترین نشانه این دگرگونی ها، داستان وامق و عذرا است؛ از عنصری و طرطوسی كه بگذریم دیگر سرایندگان و نویسندگان، توجهی به اصل قصه نداشته اند و غالباً روایات خویش را بر مبنای منظومه هایی كه از جاذبه های خاص برخوردار بوده، به نظم آورده اند. در بیشتر این منظومه ها، وامق و عذرا از سرزمین یمن و گاه از چین و هند و ایروانند، نام های دیگر افراد داستان نیز آشناست، پیشامدها، متناسب با پندار مردم و موقعیت طبیعی این سرزمین ها طرح شده است و این، مشخص می كند كه دگرگونی قصه ها اگرچه مخالف امانتداری است اما تصویرهایی از زندگی حقیقی مردم را در زمانی خاص نشان می دهد؛ خواست آنها، كمبودهایشان، آداب و رسوم، خلقیات و بالاخره ویژگی های طبیعی سرزمینشان را.
باشد اندر صورت هر قصه ای
نكته بینان را زمعنی حصه ای
در این میان، داستان های منظوم را مقامی ویژه است، وزن و قافیه، دو عامل توانا در تسخیر دل هاست؛ وقتی حیوانات را آهنگ موزون دگرگون می كند، بی شك عواطف و احساسات انسان، نیز در گرو این هماهنگی خواهد بود. به علاوه شكوه ابیات و یادگیری آسان آن سبب شده است كه مثنوی های منظوم بیش از دیگر داستان ها مورد توجه قرار گیرد.
البته در ادب فارسی شماره منظومه های غنایی كم نیست اما در این گفتار بیشتر داستان هایی موردنظر است كه قهرمانانش عنوان نمونه یافته اند، این عروسان دیگر متعلق به قبیله و ملت خاصی نیستند، اینان سمبل و نشانه هایی هستند كه در هر زمان و بین هر گروه مقامی ممتاز دارند.
سخن كوتاه، بررسی كننده كوشیده است، تا آنجا كه در امكان اوست، مأخذ این داستان ها را بیابد و چهره عروسان مشهور شعر را در قصه اصلی و دیگر داستان های همانند مشخص كند.
●كهن ترین منظومه
وامق و عذرا از كهن ترین منظومه هاست كه نظم آن به شاعران زیادی نسبت داده شده است. نخستین صورت شناخته شده این منظومه، از عنصری است كه شعرای پراكنده ای از آن در فرهنگ ها باقی مانده و پروفسور محمد شفیع نیز اوراق پراكنده ای از آن را در مجموعه ای خطی یافته و براساس صورت نثری كه در داراب نامه طرطوسی است و بیت هایی كه در فرهنگ ها است بازسازی كرده است. پس از عنصری بسیاری از شاعران و نویسندگان، چه به تقلید از او و چه، در مقام مقابله، داستان هایی به این نام به نظم آورده یا به نثر نوشته اند.
ظاهراً اصل این قصه یونانی است و رواج آن در میان قوم ایرانی، نتیجه برخوردهای مكرر این ملت با یونانیان، چه از راه آسیای صغیر، و چه، از طریق سربازانی بوده است كه همراه اسكندر بدین سرزمین رسیده، مدت ها در ایران زندگی كرده اند و با مردم آمیزش داشته اند.
شباهت های بسیاری بین داستان بازسازی شده وامق و عذرای عنصری و همین حكایت در داراب نامه، با داستان میتوكوس (Metiachos) یونانی از اهالی فریژی با پارتنوپه (Parthenope) محبوب خدازادگان المپ وجود دارد كه یونانی بودن آن را مشخص می كند؛ روایت مجمل التواریخ و القصص نیز تأییدكننده و تأكید افزای دیگری است كه: «بعهد دارابن دارا، قصه وامق و عذرا بوده است به زمین یونان و بهری گویند بعهد پدرش بود». اما برخلاف آنچه حمدالله مستوفی ـ شاید از همین عبارت ها، یا روایت طرطوسی ـ نتیجه گیری كرده است، این دو همزمان با اسكندر نبوده اند بلكه ممكن است این نوشته او را نیز گواه دیگری بر رواج این داستان، همزمان با اسكندر یا پس از او، به وسیله یونانیان در ایران دانست و بعید نیست كه تحقیقات مرحوم پروفسور محمد شفیع كه می نویسد: «فلقراط پدر عذرا همان فولوقراطس (Polycrates) حاكم جزیره ساموس در حدود ۵۳۵ ق.م است» دقیق تر و درست تر باشد، به ویژه كه علاوه بر حقایق تاریخی و نوشته های یونانیان، اشارات اشعار عنصری نیز مؤید این ادعاست؛ تنها این نكته به درستی روشن نیست كه عنصری در نظم داستان خویش از روایات شفاهی بهره برده یا اساس كارش، برگردان نوشته های پهلوی یا عربی بوده است؟ زیرا از آنجا كه دولتشاه می گوید: «این داستان به نام شاه انوشیروان جمع آوری شده و در زمان عبدالله طاهر، امیر خراسان موجود بوده و بر او عرضه شده است». و ابن ندیم كه در الفهرست چند قصه از جمله الوامق و العذرا را به سهل بن هارون رامنوی از رجال عهد مأمون نسبت می دهد، باید نخستین نسخه های مكتوب این داستان در ایران، به پهلوی یا عربی باشد زیرا در فهرست آثار ابوریحان نیز آمده است كه: اما هیچ یك از این آثار باقی نمانده تا روشنگر حقیقت باشد.
تنها می توان گفت كه این یادكردها و شباهت بین ابیات باقی مانده از عنصری و روایت دارابنامه طرطوسی می تواند گواه باشد كه این قصه به صورت مكتوب وجود داشته و عنصری ـ شاید طرطوسی هم ـ از آن بهره گرفته و حتی پایبند به حفظ صورت اصلی آن بوده است، وگرنه تغییرهایی متناسب با خواست همزمانان خود به ویژه در نام های خاص می داد.
گفتیم، از مثنوی عنصری كه قدیمی ترین است جز ابیات پراكنده ای به جای نمانده و اوراقی ناقص به كوشش محمد شفیع به هم بستگی پیدا كرده است كه روشنفكر طرح كلی داستان و برخی از حوادث آن است. پایه كار در شناخت داستان هم همین اوراق پراكنده و اشعار بازمانده در فرهنگ ها و روایت طرطوسی دردارابنامه بوده است.
ظاهراً نام قصه از كتاب سهل بن هارون گرفته شده است و شاید كتابی هم كه بر عبدالله طاهر عرضه شده شكلی از همان نوشته سهل باشد چه، او شعوبی ایرانی الاصل و سخت با عرب دشمن بوده و بعید می نماید كه كتابش را از مأخذ پهلوی یا روایت ایرانی گرفته به حكمای زمان نوشیروان منسوب نموده باشد. به هر حال محققان اتفاق نظر دارند كه اصل داستان یونانی است و جزیره ساموس «شأمس» محل این رویداد است، اما نكته اینجاست كه چرا منظومه عنصری پیش از رواج كامل آن از بین رفته است و چنانكه خواهیم دید داستانهای دیگری هم كه از آن پس به نام وامق و عذرا به نظرم درآمده یا به نثر نوشته شده است به جز نام، نشانه دیگری از داستان عنصری ندارد. پروفسور محمد شفیع درباره از بین رفتن منظومه چند نكته را یاد می كند كه از آن جمله است:
۱. تاراج غوریان و از بین رفتن نسخه های خزانه محمود.
۲. نكات مربوط به بت پرستی
۳. یونانی بودن اصل قصه
این موارد می تواند در نابودی وامق و عذرا مؤثر باشد اما بی شك نمی تواند عوامل اصلی و قطعی آن به شمار آید و باید نكاتی دیگر بر آن افزوده شود:
الف ـ اسامی یونانی است و برای فارسی زبانان تلفظ آن سخت و مصداق آن ناشناخته است.
ب ـ گرچه نشانه های حماسه در آن پیداست، اما حوادث و شخصیت ها به قوم ایرانی بستگی ندارند تا مردم بدین وسیله مشتاق شوند؛ به علاوه اثر بزرگ استاد طوس ـ شاهنامه ـ در این زمان آنچنان مورد توجه واقع شده كه بازار داستان های حماسی دیگر را كساد كرده، حتی تومار شاهنامه های پیشین را در هم نوردیده است. ایرانی در این زمان به جای اینكه از «فلقراط» و «دمخنیوس» و «منقلوس» دم زند از رستم و گیو و بیژن رزم آوران خویش سخن می گوید و یادی از منظومه عنصری یا آثار دیگری كه همانند آن است نمی كند و این است كه به فاصله اندك چیزی از وامق و عذرا به جای نمی ماند و تنها نامی است و اشعار پراكنده ای، كه اگر ضرورت نبود امروز شاید آن اشعار بازمانده در فرهنگ ها را نیز نداشتیم.
مختصر داستان در آثار عنصری و طرطوسی تقریباً یكی است و شاید هم هر دو از یك مأخذ استفاده كرده اند، یا طرطوسی قصه عنصری را در نظر داشته است. محل رویداد جزیره ساموس «شامس» است كه پادشاهی به نام فلقراط فرزند «آقوس بن مشتری» بر آن فرمانروایی می كند، او شیفته «یانی» است اما خود به فلقراط دل بسته است. عروسی سر می گیرد. پس از مدتی «یانی» دختری چون ماه می آورد كه تا ده سالگی شمار سپهر برگرفته، در فنون دبیری استاد شده و كمانداری آموخته است. پدر او را دوست دارد و بدو شادمان است. وامق از خویشان فلقراط است كه مادرش مرده و پدرش زنی دیگر خواسته است، این زن او را آزار می دهد و در این اندیشه است كه مسمومش كند وامق به اتفاق دوستش توفان كه مردی تجربه دیده و كاردان است راه شأمس را در پیش می گیرد. در مدخل جزیره كنار هیكل «هرا» Hera ـ كه مولداوساموس بوده است ـ عذرا را می بیند، هر دو شیفته یكدیگر می شوند. پدر ومادر عذرا چون آگاه می شوند، نخست در این اندیشه اند كه عشق وامق را از دل فرزند بیرون رانند اما چون بیقراری او می بینند و دوستش دارند با این ازدواج موافقت می كنند، دیری نمی گذرد كه «یانی» می میرد و پدر عذرا پیمان شكنی می كند، در همین زمان دشمن به ساموس حمله می كند، فلقراط را شكست می دهد، او را به دار می آویزد و فرزندان و پیوستگانش را به اسارت می برد، عذرا نیز در این شمار است، از آن پس حوادث بسیار پیش می آید، دختر از این شهر بدان شهر می رود و چون كنیزان خرید و فروش می شود تا به روایت طرطوسی «هرنقالیس» پرهیزكار شاگرد افلاطون او را می خرد و پس از آگاهی بر سرنوشت او آزادش می كند.
وامق و عذرای عنصری چند قرن پس از او از بین رفته، حتی اثر كسانی كه كمی بعد از او هم این منثوی را ساخته اند باقی نمانده است، چنانكه از منظومه فصیحی جرجانی كه ظاهراً از ملازمان امیر عنصرالمعانی كیكاووس بن اسكندر بوده جز ورقی چند ناقص به دست دولتشاه نرسیده و آن نیز موجود نیست، صاحب تذكره هفت اقلیم هم می نویسد كه داستان وامق و عذرا منظور كرده و دو بیت از آن كه به دست آمد نوشته شد:
هر آنكو مردمان را خوار دارد
بدان كو دشمن بسیار دارد
بلا را خود همین یك حال نیكوست
كه از وی بازدانی دشمن از دوست
از منظومه امیرفرخاری نیز چیزی به جای نمانده است.
در دیگر داستان های بازمانده روایات كاملاً اختلاف دارد و تأثیر فراوان اسلام وقصه هایی چون ویس و رامین، لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه در آن آشكار است. اینك برای دوری از دراز سخنی نام سرایندگان و نویسندگان و مختصری از ویژگی های آثار آنان یاد می شود:
لامعی «محمودبن عثمان» این داستان را به تركی در سه هزار بیت سروده است صاحب كشف الظنون، وامق و عذرای او را ترجمه عنصری می داند و هرمان اته می افزاید كه: منشأ آن، افسانه ای از ایران است كه در دوره طاهریان به نظم درآمده.
ظاهراً صاحبان هر دو اثر، داستان لامعی را از منظومه عنصری یا مأخذ اصلی آن می دانند در قصه لامعی، وامق پسر طیموس خاقان چین و مادرش دختر خاقان توران است، عذرا از شنیدن نام وامق عاشق او می شود و وامق چون تصویر عذرا را می بیند بدو دل می بندد و با «بهمن» برادر شیری خویش به راه می افتد، در كوه البرز به لاهیجان به پادشاه پریان برمی خورند و در جست وجوی عذرا از كمك و همراهی او استفاده می كنند. پس از پیشامدهای فراوان بالاخره وامق خود را به طوس می رساند و با عذرا ازدواج می كند. داستانش از منظومه های حماسی به ویژه شاهنامه مایه گرفته و حادثه در حادثه است، در آخر كار نیز جز وامق و عذرا، بهمن و دلپذیر، هلهلان و هما، حكیم پیر و دایه عذرا به یكدیگر می رسند و زندگی مشتركی را آغاز می كنند.
●صلحی
مثنوی او در عهد اكبرشاه و قبل از ۹۳۳ به نظم درآمده و نسخه ای از آن به خط كاتبی در ۱۰۷۲ نوشته شده است. داستان او تحت تأثیر كامل لیلی و مجنون است، وامق پسر یكی از پادشاهان عرب است كه خداوند به دعای درویشی بدو بخشیده است. او در جوانی شیفته محبوبی بی وفا است ، سر به بیابان ها می گذارد و با كاروانی به كشمیر می رود در آنجا عذرا را كه كاملاً شبیه معشوق اوست می بیند و شیفته یكدیگر می شوند، وامق به بهانه باغبانی كردن، محبوب را دیدار می كند و راز دلدادگی می گوید. پدر و مادر عذرا چون عشق این دو نفر را درمی یابند دختر را در خانه زندانی می كنند، در نتیجه وامق از اندوه می میرد و عذرا نیز خود را می كشد.●قاضی قادری چلبی
بنا به نوشته صاحب كشف الظنون، سلطان سلیمان ترجمه مثنوی لامعی را به فارسی خواست و قاضی قادری در مدت شش ماه آن را در بحر رمل نظم كرد.
صرفی ـ در مثنوی او قصه از سرزمین یمن است و شباهت فراوان به مثنوی صلحی دارد. اینجا نیز یكی از شاهان یمن به دعای پیرمردی صاحب پسری به نام وامق می شود كه از ابتدای تولد زیباست و خیلی زود در فنون سواری و تیراندازی استاد می شود، روزی كه برای شكار به مرز روم رفته است عذرا را می بیند و شیفته او می گردد، اما چون او را از «سهیل» ـ پدرش ـ خواستگاری می كند جواب رد می شنود، در نتیجه سپاهیان یمن به روم می تازند، پدر وامق در نبرد كشته می شود و بهمن كه پادشاه شده است سهیل را اسیر می كند، پس از احضار عذرا، خود عاشق وی می شود، چاره سازی ها می كند تا وامق را بكشد اما موفق نمی شود، در پایان داستان پسر پادشاه روم وامق را در میدان چوگان به قتل می رساند و عذرا نیز خود را می كشد.
●حاجی محمدحسین شیرازی
مثنوی او كه در شیراز و هند چندبار چاپ شده و بنا به نوشته پروفسور محمدشفیع به زبان پشتو نیز ترجمه شده است حدود ۱۴۰۰ بیت دارد. در اینجا نیز وامق پسر پادشاه یمن است كه در راه شكار به چادر عذرا می رسد و شیفته یكدیگر می شوند، پدر ومادر عذرا چون راهی نمی یابند او را به زنجیر می كشند، در این میان پادشاه مصر به یمن تاختن می آورد و وامق را اسیر می كند «سلمی» دختر پادشاه بر وی عاشق می شود و دایه اش می كوشد تا وامق را نیز به دام عشق اندازد، اما بی فایده است، بالاخره وامق با اجازه شاه به كشورش باز می گردد و آنجا، عذرا را به زنی می گیرد، سلمی كه در غم فراق می سوزد، با شنیدن خبر مرگشان خوشحالی ها می كند و به «سعاد» كه شیفته اوست جواب مساعد می دهد. پس از مرگ سعاد، سلمی نیز خود را می كشد. پیداست كه دراین منظومه بخشی از حوادث داستان وامق و عذرا بر سلمی و سعاد می گذرد و پایان زندگی این دو دلداده نیز چون وامق و عذرا است.
نامی «میرزا محمدصادق» وامق و عذرا را نظم كرده و بلوشه در فهرست خود نسخه ای منثور نشان می دهد كه شاید ترجمه منظومه او باشد ـ در مثنوی نامی نیز وامق فرزند پادشاه یمن است كه در شكار بر عذرا عاشق می شود، پادشاه مصر او را اسیر می كند و «سلمی»، دخترش كه شیفته وامق شده است حیله ها می زند تا او را رام كند، بالاخره هم به ازدواجش درمی آید و با هم به سوی یمن رهسپار می شوند، در راه كشتی غرق می شود و همه جز وامق به كام امواج فرو می روند، او نیز در بازگشت، لحظه ای بر گور پدر می نشیند ، سپس آشفته و سرگردان در بیابان ها به راه می افتد و چون عذرا را می بیند، آتش دلشان زبانه می زند، هر دو می سوزند و خاكستر می شوند.
●قتیلی بخارایی
«شاعر دربار عبدالعزیزخان ازبك» در این منظومه وامق پسر یكی از امرای یمن است كه مانند یوسف درخواب می بیند كه: ستاره ای از آسمان فرود می آید و گرد سرش می گردد، معبران می گویند دختر یكی از پادشاهان عاشق او خواهد شد، وامق دوستش «شیدا» را به جست وجوی معشوق می فرستد، شیدا، قرعه می كشد و به سوی طائف می رود، در این سفر با حوادث بسیار روبرو می شود. از طرف دیگر عذرا نیز خواب دیده است كه از یمن قاصدی می رسد و در باره جوانی با او گفت وگو می كند، موبد واسطه بین این دونفر است، وامق كه به زندان پدر افتاده به كمك شیدا رهایی می یابد و تا رسیدنش به محبوبه، حوادث بسیار را پشت سر می گذارد. در پایان عذرا قبل از وامق می میرد و كمی بعد او نیز رخت از جهان بیرون می كشد.
●جوشقانی
در این مثنوی وامق ، پسر فلاطوس از شاهان ساسانی است كه تصویر عذرا دختر قدرخان پادشاه خلخ را دیده و عاشق او شده است، پس همراه بهزاد دوست خویش به خلخ رفته، چندبارعذرا را می بیند، پدر عذرا نیز با ازدواج آنها موافق است اما مرگ پدر وامق موقتاً سبب می شود كه این دو دلداده از وصال سیراب نشوند در این میان پیشامدهای زیادی رخ می دهدكه پس از توفیق وامق در همه آنها بالاخره عروسی سر می گیرد و شیفتگان سر و سامانی می گیرند. نسخه منثوری وجود دارد كه شاید سرمشق نویسنده آن همین منظومه جوشقانی باشد.
شعرای دیگری نیز این داستان را به نظم درآورده اند ازجمله: معیدی« به شعر تركی»، ضمیری ، اصفهانی ، قسمتی ، بهشتی «تركی»، ارادت خان واضح «به نثر مصنوع» و نیز سیف الدین آخوند سیف كه نسخه ای به زبان كشمیری مخلوط با فارسی دارد. از مقایسه این داستانها چنین برمی آید كه بیشتر تأثیر از دو مثنوی لامعی و صلحی است، جز این كه داستان پرداز با استفاده ازمحفوظات خویش در پرداخت قصه و تنظیم رویدادها و تفاوت پیشامدها كوشیده است تا هنرمندی به خرج دهد و خویشتن را شایسته تر بنماید البته بیشتر این رویدادهای افزوده شده یا دگرگون گشته متأثر از منظومه هایی چون ویس و رامین، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا است و شاید به تحقیق بتوان گفت كه جز نام قصه و بعضی از حوادث آن یادگار منظومه عنصری و روایت طرطوسی نیست بلكه متناسب با روحیات مردم، بند و گشادها نیز كم كم شكل قهرمانی را از دست داده و سحر و جادوگری یا تصادف و اعجاز جانشین آن شده است.
خاقانی ایم سوخته عشق وامقی
عذرا نسیمی از بر عذرا بما برسان
وامق در نظر نظامی شیفته ای است كه سر به بیابان ها نهاده و با آهوان دشت خوگر شده است، مجنون او كه در آرزوی دیدار لیلی می سوزد چون وامق، راه كوه و صحرا می گیرد تا راز دل را همراه نسیم به آستان معشوق رساند و از سرزنش بیدردان بگریزد.
چون وامق از آرزوی عذرا
گه كوه گرفت و گاه صحرا
ابن یمین چهره گل را عذرا صفت می داند و خروش بلبل را چون ناله های عاشقانه وامق توصیف می كند:
عذرا صفت است چهره گل
چون وامق عاشق است بلبل
سعدی از همه پیش تر رفته و خود وامقی است كه یگانه زمان است، كسی چون او به بند عشق نمی افتد چون عذرای او هم، مانندی ندارد:
وامقی بود كه دیوانه عذرایی بود
منم امروز وتویی وامق و عذرای دگر
نه وامقی چون من اندر جهان به دست آید
اسیر قید محبت، نه چون تو عذرایی
وامق او تا كاردش به جان، و كاردش به استخوان نرسد آه از دل برنمی آورد:
وامق چو كارش از غم عذرا به جان رسید
كارش مدام با غم و آه سحر فتاد
از نظر شاعران گاه سوخته ای است در حد مجنون كه در غم معشوق اشك می ریزد و سر به بیابان ها گذاشته با حالی نژند و رخساری زرد می نالد:
من چون مجنون یا چو وامق رفته از دل صبر و هوش توسوی من همچون لیلی یا چو عذرا آمده و زمانی زرد چهره ای است كه او را اندوه گل گونه ای می آزارد:
در پیش گل سرخ گل زرد شكفته
چون چهره وامق زغم صورت عذرا
ناصر خسرو شاعر حساس و پرخشم و خروش خراسانی چشم وامق را چشمه آسمان می بیند و گونه عذرا را به رنگ و نگار گلبرگ بهاری می یابد:
ابر بارنده زبر، چون دیده وامق شو
چون بریزش گلرخان چون عارض عذرا كند
ابن عماد او را غم خوركی می داند كه از اندوه عذرا خود را در خون می كشد:
وامق زفراق روی عذرا
می كشت به تیغ غصه خود را
اما از نظر عسكر كاشی، عارف دلسوخته، وامقی است كه در وادی سلوك عذراجوی است:
بیا تا زمانی به صحرا رویم
چووامق به سر وقت عذرا رویم
بر روی هم این قصه گرچه كمتر از دیگر داستان های فارسی در بین مردم رواج یافته است اما آنچه از آن باز مانده نشان دهنده پاكی و وفاداری و نماینده علاقه مردم به منظومه های پرحادثه عشقی است.
دكتر محمدرضا راشد محصل
یادداشت ها:
۱. درباره لیلی و مجنون و تأثیر آن در داستان رومئو و ژولیت نك: رومئو و ژولیت و مقایسه آن با لیلی و مجنون نظامی، علی اصغر حكمت.
و همچنین در مورد یوسف و زلیخانك: نشریه دانشكده ادبیات تبریز سال۱۱ مقاله دكتر خیام پور: یوسف و زلیخا.
۲. مجمل التاریخ و القصص، تصحیح محمد تقی ملك الشعرای بهار، چاپ خاور، ص،۹۳ همچنین درباره شباهت با داستان یونانی نك: لاروس ذیل المتیوكوس.
۳. عنصری، وامق و عذرا، با مقدمه و تصحیح و تحشیه مولوی دكتر محمد شفیع، به سعی واهتمام احمد ربانی، چاپ دانشگاه پنجاب. «برای معرفی منظومه های وامق و عذرا از این كتاب بهره برده ام.»
۴. دولتشاه سمرقندی، تذكره، تصحیح محمد عباسی. نقل به مفهوم از ص۳۵.
۵. ابن ندیم - محمد، الفهرست، چاپ رحمانیه، مصر۱۳۴۸ هـ ق، ص۱۷۴
۶. بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، چاپ زاخاو، لیپزیك
۷. دهخدا - علی اكبر، لغت نامه، ذیل سهل بن هارون.
۸. عنصری، وامق و عذرا، ص۹.
۹. فرهنگ اسدی ذیل شامس.
۱۰. همانجا، ذیل توفان.
یكی دوستش بود توفان به نام
كجا آزموده به ناكام و كام
۱۱. طرطوسی، داراب نامه، به كوشش دكتر ذبیح الله صفا، ج ص ۲۱۰.
۱۲. تذكره دولتشاه، ص۷۸
۱۳. هدایت، رضا قلیخان، مجمع الفصحاء، چاپ سنگی، تهران، ج۱ ص ۳۸۱.
۱۴. امیر فرخاری تركی الاصل و در خدمت امیر كیكاوس «ظ - عزالدین كیكاوس اول پسر غیاث الدین كیخسرو اول ازسلاجقه روم» بوده است. نك: تذكره دولتشاه بحث امیر فرخاری.
۱۵. حاجی خلیفه، كشف الظنون، چاپ تركیه، ج۲ ص۶۷۲.
۱۶. هرمان اته، تاریخ ادبیات، ترجمه دكتر رضازاده شفق، چاپ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص۶۹.
۱۷. كشف الظنون، ج۲ ص ۶۲۷.
۱۸. از داستان مستقلی به نام «سلمی» و «سعاد» در فهرست ابن ندیم ص۴۲۷ سخن رفته است.
۱۹. خواجه عماد فقیه، محبت نامه، باب ۴ حكایت وامق، نسخه عكسی، كتابخانه مركزی دانشگاه تهران.
۲۰. خاقانی، كلیات دیوان، تصحیح دكتر ضیاءالدین سجادی، ص۶۵۱.
۲۱. نظامی، لیلی و مجنون، چاپ مسكو، ص۱۳۶.
۲۲. نقل از لغت نامه
۲۳. سعدی، كلیات، چاپ فروغی ص۶۹.
۲۴. همانجا ص۵۸.
۲۵. عوفی سدیدالدین، لباب الالباب، ص۳۷۹ بیت از مجدالدین ابوالشجری.
۲۶. فتحی غزنوی، نقل از تعلیقات سعیدغزنوی
۲۷. ناصر خسرو، دیوان قصاید، چاپ نصرالله تقوی
۲۸. ابن عماد، ده نامه، چاپ خاور.
منبع : روزنامه ایران