شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پانزده وادی با علی(ع)


پانزده وادی با علی(ع)
قال رسول الله (ص): فاما علی، فاناهو و هوانا و اما علی( نیک بدانید که) او بسان من است و من بسان اویم.(کافی، ج ،۸ ص ۳۱۹)
امیرالمومنین؛ علی (ع)، در بوستان رسول اکرم (ص) شکفته، آب خورده، قد کشیده و رشد کرده است. علی (ع) علاوه بر قرابت نسبی و همخونی، قرابت روحی و تربیتی دارد و در یک جمله دست پرورده شخص رسول اکرم (ص) است.
تاریخ بارها و بارها شاهد همراهی و همدلی بی مانند این دو پدر امت می باشد و به راستی که علی(ع) در قلب محمد (ص) است و محمد (ص) در قلب علی(ع) است و تاریخ خود گواه این مطلب است، اینک به بهانه غدیر، دست شما را می گیریم و پا به پای تاریخ تنها به برخی از وادی ها پا می گذاریم؛ آنجا که یکی شدن محمد (ص) و علی (ع) تجلی بیشتری می یابد و هر روشندل بی غرضی نیز بدان اذعان و اقرار دارد، پس با ما باشید.
یا علی...
● وادی اول
این صدای گام های کوچک علی است که در وجودم طنین افکنده است، آرام و خرسند به سوی خانه محمد (ص) می آید.
چه نشاطی، چه شادی زایدالوصفی …
قحطی، خشکسالی و کثرت اولاد، همه و همه بهانه است، بهانه تا علی در دامان محمد پرورش یابد.
شگفت تر آن که در سیمای علی (ع)، محمد (ص) را نمایان تر می توان دید.
خشکسالی و ورود علی (ع) به خانه محمد (ص) از زبان زمین
● وادی دوم
اینک این علی (ع) است برای بار دوم بر می خیزد و مثل همیشه تک و تنها، تنهای تنها.
نبوت و رسالت محمد (ص) را تصدیق می کند و با دل و جان می پذیرد که یار و یاور راستین او بماند و به ندای محمد لبیک می گوید …
مجلسیان همه از خویشان اویند، محمد(ص) رسالت خود را باز می گوید و باز هم علی است که برای بار سوم لبیک می گوید.
این اول بار او نیست که در یاری پسر عم و اینک رسول خویش پیشقدم است و بار آخر او نیز نیست، چرا که تاریخ از این رشادت ها بسیار خواهد دید.
و من خدا را شاکرم که به پابوس این دو عزیز نشسته ام.
دعوت پیامبر (ص) و لبیک علی (ع)
● وادی سوم
در مسجد همه سراپا گوش نشسته اند تا یک به یک پاسخ سوالات خویش را بیابند، دانش چیست و نحوه وصول آن کدام است؟
پیامبر این شهر علم از سرچشمه های علم و حکمت خویش پاسخ همه را متقن و مکفی می گوید و چه معنای شگفتی دارد این جمله رسول خدا(ص) که من شهر علمم و علی ام در است.
به راستی که در است این سخن گفت پیغمبر است. باز هم محمد و علی در کنار یکدیگرند؛ چه معنای شگفتی دارد این با هم بودن ها...
● وادی چهارم
رسول خدا در سفر آسمانی است و یک به یک درهای ملکوت پیش رویش گشوده می شود.
پیامبر گرامی در دیدار از ملکوت به ۸ در بهشت می رسد. هشت در که نشان لطف و مهر و محبت یگانه مهربان دارد، بر روی هر ۸ در بهشت گویی جواز ورود را با خط نور نوشته اند: لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله
خدایا چه رازی است، چه گواراست، ایمان بر وحدانیت تو چه شیرین است. اقرار به این که محمد فرستاده توست و چه دلنشین است اعتقاد به این که علی ولی توست. پس گرچه من خاک تبدارم اما فریاد می زنم لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله
● وادی پنجم
امشب چه شب عجیبی است، نه فقط در آسمان بلکه در زمین هم ولوله ایست اما این کجا و آن کجا.
در کوچه پس کوچه های مکه خبرهایی است و مثل همیشه همان خانه می درخشد اگر درخشش همه ستارگان را جمع کنند با درخشش آن خانه برابری نمی کند. نقاط سیاهی در اطراف آن خانه دیده می شود، سیاهی آنها از نور آن خانه کم نمی کند، از حرکاتشان پیداست که افکار پلیدی دارند.
کاش به جای آن که محمد و عترتش در زمین بودند و در آسمان بودند کفار گستاخانه و بی شرمانه پشت خانه به کمین نشسته اند، رسول خدا با تلاوت نور، چشمانشان را برای لحظه ای مثل قلب هایشان سیاه و بی نور می کند و از مقابل دیدگان آنها عبور می کند ….
سیاه دلان همچنان پشت خانه رسول خدا مترصد یک فرصت سیاهند. در یک لحظه به رهبری شیطان بر خانه و بستر یورش می برند و قبل از آن که شمشیرهای برهنه خود را فرود آورند علی (ع) را در بستر پیامبر می یابند.
امشب چه شب عجیبی است … یکی فدایی می شود تا دیگری فدا نشود. یکی خود را در معرض خطر قرار می دهد تا به دیگری گزندی نرسد. عجب محبتی، چه شجاعی، چه رشادتی و عجب ایمانی دارد این علی آسمانی.
در این شب پرغوغا علی (ع) در بستر محمد (ص) می آرامد، بلاگردون او می شود. عشق و ایثار با هم تجلی می یابند و در شان علی(ع)، از ملکوت نور می پاشند و مرحبا می گویند که و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف بالعباد.( بقره ۲۰۷)
و ستارگان هم فرود می آیند و این همه عشق و ایثار را به نظاره می نشینند و قدوم علی را بوسه باران می کنیم. مرحبا بر تو علی
● وادی ششم
هیچ چیز کشنده تر از تفرقه نیست، رسول خدا برای آن که این افعی پر نیش، از بین مهاجرین و انصار نابود شود، عقد اخوت و برادری را بین آنها جاری می کند تا در هر آنچه داشته اند ،دارند و خواهند داشت با هم سهیم باشند تا از آن پس قلب هایشان برای یکدیگر بتپد؛ هر دستی با دست دیگری گره می خورد و عقد برادری و همدلی جاری می شود.
و این دست مبارک رسول الله (ص) است که دست نورانی علی (ع) را محکم می فشارد و با او عقد اخوت و برادری می بندد یعنی که تا ابد قلب محمد (ص) قلب علی (ع) است و قلب علی (ع)، قلب محمد (ص).
عقد اخوت. سال اول هجری
● وادی هفتم
هر چند بر جبین من شرمندگی ابدی وجود دارد، هر چند من در آتش سوخته، دل سوخته همیشگی عالمم اما این روزها با هر باز و بسته شدنم خبرهایی است در این خانه.
فاطمه این میوه بهشتی قد کشید و خواستگاران او فراوانند، هر کس که موقعیتی در بین عرب دارد و یا هر کسی که بهره ای از ثروت دنیوی دارد و یا هر کس که بهره ای از زیبایی دارد …
اما نه رسول خدا (ص) و نه دردانه او به هیچ یک از افراد و داشته های آنها نمی اندیشند تا این که علی با حجب و حیا گام پیش می نهد، خواسته اش را بیان می کند فاطمه با حجب و حیا لبخند می زند و رسول الله از این هم کفوی شادمان می شود، چقدر فاطمه شبیه علی و علی چقدر شبیه فاطمه و هر دو چقدر شبیه به پیامبرند …
و من هیچ گاه به اندازه وقتی که علی این سوی در انتظار می کشید و فاطمه آن سو، خواسته اش را به حجب و حیا و سکوت آمیخته، لذت نمی بردم.
خواستگاری فاطمه از زبان «در» خانه پیامبر.
● وادی هشتم
… دلاور عرب نعره می زند، هماورد می طلبد، رجزخوانی می کند و اسلام و سپاهش را هیچ می انگارد و چنین نیز می پندارد.
اینک تمامی کفر ایستاده است و رجزخوانی می کند؛ پیامبر اکرم خطاب به سپاهیان اسلام می فرماید که آیا کسی نیست که به رجزخوانی او خاتمه دهد…
در پاسخ به رسول خدا (ص) او برمی خیزد، تمامی ایمان؛ علی دلاور دلاوران، دلیرانه و جوانمردانه مبارزه
می کند و عدو را بر خاک می افکند …
چه مبارزه ای تمامی ایمان در برابر تمامی کفر.
الله اکبر الله اکبر
● وادی نهم
بهانه جویان بی مانند تاریخ، همواره با ایرادهای آباء و اجدادشان در برابر تکالیف و وظایف خود ایستادگی
می کنند و این بار در پس قلعه محکم خیبر در تاریکی نشسته اند و هراسان از نور و روشنایی درها را محکم بسته اند و سپاه نور به رهبری محمد (ص) و علمداری علی(ع) در برابر خیبرند. علمدار، این یل صف شکن گام پیش می نهد، آرام و مطمئن و به حول و قوه الهی در قلعه را در برابر نگاه مبهوت و متعجب بهانه جویان به یک الله اکبر فرو می افکند رسول خدا لبخند الهی بر لب می فرماید: لا فتی الا علی.
● وادی دهم
مکه هم دلتنگ شما بود و زمین آن تبدار از این همه دلتنگی و سخت تشنه دیدار.
اینک انتظارها به پایان رسید و محمد رسول خدا (ص) و سپاهیانش به این همه انتظار و دلتنگی زمین و زمان پایان دادند و من چقدر دلتنگ گام های محکم و استوار خاتم الرسل (ص) بودم و چقدر تشنه قدم های با صلابت علی (ع) … و اینک بر من جاری می شود دریای عظمت و اقیانوس ابهت.
چه رازی نهفته است که پیامبر علی (ع) را بر شانه خویش بالا می برد، چه سری مستور است در این اوج گرفتن از بازو و شانه پیامبر، علی بر روی شانه های نبی بالا می رود و کعبه را از لوث وجود پاره ای سنگ و چوب پاک می کند.
● وادی یازدهم
در هر نبردی، در هر غزوه و در هر جنگی، این علی است که شجاعانه و بی باک، علمدار سپاه است و در خط مقدم بر سپاهیان کفر یورش می برد.
این علی است که شانه به شانه رسول خدا(ص)
می جنگد و گاهی نیز خود را سپر بلای حضرتش می کند.
این علی است که دلاورانه، جوانمردانه و شجاعانه در راه حق شمشیر می زند. این علی است که رسول خدا در وصفش می فرماید: لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.
● وادی دوازدهم
انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعری
پیامبر این جمله را خطاب به علی فرموده و علی (ع) را به عنوان جانشین خود در مدینه قرار می دهند و خود به همراه سپاه اسلام عازم اجرای مانور نظامی می شوند.
اگر قرار باشد کسی در این جایگاه قرار بگیرد و مشمول حدیث منزلت گردد چه کسی شایسته تر از علی.
و اینک پیامبر علی را مشاور،وزیر، امین،برادر، وصی و جانشین خود قرار می دهد و خود عازم غزوه تبوک می شود.
● وادی سیزدهم
گرما بیداد می کند …
قافله ای در راه است و من مفتخرم که حاجیان بر سرم گام می نهند و فخرم به اوج می رسد که فخر عالمین و پسر عم، داما د و برادرش علی (ع) نیز در میان آنان است و من حامل آنانم.
اما نمی دانم چرا غمی سینه ام را به درد می آورد … از مدت ها پیش رسول خدا (ص) به همه مسلمانان اعلام کردند که هر کس می خواهد با پیامبر احرام بندد به مدینه بیاید تا از آنجا همه با هم به سوی کعبه حرکت کنند، چه اجتماع عظیمی، چه کار مهمی در پیش است که رسول خدا (ص) می خواهد همگان باشند …
این نخستین حجی است که هیچ مشرکی در آن راه ندارد و نخستین بار است که بیش از صد هزار مسلمان در اطراف مدینه خیمه زده اند تا با پیغمبر به سوی مکه حرکت کنند … و آخرین حج.
دستور اعلام می دهند، به آنان که پیش رفته اند بگویید باز گردند و به آنان که عقب مانده اند بگویید خود را برسانند.
جهاز شتران بر روی یکدیگر بالا رفت و منبری شد که ختم رسل، از فراز آن اتمام رسالت خویش را به همگان ابلاغ کند. رسول خدا دست ولی خدا را می گیرد و دست او را در دست خود بالا می برد، من کنت مولاه فهذا علی مولاه، این همان اتمام رسالت است هر آن که من مولای اویم از این پس علی مولای اوست.
ملکوتیان به دور آن دست ها می چرخند و دست های رسول خدا و جانشین او را بوسه باران می کنند.
و اینک نوبت زمینیان است تا یک به یک بیعت کنند و تایید کنند که معنای انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی را خوب فهمیده اند.
● وادی چهاردهم
قرار بر این است تا هر دو گروه با تمام توان و قوا در برابر یکدیگر صف آرایی کنند …
و اکنون پیامبر می آید با افرادی که هر یک همچون یک سپاهند. رسول خدا برای اثبات حقانیت حق با عزیزانی می آید که اگر بر دعای پیامبر آمین بگویند، طومار صف مقابل در هم می پیچد و زمین و زمان تیره و تار می گردد. پیامبر و همراهانش کسانی نیستند به جز علی، همسر علی و پسران علی.
● وادی پانزدهم
ام ابیها در خانه است، صدای سلام رسول خدا را می شنود، شادی دو عالم در دلش می نشیند، لحظاتی بعد پدر احساس ضعف خود را برای مادر پدر می گوید، فاطمه به امر رسول الله ( پدرش) کساء یمانی را بر روی شانه های مهربان پدر می افکند.
اینک این چهره رسول خداست که زیر آن کساء یمانی مانند ماه شب چهارده می درخشد؛ لحظاتی بعد ۲ میوه دل فاطمه و نور چشمان او، حسنین از پی یکدیگر وارد می شوند و عطر حضور پیامبر را نزد مادر می یابند به ترتیب ورود ابتدا حسن و لحظاتی بعد حسین با کسب اجازه از جد بزرگوار و رسول خدا، نزد او و به زیر کساء می روند. لختی بعد این علی مرتضی است که دق الباب می کند و وارد می شود، عطر وجود محمد (ص) همه خانه را آکنده است و علی این را خوب می فهمد، رسول خدا به علی مرتضی، برادرش، وصی اش، جانشینش و صاحب لوایش اذن دخول می دهد، از پی آنها فاطمه نیز رخصت طلبیده و پاره تن پیامبر هم به جمع آسمانی آنها می پیوندد. به جز آنها هیچ کس دیگر اجازه ورود نمی یابد، ۵ تن آل عبا، ۵ مقرب، پیامبر دعا می کند جبرییل وارد می شود و سلام خداوند علی اعلی را ابلاغ می کند و یقول لک و عزتی و جلالی انی ما خلقت سماء مبنیة و لا ارضا مدحیه و لا قهرا منیرا و لا شمسا مضیئة و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری و لما فلکا یسری الا لا جلکم و محبتکم، لا جلکم و مبحتکم.
که زمین و زمان را خلق نکردم مگر به خاطر محبت شما و به خاطر شما، ۵ تن. (حدیث کساء)
شایسته بهرامی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید