یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آن سوی بی نهایت و آغاز مکاشفه


آن سوی بی نهایت و آغاز مکاشفه
در پاییز سال ۱۳۴۷، فیلم «۲۰۰۱؛ یک ادیسه فضایی» (۱۹۶۸) با نام «راز کیهان»، برخلاف انتظار و خیلی زود، روی پرده سینه رامای سینما آتلانتیک تهران (سینما آفریقا) به نمایش درآمد. نقدهایی که در نشریات معتبر اروپایی و امریکایی درباره آن نوشته بودند نشان می دادند که فیلم به درستی درک نشده است. در ایران هم چند نفر در مورد آن نوشتند که شاید بتوان آنها را پیدا کرد و خواند. کوبریک را می شناختم و چند فیلم قبلی او را دیده بودم. اما دیدن این فیلم در بیست و سه سالگی یک تجربه تکان دهنده بود و پس از چند بار دیدن آن مطلب مفصلی نوشتم که با عنوان «استنلی کوبریک در جست وجوی بهشت گمشده» در آذر ۱۳۴۷ در هفته نامه «خوشه» (به سردبیری احمد شاملو) چاپ شد. در بهار ۱۳۵۱، نسخه دیگری از فیلم در برنامه «سینه کلوب ایران» در سینما شهر قصه نمایش داده شد و به همین مناسبت مطلب کوتاه تر و موجزتری نوشتم که در خرداد ۱۳۵۱ در هفته نامه «ستاره سینما» (به سردبیری رضا سهرابی) منتشر شد. همین متن یک بار دیگر در جلد اول کتاب «راهنمای فیلم» (۱۳۷۹، زیر نظر بهزاد رحیمیان) جای گرفت. در سال های اخیر، نسخه کامل و اصلی فیلم را بارها دیده ام و دیدگاهم نسبت به آن هیچ تغییری نکرده است. اکنون که ۱۰ سال از مرگ کوبریک می گذرد و کتاب ها و مقالات بسیاری درباره او نوشته اند و امکان دیدن همه آثارش در شرایط مطلوب فراهم شده است، دیگر کمتر کسی می تواند در نبوغ او تردید داشته باشد و فیلم ۲۰۰۱ هم حالا به عنوان یک شاهکار یگانه در تاریخ سینما به درستی شناخته شده است. متن حاضر، غیر از چند کلمه تغییری نکرده است و بنا به خواست دوستان محترم، به نظر خوانندگان ارجمند می رسد.
□□□
راز کیهان فیلمی به ظاهر مبهم و گیج کننده است ولی اگر کلید کشف آن در دست باشد درک آن بسیار آسان خواهد بود و این کلید، سکانس افتتاحیه فیلم است که با تم «معمای جهان» از «چنین گفت زرتشت» اثر ریشارد اشتراوس همراه است (ظهور ابرانسان) و این موسیقی تکان دهنده که گویی شیپور بیدارباش است در دو جای دیگر نیز تکرار می شود؛ یکی هنگام کشف قدرت نابودکنندگی استخوان توسط میمون و دیگری در پایان فیلم که آغاز تولدی دیگر است. این سه قسمت مفاصل فیلم را تشکیل می دهند و مجموع این اثر بر روی این سه نقطه استوار است.
سکانس افتتاحیه فیلم با نمایی از کره زمین آغاز می شود و به دنبال آن کره دیگری ظاهر شده و سرانجام خورشید نمایان می شود و هر سه این کرات در یک خط مستقیم قرار می گیرند (خورشید بالا و زمین پایین). دوربین از پایین به بالا حرکت می کند و با حذف زمین کره میانی و خورشید در کادر باقی می مانند. این سکانس فشرده فیلم است و بقیه آن دقیقاً بسط تمثیلی این فصل است. با مرور فیلم کاملاً آشکار می شود که خورشید تجسم خالق، کره میانی نماد پیامبر (عطارد= مرکوری/ پیک خدایان) و زمین مخلوق به شمار آمده است و ایده اصلی فیلم حرکت مخلوق به سوی خالق است (خورشید منبع و مظهر روشنایی و زندگی) و کوبریک با استفاده از سرودهای مذهبی و با اشارات واضح به کتاب مقدس (به ویژه سفر پیدایش از عهد عتیق) به فیلم سیمایی مذهبی بخشیده است که با موضوع آن هماهنگی دارد.
کل فیلم به سه بخش اساسی تقسیم شده است؛
۱) سحرگاه انسان
۲) به سوی مشتری
۳) مشتری و آن سوی بی نهایت
۱) سحرگاه انسان
میمون های آدم نما به زندگی عادی خود مشغولند، سکون و آرامش حکمفرماست، ولی گویی حوادث شومی در شرف تکوین است (درنده نگران بالای لاشه شکار)، میمون ها شبی سرد و تاریک را با وحشت سپری می کنند و صبح با آوایی آسمانی که بشارت دهنده ظهور تخته سنگی سیاه است فرامی رسد. خورشید بالای سنگ و زمین زیر آن است (تقارنی درست مطابق آغاز فیلم). مدتی می گذرد، میمونی کنار اسکلت جانوری می نشیند، در جست وجوی غذاست، سنگ در ذهنش تجلی می کند، استخوانی برمی دارد و قدرت تخریبی آن را درمی یابد و از این کشف شاد و سرمست می شود، موسیقی آغاز فیلم تکرار می شود و مفهوم آن روشن است. اندکی بعد میمون بر سر مالکیت گودال آبی با استخوان (ابزار و سلاح) مرتکب قتل می شود و آنگاه با غرور فراوان که ناشی از قدرت اکتسابی اوست آن را با حالتی مبارزه جویانه به سوی آسمان (خالق) پرتاب می کند و این سرآغاز طغیان و گمراهی است. استخوان در فضا به سفینه فضایی تبدیل می شود.
دانوب آبی اثر یوهان اشتراوس شنیده می شود و مرتباً تکرار می شود (بی خبری). در پایگاه کلاویوس خبرهایی است، تخته سنگی ظهور کرده و دکتر فلوید در پی کشف راز آن است، از سنگ اصوات گوشخراشی خارج می شود و این اخطار است؛ اخطاری که گمراهان را به سوی حقیقت می خواند.
۲) به سوی مشتری (ژوپیتر/ خدای خدایان)
سفینه «اکتشاف» به سوی مشتری روان می شود، سفینه به شکل اسکلت یک جانور و در عین حال به صورت اسپرماتوزویید است (مرگ و تولد) - فضانوردان یعنی دیوید بومن و فرانک پول، از ماهیت سفر اطلاعی ندارند، «گایانه» اثر خاچاطوریان شنیده می شود (شفقت، مرثیه)، طغیان مخلوق علیه خالق شکل ملموس تری می گیرد، مبارزه بین هال که یک مغز الکترونیکی ساخت دست بشر است و سرنشینان سفینه شروع می شود و گرچه هال در آغاز پیروز است ولی سرانجام شکست می خورد، خالق مخلوق خود را به شدت تنبیه می کند.
ماموریت اصلی سفینه که مکتوم مانده بود به بومن ابلاغ می شود و این کشف راز تخته سنگ و ارتباط آن با سیاره مشتری، که بنا به نظر دانشمندان به سوی آن امواج مغناطیسی می فرستد، است و مکاشفه آغاز می شود.
۳) مشتری و آن سوی بی نهایت
اگر مشتری (ژوپیتر) را بی نهایت فرض کرده و آن را نمادی از این عالم بدانیم، آن سوی بی نهایت عالمی دیگر است و مکاشفه بومن که اکنون نمودار کل بشریت است مکاشفه یی روحانی است که طی سفری شگفت انگیز صورت می گیرد. بومن از سفینه خارج می شود، سنگ او را همراهی می کند و خورشید از دور به نظاره نشسته است. در پایان این سفر که نوعی سیر و سلوک است فضانورد به اتاقی خالی و سرد با دکوراسیونی قدیمی قدم می گذارد (سیر قهقرایی) و هنوز در اثر ضربه ناشی از کشف و شهود گیج است. ظرف شراب (مستی و بی خبری) می شکند.
مرگ فرا می رسد، تخته سنگ ظاهر می شود و دست به سوی آن دراز می شود، پیامبر این بار به درستی شناخته شده است و به دنبال مرگ، زندگی تازه شروع می شود، خالق مخلوق را به سوی خود می خواند و جنین مبهوت به حرکت درمی آید، مقدمه نیرومند «چنین گفت زرتشت» به گوش می رسد و این طلیعه ظهور ابرانسان راستین است؛ کسی که به رمز هستی پی برده است.
سفری که تاکنون به سوی دروغ و تاریکی (دور شدن از خورشید و نزدیک شدن به ژوپیتر/ خدای خدایان و خدای دروغین) بوده است این بار سفری در رجعت است. و خورشید مادی در دنیای ذهنی کوبریک بهشت گمشده و بهشت بازیافته است.
کوبریک با استفاده کامل از کلیه امکانات سینما دست به آفرینش اثری بزرگ زده است. راز کیهان فیلمی است که چشم ها را خیره می کند و ذهن و روان را جلا می بخشد و این اثری است که در تاریخ سینما و تاریخ هنر برای همیشه جاویدان خواهد ماند.
عبدالله تربیت
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید