شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

امام حسن عسکری(ع) و برخورد با منحرفان


امام حسن عسکری(ع) و برخورد با منحرفان
آنچه در پی می آید اشاره ای است گذرا به برخی موضع گیریها و تلاشهای امام حسن عسکری(ع) در قبال انحرافات فکری و عقیدتی رایج در زمان ایشان که از فصلنامأ فرهنگ کوثر شمارأ ۶۰ انتخاب شده است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● رسالت پاسداری از اندیشه های اسلامی
یکی از اهداف و برنامه های کلی پیامبر و معصومان(ع) حراست از اندیشه های اسلامی بود که با آغاز بعثت و دعوت پیامبر شروع شده و هر یک از امامان بزرگوار به تناسب شرایط زمانی خود به این وظیفأ مهم و خطیر پرداخته اند. چنانکه ملاحظه می کنیم، حضرت محمد(ص) با بسیاری از گروه ها همانند: دهری ها، زنادقه، براهمه و غیر آنان و همچنین امامان(ع) با افراد و گروه های بسیاری که به ظاهر مسلمان بوده، اما افکار خارج از اندیشه های دینی و اسلامی داشتند، به بحث و گفت وگو و مقابلأ جدی می پرداختند.
بدین شکل که اگر فرد یا افرادی دچار اشتباهات یا تناقضاتی می شدند، نخست با هدایت و روشنگری و به دور از هرگونه موضع گیری، کار خود را آغاز می کردند؛ اما همین که احساس می شد، این فکر انحرافی به دنبال جریانی پنهان یا آشکار، خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگری علیه آنان می زدند.
گاهی نیز همین اندیشه ها که هر روز در لباس نویی خود را در جامعأ اسلامی آشکار می کرد، خلفای بنی عباس را هم به دام انداخته و گاه می شد همان افکار غلط، سیاست نظام را ترسیم می نمود.
مثلا در زمان امام هادی(ع) مسئلأ «خلق قرآن» در جامعه اسلامی بالا گرفته و طرفداران زیادی پیدا کرده بود و چند خلیفأ عباسی به تبعیت از یک دسته، گروه مخالف را در زیر بدترین فشارها و شکنجه ها وادار به پیروی از عقیدأ خود می کردند. از جمله کسانی که در سال ۰۲۲ق. بر سر همین عقیده، شلاق زیادی خورده و شکنجأ فراوانی دید و مدتی در زندان به سر برد، احمدبن حنبل(۱) بود که از او می خواستند تا دست از عقیدأ خود برداشته و با خلیفأ عباسی هم نظر شود.
بی شک یکی از علل و انگیزه های جدا ساختن امامان(ع) از امت اسلامی، همین جهت بود که عده ای از خدا بی خبر می خواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامی، جامعه را به سمت و سویی که خود می خواهند، بکشانند و جوانان را نسبت به باورهای دینی سست کنند و آنها را در دامان همان اندیشه های باطلی که از پیش طراحی کرده و رواج داده بودند، بیندازند تا کسی نتواند آزادانه در برابر این تهاجم ایستادگی نماید. در ادامأ این نوشتار، به بخش بسیار کوچکی از این تلاش های جدی اشاره می شود.
● امام عسکری(ع) و نگهبانی از اندیشأ اسلامی
دوران امام یازدهم، یکی از دوران های سخت و دشواری بود که افکار گوناگون از هر سو «جامعأ اسلامی» را تهدید می کرد و با اینکه امام در نهایت فشار به سر می برد، اما وی همانند پدران خود، لحظه ای از این مسئله غفلت نورزیده و در برابر گروه ها و مکتب های التقاطی و اندیشه های وارداتی و ضداسلامی از جمله: صوفیان، غلات، مفوضه، واقفقیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان، سخت موضع گرفته و با شیوه های خاص خود، کارهای آنها را خنثی نموده و نقش بر آب می کرد.
● آگاه ساختن فیلسوف عراق
مورخان نوشته اند: در زمان امام حسن عسکری(ع) فیلسوفی در عراق می زیست به نام «اسحاق کندی». وی به خیال این که در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوین و تألیف کتابی در تناقض قرآن شد. ابن شهر آشوب می نویسد:
روزی یکی از شاگردان اسحاق کندی به محضر امام حسن عسکری(ع) وارد شد. امام به وی فرمود: آیا در بین شما فرد توانایی پیدا نمی شود که استادتان کندی را در آنچه که آغاز کرده، رد کند و او را از این کار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه می توانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض کنیم؟!
حضرت فرمود: آیا آنچه را که به تو بیاموزم، به او می رسانی؟
عرض کرد: آری.
امام فرمود: به نزد او روانه شو و نخست با وی معاشرت نیکی داشته باش و به هر چه نیاز دارد، کمکش کن. هنگامی که با او انس گرفتی، به او بگو: سؤالی به ذهنم رسیده است که دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال کن. پس به او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا احتمال وجود دارد که مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد که شما پنداشته ای و در پی آن هستی؟ او به تو خواهد گفت: آری، این احتمال وجود دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجه معانی می شود و آنها را درک می کند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه می دانی شاید منظور گوینده کلمات قرآن غیر از چیزی باشد که شما تصور کرده ای و او الفاظ قرآن را در غیر معانی خود استعمال کرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسکری(ع) مرخص شد و به سوی استاد خود، فیلسوف عراقی، رهسپار گردید و مدتی به دستور آن حضرت با او به نیکی رفتار کرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پیشنهادی امام را از او پرسید.
کندی گفت: یک مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان کن.
وی بار دیگر سخن امام را بیان نمود. کندی درنگی کرده و مقداری فکر کرده و دریافت که هم از نظر لغت و هم از نظر علمی این امر کاملا محتمل است و در نظرش این سخن کاملا صحیح آمد. از این روی به شاگردش گفت: تو را سوگند می دهم که بگویی این سخن را از کجا آموختی و چه کسی آن را به تو گفته است؟
راوی می گوید: گفتم: این، چیزی بود که بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.
گفت: هرگز! همانند تو محال است بر چنین چیزی دست پیدا کند و به این مرتبه از این سخن برسد! حال به من بگو که این سخن را از کجا آوردی؟
گفتم: این، دستوری بود که ابومحمد عسکری(ع)- به من یاد داده است.
گفت: درست گفتی، چرا که چنین سخنانی تنها از همان خاندان صادر می شود.
سپس آتشی درخواست کرده و هر آنچه را که نوشته بود، در آتش سوزاند.(۲)
● برخورد با غلات و مفوضه
از دیگر برخوردهایی که امام حسن عسکری(ع) با منحرفان فکری داشت، موضع گیری در برابر غلات و مفوضه بود؛ یعنی همان هایی که عقیده داشتند: خداوند در ابتدای آفرینش با خلقت پیامبر، همه چیز را به او واگذار کرده، سپس این پیامبر است که دنیا و هر آنچه که در او هست را آفریده است. و برخی گفته اند: خداوند این اختیار را به علی بن ابیطالب(ع) داده است.(۳)
از آنجا که این اندیشه انحرافی لطمه شدیدی بر عقاید مسلمانان می زد و پیامدهای ناگواری در پی داشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفکر غلط، مورد نکوهش معصومان(ع) قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و کفار قلمداد کردند. زیرا چیزی مدعی شده بودند که حتی یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا که یکی از آثار این تفکر غلط، غلو درباره پیامبر و معصومان(ع) بود. از این رو، امام عسکری(ع) مسلمانان را از پیروی چنین افرادی با چنین افکاری برحذر می داشت و گاهی با برخی از ساده اندیشان و فریب خوردگان، بسیار بزرگوارانه برخورد می کرد، به امید آنکه از باور خود دست بردارند.
● امام عسکری(ع) و ادریس بن زیاد
علامه مجلسی از «ادریس بن زیاد کفر توثایی» نقل کرده که وی می گفت: من ازجمله افرادی بودم که درباره ائمه غلو می کردم. روزی برای دیدار با ابومحمد عسکری(ع) روانه سامرا شدم؛ وقتی که وارد شهر شدم، از فرط خستگی خود را بر پلکان حمامی انداخته و کمی به استراحت پرداختم. در این بین خواب چشمان مرا ربود. ناگهان با اشاره امام از خواب بیدار شده و او را شناختم. فوراً از جای برخاسته و درحالی که آن حضرت سوار بر اسب و غلامان و پیشکاران اطرافش را گرفته بودند، پا و زانوی مبارکش را بوسه زدم، اولین سخنی که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمود، این بود:
«یا ادریس! ¤ بل عباد مکرمون، لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون¤.(۴)
ای ادریس! بلکه آنان بندگان مقرب خدایند و در گفتار بر او سبقت نمی گیرند و به فرمان وی عمل می کنند.»
در این جا حضرت باعنوان کردن این آیه خواستند به او بفهمانند که اندیشه غلو درباره ما باطل است و ما از خود هیچ اختیاری جز آنکه خداوند اراده کند، نداریم؛ چراکه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام می دهیم.
ادریس که از جواب کوتاه امام عسکری(ع) کاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: ای مولای من! مرا همین کلام بس است؛ زیرا آمده بودم تا این مسئله را از شما بپرسم.(۵)
امام عسکری(ع) و کامل بن ابراهیم
در ملاقاتی که «کامل بن ابراهیم» به نمایندگی گروهی از مفوضه با امام داشت، وی پاسخ سؤالات خود را از امام عصر(ع) چنین دریافت کرد:
مفوضه دروغ گفته اند، بلکه دل های ما ظرف های مشیت الهی است. پس اگر او بخواهد، ما می خواهیم.»
امام عسکری(ع) درجهت تأیید گفتار فرزندش امام عصر(ع) و رد گفته مفوضه، به کامل بن ابراهیم فرمود:
«پاسخ خود را دریافت کردی، دیگر برای چه اینجا نشسته ای، ازجای برخیز...»(۶)
● موضع گیری در برابر واقفیه
یکی دیگر از گروه های انحرافی که پس از شهادت امام موسی بن جعفر(ع) پدید آمد، آنهایی بودند که ادعا داشتند: موسی بن جعفر(ع) هنوز ازدنیا نرفته است.
بنیانگذاران این طایفه، زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه و عثمان بن عیسی می باشند و علت انکار آنان در آغاز کار، این بود که نزد این سه نفر، اموالی از حضرت موسی بن جعفر(ع) وجود داشت، چون نمی خواستند اموال امام کاظم(ع) را به فرزندش امام رضا(ع) تحویل دهند، شهادت امام کاظم(ع) را منکر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا(ع)- که به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زیرا او قائم مقام پدرش موسی بن جعفر(ع) است- زیاد قندی و ابن ابی حمزه، منکر چنین پولی در نزد خود شدند و اما عثمان بن عیسی به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر که چنین ادعایی کند، سخن باطلی گفته و تو هم اینک به گونه ای عمل کن که خود می گویی از دنیا رفته است. ولی او به من دستور نداده چیزی به تو بدهم...(۷)
این گروه با توقف در امامت موسی بن جعفر(ع) از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان(ع) بوده و به گروه «ممطوره» نیز اشتهار یافتند.(۸)
علامه مجلسی از «احمدبن مطهر» روایت کرده: برخی از یاران ما به امام حسن عسکری(ع) نامه نوشته و از وی درباره کسی که به حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کرده- و فراتر نرفته است- سؤال کرده بود که: آیا آنها را دوست داشته باشم یا از آنان بیزاری جویم؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«آیا برای عمویت آمرزش می خواهی؟ خداوند عمویت را نیامرزد، از او بیزاری بجوی و من در پیشگاه خداوند از آنها بیزاری می جویم. با آنان دوستی نداشته باش، از بیماران شان عیادت مکن و در تشییع جنازه های مردگان شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامی را از سوی پروردگار منکر شوند، و یا امامی را که از سوی خداوند نمی باشد، بر آنها اضافه کنند و یا قائل به تثلیث باشند.
بدان، کسی که تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسی است که از تعدادمان کاسته باشد و امامت ما را انکار کند.» تا قبل از این مکاتبه و جریان، شخص سؤال کننده نمی دانست که عمویش هم در ردیف «واقفیان» است و حضرت او را از این موضوع آگاه ساخت.(۹)
محمدجواد مروجی طبسی
پی نوشت ها:
۱- تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۴؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۵۹۱: الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج۴، ص۶۵۴.
۲- مناقب آل ابی طالب(ع) ج۴، ص۴۲۴؛ با خورشید سامرا، ص۷۶۲.
۳- شرح باب حادی عشر، ص۹۹.
۴- انبیاء/۶۲و ۷۲.
۵- بحارالانوار، ج۰۵، ص۳۸۲.
۶- الغیبه ، شیخ طوسی، ص۸۴۱.
۷- همان، ص۳۴.
۸- بحارالانوار، ج۵، ص۷۶۲.
۹- کشف الغمه، ج۳، ص۹۱۲
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید