پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ترخان ـ طلخک ـ دلقک


ترخان ـ طلخک ـ دلقک
مدتی است موضوع انتقاد و چگونگی اجرای آن و بایسته‌های انتقاد با نام‌‌هایی چون انتقاد سازنده و مخرب، مورد بحث مدیران ارشد و میانی نظام و به پیروی از ایشان در جمع اصحاب رسانه‌ها نیز مطرح شده است. هرچند این موضوع در همه مراحل زندگی و نظام‌های سیاسی مطرح بوده، حساسیت امر، زمانی بالا می‌گیرد که همه خود را انتقادپذیر می‌نامیم و طرف مقابل را مخرب و انتقادات او را تخریبگر تلقی و با آن برخورد می‌کنیم.
نگارنده بدون تعلق به هیچ‌یک از جریانات سیاسی حاکم بر کشور عزیزمان در دوران پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و بدون این‌که قصد این داشته باشد جریانی را منتقد بنامد و جریان دیگر را منتقم، بلکه صرفا با الهام از بخشی از تاریخ گذشتگان به یک ضعف بزرگ در مدیریت کشورمان اشاره می‌کنم که اگر برای آن فکری نشود، شاهد نوعی ازهم‌‌پاشیدگی خواهیم شد که بازسازی آن در توان کسی نخواهد بود.
در زمان‌های دور و نزدیک که حکومت‌ها عموما به شیوه دیکتاتوری و استبدادی اداره می‌شدند و طبیعت این نوع حکومت‌ها این بود که مردم از بیان مشکلات و ضعف‌ها در پیش سلطان وحشت داشتند و این موضوع موجب بروز مشکلاتی در اداره جامعه شده بود، برای همین برای درمان دردهای مردم و حکومت‌ها، تدریجا درباریان بر آن شدند که عنوان و منصبی با نام «ترخان» به وجود آورند تا مشکلات به گوش پادشاهان و حاکمان برسد.
ترخان در لغت به معنی «رئیس و شریف» است، اما در اصطلاح به کسی می‌گویند که قلم تکلیف از روی او برداشته شده و از هر قید و بندی در بیان مطالب آزاد است، بدون این‌که کوچکترین مؤاخذه‌ای شود و رفت‌وآمد این قماش از افراد در دربار بدون هیچ‌گونه محدودیتی صورت می‌گرفت؛ به هر جا و مکانی و در هر زمانی می‌توانستند وارد شوند.
ترخان در این دسته از حکومت‌ها، نقش سوپاپ اطمینان در دیگ بخار را داشت. بدین معنی که هم سخنان مکتوم مردم از شیوه حکومت‌داری شاه را بیان می‌ساخت و هم حاکم را از رخدادها و اعمال کارگزاران آگاه می‌ساخت و در نتیجه؛ موجب اصلاح امور می‌شد.
در همین زمینه نیز در بخش‌هایی از تاریخ سلاطین از عناوینی مانند «دلقک» یا «تلخک» سخن به میان آمده است که ماهیتا همان ترخان‌ها هستند که پیش از آن اشاره شد.
دلقک را هرچند از حیث ریشه طناز و بذله‌گو خوانده‌اند، در دربار محمود غزنوی، همین نام را «تلخک» می‌خواندند، ولی چون علمای عرب در خواندن متون عربی بدون نقطه تبحر داشتند و آن را از برجستگی‌های خود به شمار می‌آوردند، کلمه «تلخک»، تبدیل شد به «طلحک» و در دوره قاجار، «ط» از بین رفت و جای آن را «د» گرفت و شد «دلحک» و سرانجام دلقک به وجود آمد و در هر دوره‌ای از افرادی مانند شیخ شیپور، الذاکرین، مصطفی کچل، میرزا کی‌خان، ملقب به چلقوز دلقک و ... نام برده می‌شوند که نقش را کم و بیش در اداره جامعه و دربار عملی می‌ساختند.
از جمله دلقکی‌های حکیمانه که در تاریخ پیشین نگاشته شده، مربوطه به حادثه‌ای است که گفته شده: طلحک را برای امر مهمی نزد خوارزمشاه فرستادند. وی مدتی آنجا ماند، ولی خوارزمشاه توجه چندانی به وی نکرد. روزی پیش خوارزمشاه، از خصوصیات مرغان سخن در میان بود که طلحک گفت: هیچ مرغی از لک لک زیرکتر نیست.
گفتند: ازچه می‌دانی؟ گفت: همین که هرگز به خوارزم نمی‌آید.
و مشابه چنین رفتارهایی را در کردار و رفتار کریم شیره‌ای در دربار ناصرالدین شاه در بیان گرفتاری‌ها و رفع و رجوع مشکلات مردمان و طبقات پایین از مدیران حکومت اقدام می‌کرد.
در یک بیان، گویا می‌توان ترخان، تلخک، طلحک و یا دلقک را نماد حاضر جوابی و هوشمندی تعبیر کرد که در ادب فارسی نیز از آن با همین موقعیت یاد می‌شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که دل‌های بسیاری برای ارایه الگویی جدید در مدیریت به آن امید بسته شده بود به خاطر ویژگی های کاریزمایی در میان رهبران و مردم و قداستی که مردم به مدیران در سطوح گوناگون قایل بودند، اجازه هیچ‌گونه ایرادگیری از تصمیمات و اعمال ایشان را به خود نمی‌دادند و دربست همه رفتار حاکمیت را عین درستی تلقی می‌کردند که متأسفانه، حکومت نه تنها از این موقعیت بی‌بدیل استفاده جامعی نکرد، بلکه با گذشت زمان و کاهش روحیه انقلابی و تغییر در نگرش مدیریت‌ها و ورود آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی در سطح رفتارهای شخصی و سازمانی بسیاری مدیران و گسترش فاصله حاکمان از مردم و ورود صدها عامل دیگر در سال‌های اخیر، دلسوزان نظام احساس می‌کنند برخی تحلیل‌های کشور از اوضاع کشور و وضعیت زندگی مردم و آنچه در میان مردم می‌گذرد، بیشتر تصنعی بوده و به عبارتی، مدیران در جامعه مخاطب خویش را از دست داده‌اند و در خلأ با جامعه پیرامونی خویش سخن می‌گویند و تحلیل‌ها از شرایط فرهنگی و سیاسی کشور و گزارش‌های ساختگی در دستگاه‌ها نشأت می‌گیرد تا این‌که برخاسته از یک نگاه جامع و راستین باشد.
▪ چرا چنین است؟
گویند روزی برای سلطان محمود در حا لت گرسنگی، بادنجان بورانی آوردند که از خوردن آن خوشش آمد و گفت: بادنجان طعامی است خوش. ندیمی که در نزد ایشان بود، در مدح بادنجان تعریف فراوانی کرد. دیگر روز که برای سلطان محمود بادنجان تهیه کردند، وی بعد از خوردن گفت: بادمجان ضرر زیادی دارد که این بار همان ندیم شروع کرد در مضرات بادنجان مبالغت تمام و کمال کرد. سلطان که تعاریف قبلی ندیمش را از بادنجان در خاطر داشت گفت: ‌ای مردک! نه این زمان مدحش می‌گفتی؟ گفت: من ندیم توام، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه با دنجان را.
مشکل امروز به ظاهر منتقدان کشورمان نیز چنین است که عموم ایشان ندیم هستند تا منتقد و تا زمانی که اصلاح نشود، نمی‌توان به نتیجه فعالیت‌ها اطمینان کاملی داشت. این‌که دیده می‌شود مجری برنامه‌ای، هم خودش اجرای برنامه می‌کند و هم از نتایج آن اعلام رضایت می‌کند و کارمندانش (ندیمان) تحت عنوان افکارسنجی از نتایج مقبول آن در میان مردم گزارش می‌دهند، حکایت از معضلی است که باید پیش از همه چیز درمان شود و سپس ارزیابی کرد که نظر مردم در موضوعی که به آن پرداخته‌ایم چیست.
▪ راهکار
۱ ) مدیران در همه سطوح، خویش را از خطا مصون نپندارند، بلکه به معنی واقعی بلکه هر قدر سطح مسئولیتشان بیشتر می‌شود، خود را محتاجتر به شنیدن بدانند و نیمی از اوقات خویش را به شنیدن صرف کنند. گویند مهاتما گاندی در برخی از مراسم‌های تخصصی و عمومی که می‌رفت تنها صرف شرکت و برای شنیدن حاضر می‌شد، اما در ایران... .
می‌گویند زکی یمانی، وزیر سابق نفت عربستان سعودی و پرنفوذترین عضو اپک در سال‌های پیشین در هفته یک روز را برای استراحت و فکر کردن و شنیدن اختصاص داده بود و همین رمز اقتدار و موفقیت وی بود... .
۲) فضا را به گونه‌ای فراهم کنیم که افرادی که هیچ برای از دست دادن ندارند، در کنار مدیران به ویژه صاحبان مناصب بالا حضوری فعال داشته باشند تا بدون چشمداشت و ترس از فردای زندگی‌شان، هر آنچه را می‌پسندند و با هر زبانی که دوست دارند، بگویند.
دقت کنیم تلخک یا ترخان یا دلقک و یا همین منتقد خودمان، باید چیزی برای از دست دادن نداشته باشد، وگرنه سخنانش همانی خواهد بود که در گفتار ندیم محمود غزنوی تجلی یافته بود.
۳) نگارنده در ماه‌های نخستین آزادی اسیران عزیزمان از بند صدام ملعون چنین می‌پنداشتم که رأس هرم نظام و مدیران عالی و نهادهای مسئول، به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که با استفاده از روحیه ایثار و ظلم ستیزی آزادگان و پیش از این‌که آنان نیز آلوده قدرت و ثروت شوند، کاری کنند این نقش را در حکومت اسلامی به ایشان بسپارند که متأسفانه، نه تنها چنین نشد، بلکه شخصی که آن روز عالی‌ترین مقام اجرایی کشور را در دست داشت، در جلسه دولت اعلام می‌کند نیاز مسکن و کار آزادگان را حل کنیم و به حال خودشان واگذار کنیم تا مانند خانواده شهیدان وابسته دولت نشوند (نقل به مضمون).
و با همین نگرش با پیش آوردن مشکلات روزمره برای این ترخان‌های بالقوه، غرور عموم آنان را در نزد خانواده‌هایشان شکستند و زمینه استفاده‌های اینچنینی را از قدرت بی‌نظیر آنان از بین بردند، همان گونه که با عموم جانبازان، به ویژه شیمیایی‌های عزیز چنین کردند.
به امید آن روز
دکتر مرتضی بهشتی