یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اراده و اختیار


اراده و اختیار
● اراده انسان از دیدگاه وجودشناسی
وجود اراده در انسان یعنی مرید بودن انسان امری فطری، وجدانی، بدیهی و بی نیاز از اثبات است زیرا هر انسانی باالوجدان می یابد که گاه کششی در اوست که او را به سوی انجام برخی امور می کشاند و در نهایت آنرا انجام می دهد به عبارتی دیگر گاه می خواهد که امری را انجام دهد و انجام می دهد و گاه نمی خواهد انجام دهد و آنرا انجام نمی دهد این حالتی که در او پدید می آید و مقدمه قریب فعل است اراده نامیده می شود.
صدرالمتألهین نیز در بداهت تصدیق به وجود اراده در انسان می گوید: اراده و کراهت در ما از امور وجدانی مانند سایر وجدانیات (مثل درد و لذت) است به گونه ای که شناخت جزئیات آنها آسان است زیرا علم به آنها به وسیله عین حقیقتشان که در نزد هر مرید و مکرهی موجود است حاصل می شود پس ما اراده را به علم حضوری ادراک می کنیم.[۱]
اما از آنجا که حق تعالی علت تامه جهان و جهانیان است پس انسان معلول آن علت تامه است و فعلش نیز در نهایت منتسب به آن علت تامه است اما اراده واجب تعالی به فعلی تعلق می گیرد که از روی اراده و اختیار از انسان صادر شود با وجود آنکه آثار و کارها هم به خدای تعالی نسبت داده می شود و هم به صاحبان آثار و افعال لکن در عین حال هر چه نیکی و زیبایی و کمال و سعادت است همگی از خدای تعالی است و خدای تعالی به نیکی ها و زیبایی ها و کمال ها و سعادت ها اولی تر است تا صاحبان آثار و افعال و هرچه بدی و زشتی و نقص و شقاوت است به خود صاحبان آن اعمال بازمی گردد و اینان به آن بدی ها و زشتی ها و نقص ها و شقاوت ها اولی ترند تا خدای تعالی زیرا او صرف الوجود است و صرف کمال و جمال است و اگر چنین نباشد باید ترکیب در ذات را قائل شویم و بگوییم که ذات حق تعالی مرکب است از وجود و ماهیت و لازمه ترکیب آن است که امکان به دایره وجوب راه یابد.
مثال: هنگامیکه شعاع آفتاب بر صفحه آیینه می افتد و نور از آیینه به دبوار منعکس می شود این نوری که بر سینه دیوار است از خود آیینه نیست زیرا آیینه نوری ندارد و در عین حال از خود آفتاب و از چشمه خورشید هم نیست بلکه نور دیوار از نور آفتاب آیینه است اگر کسی آفتاب را ببیند و آیینه را نبیند گوید از آفتاب است و دیگری که فقط آیینه را ببیند گوید از آن است و کسی که هر دو را می بیند حکم می کند ذاتاً متعلق به آفتاب است و بالعرض متعلق به آیینه است.
آیاتی از قرآن گویای این حقیقت است « و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی » « و ما تشاؤن الا أن یشاء الله» « و ما اصابک من حسنه فمن ا... و ما اصابک من سیئه فمن نفسک ». در آیه اول نسبت رمی را به رسول خدا نسبت می دهد و می فرماید« اذ رمیت » در عین حال این نسبت را از او سلب کرده « و ما رمیت » و به خدا نسبت می دهد و در آیه دوم مشیت انسان ها را وابسته به مشیت خدا می داند و در آیه سوم منشأ حسنات و سیئات را خداوند و در عین حال منشأ سیئات را نفس آدمی می داند.[۲]
آیات دیگری که دلالت بر این مفهوم می کند « اگر خدا می خواست هر آیینه همه اهل زمین ایمان می آوردند آیا تو می خواهی مردم را به جبر و اکراه مومن کنی »(یونس:۹۹)
« اگر خدا برای شما نفعی یا ضرری را اراده کند چه کسی می تواند مانع او باشد » (فتح:۱۱)
« ما راه هدایت را به انسان نمودیم شاکر شود یا کفران ورزد » (انسان۳)
« چون از حق روی برتافتند خداوند هم دلهایشان را از حق برگردانید » (صف:۵)
در جریان مصاحبت موسی و خضر در حکمت سوراخ کردن کشتی می گوید: « من اراده کردم که کشتی را معیوب کنم » و در کشتن پسر می گوید: « ما چنین خواستیم » و در بنای دیوار می گوید: « پروردگار تو اراده کرد ».
امام صادق(ع) در روایت ابی بصیر می فرماید: کسیکه گمان کند خیر و شر به خدا باز می گردد بر خدا دروغ بسته است و کسیکه گمان کند که خیر و شر بدون خواست خدا انجام می گیرد خدا را از سلطنتش بیرون برده است منافاتی نیست.
رسول اکرم(ص) در روایتی می فرماید: خیر ابتدا از من به سوی تو روان است لکن شر و سیئه ابتدا و بالذات به خودت منسوب است و ثانیاً و بالعرض به خداوند. آن شری که از خدا می رسد جزای اعمال اختیاری خود انسان است و از همین مقوله است هدایت و اضلال خداوندی که اضلال خدای سبحان نتیجه فسق و گناه خود انسان است.[۳]
● علم خدا
۱) خداوند از همه چیز آگاه است
۲) علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر
پس حوادث و کائنات جبرا و قهرا باید به نحوی واقع شوند که با الهی مطابقت داشته باشند علم الهی علمی فعلی وایجابی است یعنی معلوم از علم سرچشمه میگیرد نه علم انفعالی که علم از معلوم ریشه بگیرد علم الهی علم به نظام است قضای الهی یعنی علم به نظام به وجه خیر و احسن علم الهی علم به همین نظامات است و به طور مستقیم و بلاواسطه نه به وقوع حادثه ای تعلق می گیرد ونه به عدم ان ۰علم به صدور معلول از علت خاص آن است وآن طور در عالم علمی است در عا لم واقعی است.
پس انسان که دارای قدرت اختیار است خداوند از ازل می داند که به مو جب اراده و اختیار خود اطا عت یا معصیت می کند یعنی آن چه در عالم عینی هست درعلم او هست وآن عمل به اراده واختیار خود شخص است
پس اگر انسانی که در نظام تکوینی آزاد و در نظام علمی هم آزاد باشد و کاری را به جبر کند علم خدا جهل است وجهان با همه نظامات از مراتب علم خداوند است
در این مرتبه از علم ، علم و معلوم یکی است نه دو تا ، تا در آن انطباق و عدم انطباق علم با معلوم فرض شود آن گاه گفته شود اگر چنین شود علم خداوند ، علم واگر چنان شود جهل خواهد بود[۴].
حق تعالی علت همه موجودات اعم از جزئیات و کلیات است و چون حق تعالی علم به ذات خود دارد و مبری از ماده و مکان و زمان است و آنچه مادی است گرفتار در زمان و مکان و ماده است تا علم به چیزی پیدا کند و خداوند هیچ مانعی برای علم او نیست پس علم به خود دارد و علم به علت، علم به معلول یعنی جهان و مخلوقات را به دنبال دارد.
برهانی دیگر: واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات است و هیچ جهت عدمی و نفس در آن راه ندارد پس وجود محض است و کمالات و خیرات که شئونات وجودی هستند به آن بر می گردد و اگر چیزی از او پنهان باشد یعنی جهت فقدان و عدم در ذات او راه یافته است.
علم خداوند علم اجمالی است یعنی بسیط و واحد است چون وجود ذات بسیط یکتای حق عین علم به ذات خویش است و کشف تفصیلی است زیرا حق از مشاهده خود تمام مراتب موجودات را طولی و عرضی از ازل تا ابد مشاهده کند.
از امام کاظم(ع) سوال شد: علم خدا چگونه است؟ فرمود: دانست و خواست و اراده کرد پس مشیت او از علمش و اراده او از مشیتش نشأت گرفته است و اینها قبل از وجود تفصیلی شان و ترکیب خارجی شان در زمان مقدر شده اند پس خدای سبحان با علمش اشیا را قبل از هست شدنشان در خارج می داند و با مشیتش صفات و حدود آنها را و انشای آنها را قبل از ظهورشان در خارج می شناسد و با اراده حقیقت اشیا را از رنگها و صفاتشان از هم جدا می سازد « اذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون » (بقره۱۱۷)
● براهینی بر اثبات اراده و علم مطلق خدا
▪ برهانی دیگر: هیچ موجود ممکنی نیست حتی افعال اختیاری آنها مگر آنکه فعل واجب الوجود بالذات بوده و بلا واسطه یا به یک واسطه یا به چند واسطه ومعلول واجب بالذات است.[۵]
▪ برهانی دیگر: معلول نسبت به علتش وجودی رابط و غیر مستقل دارد و مستلزم وجود علت است پس وجودات امکانی نسبت به وجود واجب تعالی جز ربط محض چیزی بیش نیستند پس در دار هستی جز یک وجود واحد مستقل نداریم که این وجودات رابطی به او تقوم دارند و ذات اشیا صفات و افعال او –جل جلاله- هستند پس خدای تعالی فاعل قریب هر فعلی و فاعلش است.
هر فعلی از هر موجودی صادر شود از آن جهت که امر وجودی است و ظهور آثار وجود است خیر است و شر امر نسبی است ظلم از آن جهت شر و قبیح است که مانع وصول نفس ناطقه ظالم و مظلوم به کمال خویش می باشد اما نسبت به قوای وهمیه و غضبیه و قوای جسمانی ظالم، مثل قدرت بازوان در فرود آمدن ضربه یا عوامل و ابزار طبیعی مثل بریدن شمشیر، کمال است.
همه موجودات از حیث ذاتشات خیرند لکن گاهی بالعرض متصف به شریعت می شوند مثل ظلم و قتل عدوانی. پس این امور در ذاتشان شر نبوده و از خیرات وجودی هستند و نیز نسبت به اشیای طبیعی بلکه قوای حیوانی یا طبیعت موجود در انسان خیرند و شر بودن آنها تنها نسبت به قوه شریفه عالیه عقل است که شأنش از نظر سیر تکاملی این است که حاکم بر قوای تحت آن ( قوه غضبیه و قوه شهویه ) باشد و خاضع و محکوم آنها نباشد اما آنچه به خدا منتسب است از جهت وجودی آن خیر است نه از جهت اعتباری آن.
● جبر بدیهی البطلان است
اگر کسی بگوید مسئله اختیار در افعال وجدانی است و برهان بر بطلان بدیهی، بدیهی البطلان است زیرا اینکه گویی فردا این کنم یا آ ن کنم با حکم وجدان این دلیل اختیار است و هیچ احتیاج به برهان و تذکر نیست اینکه ما خود را برای کاری در فردا آماده می کنیم و از کسی تقاضای کار کرده و از دیگران وعده و قول می گیریم و بر تخلف آنها از وعده و قولشان مؤاخذه و مجازات می نماییم و اعمال را قسمت به نیک و بد می کنیم بالطبع و بر بد ملامت و مجازات و کیفر مقرر داشته و بر نیک مدح و حسن و جزا و بر بد کیفر و عقاب معین می کنیم و اینکه از کارهای زشت خود شرمنده می شویم و عذر می خواهیم البته باید همه آن افعال اختیاری باشد زیرا هیچ عاقلی بر فعل مجبور و مضطر شرمگین نشود و کسی بر کار اضطراری کیفر مقرر نکند و چون این امور بالفطره و بالطبیعه در میان بشر هست پس بالطبع و بالفطره و بالوجدان فعل او اختیاری است. و نیز بعثت رسولان و امر و نهی انبیا و سفیران حق همه مبتنی بر مختار بودن انسان است.
▪ برهان: با اینکه عمل با اراده و اختیار از بنده است لیکن وجود او از خداست و چون وجود منشأ خیر است نه شر و منشأ شر عدم است پس اعمال خیر خلق از خداست و شر از عدمیت آنها.
اعمال و آثار عبد و اراده او در دنیا و جزای عمل و هر چه بر آن مترتب است از ثواب و عقاب در آخرت، همه به ترتیب سببی به ضروره واقع شود و منتهی به اراده ازلی حق باشد و اگر عملی نیک باشد جنبش و حرکت او به سوی اقلیم کمال است.[۶]● اراده خداواختیار انسان ازدیدگاه فیلسوفان متكلمان ومحدثان
ابتهاج به شئ و حب و رضای به ان شئ و درك ملایمت و خیر است یا به طور واجب و یا ممكن یعنی مبتهج بالذات عین مبتهج باشد یا غیر ان هرجا وجود باشد كمالات و خیرات وجودی با ان همراه است وهرموجودی علم وعالم معلوم است پس مبتهج و مبتهج و ابتهاج یكی است وهروجودی علم وعالم ومعلوم است به عبارت دیگر وجود عین خیر است و خیر عین كمال است پس بهجت وشادی ورضای موجود واجب در برابر انجام فعل ایجاب میكند اراده اش عین حب و رضایش باشد.
پس اراده و قدرت و علم هم مثل وجود دارای مراتب و مظاهر مختلف است علم خداوند به ذات خود علم به جمیع اشیاءاست ومرتبه ای از مراتب علم را فاقد نمی شود و چون اراده واجب عین علم اوست علم حق به ذات خود و به اشیاء همان اراده اوست به اشیائ به نحو تفصیل اراده اش تعلق می گیردوچون جمیع موجودات درسلك یك وجود واحدند و حقیقت وجود واحد به وحدت اطلاقی شخصی است جمیع مراتب وجود، مراتب علم و قدرت و اراده حق اند.[۷]
انسان وقتی شوق به انجام عملی داشته باشد انگیزه وداعی برای انجام آن پیدا می كند و اگر مانعی در كار نباشد آن را انجام می دهد اما در مورد خداوند اراده كیف نفسانی نیست كه به دنبال شوق عامل به عمل شود بلكه اراده همان عشق به ذات خود و ظهور شئون وجودی اوست كه منشاء انجام كار می شود.[۸]
امامیه از جمله شیخ مفید اراده خدا را نفس فعل او و امر او به فعل حسن می داند یعنی اراده را و خداوند هرگاه بر انجام كاری اراده كند یعنی چون اراده كند چیزی آفریده شود انجام می شود و خلق او باید آنچه را كه او می خواهد اطاعت كند این مقام تشریع است كه شریعت الهی یعنی امر و فرمان به اطاعت از فرامین و تعالیم او.[۹]
حكما می گویند قادر كسی است كه اگر خواهد از روی علم و اراده كار می كند و اگر نخواهد نكند چون در واجب الوجود بالذات معنا امكان راه ندارد كه بگوییم ممكن است كاری بكند و ممكن است نكند مثل متكلمین كه چنین عقیده ای دارند زیرا واجب الوجود از جمیع جهات واجب الوجود و بالذات است و خواست و مشیت او ازلی و عین ذات وی است و هیچ گاه خواست او به نخواستن مبدل نمی شود.[۱۰]
اگر كسی بگوید خدا در مرتبه ذات اراده ندارد یا باید بگوید علم و قدرت كار اراده را انجام می دهد پس چون علم و قدرت عین ذات حق و كافی از برای صدور اشیاء است پس سلسله علل و معالیل باید به ذات واحد منتهی شود.
یا آنكه اراده صفت فعل است پس باید معلول حق باشد و حق مرادی باشد كه فعل از او صادر شود در حالی كه نظام وجود در سلسله طولی و عرضی و در سلسله زمان دلیلی است بر اینكه فاعل آنها موجودی صاحب اراده است و علم و قدرت به تنهایی كافی از برای صدور اشیاء از حق نیست. پس موجودات بعضی مقدم بر بعضی دیگر و برخی مؤخرند و برخی در قطعه ای از زمان و برخی در قطعه دیگر از زمان واقع شده اند پس در حق تعالی جهتی غیر از علم و قدرت موجوداست پس اراده عین ذات حق است و از طرفی اگر فاعل مختار و مستقل باشد و اراده عین ذات او نباشد پس مختار و مستقل نخواهد بود و یعنی چیزی غیر از ذات او كه واجب الوجود بالذات است و وجود صرف و مستقل من الجمیع جهات است خواهد بود و جهات امكانی در آن راه پیدا خواهد كرد پس اراده او هم شرایط و محدودیتهایی وابسته خواهد بود و اگر فعل خدای تعالی بر وجود شرط یا صفت و اراده یا مصلحت متوقف باشد فاعل مجموع این شرایط خواهد بود نه صرف خدای تعالی.
از طرفی اگر كسی بگوید فاعل دارای اراده و مشیت حق تعالی است و این اراده و مشیت حادثه است یعنی متأخر بر ذات خداوند است پس ذات او در معرض حوادث واقع می شود و اگر بگوید قدیم است می گوییم یا اراده زائد بر ذات یا عین ذات است اگر زائد بر ذات است پس لازم می آید تعدد قدما و اگر عین ذات باشد قول درست و صحیح همین است .[۱۱]
انسان وقتی انجام كاری را اراده می كند در تحقق آن نیازمند پیدایش مراتب شوق، میل و قدرت حركت اعضاء و رفع موانع بعد از مرتبه علم و حب است اما خداوند چون از جهات امكانی مبرا است در تحقق مراد منزه از شوق، میل، ابزار و رفع مانع است و حق تعالی كه موجود مجرد بحث بسیط است و قدرت او بی نهایت است در تحقق مراد بی نیاز از اینها است البته در مرتبه صقع ذات نفس انسان یا در مرتبه ذات حق، اراده عین علم و حب است و در مرتبه خارج از ذات نفس انسان به شوق، میل، عزم نیازمند است.[۱۲]
خداوند هرچه را اختیار كند اراده می کند و هرچه را اراده كرده باشد نه جبری است نه چیزی در او تأثیر می گذارد چون جز خدا در مقابل او پوچ و باطلند و به قول ملاصدرا ربط محض و تعلق به او هستند و استقلالی از خود ندارند. كه بخواهند در او تأثیر بگذارند فعل او از روی حب ذات و ظهور آثار ذات كه تجلی ذات است صادر می شود .[۱۳]
حق تعالی وجود محض است و وجود عین خیر است و ادراك خیر ابتهاج و التذاذ است و از طرفی خیر مطلق، جواد، كریم، رحمان و رحیم است و از او جز خیر صادر نمی شود پس چرا در نظام خلقت درندگان و گزندگان و سیل و زلزله كه مایه نابودی است آفریده شده است چرا عده ای كور و كر آفریده شده اند.
نقصان و كمبودها از عدم قابلیت قابل است نه امساك و عجز فاعل. اگر كسی نابینا آفریده شده نطفه او در اثر علال و عوامل عارفی، استعداد بینایی را از دست داده است. نظام هستی نظام علت و معلول است و سنت خدا بر آن جاری و لاتغیر است. پس نابینایی او با توجه به علل خودش امری ضروری و بر طبق نظام آفرینش است. نظام آفرینش را باید به طور مجموعی و كلی ملاحظه كرد نه جزیی و موردی. و شروری كه منشاء امور عدمی هستند مانند سیل، زلزله و گزنده نسبت به شیء و یا اشیاء معینی شر و بد هستند مانند نیش و زهر گزندگان برای انسان.[۱۴]
واجب الوجود بالذات واجب من الجمیع الجهات است و در دار وجود باید وجود بالذات و در علم بالذات و در اراده، اراده بالذات بدون نقصان وجود داشته باشد. و اراده الهی هم باید اراده مطلق باشد اما چون اصل علیت اصلی مسلم و پذیرفته شده است و جز خدا ممكن الوجود و معلول او هستند و از آنجا كه خداوند از دیدگاه حكما هم علت ایجاد موجودات و هم علت بقای انها هست از همه اشیاء عالم از حیث ذات آثار وجودی نیز متعلق به خداست پس موجودات هم در ذات و هم در افعال متكی به حق هستند و خدا هم علت وجودشان است و هم آثارشان و این رابطه طولی با فاعلیت انسان در كارهایش دارد.[۱۵]
از آنجا كه ذات حق واجب از جمیع جهات است و وجود صرف و بدون هرگونه نقص و عدم و شائبه است پس علم، قدرت، اراده نیز عین ذات اوست و صفت فعل او محسوب نمی شود تا تقدم و تأخری در شئونات وجودی خداوند پیش بیاید و چیزی زائد بر ذات او نیست ذات واحد است و از نظر شئونات وجودی که تجلی وجود حق و مظاهر حق (جل) هستند به عالم و قادر و مرید تعبیر نمی شود.
اراده خداوند بر این تعلق گرفته است تا در دایره هستی سلسله ای از علل و معالیل واسطه شوند تا امری وقوع بپیوندد.
ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سیئته فمن نفسک
هر حسنه ای كه به تو می رسد از جانب خداست و هر بدی و رنجی كه به انسان می رسد از نفس خود اوست.
اینطور نیست كه انسان دست بسته است بلكه خیر ابتدا از خدا به سوی بنده روان است. و شر و بدی اولاً و بالذات به خود انسان منسوب است و ثانیاً به خداوند آن شری كه از خدا می رسد جزای اعمال اختیاری خود انسان است. پس خداوند اسباب و علل و شرایط لازم را برای انجام خیرات و نیكی ها آماده كرده است و انسان به كمك این عوامل و اراده به خیر و نیكی می تواند به تثبیت عمل خیر اقدام كند و در غیر این صورت اگر اراده اش به بدی و شر تعلق گیرد مسئول عمل خویش است چون از اسباب و شرایط در راه درست استفاده نكرده است .[۱۶]
● آرای اشا عره
۱) خداوند مرید است
۲) اراده ازلحا ظ وجود شناسی صفتی موجود ،قدیم و قا یم به ذات وزاید بر ذات است
۳) مبنای اشاعره دراراده ، مبنای آنها دربقیه صفات ازلی خدای سبحان است
اشاعره دربیان اراده خداوند از نظر معنا شناسی تقریباٌ یکسان سخن گفته اند واراده راامری می دانند که یکی از دو طرف فعلی را که امکان وقوعش هست تخصیص می دهد
پس محصل نظریه متکلمان اشعری رامی توان این گونه بیان کرد :
۱) اراده صفتی تعلقی واضافی است
۲) اراده صفت تخصیصی است که از سویی قدرت قادر را متوجه به یکی از دو طرفی که نسبت به قدرت مساوی هستند می کند واز سوی دیگر مخلوق را از حا لت تساوی خارج کرده به یک طرف متوجه می کند [۱۷]
● آرای معتزله
۱) نفی اراده که به واصلیه میرسد
۲) اثبات اراده حادث وبدون محل
۳) اثبات اراده هم در مقام ذات وهم درمقام فعل
همان طور که در بیان ارای معتزله درباره اراده خدا از نظر وجود شناسی اختلاف است از نظر معنا شناسی هم اختلاف است
۱) علم به فعل قبل از ایجاد به مصلحت یا منفعتی که درفعل است و ان به بندگان بر می گردد
۲) ارا ده فعلی خدا اگر به امور تکوینی تعلق گیرد عین فعل واگر به امور تشریعی تعلق گیرد امر به فعل است
۳) اراده خدا فیض اوست.[۱۸]
● آرای محدثان اهل سنت
اینان همان معنایی که در مورد انسان و صفا تش به کارمی برند در مورد خداوند هم صا دق می دانند : اسما وصفات خداوند برای ذات خدا هستند این ها نه خدا یندو نه غیر خدا ،بلکه قایم به خدایند اما جایز نیست صفتی به صفت دیگر قایم باشد.
● محدثان شیعه
۱) اراده به معنای علم به مصلحت فعل که داعی نامیده می شود
۲) اراده به معنای ایجاد در تکوین وامر به فعل در تشریع
۴) اراده به معنای حال معقوله است.[۱۹]
فهرست منابع
اراده خدا از دیدگاه فیلسوفان، متكلمان و محدثان علی اله بداشتی، مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامی . چاپ اول ۱۳۸۱
هستی از نظر فلسفه و عرفان، سید جلال الدین آشتیانی، نهضت زنان مسلمان
شرح رساله المشاعر ملاصدرا، ملا محمد جعفر لاهیجی، تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم
حكمت الهی عام و خاص، محی الدین مهدی الهی قمشه ای، انتشارات اسلامی، فروردین ۱۳۶۳، چاپ سوم
طلب و اراده، امام خمینی(ره)، ترجمه و شرح سید احمد فهری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۶۲
انسان و سرنوشت، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا
پی‌نوشتها:
۱)اراده خدا از دیدگاه فیلسوفان، متکلمان و محدثان، علی اله بداشتی، ص ۵۴-۵۳
۲) طلب و اراده، امام خمینی ره، ص ۸۲-۸۰
۳)طلب و اراده، امام خمینی ره، ص۸۴
۴) انسان وسرنوشت، مرتضی مطهری، ص ۱۳۰-۱۲۵
۵) اراده خدا، ص۱۹۰
۶) حکمت الهی عام و خاص، الهی قمشه ای، ص۱۴۸-۱۴۶
۷) ص ۲۸۳ شرح رساله الشاعر ملاصدرا - ملامحمدجعفر لاهیجی
۸) حكمت الهی عام و خاص ص ۱۱۰
۹) مشیت همان اراده خداوند است و اراده خدا ص۹۴
۱۰) حكمت الهی عام و خاص ص۱۰۹
۱۱) هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۴۱-۲۳۸
۱۲) اراده خدا،ص ۱۱۲
۱۳) همان، ص۱۴۱
۱۴) همان ص۱۴۵
۱۵) همان ص ۱۵۷ – ۱۵۶
۱۶)همان، ص ۱۸۳- ۱۸۱
۱۷) اراده خدا، ص۶۸و۹۲
۱۸) همان، ص۶۶و ۸۸
۱۹) همان، ص ۹۸و ۱۰۲
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید