چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

تجدّدگرایی


تجدّدگرایی
در تعریف «تجدّد» (مدرنیته) (Modernity) می توان گفت: تجددگرایی عبارت است از یک جریان و روند فرهنگی در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و... که با محوریت انسان و تکیه بر آزادی همه جانبه او و نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد، درصدد تحلیل همه اشیاء اعم از طبیعت، ماوراء طبیعت، ارزش ها و... برآمده است و درصدد تغییر و نو کردن دایمی و همه جانبه حیات انسانی می باشد و بدین جهت، هرچه را که در مقابل او واقع می شود ـ چه دین و چه آداب و سایر سنّت ها ـ نفی می نماید.
برای پی بردن به مدلول واژه «مدرنیسم» (تجدّدگرایی) لازم است مفهوم روشنی از واژه های «مدرن» و «مدرنیته» و مفاد پسوند «ایسم» در ذهن داشته باشیم. واژه «جدید» یا «مدرن» (Modern) در کاربرد معمولی به امر (شخص یا فعل یا شیء) «امروزی (Upto date) در برابر امر کهنه و متعلق به گذشته اطلاق می شود. در این کاربرد معمولی می توان آن را مترادف واژه «معاصر» (Ontemporary) دانست. اما در محافل علمی به امری اطلاق می شود که علاوه بر این که از لحاظ تاریخی جدید و امروزی است، در قالب فرهنگی اجتماعی خاصی می گنجد. این قالب فرهنگی اجتماعی همان فرهنگ تجدّد یا مدرنیته است.۱
با توجه به تعریف مذکور از «مدرنیته» و توضیحات مربوط به واژه «مدرن» از یک سو و با توجه به مفهوم پسوند «ایسم»۲ (ism) در واژه «مدرنیسم»، مبنی بر این که واژه مشتمل بر آن مشیر به یک مکتب است و مقتضی است که عده ای به آن گرویده، معتقد به آن شوند، از سوی دیگر، می توان گفت: «مدرنیسم» حیث مکتبی و اعتقادی «مدرنیته» ـ یعنی فرهنگ و تمدن جدید ـ است که در بخش هایی از جهان حاکم می باشد. «مدرنیسم» مکتبی است که براساس آن، انسان به چیز نو و فرهنگ تجدّد، گرایش دارد و مؤلّفه ها و ویژگی هایش را می پذیرد و به دنبال تحصیل آن ها می رود. از این رو، اگر بخواهیم ویژگی ها و عناصر مکتب «مدرنیسم» را بشماریم، باید به ویژگی ها و عناصر «مدرنیته»، که همان فرهنگ و تمدن حاکم بر جوامع اروپایی و امریکا می باشد، توجه کنیم. بدین سان، «مدرنیته» و «مدرنیسم» از حیث جوهری، تفاوتی با همدیگر ندارند، جز این که «مدرنیسم» به حیث گرایشی و مکتبی فرهنگ «مدرنیته» اشاره دارد.
اگر «مدرنیسم» بدون توجه به تعریفی که از «مدرنیته» ذکر شد، ملاحظه شود، اصطلاحی می شود که کاربردش عمدتاً به هنر و ادبیات از یک سو و بخشی از تاریخ کلیسای کاتولیک از سوی دیگر، مربوط می شود.
● تجددگرایی در هنر و ادبیات
در حال حاضر، واژه «مدرنیسم» به عنوان تعبیری جامع و فراگیر جا افتاده است که ناظر به گرایشی بین المللی در شعر، داستان، نمایش، موسیقی، فیلم، نقاشی معماری و دیگر رشته های هنری غرب در سال های پایانی قرن نوزدهم است; گرایشی که بر بخش اعظم هنر قرن بیستم نیز تأثیرات شگرف و چشم گیر داشته است.
تجددگرایی در مقام اصطلاحی، که بیانگر سبک خاصی است، جامع و مانع شمار وسیعی از جنبش های کوچک تری است که معمولاً باید آن ها را در زمره طبیعت گرایی (ناتورالیسم) تاریخ گذشته دانست که ضدیت با اثبات گرایی (پوزیتیویسم) و تمایلات متضاد با بازنمایی در بسیاری از هنرمندان و اندیشمندان اواخر قرن نوزدهم ویژگی بارز این جنبش های کوچک تر به شمار می رود، از این رو، می توان آن را شامل جریاناتی همچون نمادگرایی (سمبولیسم)، امپرسیونیسم، دوره زوال و انحطاط در حوالی پایان قرن نوزدهم «فاویسم»، «کوبیسم»، «پسا امپرسیونیسم»، «فوتوریسم»، سازه گرایی، تصورگرایی و «ورتیسیسم» در دوره ای که تا جنگ جهانی اول و پس از آن ادامه می یابد، دانست. علاوه بر این، در خلال جنگ و پس از آن، سه جریان عمده دیگر نیز سر برآوردند که آن ها را نیز می توان در زمره جریانات متأثر از سبک «مدرنیسم» رده بندی کرد: «اکسپرسیونیسم»، «دادا»، «سور رئالیسم».
ویژگی مشترکی که مورد توجه منتقدان تجدّدگرایی بوده، حضور عنصر «آفرینش زدایی» (به تعبیر فرانک کرمود) در اشکال نوگرایانه آن است; آفرینش زدایی از درون گرایی فنی یا از خود آگاهی استعاری و کنایی.
تجددگرایی سراسر قارّه اروپا را درنوردید و در زمان های متفاوتی در کشورهای گوناگون به اوج فعالیت و دستاوردهای خود رسید.
تجددگرایی دارای عناصر سازنده و مقوّم زیبایی شناختی و شکلی خاص خود بوده و غالباً می توان آن را به مثابه جنبشی دانست که درصدد حفظ قلمرو زیبایی شناسی در برابر نیروهای تهدید کننده فکری، اجتماعی و تاریخی است که حیات آن را از هر سو مورد تهدید جدّی خود قرار داده اند. رابطه آن با تفکّر و اندیشه نوین و تکثرگرایی (پلورالیسم) نوین و با جابجایی ها و تغییر و تحوّلات عظیم نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و عقیدتی قرن حاضر بسیار جدّی و در خور تأمّل است. عده ای معتقدند که اشکال گوناگون تجددگرایی هر کدام با عناصر و اجزای خود; همانند تجزیه، پراکندگی، درون گرایی و بحران ـ سقوط و فروپاشی کلّ سنّت هنرها را در تاریخ بشری، ثبت کرده اند.۳
با توجه به توضیحاتی که درباره تجددگرایی هنری بیان شده، آشکار گردیده است که «مدرنیسم» در این اصطلاح، هرچند کاملاً بی ارتباط با «مدرنیته» به معنای مذکور نیست و بلکه شاید بتوان آن را زیر مجموعه پدیده فرهنگی اجتماعی تجدّد دانست، اما غیر از «مدرنیسم» در اصطلاحی است که حیث مکتبی و اعتقادی فرهنگ نوین جوامع اروپایی را تشکیل می دهد. «مدرنیسم» ـ معنای مکتب اعتقادی فرهنگ متجدّد اروپایی ـ اصطلاح رایج و جاافتاده ای در متون خارجی نیست، برخلاف اصطلاح اول که عمدتاً واژه «مدرنیسم» در آن به معنای سبک ادبی و هنری خاصی به کار می رود.
● تجددگرایی در کلام و الهیات
یکی دیگر از عرصه های مهمی که تجددگرایی در آن منشأ تحولات و جهت گیری های تازه ای بود، حوزه دین و علم کلام یا به عبارت بهتر، عرصه الهیات است. در این زمینه، تجددگرایی به صورت نهضتی برای ایجاد تغییر و تحوّل یا نو کردن آراء و عقاید کلامی، دینی و کنار گذاشتن یا دست کم جرح و تعدیل برخی از اعتقادات رایج و غالب در حوزه کلیسا و در بین روحانیان درآمد. در این زمینه، سردمداران این جریان سعی داشتند اهداف مزبور را از طریق به خدمت گرفتن نتایج و دستاوردهای «نقد متعالی»، کشفیات علمی و بهره جستن از شرایط فرهنگ نوین عملی سازند. در انگلستان و امریکا، تعبیر «مدرنیسم» در اطلاق به روحانیان متجدّد و دیگر حامیان و هواداران لیبرالیسم دینی به کار گرفته شده، اما کاربرد اصلی آن به صورت عنوانی بود برای دیدگاه ها و نقطه نظرات گروهی از اندیشمندان و متفکران کلیسای کاتولیک رومی. این عده از سوی پاپ پیوس دهم مرتد اعلام شدند. آنان فراخوانی پروتستانتیزم لیبرال مبنی بر بازگشت به خاستگاه های اصیل، ناب و مقدس را رد نمودند و در مقابل، از روند گسترش و تکامل مسیحیت در تاریخ استقبال کردند. در نظر آنان، جزمیات، اصول خشک و متعبّدانه و مراسم نیایش و آیین های عبادی کلیساهای کاتولیک رومی نشانه مفید، مؤثر و ارزشمندی ایمان و حیات معنوی به شمار می رفتند. اما معتقد بودند که کاتولیسیزم جدید و کامل تری در حال ظهور است.۴ این عده از روش های عمل گرایانه (پراگماتیسم) و روش های انتقادی قرن نوزدهم متأثر بودند و در صدد بودند در مسائلی که تا آن زمان بی چون و چرا تلّقی شده بودند و خارج از سیطره دخل و تصرّف آن ها و به عبارت دیگر، در هاله ای از تقدّس قرار داشتند، به کنکاش و چون و چرا بپردازند. این واژه در توسعه های هم زمان با نهضت یادشده در کاتولیک، در پروتستانتیزم و یهودیت اصلاح شده نیز کاربردهایی دارد.۵ با توجه به همه توضیحاتی که ذکر شد، می توان دریافت که این نهضت دینی در برخی از ارزش های این دوره از تاریخ فرهنگی، که معمولاً با «مدرنیته» یا «مدرنیسم» به آن اشاره می شود، سهیم است، اما کاملاً غیر از آن است. «مدرنیسم» در اصطلاح نهضت دینی مذکور، دایره ای مضیّق و مفادی دینی دارد، اما «مدرنیسم» در اصطلاح مکتبِ فکری گرایشیِ جامعه نوین دایره ای بسیار گسترده دارد، به گونه ای که شاید بتوان گفت: حتی خود دین و حوزه های مربوط به آن را نیز شامل می شود و مفاد آن اساساً غیردینی و یا ضدّدینی است.
● اشتراکات مظاهر گوناگون تجددگرایی
اگر بخواهیم به چند ارزش کلی، که بیش تر مظاهر تجددگرایی ـ اعم از هنر، فرهنگ و تمدن، فلسفه، علم، دین و... ـ را در بر می گیرد، اشاره کنیم، پیش از هر چیز، باید به شوک معرفتی توجه کرد. پیش از عصر جدید، انسان ها بر فهم عرفی واقع گرا و اثبات پذیر خویش تکیه می کردند و بدین سان، از نوعی آرامش خاطر در مقام معرفت برخوردار بودند، اما در عصر حاضر گویا انسان به این نتیجه رسیده که معرفت های او واقع گرایی و واقع نمایی ندارند و یا ـ به اصطلاح ـ یک شوک معرفتی ایجاد شده است. بر همین اساس، «شک» یک ارزش می شود و جزم و یقین از قدر و ارج می افتد و دین نیز از واقع گرایی و واقع نمایی باز می ماند، به گونه ای که مسائلی مانند خدا، قیامت و فرشتگان در نهایت ساخته و پرداخته ذهن و روان انسان و به تعبیری دیگر، انسانی به شمار می روند. این دیدگاه حتی دین را نیز امری دنیوی و نامقدّس می شمارد که به عنوان یکی از مظاهر «سکولاریسم» در جای خود مورد بحث و پژوهش قرار می گیرد.
نکته مهم دیگر ـ که می تواند برآمده از نکته قبلی باشد ـ این است که فرهنگ تجددگرایی از قبول «واقعیت عینی» مستقل از فهم انسان ولی قابل دسترس آن، شانه خالی می کند و به بعد انسانی ادراک یا مشاهده روی می آورد. در واقع گرایی (رئالیسم) سنّتی، هنرمندان و منتقدان، متفّکران اجتماعی و دانشمندان و علمای دین فکر می کردند که درباره واقعیتی طبیعی یا اجتماعی یا روان شناختی یا ماورای طبیعی به طور مستقیم و بلاواسطه اظهارنظر می کنند، اما تجددگرایی از این عمل واقع گرایانه اساساً روی گردان است. به مثال ذیل توجه کنید: در علوم طبیعی، الگوی بزرگ جهان عینی ثابت و خارجی مبتنی بر مکانیک نیوتنی بود. انیشتین این ساختار عقلانی و منجسم را با تغییر توجه از ذات واقعیت به ذات متحیّث (به حیثیت مدرک بودن) و از آنچه ارتباط بلاواسطه ما با طبیعت تلقی شده بود، به مشاهده ما از آن طبیعت، به تدریج تضعیف کرد. انیشتین در سال ۱۹۰۵ در مقاله اش درباره «نسبیت خاص» نپرسید که زمان چیست، بلکه پرسید: ما چگونه زمان را اندازه می گیریم؟ او پرسید که منظور ما از زمان یک حادثه چیست. در نظریه «نسبیت»، بُعد و حیثیت مورد مطالعه، نه یک انطباع ذهنی است و نه یک توصیف ضروری و ثابت یک شیء یا حادثه خارجی. در مقابل می توان آن را به عنوان وضعیتی بینابین ـ و از حیث ادبی یک واسطه ـ بین مشاهده گر و پدیدار مورد مشاهده در نظر گرفت. این وضعیت بینابین موقعیت معرفت شناختی مختص به تجدد گرایی است. این وضعیت نه بر فاعل شناسا (سوژه) تأکید می کند و نه بر متعلّق شناسایی (ابژه)، بلکه بر عمل مشاهده انسانی، که به یک واقعیت مفروض تعلّق گرفته است، تأکید می کند، اما هرگز ثابت نشده است که آن واقعیت مفروض باید خارج از مشاهده گر واقعیت داشته باشد. این مثال بیانگر موقعیت معرفت شناختی «مدرنیسم» در علم است. در هنر نقاشی، «کوبیسم» به جای این که به شیئی که متمثل می شود توجه کند، به چگونگی تمثّل آن توجه می کند. به عنوان فلسفه تجدّدگرا می توان از نهضت «پدیدارشناسی» نام برد (چرا که این مکتب واقعیت خارجی را بین الهلالین قرار داده از آن بحث نمی کند و به آنچه برای ذهن پدیدار می شود، بذل توجه می کند.)
نکته قابل توجه دیگر این که در این دوران، فرهنگی ارزشمند و محترم شمرده می شود که پیشرو، سنّت شکن، غیرمعمول و نامتداول باشد. فرهنگ متجدّد نه تنها رایج نمی باشد، بلکه ضدّ امر رایج و شایع است و از این رو، همواره در تغییر می باشد.۶
پی نوشت ها
۱. molcolm waters, the meaning of modernity, in modernity, ed: M. waters, Routledge, london, pp. xi - xii
۲. Thomas Vargish, "modenism" in Routledg Encylopedia of philosophy, ed. E. Craig (Routledg, london & NewYork, ۱۹۹۸) , p. ۴۴۷
۳ـ راجر اسکراتن، ملکم برادبری، "مدرنیته و مدرنیسم"، ریشه شناسی و مشخصه های نحوی»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸، ۹۱ ـ ۹۳
۴ـ همان، ص ۹۳ـ۹۴
۵. Thomas Vargish, Opcit , p. ۴۴۷
۶. Ibid, pp. ۴۴۷ - ۴۴۹
منبع : خبرگزاری فارس