جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رویکرد مشترک


رویکرد مشترک
امروزه مطالعات مطبوعات و سیاست خارجی، جایگاهی برجسته در مراکز آکادمیک و پژوهشی به دست آورده است و رویکردی است که مورد توجه تحلیلگران و پژوهشگران قرار گرفته است. کمتر از ۵ دهه از مطالعات مربوط به مطبوعات و سیاست خارجی می گذرد. به طور کلی مطالعات مربوط به موضوع مطبوعات و سیاست خارجی، دو ویژگی مهم دارند:
۱) شیوه کار تعدادی از روزنامهها را در مسائل سیاست خارجی از راه سنجش "پوشش اخبار" بررسی می کنند.
۲) این مطالعات از راه تجزیه و تحلیل بیانیه های تصمیم گیرندگان که درباره موضوعات ویژه در مطبوعات منتشر میشود و اساسا بیانیههای انتخاب شدهای هستند که روند سیاست خارجی دولت را مورد بررسی قرار میدهند. بنابراین، در مورد نخست، بررسی های یاد شده، به تجزیه و تحلیل پوشش اخبار سیاست خارجی در مطبوعات به صورت انتزاعی گرایش می یابندو در مورد دوم، سیاست خارجی را همانگونه که به وسیله مطبوعات برداشت می شود و نه آن طور که سیاست خارجی به طور بالفعل در سندهای رسمی، شرح و توضیح داده شده است، مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.
در نتیجه، رابطه میان موضعگیری روزنامه های برگزیده مهم در سیاست خارجی و سیاست رسمی دولت پوشیده مانده است. به طور کلی در جامعه آمریکا پذیرفته شده که مطبوعات کارکردهای گوناگونی را انجام می دهند، که یکی از آنها ایفای نقش فعال در سیاست خارجی است. مطبوعات، مهمترین ابزار و وسیله ای است که از طریق آن، پرورش دهندگان غیردولتی افکار، گروه های صاحب نفوذ و تودههای مردم، دیدگاهها و نظرات خود را به رهبران دولت می رسانند.
به هرحال تنها چند روزنامه وجود دارد که به خاطر درج اخبار امور خارجی، موضعگیری های احتمالی در موضوعات سیاست خارجی و داشتن موقعیت معتبر در میان نخبگان از موقعیت و جایگاهی پر نفوذ در جامعه آمریکا برخوردارند. اینها مطبوعات برگزیده یا پر طرفدار هستند.
در مورد اینکه نیویورک تایمز،یکی از روزنامههای بسیار با نفوذ برگزیده در آمریکاست، اتفاق نظر وجود دارد. نفوذ نیویورک تایمز بر سیاست ملی و خارجی آمریکا و گستردگی خوانندگان آن در میان مقامهای تصمیم گیرنده رسمی و نخبگان ذینفوذ در عرصه سیاست خارجی، به خوبی آشکار شده است و بر هیچ کسی پوشیده نیست. در این زمینه"برنارد کوهن" معتقد است: "آشکارترین راه ورود مطبوعات به دنیای سیاست گذاری، مطبوعات روزانه است. آنهم تنها به شیوه روزنامه بسیار مهم نیویورک تایمز، در واقع این روزنامه را همه کسانی که در سازمانهای دولتی به امور خارجی توجه یا در آن زمینه مسوولیتی دارند، می خوانند. در زمینه سیاست خارجی، نیویورک تایمز، به اتفاق آرا»، یک روزنامه معتبر شناخته می شود. به گفته مقام های وزارت امور خارجه آمریکا، در بخش روابط عمومی، بدون نیویورک تایمز نمی توان در وزارت خارجه آمریکا کار کرد."
هدف این پژوهش، بررسی و ارزیابی آزمون هماهنگی یا نا هماهنگی میان موضعگیری سر مقاله های نیویورک تایمز درباره انقلاب اسلامی ایران و سیاست خارجی رسمی آمریکا در قبال ایران طی سالهای انقلا ب است. توجه و تمرکز اصلی این بررسی و ارزیابی به بخش سرمقاله ها و نه پوشش خبری نیویورک تایمز است. علت این انتخاب به چند دلیل است: ۱- سر مقاله، کانون عقیده روزنامه است، ۲- محتوای سر مقاله، نمایانگر موضعگیری روزنامه درباره موضوعات روز می باشد، ۳- سیاست حاکم بر روزنامه که ممکن است به خوبی در پوشش خبری آشکار نشود، در سرمقالههای آن منعکس می گردد.
نهادها و مراکز تصمیمگیری سیاست خارجی آمریکا موضعگیری نیویورک تایمز را، همانگونه که در صفحه سرمقاله آن منعکس است، غالبا یکی از منابع مهم افکار عمومی به شمار می آورند. همانگونه که زمانی فرانک اس. آدامز، یکی از سر دبیران نیویورک تایمز گفت، "... هیچ کس نباید در مورد موضعگیری نیویورک تایمز درباره یک موضوع مهم، شک کند و تردید داشته باشد...". همچنین سر دبیر مذکور اظهار داشت که " صفحه سرمقاله نیویورک تایمز، نه تنها مجال و فرصت تبیین موضعگیری روزنامه در مورد موضوعات مهم را برای عموم فراهم می کند، بلکه این امر وظیفه صفحه یاد شده را نیز تشکیل می دهد."
اگر چه تقریبا غیرممکن است که اثر یا نفوذ احتمالی موضعگیری های سرمقاله های نیویورک تایمز بر روندهای تصمیم گیری سیاست خارجی را به گونه ای غیر مستقیم بررسی کرد، اما می توان گفت که در آمریکا مقامات رسمی نمی توانند موضعگیری نیویورک تایمز و دیدگاه آن را درباره موضوعات عمده و مهم نادیده بگیرند. البته این بدان معنی نیست که رابطه علی پایداری میان موضعگیری نیویورک تایمز درباره یک موضوع و سیاست آمریکا در مورد آن وجود دارد.
آنچه مورد بحث ما می باشد، آن است که هرگاه یک موضوع مهم سیاست خارجی که آثار و نتایج گسترده ای دارد، پدیدار شود، مقامهای رسمی عموما و بصورت جدی، دیدگاه و عقیده مطبوعات برگزیده و بویژه نیویورک تایمز را در مورد توجه قرار می دهند.
بنابراین، هدف ما آن است که موضعگیری سرمقاله های نیویورک تایمز در قبال انقلاب اسلامی ایران، را مورد بررسی قرار دهیم و آن را با سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، آنگونه که در بولتن وزارت امور خارجه آمریکا منعکس شده است، مقایسه کنیم.
روی هم رفته، این بررسی و ارزیابی تلاش دارد تا، محتوای سرمقالههای نیویورک تایمز در قبال ایران را طی دوره های معین و مشخص از جمله سالهای دهه قبل از سال ۱۹۷۸ (دوره قبل از انقلاب اسلامی)و سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۸ (دوره انقلاب اسلامی) با تاکید و تمرکز بیشتر، مورد تحلیل و برسی قرار دهد، سیاست خارجی آمریکا را در همان دورهها از راه بررسی سندهای رسمی، همان گونه که در "بولتن وزارت خارجه آمریکا" و در اسناد سیاست خارجی آمریکا منعکس شده است، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و هماهنگی یا ناهماهنگی میان دو منبع را در این دورهها، مورد بحث و ارزیابی قرار دهد.
برای آزمودن این گونه هماهنگی یا ناهماهنگی احتمالی، تعدادی از فرضیههای ارائه شده در مطالعات پیشین را می توان به عنوان هدف این بررسی و ارزیابی پذیرفت.
فرضیه های مربوط به تاثیر روزنامه نیویورک تایمز بر موضعگیری سیسات خارجی آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران در فاصله سالهای ۱۹۸۱-۱۹۷۹ عبارتند از:
۱) در مدت زمان پیش از انقلاب اسلامی ایران، پوشش خبری امور ایران به وسیله مطبوعات آمریکایی، به صورتی پراکندهولی پیوسته، پشتیبانی و حمایت از رژیم شاهنشاهی در ایران بود. پوشش خبری مسائل ایران، به وسیله مطبوعات آمریکا بر بخش بسیار اندکی از یک جامعه پیچیده، شامل نخبگان ترسیم کننده خط مشی سیاسی و اقتصادی متمرکز بود.
۲) مطبوعات آمریکا، ایران را به صورت کشوری ترسیم می کردند که بی صبرانه و مشتاقانه، راه نوسازی (مدرنیزه شدن) و توسعه اقتصادی را دنبال می کرد و از آن چهره ای متناسب با آنچه که قبلا در دستگاه سیاست خارجی آمریکا وجود داشت، ارائه می دادند.
۳) به مدت یک دهه از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا سالهای پایانی ۱۹۷۰، دولت آمریکا و مطبوعات آن، تا اندازه ای درباره ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران اشتراک نظر داشتند. آنها در این دیدگاه که ایران از نظر اجتماعی و سیاسی باثبات بوده و از نظر نظامی، توانایی تامین صلح در منطقه خلیج فارس دارد-که این امر از اهمیت حیاتی برای جهان غرب برخوردار بود- هم عقیده بوده و اشتراک نظر داشتند.
۴) از سال ۱۹۷۸ تا انقلاب اسلامی ایران (۱۱ فوریه ۱۹۷۹)، رویدادها در ایران، به ویژه موضوعاتی ماند حقوق بشر، هزینه های نظامی و نارسایی های اقتصادی و اجتماعی، شرایطی را به وجود آوردند که در نتیجه آن مطبوعات آمریکا، نگرش به امور ایران را به گونه ای دیگر آغاز کردند. مطبوعات آمریکا، فعالانه درجه و میزان دخالت آمریکا در ایران را زیر سوال برده و ثبات رژیم شاه را مورد شک و تردید قرار دادند. بدیهی است که دو امر مزبور جدای از سیاست رایج و جاری آمریکا در قبال ایران اتخاذ شد.
۵) به نظر می رسد که تغییر موضع مطبوعات آمریکا از پشتیبانی و حمایت نسبتا کامل از رژیم شاه به بازنگری بیشتر انتقادگرایانه از سیاست های وی، تا اندازه ای باعث شنیده شدن فریادهای ایرانیان مخالف رژیم شاه انقلابیون از سوی خارجیان شده و این امر به سهم خود به ایجاد فضای تجدیدنظرطلبانه در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران کمک کرد.
۶) به نظر می رسد که تصرف سفارت آمریکا در تهران موجب شد تا مطبوعات آمریکا بار دیگر به سوی موضعگیری همسو با دولت آمریکا در قبال ایران گرایش یابند و رویداد یاد شده، دگرگونی موضعگیری مصبوعات آمریکا از وضعیت انتقادگر سیاست خارجی آمریکا به وضعیت هم صدا و هماهنگ با دولت آمریکا در نکوهش و انتقاد از ایران را سبب شد.
روش پژوهش این بررسی و ارزیابی، بدین گونه می باشد که هدف این ارزیابی، به کارگیری روش تحلیل محتوایی برای مطالعه پیام های دو منبع مختلف، یعنی سرمقاله های نیویورک تایمز و بولتن وزارت امور خارجه آمریکا است. تحلیل محتوایی این دو منبع، بدون توجه به هدفهای منبع یا تاثیرات آن، بر کسانی متمرکز می شود که پیام متوجه آنها بوده است.
بنابراین این ارزیابی بر آن بخش از کل خبر تمرکز می یابد که نمایانگر محتوای پیام است. در اینجا قصد داریم محتوای سرمقاله های نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا را بیازماییم و مقایسه بکنیم.
از بازبینی اولیه نیویورک تایمز و بولتن وزارت امور خارجه آمریکا، گروههای متعددی شناسایی شدند، به عنوان مثال; شاه، اقتصاد،ارتش، نفت، روابط آمریکا-ایران و غیره که بیشتر آنها در هر دو منبع برای هر دوره زمانی یکسان بودهاند.
ارزیابی کلی و نهایی این شاخصها برای جای گرفتن تحت عناوین مطلوب، نامطلوب و بی طرفانه (برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا) قرار می گیرد. بنابراین برای رسیدن به این منظور، می توان سه فرضیه زیر را مطرح کرد:
۱) هیچ گونه تفاوت مهمی میان موضعگیری سرمقاله های نیویورک تایمز با سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در سالهای دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران وجود ندارد.
۲) انقلاب اسلامی ایران ۱۹۷۹-۱۹۷۸، نیویورک تایمز را ناگزیر به ارزیابی دوباره موضعگیری خود در قبال ایران ایران کرد. در نتیجه عدم سازواری و هماهنگی بر سر سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، میان روزنامه نیویرک تایمز و دولت آمریکا اشکار می شود.
۳) اقدام به تصرف سفارت آمریکا توسط دانشجویان ایرانی، سبب می شود که بار دیگر نیویورک تایمز و دولت آمریکا سیاست خود را در قبال ایران در دوره ۱۹۸۱-۱۹۷۹ یکسان و هماهنگ کنند.
باید گفت که نیویورک تایمز در سالهای دهه قبل از ۱۹۷۸ یعنی دوره قبل از انقلاب اسلامی، ایران را نادیده گرفته بود. میانگین سرمقاله های مندرج در مورد ایران در این روزنامه، کمتر از یک و دوصدم سرمقالهها در سال بود. کانون توجه سرمقالهها و نیز موضوعی که معمولا بیشتر مطرح می شد، شاه و امور مربوط به وی بود.
تقریبا هر مطلبی که در این باره در روزنامه منتشر شده بود، به گونه ای شاه را برای توجه وی به نوسازی (مدرنیزه کردن) یک ملت عقب افتاده، مورد ستایش قرار داده بود! علاوه بر این، نیویورک تایمز، حتی تقریبا در ۲۴ درصد از سرمقالههای نامطلوب با دیدگاه مخالفی که در مورد شاه نوشته بود، هرگز از شاه و سیاستهای وی انتقاد نکرده بود. بیشترین سرمقالهها در روزنامه، با دیدگاه نامطلوب مخالف که به نفع رژیم شاه نبود، به اعطای تسلیحات و پشتیبانی از شاه مربوط می شد، زیرا این امر احتمال درگیری نیروهای آمریکایی را در یک بحران ناخواسته که ممکن بود، شاه ایجاد کند، فراهم می کرد.
از نظر نیویورک تایمز، سیاست های داخلی شاه و فضای سیاسی درون ایران، مساله عمده ای نبود. به عنوان مثال، در اواخر سال ۱۹۷۷،پس از تظاهرات بزرگ و گسترده دانشجویان ایرانی، که به هنگام مراسم استقبال رسمی از شاه توسط رئیس جمهور جیمی کارتر در برابر کاخ سفید انجام شد، نیویورک تایمز سرمقاله ای منتشر کرد که در آن آشکارا شاه را به خاطر توجه به حقوق بشر، مورد ستایش قرار می داد.
این روزنامه در ۱۷ نوامبر ۱۹۷۷ نوشت:"در ماههای اخیر، پیشرفتهایی در زمینه حقوق بشر در ایران صورت گرفته است. افراد متهم باید ظرف ۲۴ ساعت پس از دستگیری، آزاد شوند. محاکمهها شامل تامین های بیشتری برای متهم است. شرایط زندان بهتر شده است. برخی از زندانیان سیاسی آزاد شده اند"!
به طور خلاصه، در مورد ارزیابی در سالهای قبل از ۱۹۷۸ (دوره قبل از انقلاب اسلامی) باید گفت که چندین سرمقاله از سوی نیویرک تایمز به چاپ رسید که موضع اصلی آنها شاه بود. بررسی بولتن وزارت خارجه آمریکا در همان دوره، نشان می دهد که سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران چندان با موضعگیری های نیویورک تایمز تفاوت نداشت. در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، ایران از نقش سنتی حاشیه ای خود دوری گزید و به ستون کلیدی سیاست دوستونی آمریکا تبدیل شد. شاه بهترین و مناسب ترین کاندیدا (نامزد) اجرای دکترین نیکسون شد. در نتیجه، روابط ویژه میان دو کشور گسترش یافت و این روابط در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد و جیمی کارتر هم ادامه پیدا کرد. بررسی و ارزیابی ما از سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، این واقعیت را اشکار می سازد که اگرچه دوره هایی در روابط آمریکا و ایران مشاهده می شود که به خوبی دوره ای که هنری کیسینجروزیر امور خارجه پیشین آمریکا، در زمان ریاست جمهوری نیکسون و فورد، توصیف کرد، نبودهولی سیاستهای آمریکا در قبال ایران رژیم شاه پیوسته مطلوب و مساعد ارزیابی شدهاند. یعنی به عبارتی، در دوره پیش از انقلاب اسلامی ایران، هیچ گونه سیاست مستند یا اعلام شده آمریکا در قبال ایران را نمی توان نامطلوب و نامساعد (مخالف و به ضرر) رژیم شاه یافت. هنگامی که روندکلی سیاست خارجی دولت آمریکا در قبال ایران رژیم شاه با شیوه کار نیویورک تایمز مقایسه می شود، هیچ گاه اختلاف آماری مهمی میان آن دو مشاهده نمی شود. نیویرک تایمز به طور میانگین سالانه ۶ سرمقاله در این دوره در مورد ایران منتشر کرد. روی هم رفته، نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا، کلا روش بسیار مشابه و یکسان حمایت گرا یانه -مطلوب و مساعد - را در قبال ایران و به ویژه نسبت به شاه نشان دادند.
اما توجه نیویورک تایمز به ایران در نتیجه تظاهرات مردمی سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۸ افزایش یافت. روزنامه میانگین سرمقالههای خود درباره ایران را در این دوره نسبت به دهه پیش، دو برابر کرد.
به هرحال در دوره انقلاب اسلامی (۱۹۷۹-۱۹۷۸)، تا اندازه ای ناهماهنگی میان موضعگیری نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا آشکار شد. برای نخستین بار، نیویورک تایمز، بازنگری در موضعگیری پیشین و دیرینه موافق مطلوب و مساعد خود را نسبت به ایران و رژیم شاه آغاز کرد. در مراحل نخست انقلاب اسلامی ایران، روزنامه نیویورک تایمز،که بیشتر موضعگیری موافق و جانبدارانه مطلوب و مساعد از رژیم شاه را داشت، نه تنها انتقادگر رژیم شاه شد، بلکه حتی سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران را زیر سوال برد و به چالش کشید.
برای نخستین بار، دو الگوی نوین در دیدگاه نیویورک تایمز از ایران، نشان داده شد;
۱) انتقاد از رژیم شاهنشاهی ایران،
۲) تا حدودی ارزیابی انتقادگرایانه از سیاست خارجی پیشین آمریکا در قبال ایران.
نکته ای که جالب توجه است، از یک سو این دگرگونی رویه نیویورک تایمز نسبت به ایران، در دوره انقلاب اسلامی، روی هم رفته، نه تنها تا حدودی شامل یک تجزیه و تحلیل مخالف نامطلوب و نامساعد از امور ایران و رژیم شاه در گذشته شد، بلکه تا اندازه ای هم باعث دیدگاه بی طرفانه و حتی در موقع خود باعث رفتار موافق مطلوب و مساعد نسبت به روندهای انقلابی در ایران شد و از سوی دیگر، برای نخستین بار، دیدگاه های مخالف نامطلوب و نامساعد درقبال شاه به سیاستهای داخلی این رژیم نسبت داده شد.
اگرچه در ایران یک انقلاب در حال شکل گیری بود، اما سیاست خارجی آمریکا، به هر دلیل تغییر نکرد. سیاست خارجی این کشور همچنان پشتیبانی و حمایت از شاه بود و در دوره انقلاب اسلامی این سیاست بدون تغییر ماند.
این امر پیش از آنکه دولت آمریکا، انقلاب اسلامی ایران را بپذیرد و دولت انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت بشناسد، باعث عقب نشینی جدی آمریکا در ایران شد. درباره سیاست خارجی آمریکا و ارتباط آن با موضعگیری نیویورک تایمز نسبت به ایران در سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۸ (دوره انقلاب اسلامی)، یک تفاوت میان محتوای نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا دیده می شود و از دیدگاه آماری تفاوت مهمی بین رویکرد سیاست خارجی نیویورک تایمز و سیاست خارجی رسمی آمریکا در قبال ایران در دوره انقلاب اسلامی وجود داشت. به هرجهت، اگرچه در دوره ۱۹۷۹-۱۹۷۸ (دوره انقلاب اسلامی) یک تفاوت کلی میان این دو وجود داشتولی در پایان این دوره سرمقاله های نیویورک تایمز درباره ایران و امور آن نسبت به مراحل آغازین و اولیه انقلاب کمتر موافق مطلوب و مساعد بود.
در این دوره، ما شاهد کاهش شدید اظهار نظرهای موافق مطلوب و بی طرفانه نیویورک تایمز نسبت به ایران و امور آن هستیم. با گذشت زمان در سرمقالههای روزنامه نیویورک تایمز، نشانههایی از مخالفت نامطلوبی بیشتر به چشم می خورد.
در همین دوره ۱۹۷۹-۱۹۷۸، یک دگرگونی تدریجی در رویهها و سیاستهای دولت آمریکا در راستای موضعگیری نیویورک تایمز، از موافق مطلوب و مساعد به بی طرفانه و مخالف دیده می شود.
در دوران آغازین و اولیه انقلاب اسلامی ایران، آمریکا نقشی بسیار کوچکولی سازش وارانه نسبت به ایران در پیش گرفت. اگرچه ایران انقلابی، سیاست چندان مثبتی درقبال آمریکا نداشتولی به هرحال در آن زمان دولت آمریکا به امید آنکه در روابط دو کشور بهبودی حاصل شود، دیدگاه خود را عوض نکرد.
نیویورک تایمز در مورد توصیف رویداد تصرف سفارت آمریکا (بحران گروگان ها) در ایران هم در۱۶ فوریه ۲۱ جولای و ۱۸ نوامبر ۱۹۷۹، ۲۱ و ۲۷ ژانویه، ۱۳ و ۲۶ می و ۱۸ اکتبر ۱۹۸۱ نوشت:
- "بحران گروگانها تسخیر لانه جاسوسی در ایران با دستگیری دیپلماتهای آمریکایی در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ آغاز نشد، بلکه تصمیم کارتر مبنی بر پذیرش شاه برای معالجه که امکانات آن در دیگر جاها نیز فراهم بود، باعث بروز این بحران شد.
- تصمیم به پذیرش شاه در آمریکا، علیرغم نظر مشاوران و آژانسهای اطلاعاتی و با آگاهی کامل به اینکه تصرف سفارت و دستگیری اعضای آن واکنش احتمالی آن خواهد بود، اتخاذ شد. در ۱۴ فوریه ۱۹۷۹، سفارت آمریکا در تهران را توده ایها و فدائیان خلق اشغال کرده بودند. پس از سه ساعت بحث و جدل، نیروهای وفادار به امام خمینی (ره) که به درخواست سفیر آمریکاویلیام سولیوان، صورت گرفته بود، به اشغال سفارت پایان دادند. هشت ماه بعد، هنگامی که کارتر تصمیم گرفت با ورود شاه به آمریکا موافقت کند، نمی بایست به تکرار این فرجام خوش امیدوار باشد.
نیویورک تایمز در مورد پایان گروگانها نوشت:" فرجام مسالمت آمیز بحران گروگانگیری، اعتبار و جایگاه سایروس ونس و درستی اتکای وی به حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی را احیا کرد. در برابر آن، اجساد هشت نظامی آمریکایی که در کویر ایران کشته شدند، همواره به عنوان سند رسوایی اخلاقی برژینسکی و سیاست ماکیاولیستی قدرت آمریکا باقی خواهد ماند".
به طور کلی، تصرف لا نه جاسوسی در تهران توسط دانشجویان ایرانی، باعث دگرگونی نسبی موضعگیری نیویورک تایمز و سیاست خارجی آمریکا شد. این امر در بولتن وزارت خارجه آمریکا منعکس شد. روی هم رفته، نیویورک تایمز، توجه خود را نسبت به ایران افزایش داد.
تعداد سرمقالهها در مورد ایران، تقریبا سالانه ۲/۷۵ برابر نسبت به دوره قبل (دوره انقلاب اسلامی) افزایش یافت. یعنی در فاصله ۴ اکتبر ۱۹۷۹-روزی که سفارت آمریکا را دانشجوین ایرانی تصرف کردند- و ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱- روز آزادی گروگانها و جاسوسها- میانگین سرمقالههای نیویورک تایمز نسبت به دوره قبل ۵/۵ برابر شد به عبارتی ۳۳ سرمقاله در سال. سرمقالهها از نظر کیفیت نیز دگرگون شدند، تفاوت عمده ای میان موضعگیری سرمقالههای نیویورک تایمز نسبت به ایران در دوره ۱۹۷۹-۱۹۷۸و دوره ۱۹۸۱-۱۹۷۹ وجود دارد.
هماهنگونه که می توان دریافت در دوره ۱۹۸۱-۱۹۷۹، نیویورک تایمز دیدگاه چندان موافقی نسبت به ایران و دولت انقلابی ایران نشان نداد و به جای آن موضعگیری بسیار شدید و سختی را در پیش گرفت که چندان هم با سیاست رسمی آمریکا در قبال ایران تفاوت نداشت.
شایان ذکر است که هرچند دولت آمریکا، رویه و موضعگیری بسیار مخالفی را نسبت به ایران و انقلاب اسلامی ایران به خاطر تصرف سفارتش در پیش گرفت، اما به نظر می رسد که دولت آمریکا دست کم به طور رسمی و احتمالا به دلایل سیاسی کمتر از روزنامه نیویورک تایمز نسبت به ایران و انقلابی اسلامی ایران نگرش منفی و خشونت نشان داد. همان گونه که قابل برداشت است، یک بار دیگر ما شاهد همسانی و همگونی میان دیدگاههای اتخاذ شده از سوی نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا نسبت به ایران هستیم- توافق و همانگی میان موضعگیری روزنامه نیویورک تایمز و موضعگیری دولت آمریکا وجود داشت.
در این مورد، هر دو منبع، رویه و موضعی مخالف علیه ایران در پیش گرفتند. رویه ای که دال بر محکومیت دولت انقلابی در ایران و گروگانگیری تسخیر لانه جاسوسی بود که طی ۴۴۴ روز از بحران گروگانها قضیه تسخیر لانه جاسوسی بدون تغییر ماند.
به عبارت دیگر، یک بار دیگر تفاوت و اختلاف مهمی میان مواضع خصمانه و ضدایرانی این دو منبع مشاده نمی شود. توافق و هماهنگی زیادی میان نیویورک تایمز و بولتن وزارت خارجه آمریکا، همانند آنچه در دوره قبل از ۱۹۷۸،البته در موضعی مخالف علیه ایران پدید آمد.
در مجموع می توان گفت پیشبرد سیاست خارجی و دیپلماسی در دنیای کنونی، بیش از پیش به میزان انگاره سازی مطبوعات و رسانهها وابسته شده است. هرچقدر این انگاره سازی پرقدرت باشد، چرخ های دستگاه سیاست خارجی روانتر می چرخد. مطبوعات و رسانهها، چگونگی هدایت سیاست خارجی را تغییر دادهاند و هم اکنون قدرت جهانی یک کشور در توانایی دیپلماسی رسانه ای آن در ایجاد هویت ملی، ارائه یک تصویر بین المللی مطلوب از خود، دفاع از منافع ملی و تاثیر گذاری در سیاست خارجی نهفته است.
این موضوعی است که در تاثیر روزنامه نیویورک تایمز بر سیاست خارجی آمریکا در این مقاله مشاهده شد. بدیهی است که نقش و نفوذ لابی یهودی در این زمینه بی تاثیر نبوده است. البته مسائل مهمی در خصوص ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا و همچنین اطلاعاتی که توسط دولت آمریکا منتشر می شودوجود دارد. هرچند که عموما به غلط تصور می شود موضعی را که رسانههای آمریکایی در مسائل خارجی و داخلی اتخاذ می کنند، مستقل از موضعی است که دولت آمریکا اتخاذ می کند.
از آنجا که رسا نهها در آمریکا به صورت خصوصی و آن هم غالبا تحت سیطره و نفوذ لابی های یهودی و صهیونیستی اداره می شوند، به نظر می رسد که اخباری که از رسانه های مختلف ارائه می شود، موضعی متفاوت از آنچه که توسط دولت از طریق دیپلماسی عمومی و غیره ارائه می شود، باشد.
به نظر می رسد این اتفاق نمی افتد و به عنوان مثال در قبال جمهوری اسلامی ایران، موضعی را که جریان کلی رسانه ای آمریکایی پس از انقلاب اسلامی ایران در پیش گرفتهاند، کاملا مشابه سیاستهای رسمی دولت و تلاشهای دیپلماسی عمومی آمریکا بوده است و از ایران به عنوان تهدید یاد کرده و انتقاد کرده است.
به طور کلی با نگاهی دقیق به خلاصه یافتههای این مقاله و پژوهش، دست کم سه نتیجه عمده را می توان از تحلیل این بررسی و ارزیابی به دست اورد.
نخست اینکه یکسانی و هماهنگی میان موضعگیری سرمقالههای نیویورک تایمز و سیاست رسمی دولت آمریکا در باره مسائل داخلی و روابط خارجی ایران - به ویژه روابطی که به آمریکا مربوط می شود- وجود دارد.
اگر ایران از اهمیت موقعیت استراتژیکی مهم و حیاتی برای غرب برخوردار است که در واقع به باور بسیاری چنین اهمیت وجود داشته و دارد، بهتر بود که تجزیه و تحلیل خرده گیرانه و انتقادآمیز نویسندگان سرمقالههای نیویرک تایمز، شامل سیاستهای رسمی دولت آمریکا نسبت به ایران می شدولی به جای این کار، مهمترین کار نیویورک تایمز، به صورت بازبینی توسعه پیچیده اجتماعی،سیاسی و اقتصادی ایران، به شیوه ای جسته و گریخته درآمده بود. این موضوع به ویژه در دوره قبل از سالهای ۱۹۷۸ (دوره دهه پیش از انقلاب اسلامی) آشکار است.
دوم اینکه تغییر ناگهانی موضعگیری نیویورک تایمز در مقایسه با سیاست خارجی رسمی آمریکا نسبت به ایران در دوره انقلاب اسلامی ۱۹۷۹-۱۹۷۸، زمانی که دولت آمریکا هنوز از همان سیاست سازشکارانه و تا حدودی موافق در برابر رژیم شاه، پیروی می کرد، نیویورک تایمز رویه و موضعگیری خود را نسبت به ایران در راستای سرمقاله ای تغییر داد و روشی بیشتر انتقادآمیز را در پیش گرفت. در برخی موارد در دوره انقلاب اسلامی ایران ۱۹۷۹-۱۹۷۸، نیویورک تایمز حتی موضعگیری دیرینه و پیشین آمریکا در پشتیبانی از رژیم شاه در ایران را زیر سوال برد و به چالش کشید.
به طور خلاصه و در یک جمع بندی، هر کسی از بازیافتههای این بررسی و ارزیابی می تواند دریابد که به مدت ده سال، زمانی که شاه ایران به عنوان یک متحد نزدیک و دوستی در خور اعتماد آمریکا، پنداشته و فرض می شد، موضعگیری سرمقالههای نیویورک تایمز، از موضعگیری سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران پیروی می کرد. به هرحال هنگامی که به نظر می رسید شاه با دشواری روبروست، موضعگیری سرمقالههای نیویرک تایمز، فاصله گرفتن از موضعگیری دولت آمریکا را آغاز کرد. پس از آن بود که دولت آمریکا به صورت جدی درباره ایران و امور مربوط به آن نگران شد.
به هرجهت، چندی بعد هنگامی که رویداد بحران گروگانگیری (تسخیر لانه جاسوسی) رخ داد، بار دیگر اختلاف موقتی میان رویکرد سیاست خارجی نیورک تایمز و سیاست خارجی رسمی آمریکا در قبال ایران برداشته شد. اگر چنین بازیافته ای را بتوان از از راه بررسی های دیگر تایید کرد، می توان درجه انجام مسوولیتهایی را که به وسیله یکی از بنیانگذاران روزنامه نیویورک تایمز تعیین شده، زیر سوال برده و به چالش کشید.
زمانی آدولف اوچس، گفت که هرگز نباید هیچ یک از خوانندگان روزنامه اش شگفت زده شوند، زیرا یک روزنامه بزرگ می بایستی اقتصاد و نیروهای اجتماعی دست اندرکار در یک کشور خاص را تجزیه و تحلیل کند و در این راه باید با جنبش های سیاسی و وضعیت شهروندان آن در تماس و ارتباط باشد تا در یک مفهوم کلی خوانندگان خود را برای تیترهای روزنامه فردا آماده کرده باشد.
به طور قطع و یقین، این کار را روزنامه نیویورک تایمز در مورد انقلاب اسلامی ایران انجام نداد. در پایان به نظر می رسد که نتیجههای این بررسی با نتیجههای دیگر بررسی ها در یک راستا باشد.
به عنوان مثال، سوزان ولش، در بررسی خود نسبت به موضع گیر سرمقالههای نیویورک تایمز و پوشش خبری آن درباره اوایل درگیری آمریکا در هندو چین، دریافت که از میان چهار روزنامه برجسته آمریکایی مورد بررسی اش، نیویورک تایمز بیشترین موضعگیری مثبت را نسبت به سیاست خارجی دولت آمریکا دارا بود.
هرچند در بررسی ها چندی، نویسندگان کوشش کرده اند برای چنین پدیده ای دلایلی را ارائه دهند، یعنی ارتباط میان سیاست خارجی آمریکا و کاربرد آن را با موضعگیری مطبوعات مهم آمریکایی مورد بحث و بررسی قرار دهند، اما این موضوع بسیار پیچیده بوده و نیاز به مطالعات و بررسی های فراگیری دارد. اگر این پژوهش و ازرزیابی از راه بررسی خود، توانسته باشد رویکرد ویژه ای را نسبت به این موضوع پدید آورد، در هدف خود موفق بوده است.
نویسنده : نادعلی بای
منبع : روزنامه مردم سالاری