پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
درآمدی بر زیباشناسی دینی
در نظر عارفان مسلمان، عالم مظهر تجلیات خداوند است و هر آنچه كه آفریده شده، زیبا است.
نویسنده این مقاله، با هدف بررسی جایگاه زیبایی و امر زبیا در آموزههای عرفانی و دینی، تلاش میكند به پرسشهایی از قبیل نسبت دین با امور زبیا، درك و تحسین زیبایی و گرایش به آن، در چارچوب اصل تجلی در عرفان اسلامی، پاسخ گوید.
بحث از زیباییشناسی، معنا و ابعاد آن از دیرزمان مورد توجه فیلسوفان و متفكران بوده است. نخستین فیلسوفان یونانی در این زمینه به بحث پرداختهاند و سعی كردهاند تا ماهیت زیبایی را كشف كنند.
از سقراط و افلاطون مطالبی در این زمینه به شكل مستقیم یا غیرمستقیم به دست ما رسیده است. در این آثار مباحثی مطرح شده است در باب اینكه آیا زیبایی تقلید، محاكات یا بازنمایی طبیعت است؟ یا زیبایی عبارت است از تقارن، تناسب و موزونیت و هماهنگی. در قرون وسطی نیز فیلسوفانی همچون آگوستین، آلبرت كبیر و آكوییناس، درباره زیبایی بحث كردهاند؛ مباحثی از این قبیل كه امر زیبا چیست؟ و آیا زیبایی یك واقعیت عینی (concrete) است كه در اشیا موجود است یا نه امری است كه در نسبت با انسان مدرك و فاعل شناسایی پدید میآید و احساسی از لذت و سرور در آدمی برمی انگیزد و هیچ كاركرد دیگری ندارد.
در روزگار نزدیكتر به ما نیز فیلسوفانی همچون بومگارتن، كانت و هگل و در دوران معاصر متفكرانی همچون هیدگر، ویتگنشتاین، گادامر، ماركوزه، والتر بنیامین، دریدا، نیچه، آدورنو درباره زیبایی، زیباییشناسی و ماهیت هنر به بحث پرداختهاند.
اكنون پس از این اشارات مقدماتی باید ببینیم كه زیباییشناسی به منزله یك دانش متمایز و مستقل چیست.
پارهای محققان در تعریف زیباییشناسی گفتهاند كه «دانشی است كه به مطالعه اشیای زیبا و واكنشهای حسی و ذهنی خاص بینندگان، خوانندگان، یا مخاطبان اثر هنری مربوط میشود.
بزرگترین پرسش در این رشته مربوط به ارزش زیباییشناختی است كه آیا زیبایی یك امر واقعیت دار است و در اشیای واقعی كه منسوب به زیبایی میشوند، وجود دارد یا نه. این مسئله تا حدودی شبیه بحث مربوط به رابطه واقعگرایی و ضد واقعگرایی در فلسفه است.
عینی بودن یا نسبی بودن ارزش زیباییشناختی در حقیقت از مسایل محوری این رشته است. بحث بر سر این نكته است كه آیا دلایلی وجود دارد كه معتقد شویم ارزش زیباییشناختی مثل ارزش اخلاقی است؟
یك واقعگرای افراطی ممكن است بگوید، زیبایی و ارزش زیباییشناختی همچون واقعیتی مستقل و امری عینی در اشیای خارجی یافت میشود و كاملاً مستقل از واكنشهای بینندگان است و بنابراین، حكم زیباییشناختی مشمول صدق و كذب نیز میشود.
فی المثل وقتی حكم میكنیم كه «این گل زیباست» یا «این نقاشی از نظر زیباییشناسی خوب است»، آنچه را ما میگوییم، میتواند صادق یا كاذب باشد؛ در صورتی صادق است كه گل یا تابلوی نقاشی، واقعاً دارای ویژگی زیبایی بوده باشند و در صورتی كاذب است كه واقعاً فاقد چنین خاصیت و خصلتی باشند.
برای یك شخص رئالیست یا واقعگرا چه ما حكم به زیبایی بكنیم و چه اصلاً ما حكمی نكنیم، وقتی یك شیء زیباست، بیحضور ما نیز واقعاً دارای زیبایی است. چه ما آن را شناسایی كنیم و چه نكنیم. به خوبی ملاحظه میشود كه مسئله فلسفی ذهنی بودن یا عینی بودن، چگونه در حكم زیباییشناختی، خود را نشان میدهد و موضع معرفت شناختی ما تا چه حد در ارزیابی و صدور حكم در مورد زیبایی یا نازیبایی اشیا تأثیر میگذارد.
همین امر سبب شده است تا محققان به بررسی ماهیت تجربه زیباییشناختی روبیاورند و بررسی كنند كه اصلاً خود زیبایی چیست. آنان عواملی را برشمردهاند كه در ماهیت زیبایی دخیل و سهیماند. عواملی مثل لذت، رضایت، خوش آمدن و پسندیدن، دوست داشتن، به عنوان معیارهایی برای تشخیص زیبایی و نیز عناصر تشكیل دهنده ماهیت زیبایی معرفی شدهاند. تجربه زیبایی نیز امر مهمی است.
نوع نگاه ما به خود اشیا در واكنش ما نسبت به آنها تأثیر میگذارد. در مورد موسیقی باید الگوهای صدا را بشناسیم. در مورد سینما باید تجربه دیدن چیزی بر روی پرده را داشته باشیم؛ ولی اگر شما صرفاً یك قطعه موسیقی یا چند تصویر پیاپی را به من نشان دهید، من هنوز در موقعیتی نیستم كه بگویم چه ارتباط خاصی بین این صداها و تصاویر، با ارزش زیبا شناختی وجود دارد؛ یعنی نمیتوانم هیچ حكمی بكنم یا واكنشی نشان دهم. زیرا فاقد تجربهای در این مورد هستم.
همچنین محققان هنر، عامل دیگری را برای تشخیص زیبایی و معیار زیبایی ارائه كردهاند كه عبارت است از خنثی بودن. مقصود از این تعبیر آن است كه تجربه لذت بخش حضور چیزی در ادراك ما، نبایدصرفاً مبتنی بر كاربردهای آن برای ما باشد؛ یعنی باید شیء مورد داوری زیباییشناختی ما صرفاً موجب انجام كار خاصی شود یا آرزویی را برآورده سازد یا خودش به معیار و اصل دیگری تكیه كند؛ زیرا همه این موارد ما را از ارزیابی صحیح زیبایی و امور زیبا منحرف میسازد. واكنشهای ذهنی و روانی ما میتواند، طبق خواستههای ما از دیگران توجیه شود.
این واكنشها صرفاً امور فردی مربوط به خصوصیات اخلاقی فرد و پسند و ناپسند شخصی او نیستند، بلكه به عنوان متعلقات تجربه ما، ریشههای بسیار عمیقی در ماهیت عام بشری ما دارند و مبتنی بر واكنش لذت بخشی هستند كه در اثر ادراك اشیای زیبا به ما دست میدهد. این بدان معناست كه برخلاف دیگر امور، «ارزش زیباییشناختی را نمیتوان در قالب اصول تعلیم پذیر درآورد».
در واقع هیچ گونه اصول زیباییشناختی معتبر و اصیل وجود ندارد؛ زیرا برای درك ارزش زیباییشناختی، باید «اشیای مورد نظر را با چشمان خودمان نگاه كنیم» و البته نوع نگرش، ذهنیت، علایق، تربیت، آموختهها و بسیاری عوامل دیگر در این نگاه، آگاهانه یا ناآگاهانه تأثیر میگذارند و اعتبار و عینیت آن را تحت تأثیر قرار میدهند.
به همین سبب محققان میگویند كه احكام زیباییشناختی، مبتنی و منوط به احساس لذت و سرور خود شخص است. اما میتوان در صورتی كه مورد توافق عام قرار گیرد و شخص بیننده دقیقاً مجهز به اطلاعات و مهارت كافی باشد، چنین حكمی را تعمیم داد.
گاهی چنین پنداشته میشود كه مسئله مهم در هنر، همان زیباییشناسی است؛ ولی چنین فرضی و پنداشتی نیاز به اندكی بررسی دارد. هنر میتواند دارای ارزشهای غیر زیباییشناختی هم باشد. برای مثال هنر میتواند ارزش درمانی داشته باشد یا موجب ارائه بصیرتهای اخلاقی به ما باشد.
همچنین میتواند به ما كمك كند تا نكاتی را در تاریخ بازیابی كنیم. یا دیدگاههای افراطی و تند را كه با نظرات خود ما مخالفند، ببینیم. ارزشهای غیر زیباییشناختی هنر به امور شناختاری و نقش تفهمی و معرفت زایی و نیز ایجاد سازگاری و انسجام و حتی تأثیر بر صداقت سیاسی اشخاص سرایت میكند.
بنابراین میتوان گفت، هنر دارای ارزشهای متنوع و متعددی است و ما میتوانیم یك اثر هنری را برای ایجاد انسجام اخلاقی مورد تحسین قرار دهیم یا آن را به سبب فقدان صداقت سیاسی و اخلاص هنرمند مردود بشماریم. اگر همه اینها را جزء ارزشهای زیباییشناختی به شمار نیاوریم، آن گاه عرصه بر زیباییشناسی و تشخیص ارزش هنر بسیار تنگ میشود.
بدون محكوم ساختن این نظر رایج كه میگوید، هنر همواره باید ابزاری برای رسیدن به هدفی ورای خویش باشد ما میتوانیم ادعا كنیم كه آثار هنری دارای ارزشهای كاملاً گوناگون و متعددی هستند؛ ولی این نكته كاملاً درست است كه آثار هنری همواره دارای حیث التفاتیاند و به همین سبب معنا دارند و اینجاست كه مسئله هدف و غایت هنر بسیار پررنگ میشود كه آیا غایت هنر بیرون از آن است یا در خود آن.
آثار هنری مشمول شیوههای خاص تولید و دریافت نیز هستند؛ یعنی همیشه كسی یا كسانی آنها را پدید میآورند و كسی یا كسانی آنها را میبینند یا میشنوند. مثلاً تابلوهای نقاشی را ما میبینیم و موسیقی را نیز میشنویم و از آن لذت برده یا آن را تحلیل میكنیم. این الگوی تولید و دریافت، موجب مطرح شدن دو پرسش دایمی در فلسفه هنر شدهاند.
یكیاینكه رابطه اثر هنری با ذهن پدید آورنده آن چیست؟ دیگراینكه چه رابطهای میان اثر هنری و ذهن كسی كه آن را درك و تحسین میكند، وجود دارد؟ برای مثال شنیدن موسیقی بر عواطف ما تأثیر میگذارد و از آنجا كه عواطف، امور و حالات ذهنی هستند، ممكن است تصور شود كه این عواطف نخست در ذهن پدید آورنده یا اجراكننده موسیقی وجود داشته و سپس به ما منتقل میشوند و بر ما تأثیر میگذارند.
یا ممكن است گمان شود كه واكنشهای عاطفی شنونده در نوع تأثیر موسیقی بر او و نحوه شنیدن او تأثیر میگذارند. هیچ یك از این دو رویكرد تا كنون مقبولیت كاملی نیافته است. و بعضی نیز معتقدند موسیقی دارای عواطف خاص خودش است كه در خودش وجود دارد و تابع احساس اجراكننده یا شنونده نیست. دانش زیباییشناسی هنوز باید با این مسئله دست و پنجه نرم كند.
در بازنماییهای هنری نیز عیناً همین مشكل وجود دارد. مثلاً این كه هدف یك تابلوی نقاشی چیست یا نیات یك بازیگر چیست؟ و چگونه تفسیرهای بیننده نسبت به این آثار هنری شكل میگیرد؟ آیا خود یك تابلوی نقاشی با نمادهایی كه در آن به كار رفته دارای معنای خاصی است یا نه؟ اگر دارای معنای خاصی است، میتوان پرسید صداها و تصویرها تا چه حد مطابق یا غیر مطابق با امور واقعی جهان خارج و نیز بازنماییهای زبانی هستند؟
هنگامی كه شخص به تحلیل چنین مسایلی در این سطح دست میزند، فلسفه هنر نیز آغاز میشود. یعنی آغاز فلسفه هنر با طرح همین مسایل در همین سطح است و پارهای محققان فلسفه هنر و زیباییشناسی را مترادف و معادل میگیرند.
اكنون وقت آن است كه به اختصار در رابطه زیباییشناسی و دین، كاوش كنیم و ببینیم، دین به طور كلی و نیز دین اسلام به طور خاص، چه رابطهای با زیباییشناسی، امور زیبا و اصل مسئله زیبایی دارند؟ رویكرد آنها چگونه است و چگونه با این مسایل مواجه میشوند. در مورد رابطه زیباشناسی و دین، تفكیك و تنقیح بین چند موضوع لازم به نظر میرسد.
یكی اینكه مقصود از دین چیست؟ آیا مقصود مناسك و شعائر دینی است؟ یا عقاید، آموزهها و به اصطلاح «جهان بینی دینی»، فهم دینی و معرفت دینی مورد نظر است؟ آیا نهادها، سازمانها، معابد و مراكز دینی مقصود است؟ یا متون دینی، دعاها، نیایشها، اعمال و عبادات مورد نظرهستند؟
این نكته حتماً باید پیش از ورود به بحث رابطه زیباییشناسی با عرفان و دین، به طور كامل و واضح، تبیین شود. دیگراینكه زیباییشناسی به منزله یك دانش و رشته علمی متمایز، مقصود است یا امور زیبا و آثار هنری و خود زیبایی به عنوان یك واقعیت عینی یا ذهنی روانی مورد نظر است؟
مقصود از زیباییشناسی، درك ما از امور زیبا است یا خود كیفیت و خصلت زیبا بودن و زیبا نمودن و اشیا و موجودات و آثار زیبایی است كه در طبیعت وجود دارند و یا مخلوق و حاصل فعالیت هنری بشر هستند یا همه اینها به طور جمعی مورد بحث ماست.
آنچه در اینجا مقصود و محور بحث است، نه دانش ادیان یا دینشناسی به عنوان یك رشته علمی یا شعبهها و شاخههای فراوانی كه دارد و نه زیباییشناسی به منزله یك دانش مدون، مستقل و متمایز است؛ بلكه مقصود بررسی حضور و جایگاه زیبایی و امر زیبا در آموزشهای دینی و جهان بینی دینی یعنی باورها، اعمال و ارزشهای دینی است و از زیباییشناسی نیز ماهیت و اصل زیبایی و امور زیبا، جذاب، دل انگیز و آفرینشهای دلربا و دوست داشتنی مدنظر است؛
یعنی زیباییهای طبیعی موجود در جهان آفرینش و نیز آثار هنری زیبایی كه توسط هنرمندان زبردست پدید آمدهاند. نسبت دین با امور زیبا، درك و تحسین زیبایی، گرایش به آن، خلق آن، بكارگیری آن، لذت بردن از آن و... چیست؟ و زیبایی و حسن و لطف و جمال در آموزههای دینی، باورها، ارزشها، اعمال و مناسك و شعائر دینی چه جایگاهی دارند؟ آیا یكسره مردود و طرد میشوند یا به طور كلی مورد تأیید هستند؟
دین با زیبایی، زیباگرایی و زیبادوستی، زیبا اندیشی و زیبا زیستن چه نسبتی دارد؟ پس باید در آموزههای ادیان كاوش كنیم تا جایگاه و منزلت زیبایی را در آنها بیابیم و دیدگاه دینی را در مورد زیبایی، شناسایی كنیم كه مثلاً آیا دین ضد زیبایی و امور زیبا است و گرایش به زشتیها، نفرت، ناهماهنگی، نا موزون بودن، عدم تناسب، بینظمی، ترك لذت، طرد زیباییها فرمان میدهد یا نه برعكس، به زیبا دیدن و زیبا اندیشیدن و زیبا زیستن دستور میدهد و سراسر هستی و قلمرو آفرینش را زیبا و لطیف و در غایت حسن و جمال میداند و آدمی را به تأمل و تبعیت از آن فرا میخواند.
ادیان بزرگ جهان و به ویژه ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام، نه تنها ضد زیبایی نیست بلكه به تصریح آیههای قرآنی، سراسر آفرینش، صنع و فعل خداوند است كه در غایت نیكویی، حسن، جمال و لطافت آفریده شده است و هیچ زشتی و كاستی در نظام تكوینی عالم نیستند، هر چه هست زیباست و در فعل الاهی زشتی و تباهی جایی ندارد.در آیات قرآن این مضمون آمده است كه خدا، آفریدگار همه موجودات است: «الله خالق كلّ شیئیٍ» و نیز این مضمون به صراحت در قرآن دیده میشود كه خداوند هر چه را كه آفریده، زیبا آفریده است: «هو الذی احسن كلّ شیئی ٍ خلقه» و از ضمیمه و اقتران این دو مقدمه، میتوان یك «قیاس منطقی» تشكیل داد كه نتیجه منطقی اش چنین است: پس هر چه آفریده شده زیبا است.
موجودی غیر زیبا و فاقد حسن در طبیعت بلكه در كل هستی و جهان نیست. افزون بر این، در عرفان اسلامی، عالم به تمامی، حاصل و مظهر تجلیات خداوند است؛ تجلیات متنوعی كه مربوط به «اسماء و صفات» پروردگار بوده و هر موجود، «مظهر» و «جلوه» یك یا چند اسم خداوند است.
«اسماء و صفات» حق نیز به دو گونه كلی تقسیمبندی شدهاند: اسماء و صفات جلالیه و جمالیه یا لطفیه و قهریه. و تأكید عارفان مسلمان این است كه در اینجا جلال و جمال و لطف و قهر اموری جدا و متمایز و متباین نیستند، بلكه كاملاً مرتبط و پیوسته و در هم تنیدهاند. در هر جلالی، جمالی هست و در هر قهری، لطفی مختفی است.
جلال و جمال حق به هم آمیختهاند:«لكلّ جمالٍ جلالٌ و لكلّ جلالٍ جمالٌ». و البته اصل خلقت خداوندی بر رحمت، خیر، جود، احسان، بخشش بیعلت و بیرشوت، مهر و لطف و فیض و عنایت است و رحمت او همواره بر غضبش سبقت و پیشی دارد: «یا من سَبَق رحمته غضَبه» و هستی بر اساس عدل و هماهنگی و رحمت بنا شده است: «كتب علی نَفسه الرّحمه» و نیز: «بالعدل قامَت السموات وَ الارض».
از این چشم انداز دل انگیز و زیبای عارفانه كه ملهم و مأخوذ از آیات قرآنی و آموزههای اسلامی است، كل هستی، عین لطف و حسن و جمال است در كمال موزونیت و تناسب و نظم. زیرا كه «مخلوق» و «مظهر» خداوندی است كه سراپا حسن و لطف و رحمت مطلق است و به بندگانش مهر میورزد: «إنّ اللهَ رئوفٌ بالعباد» و بیاستحقاق و قابلیت، جود و بخشش میكند و «قدیم الاحسان» است و فیض او نیز دائمی، ساری و جاری است: «یا دائم الفیض علی البرّیه».
و فضل او بیحساب است و قهر او نیز عین لطف. پیداست كه چنین تلقی زیبا و دل انگیزی از خدا و هستی و سلسله مراتب موجودات و نظم عالم هستی، نتیجهای جز تأیید زیبایی و گرایش به زیبایی نیست. آدمیان نیز دعوت شدهاند تا در این زیبایی تأمل كنند تا از طریق این «آیات» و «نشانهها» و به تعبیر عارفان «آینههای خداوند» (مرائی حق) بیشتر و بهتر و ژرفتر و گستردهتر به حضور خالق هستی و علم و قدرت و احاطه او و نیز رحمت و فیض بیمنتهای او پی ببرند و او را عالمانه و عاشقانه و هنرمندانه، پرستش كنند و به آن منبع حسن، لطف، تعالی و كمال نزدیك شوند و به او تقرب جویند.
پس هم به مقتضای دلایل فلسفی و هم بر اساس «اصل تجلی» در عرفان اسلامی و هم به دلالت صریح آیههای قرآنی، عالم سراسر تجلی حسن حق و ظهور معشوق ازلی و محبوب حقیقی است و موجودات همگی با زبان حال او را میطلبند و او را میخواهند. هستی سراپا مَجلی و مظهر اوست و موجودات، تمامی آینه گردان حسن روی اویند. این حقیقت والا، به زیبایی و شكوه در شعر شاعران عارف مشرب ما بیان شده است. برای نمونه ابیاتی را ذكر میكنیم كه قطرهای از اقیانوس ناپیدا كرانه ادب ارزشمند و زبان فخیم فارسی است:
هر سو كه دویدیم همه روی تو دیدیم
هر جا كه رسیدیم سر كوی تو دیدیم
هر قبله كه بگزید دل از بهر عبادت
آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم
هر سرو روان را كه در این گلشن دهرست
بر رسته بستان و لب جوی تو دیدیم
از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم
با باد صبا قافله بوی تو دیدیم
روی همه خوبان جهان را به تماشا
دیدیم ولی آینه روی تو دیدم
در دیده شهلای بتان همه عالم
كردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم
تا مهر رخت بر همه ذرات بتابید
ذرات جهان را به تك و پوی تو دیدیم
در ظاهر و باطن به مجاز و به حقیقت
خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم
هر عاشق دیوانه كه در جمله گیتی است
بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم
سر حلقه رندان خرابات مغان را
دل در شكن حلقه گیسوی تو دیدیم
از مغربی احوال مپرسید كه او را
سودازده طرّه هندوی تو دیدیم
(دیوان شمس مغربی، غزل ۱۳۹)
در نگرش عارفان مسلمان، جهان جمله ظهور و تجلی حق است و چون هر چه هست ظلّ و سایه و جلوه خدای صاحب كمالات است، خدایی كه جمیل و رحیم و رئوف و فیاض و جواد و حسن و لطیف است، بنا بر این سایه او نیز زیباست، ظلّ جمیل هم جمیل است و جهان سراسر حسن و زیبایی است؛ اما دیده خفاش سان محجوبان اسیر نفس و خودپرستی، یارای دیدن این نور را ندارد كه جهان هستی به او روشن است:
«الله نور السموات و الارض» و تمامت هستی از او روشنی یافته است كه: «و أشرقت الأرض بنور ربّها». دیده زیبانگر و زیبایی شناس باید تا بتواند آن غایت حسن و خوبی و منتهای لطف و جمال را به عیان در عالم مشاهده كند و همه عالم را عكس روی او ببیند. عارفان چنین چشمی دارند و با چنین چشمی به عالم نظر میكنند. این زیبانگری و زیبابینی و زیبادوستی و زیباجویی یكی از مهمترین مضامین اشعار شاعران و عارفان مسلمان است. شبستری در منظومه زیبا و موجز «گلشن راز» به سادگی حقیقت تجلی و ظهور حق در آفاق و انفس را بیان كرده است:
هر آن چیزی كه در عالم عیان است
چو عكسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست
كه هر چیزی به جای خویش نیكوست
تجلی گه جمال و گه جلال است
رخ و زلف آن معانی را مثال است
صفات حق تعالی لطف و قهر است
رخ و زلف بتان را ز آن دو بهر است
(گلشن راز، تصحیح جواد نوربخش، ص ۴۷)
پس طبق «جهان بینی دینی»، اساس تكوین و خلقت عالم بر زیبایی و فعل زیبای خداوند بنا گشته است و زیبایی در متن هستی موجودات و كل آفرینش حضور دارد. عارفان مسلمان معمولاً در اینجا به حدیث معروف «كنز مخفی» استناد میجویند كه عین عبارت آن چنین است: «قال داوود یا ربّ لم خلقت الخلق؟ قال: كنت كنزاً مخفیاً فأجبت أن اعرف فخلقت الخلق لكی اعرف».
«حضرت داوود پرسید پروردگارا چرا موجودات را آفریدی و او پاسخ داد: من گنجی نهان بودم و دوست داشتم تا شناخته آیم. پس موجودات را آفریدم تا شناخته آیم». فخر الدین عراقی همین حقیقت را در این بیت معروفش آورده است:
جلوهای كرد كه بیند به جهان صورت خویش
خیمه در مزرعه آب و گل و آدم زد
و بدینسان عالم با عشق و حبّ آغاز گشت و خدا «فاعل بالعشق» است و كار از پی حبّ و دوستی میكند، نه سود و ربح. كاروان هستی با عشق به راه افتاد و همه موجودات بهره ور از محبت و عشق هستند.
بیرون دوید یار زخلوتگه شهود
خود را به شكل جمله جهان هم به خود نمود
اسرار خویش را به هزاران زبان بگفت
گفتار خویش را به همه گوشها شنود
در ما نگاه كرد هزاران هزار یافت
در خود نگاه كرد همه جز یكی نبود
در هر كه بنگرید درو غیر خود ندید
چون جمله را به رنگ خود آورد در وجود
یك نكته گفت یار ولیكن بسی شنید
یك دانه كشت دوست ولیكن بسی درود
خود را بسی نمود به خود یار جلوه گر
لیكن نبود هیچ نمودی چو این نمود
از دست نیستی همه عالم خلاص شد
تا یار بر جهان در گنج نهان گشود
(دیوان شمس مغربی، ص ۱۳۸)
گنج نهان، همان «كنز مخفی» در حدیث قدسی است كه پیشتر نقل كردیم كه با نخستین تجلی ذاتی حق، ماسوا پدید آمد و آنچه غیر، عالم، خلق و مخلوقات مینامیم كه تمامی ظهورات و تجلیات و مظاهر اویند، آشكار شدند. عالم با عشق آغاز شده، هدف و غایت آن نیز دریافت همین عشق و رسیدن به وصال معشوق ازلی است.زیبایی و عشق و حسن خداوند در تمامی عالم و سراپای هستی جلوه گر و نمایان است و در دل هر ذرهای، كشش و جذب و انجذاب عشق است. تصویری از این زیباتر و هنریتر سراغ دارید؟ آن ماهروی ازلی در آینه اعیان تابیده و همه را مدهوش خود كرده و عالم، همه مست این تجلی و طالب دیدار اویند.
آنچه تا كنون آوردیم و به نظم و نثر نقل كردیم و از آموزههای دینی و اسلامی نیز بهره گرفتیم، برای تبیین این نكته بود كه ادیان، نه تنها در آموزشها و دیدگاههای بنیادین و اصیل خود با زیبایی و زیبادوستی و زیباشناسی و طلب حسن و نیكویی، تضاد و تعارض و خصومتی ندارند كه مروّج و مشوّق آن نیز هستند. تنها یك روح زیبا است كه میتواند خدا را عاشقانه عبادت كند و اسرار آفرینش را به لطافت و عمق دریابد و به جهان و موجودات نگاهی زیباشناسانه داشته باشد.
و به گفته حافظ:
كمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه
كه هر كه بیهنر افتد نظر به عیب كند
دیدن زیباییهای آفرینش نیز روح زیبا میخواهد و دیدهای زیبا شناس. بیسبب نیست كه در روایات دینی و دعاهای اسلامی آمده است كه: «إنّ اللهَ جمیلٌ یحبّ الجَمالَ و یحبّ أن یری اَثرَ نعمَته علی عبده». خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و نیز دوست دارد كه نمود نعمتش را در بنده اش ببیند.
یا در برخی دعاها آمده است: «سبحانَ مَن لَبسَ البَهجه وَ الكمالَ».ای پروردگار پاك، تو كسی هستی كه جامه بهجت و كمال پوشیده است. یعنی كه خداوند عین ابتهاج و دارای تمامی كمالهاست و لذا برترین مرتبه عشق و سرور را دارد.
این سخن بلند در كتاب «اشارات» ابن سینا نیز آمده است و كل «نمط هشتم» آن كتاب، به همین مسئله «بهجت و سعادت» و عشق و ابتهاج حق تعالی، اختصاص یافته است كه البته شرح آن در حوصله این مقال نمیگنجد.
در دعاهای اسلامی، عزّت، جمال، جلال، عظمت، لطف، فیض، رحمت، جود، شوق، جلوه گری، حسن، رأفت، احسان و صفاتی از این دست به خداوند نسبت داده شده و مظاهر این اسما و صفات در آفرینش و جهان هستی برشمرده شده كه همه نشان از نگرش زیبا شناختی دین اسلام میكند.
خداوند «بدی السموات و الارض» است. طراوت و تازگی، نو شوندگی، زیبایی در این تعبیر موج میزند. او با همه حسن و جمالی كه دارد، در همه جا حاضر است و با همه اشیا همبودی دارد: «هوَ مَعَكم اَینَما كنتم» كه همان «معیت قیومیه» در لسان و تعبیرات حكیمان و عارفان مسلمان است.
او به اشیا و موجودات از خودشان نزدیكتر است: «و نَحن اَقرَب الیه من حَبل الوَرید». و خود را در آفاق و انفس به ما نمایانده است: «سَنریهم آیاتنا فی الآفاق وَ فی اَنفسهم» و بر همه چیز گواه و مشهود همه است «اَوَلم یكف بربّك أنّه علی كلّ شیئی ٍ شَهید».
خویشتن را در هستی نمایانده است و ظهور و تجلی او چنان است كه هر صاحب بصیرتی میتواند با مشاهده قلبی و دیده دل او را ببیند و بیابد. او پنهان نیست. بر دلهای مؤمنان راستین و عارفان جلوه میكند و آنان را سرمست و رها از خود میسازد.
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان كه چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی كه مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی كه منزّه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم كه تویی چراغ دیده
ز تو كی كنا رهگیرم كه تو در میان جانی
(دیوان خواجوی كرمانی، غزل شماره ۳۵۸)
در تعلیمات اسلامی، خداوند دارای «اسمای حسنی» و زیباترین نامها و صفتهاست كه به گفته عارفان، این «اسماء»، اسمهای لفظی و لغوی قراردادی نبوده، بلكه جلوههای عینی و كمالات واقعی خداوند هستند كه هر یك مظهر بلكه مظاهری عینی و واقعی در همین جهان دارند و موجودات، تمامی مرائی و مجالی و «مظاهر اسماء و صفات» خداوندند و در سرای وجود و جهان هستی، جز ذات حق و اسماء و صفات او هیچ چیز موجود نیست.
هر چه هست یا خود اوست و یا مظهر و جلوه او؛ نه وجودی بیگانه، مستقل و متمایز. این سخن عین متن یك آیه قرآنی است كه: «هوَ الله الخالق البار۶۵۱۶۱; المصَوّر له الاَسماء الحسنی». «اوست خدایی كه آفریدگار و پدیدآورنده وصورت بخش موجودات است و تمامی اسماء حسنی از آن اوست». و این اسماء، اسماء عینیه واقعیه وجودیهاند نه «اسماء ملفوظه» یا لفظیه. این سخن همه عارفان مسلمان است.
نه تنها از راه آموزههای دینی و باورها و اعتقادات دینی میتوان بر پیوند استوار دین و هنر و ربط وثیق دین و زیبایی استدلال كرد كه به لحاظ سابقه تمدنی و واقعیتهای تاریخی و امور عینی نیز میتوان گرایش هنری و نگرش زیبا شناختی ادیان را در طول تاریخ نشان داد.
معماری، موسیقی، كتابت قرآن و تلاوت آن با سبكهای متنوع موسیقایی، جشنهای دینی و اعیاد مذهبی، مراسم سوگواری، آداب و مناسك خاص عبادت، عبادتگاهها، سبكهای خوشنویسی، بنای مساجد و همه هنرهایی كه در تمدن اسلامی ظهور كردهاند، كاملاً از قرآن و آموزشهای دینی و باورها و ارزشهای اسلامی تأثیر پذیرفتهاند و این مطلب نزد هنر پژوهان و هنر شناسان و محققانی كه در هنر اسلامی كاوش كردهاند، امری مسلم و انكار ناپذیر است. آنچه ادیان- و در اینجا اسلام – با آن مخالف هستند، ابتذال، غفلت، هرزگی، پوچی، بیمسئولیتی، آلودگی به گناه و سقوط از مرتبه والای انسانی است.
به نام هنر و زیبایی آدمی را به بند كشیدن، اسیر غفلت و هرزگی نمودن، گمراه ساختن و تهی ساختن او از معنویت و فضیلت و اخلاق، این همه آن چیزی است كه دینهایی مثل اسلام با آن مخالفند و بلكه علیه آن به مبارزه برمی خیزند؛ برای نجات آدمی از دام هرزگی و پلیدی و سقوط. رستگاری و سعادت آدمی كه هدف و غایت همه ادیان اصیل وحیانی است، با ابتذال و هرزگی سازگار نیست.
ادیان با انحراف و سقوط آدمی به ورطه حیوانیت، ددمنشی و اهریمن خویی، پلشتی و تردامنی و گناه آلودگی به شدت مخالفت میورزند؛ زیرا كه دین برای رستگاری و رهایی آدمی است، چه از بند شهوت و چه از قید ستم جباران و آدمیخواران.
هوس و ستم، دو مانع بزرگ بر سر راه رهایی و رستگاری بشرند. پس نبرد ادیان، علیه هنرورزی و زیبایی دوستی نیست. پیكار علیه سقوط آدمی است در مرداب عفن خودكامگی، هواپرستی، غفلت و انحراف. و اگر در تاریخ ادیان خطاهایی از سوی برخی قاصرفهمان و كج اندیشان، ظاهر بینان و زاهد نمایان علیه هنر و اهل هنر صورت گرفته، باید دانست كه از بنیاد با روح آموزشهای ادیان مخالف بوده است و جور و جفایی كه بر اهالی هنر رفته یا میرود، ربطی به حقیقت ادیان ندارد.
خطای برخی پیروان متعصب و فاقد بصیرت است كه به نام دین یا دفاع از عقاید و ارزشهای دینی به مخدوش ساختن چهره زیبا و نجیب دین میپردازند و در واقع بر سر شاخ، بن میبرند.
فهم درست دین همچون فهم درست هنر و مراعات حوزهها و شیوههای هر یك، از لوازم اصلی داوری دقیق و عالمانه درباره رابطه دین و هنر است. تعامل مستمر اهل هنر با دینداران و عالمان دینی و اندیشمندان هر دو گروه میتواند كمك فراوانی به فهم درست دین و هنر و زدودن بدفهمیها كند. اگر گامی باید برداشته شود این نخستین گام است
دكتر همایون همتی
منابع:
ویتگنشتاین، اخلاق و زیباییشناسی، بی. آر. تیلمن، ترجمه مهرداد سبزی، انتشارات حكمت، ۱۳۸۲.
اسلام و هنر، دكتر محمود باستانی، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱.
درس گفتارهای زیباییشناسی ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر، ۱۳۸۱.
هیدگر و هنر، یوزف ی. كوكلمانس، ترجمه محمدجواد صافیان، نشر پرسش، ۱۳۸۲.
هنر اسلامی، دیوید تالبوت رایس، ترجمه ماه ملك بهار، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵.
عقل و اعتقاد دینی، مایكل پترسون و دیگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، ۱۳۷۶.
زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، دكتر علی اكبر افراسیاب پور، انتشارات طهوری، ۱۳۸۰.
ذره و خورشید، دكتر داریوش صبور، انتشارات زوّار، ۱۳۸۰.
زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، محمدتقی جعفری، مؤسسه نشر كرامت، ۱۳۷۵.
دیوان كامل شمس مغربی، به اهتمام دكتر ابوطالب میرعابدینی، انتشارات زوار، ۱۳۵۸.
مثنوی هفت اورنگ، نور الدین عبدالرحمن جامی، جلد دوم، تحقیق و تصحیح اعلی خان افصح زاد و حسین احمد تربیت، دفتر نشر میراث مكتوب، ۱۳۷۸.
كلیات سعدی، نشر نامك، ۱۳۷۷.
لسان الغیب، خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، با تصحیح و مقدمه پژمان بختیاری، انتشارات امیركبیر، ۱۳۶۱.
سرآغاز كار هنری، مارتین هیدگر، ترجمه پرویز ضیاء شهابی، انتشارات هرمس، ۱۳۷۹.
رسایل قیصری، محمود بن داوود قیصری، تصحیح استاد سید جلال الدین آشتیانی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۹.
Theology a very short introduction, David Ford, Oxford University Press, ۲۰۰۰.
Symposium on Art and Religion, Harvard College, ۲۰۰۰.
What Makes Religious Art Religious, John W. Dixon. Jr. ۱۹۹۰.
منابع:
ویتگنشتاین، اخلاق و زیباییشناسی، بی. آر. تیلمن، ترجمه مهرداد سبزی، انتشارات حكمت، ۱۳۸۲.
اسلام و هنر، دكتر محمود باستانی، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱.
درس گفتارهای زیباییشناسی ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر، ۱۳۸۱.
هیدگر و هنر، یوزف ی. كوكلمانس، ترجمه محمدجواد صافیان، نشر پرسش، ۱۳۸۲.
هنر اسلامی، دیوید تالبوت رایس، ترجمه ماه ملك بهار، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵.
عقل و اعتقاد دینی، مایكل پترسون و دیگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، ۱۳۷۶.
زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، دكتر علی اكبر افراسیاب پور، انتشارات طهوری، ۱۳۸۰.
ذره و خورشید، دكتر داریوش صبور، انتشارات زوّار، ۱۳۸۰.
زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، محمدتقی جعفری، مؤسسه نشر كرامت، ۱۳۷۵.
دیوان كامل شمس مغربی، به اهتمام دكتر ابوطالب میرعابدینی، انتشارات زوار، ۱۳۵۸.
مثنوی هفت اورنگ، نور الدین عبدالرحمن جامی، جلد دوم، تحقیق و تصحیح اعلی خان افصح زاد و حسین احمد تربیت، دفتر نشر میراث مكتوب، ۱۳۷۸.
كلیات سعدی، نشر نامك، ۱۳۷۷.
لسان الغیب، خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، با تصحیح و مقدمه پژمان بختیاری، انتشارات امیركبیر، ۱۳۶۱.
سرآغاز كار هنری، مارتین هیدگر، ترجمه پرویز ضیاء شهابی، انتشارات هرمس، ۱۳۷۹.
رسایل قیصری، محمود بن داوود قیصری، تصحیح استاد سید جلال الدین آشتیانی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۹.
Theology a very short introduction, David Ford, Oxford University Press, ۲۰۰۰.
Symposium on Art and Religion, Harvard College, ۲۰۰۰.
What Makes Religious Art Religious, John W. Dixon. Jr. ۱۹۹۰.
منبع : روزنامه همشهری
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران روز معلم آمریکا معلمان رهبر انقلاب دولت مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم حجاب شهید مطهری شورای نگهبان
تهران زلزله هواشناسی معلم شهرداری تهران سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش پلیس سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار دلار ایران خودرو قیمت طلا سایپا کارگران بازار خودرو تورم قیمت
مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس موسیقی تئاتر
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
رژیم صهیونیستی غزه فلسطین اسرائیل جنگ غزه چین روسیه نوار غزه حماس عربستان ترکیه اوکراین
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان تراکتور لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر باشگاه پرسپولیس
اینستاگرام همراه اول دبی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه ویتامین طول عمر بارداری