پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا
مبعث حضرت محمد (ص) ۱۳ سال قبل از هجرت
روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند. تازیانه ستم، عاطفه را از چهره ها می سترد. تاریکی، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه، در خاک سرد زنده به گور می شدند. و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید.
«اِقرَأ باِسم رَبِّک اَلُّذِی خَلََقَ» عید رسالت و جشن برگزیدگی و برانگیختگی پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) بر جهان و جهانیان مبارک باد.
ـ ای جامه بخود پیچیده ـ برخیز و انذار كن (آیات ١و ٢/ سوره مدثر)
محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسیاری را در بیرون مكه به تفكر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.
ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود كه ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید:
بخوان!
ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:بخوان!
ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.
صدا پاسخ داد:
ـ بخوان به نام پروردگارت كه بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو كه با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را كه نمی دانست بیاموخت.........
و او هر چه را كه فرشته وحی خوانده بود باز خواند.
ـ هنگامی كه از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:
ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!
و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:
ـ آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،امشب من به پیامبری برگزیده شدم!
خدیجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:
ـ من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم كه تو با دیگران بسیار فرق داری، اینك به پیشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم........
ـ پس از آن علی كه در خانه محمد بود با پیامبر بیعت كرد.
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
چو زر عزیز وجودست شعر من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
زراه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد
منبع : مجله اینترنتی صبح بخیر ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران غزه دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی دولت مجلس رئیس جمهور شورای نگهبان قوه قضائیه رهبر انقلاب حجاب مجلس یازدهم
سیل مشهد پلیس سیل مشهد تهران هواشناسی قوه قضاییه قتل شهرداری تهران فضای مجازی دستگیری آموزش و پرورش
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو خودرو مالیات مسکن بانک مرکزی دلار بازار خودرو سایپا بورس ایران خودرو
نمایشگاه کتاب تلویزیون سریال فردوسی کتاب همایون شجریان نمایشگاه کتاب تهران شاهنامه سحر دولتشاهی
شورای عالی انقلاب فرهنگی دانشگاه تهران فضا تحقیقات و فناوری
رژیم صهیونیستی روسیه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس چین اوکراین ترکیه طوفان الاقصی نوار غزه افغانستان
فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر انگلیس لیگ برتر ایران باشگاه استقلال رئال مادرید فولاد خوزستان بازی لیگ برتر فوتبال ایران
هوش مصنوعی گوگل ایرانسل روز جهانی ارتباطات تبلیغات عیسی زارع پور وزیر ارتباطات سرعت اینترنت تلفن همراه موبایل
خواب چاقی کاهش وزن دیابت زوال عقل بارداری کودک