دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فطری بودن گرایش به دین


فطری بودن گرایش به دین
یكی از اساسی‌ترین مباحث معارف دینی، آن است كه آیا دین و اعتقاد به ماورای طبیعت به ویژه ایمان به خدا چگونه و تحت تأثیر چه عواملی برای انسان‌ها پدید آمده است. آیا شریعت و تشریع با تكوین و آفرینش‌ هماهنگی و هم‌سنگی دارند یا آن‌ها دو جریان متفاوت هستند؟ این مقاله به دنبال آن است كه اثبات كند بینش‌ها و گرایش‌های دینی به چگونگی آفرینش انسان و نهاد او برمی‌گردد و این ندای فطرت است كه انسان را به سوی ایمان و گرایش به مبدأ و معاد و برنامه‌ای متناسب با آن فرا می‌خواند و به دنبال آن، عوامل پشت كردن برخی انسان‌ها از اقتضاهای ذاتی و زمینه‌های ناتوانی و یا انحراف فطرت را توضیح داده وسرانجام، نقش انبیا و رهبران دینی در هدایت و شكوفا سازی فطرت به اختصار بیان شده است.امید است مفید و مقبول اهل تحقیق و دانش قرار گیرد؛ انشاء الله.
فطری بودن دین و گرایش به خدا
فطرت‌، كلمه‌ای عربی از مبدأ (ف ـ ط ـ ر) است و در لغت به دو معنای شكافتن و ابداع و آفریدن از نیستی (ایجاد اولیه) آمده. این دو معنا در قرآن به‌كار رفته است؛برای مثال، در سورهٔ ابراهیم، آیه ۱۰ معنای ایجاد و آفرینش آمده و می‌فرماید: أَفِی اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ، و در سوره انفطار آیه ۱ معنای شكافتن به كار رفته است: وإِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ؛ اما لفظ فطرت در وزن فِعْلَه به معنای نوعی خاص از آفرینش و كاربُرد آن فقط انسان است . فطرت انسانی یعنی ویژگی‌های ذاتی كه در آفرینش انسان لحاظ شده است. بینش‌ها و گرایش‌هایی كه اكتسابی نیستند و در سرشت انسان قرار دارد، فطری نامیده می‌شوند. راغب اصفهانی می‌گوید: فطر ایجاد و ابداع یك چیز بر هیأت و كیفیت خاصی است كه اقتضای فعلی از افعال را دارد؛ پس این آیه شریفه كه می‌فرماید: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، فطرتی است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده (روم(۳۰)، ۳۰) و اشاره است به این‌كه مردم را به گونه‌ای خلق و ایجاد كرده است كه معرفت و شناخت خدا و ایمان به او در آن‌ها وجود دارد (راغب اصفهانی،بی‌تا: ص ۳۹۶). مفسران نیز همین معنا را پذیرفته، فطرت را حالتی می‌دانند كه خداوند متعالی در انسان قرار داده و او را برای پذیرش حقّ، مستعد آفریده است. علامه طباطبایی بعد از آن كه دین را روش زندگی و نشان‌دهنده سیر سعادت معرفی می‌كند، می‌گوید: پس برای انسان آفرینش خاصی است كه او را به روشی خاص در زندگی و مسیر معیّنی كه دارای غایت و هدف مشخصی است هدایت می‌كند كه بدون پیمودن این مسیر، به آن هدف نمی‌رسد و این هدایتگر و هادی، چیزی جز فطرت و كیفیت خلقت انسان [كه در همه انسان‌ها وجود دارد و تغییر و تحوّل نمی‌پذیرد] نیست و بدین سبب [قرآن] به دنبال تعبیر فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، فرمود: لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّه؛ِ در آفرینش الاهی دگرگونی نیست ( طباطبایی، بی‌تا: ج۱۶، ص ۱۷۹). قلمرو فطرت: فطرت هم بینش‌ها و شناخت‌های انسان را شامل می‌شود و هم گرایش‌های ذاتی و اختصاصی او را پوشش می‌دهد؛ بدین سبب، فطریات، شامل اندیشه‌های نظری و حوزه عقل نظری می‌شوند؛ چنان‌كه اقتضاهای عقلی عملی را در بر می‌گیرند. منظور از فطریات، اموری است كه آفرینش ویژه و فطرت انسانی، آن‌ها را اقتضا می‌كند و محصول علم حضوری هستند ( نه علم حصولی و اكتسابی) نظیر حقیقت جویی، گرایش به خیر و فضایل انسانی، زیبایی دوستی، میل به كمال مطلق ... .
تفاوت فطرت با طبیعیت و غریزه
طبیعت، غریزه و فطرت، ذاتیات و اقتضا‌های آفرینشی را دلالت دارند و در این جهت مشتركند كه اكتسابی نیستند؛ اما كاربرد آن‌ها متفاوت است. طبیعت در مورد خواصِ ذاتی و چگونگی آفرینش همه مخلوقات و پدیده‌های عالم امكان به‌كار می‌رود و دست‌كم تمام مادیات را در بر‌می‌گیرد و اگر در جانداران هم به كار رود، حیثیّت عمومی و مشترك آن با موجودات دیگر را دلالت می‌كند؛ اما غریزه، اقتضاهای ذاتی و گرایش‌های حیوانی را در بر گرفته، خصوصیات مشترك بین انسان و حیوان را شامل می‌شود؛ مانند غریزه شیرخوارگی، به دنبال لذت جسمانی و مادی بودن و ...؛ در حالی كه فطرت، حالت فراحیوانی و به انسان اختصاص دارد.فطرت فقط ویژگی خدادادی انسان را به این لحاظ كه انسان است، شامل می‌شود و بر جاذبه‌ها و ذاتیات غیر انسانی دلالت نمی‌كند؛ بدین سبب بسیاری از فطریات جنبهٔ ارزشی و معنوی دارند نه مادی. به دنبال لذت مادی بودن مانند غذای لذیذ بودن غریزی است؛ اما ایثار و فدا‌كردن لذت‌های مادی و شهوترانی، برای هدف بالاتر و لذت معنوی فطری است.
ویژگی‌های امور فطری
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان ویژگی‌های فطرت و امور متعلق به فطرت را چنین برشمرد:
۱.همگانی و فراگیر: فطریات چون به ‌سرشت وآفرینش انسان مستندند، همه افراد را بدون استثنا در برمی‌گیرد؛ گرچه تحت تأثیر اوضاع مختلف و عوامل بیرونی، میزان آن در افراد، شدّت و ضعف خواهد داشت.
۲.فراحیوانی و ارزشی بودن: چنان‌كه گفته شد، فطرت به انسان اختصاص دارد و دارای جنبهٔ فراحیوانی است؛ بدین لحاظ، فطریات همگی خیر و از فضایل انسان شمرده می‌شوند. هیچ‌یك از شرور ریشهٔ فطری ندارد و اعمال زشت و ناپسند انسان‌ها را نمی‌توان به حساب فطرت و سرشت انسانی گذاشت. حتّی بدترین و ظالمانه‌ترین انسان‌ها به حسب آفرینش ، عدالت و احسان و زیبایی را دوست دارند و ظلم و تعدی را زشت می‌شمارند؛ گر چه در عمل به آن پایبند نبوده ، به سبب منعفت طلبی و تحت تأثیر غرایز و نفسانیات، جهتگیری خود را بر خلاف فطرت انسانی قرا دهند.
۳.غیر اكتسابی: فطریات همگی محصول علم حضوری است و اساس آن‌ها به تعلیم و تعلم نیاز ندارد؛ گرچه هدایت و رشد و شكوفایی آن به راهنمایی و هادی نیازمند است؛ چنان‌كه بی‌توجهی و غفلت یا تغافل ازامور فطری باعث خمود فطرت می‌شود.
۴.تغییر و تحول ناپذیری: اصل امور فطری در همه زمان‌ها و مكان‌ها و در همه انسان‌‌ها وجود دارد و دگرگونی‌های اجتماعی و علمی و سیاسی، فطرت انسان و سرشت او را دستخوش تغییر و تحول، و آن‌ها را تعویض نمی‌كند؛ چنان‌كه قرآن فرمود: لا تبدیل لخلق الله.
۵.قابل تجربه: هر انسانی با رجوع به وجدان و سرشت خویش می‌تواند امور فطری مانند حقیقت‌جویی، میل به صداقت و راستی و انزجار از دروغ و زشتی را درك كند و آن را بیابد.
فطری بودن دین و اعتقاد به خدا
یكی از مهم‌ترین اقتضاءات ذاتی و سرچشمه گرفته از سرشت انسانی، خداباوری، خداجویی و تكیه بر مبدأ آفرینش و اعتماد به روش و برنامه‌هایی است كه پروردگارش برای او ترسیم كرده است. آدمی با بازگشت به خویشتن خویش و رجوع به سرشت انسانی، بدون نیاز به استدلال‌های عقلی و روش‌های علمی، از راه دل و با علم حضوری و بی‌واسطه می‌تواند به سوی مبدأ و كوی یار جذب و در پرتو آن متنعم شود و آرامش یابد. انسان به لحاظ آفرینش، محدودّیت پذیر نیست و در طلب كمال مطلق است؛ جز به مطلق و موجود نامحدود تكیه ندارد چنان‌كه آرامش و طمأنینه و آسایش خویش را در پیوند با او دانسته، فقط او را شایسته و اشباع كننده دل انسان می‌داند: أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید كه فقط با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد (رعد(۱۳)، ۲۸). اعراض و اجابت در برابر این اقتضایِ ذاتی و گرایش قلبی، اضطراب و تشویش خاطر را به دنبال داشته، زندگی را تاریك و غیر قابل تحمل می‌كند و آرامش و راحتی را از انسان می‌گیرد، گرچه همه امكانات مادی و موقعیت‌های خوب دنیایی را داشته باشد. آری، انسان همراه با همه چیز و منهای خدا با نگرانی و زندگی تنگ و پر ازفشار روحی مساوی است: وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهًٔ ضَنكاً؛ و هر كس از یاد من رویگردان شود، زندگی [سخت] و تنگی خواهد داشت (طه (۲۰)، ۱۲۴). هر فردی از افراد انسان، هر گاه به خود واگذار شود و فطرت او از پیرایه‌های علمی و فشار عوامل خارجی رهایی یابد، متوجه نیرویی توانا و مقتدر و ما فوق قدرت‌های مادی و محسوس می‌شود و خود را با علم حضوری، مقهور و مملوك خدایی می‌داند كه مبدأ و سرانجام انسان است؛ خالقی كه از روح نامتناهی خود در انسان دمیده و شخصیت او را به گونه‌ای ساخته كه جز به پروردگار و مبدأ نامتناهی و غیر محدود كه تدبیر او را هم در دست دارد، تكیه و اعتماد نداشته باشد، و چنین گرایش درونی، انسان را به تلاش پیگیر برای نزدیك شدن به خدا و هدف نهایی فرا‌خوانده، كمال و سعادت خویش را در تقرب به او می‌جوید و به اقتضای همان فطرت و سرشت انسانی، یگانه راه رسیدن به مقصود و دست‌یابی به كمال انسانی را تبعیّت از شریعت و روشی می‌داند كه خدا و مدیر آفرینش هماهنگ با نیاز‌ها و استعداد‌های انسان برای او ابلاغ و ارائه كرده‌ است.به تعبیر دیگر، فقط گرایش به خدا فطری نیست؛ بلكه همه دین و از جمله شریعت و احكامی كه خدا برای انسان انشا و ابلاغ كرده نیز فطری است؛ چرا كه این احكام و دستورها مبتنی بر مصالح و استعداد‌ها و نیازهای واقعی و خلقتیِ انسان و ابزاری برای تعالی او است؛ بدین سبب، قرآن پذیرش اسلام را بازگشت به فطرت انسانی و اقتضای آفرینش او معرفی می‌كند؛ آفرینشی كه تغییر ناپذیر است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ(روم(۳۰)‌،۳۰). علامه طباطبایی بعد از آن‌كه دین را روش زندگی و راه رسیدن انسان به سعادت می‌داند، آفرینش انسان را به گونه‌ای معرفی می‌كند كه زمینه‌ها و ابزار سلوك به سوی این سعادت در وجود او هست طباطبایی،بی‌تا: ص ۱۷۸).در بیانی در معنای فطری بودن دین مطالب ارزشمندی را بیان كرده، چنین نتیجه‌ می‌گیرد كه "روشن شد كه لازم است دین [= اصولی علمی و قوانین و روش‌هایی كه سعادت انسان را تضمین می‌كند] با اقتضاها و آفرینش انسان هماهنگی داشته باشد و تشریع بر فطرت و تكوین انطباق داشته باشد و معنای آیه شریفه همین است (همان، ص ۱۹۳). لقاء الله، هدف، و دین، راه رسیدن به هدف است و قرآن هر دو را فطری و برخاسته از نهاد انسان می‌داند، نه تحمیل از بیرون. هم گرایش و طلب خدا در سرشت آدمی نهاده شده هم تبعیت و پیمودن راهی كه او را به مقصود می‌رساند. كلمه فطره در آیه شریفه منصوب به فعل محذوف است؛ یعنی خُذْ فِطْرَتَكَ یا اَلْزِم فِطْرَتَك؛ یعنی دین شكوفا شده فطرت است. آن را بپذیر و ملتزم باش كه تمام وجود تو آن را می‌طلبد و خدا آفرینش همه مردم (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) را هماهنگ و هم سنگ با دین حنیف آفریده و تشریع و تكوین او یك مقصود و هدف را دنبال می‌كنند و وحدت دارند. استاد جوادی آملی می‌گوید: معنای اخذ دین خدا آن است كه فطرتتان را رها نكنید؛ پس اگر قرآن فرموده ملازم دین خدا باشید، یعنی فطرت خویش را رها نكنید. .... آنچه در سوره مائده آمده یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ای كسانی كه ایمان آورده‌اید مراقب خود باشد ( مائده (۵)، ۱۰۵) مشابه است با آنچه در سوره روم آمده كه فرمود: " فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ... " عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ یعنی الزموا انفسكم كه انفسكم منصوب است به اسم فعل در آیه سوره روم كه آمده فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا یعنی خذ فطرهٔ الله الزم فطرهٔ الله یعنی دین الاهی خواسته درون شما است، نه آن‌كه از بیرون ذاتتان بر شما تحمیل شده باشد؛ بلكه آنچه را كه فطرتتان خواست به شما دادند؛ مثلاً اگر به گیاه عَطْشان بگویند آب زلال را جذب كن، این دستور طبیعی بر او تحمیلی نیست. اگربه انسان تشنه بگویند آب گوارا را بنوش، تحمیلی بر او نیست؛ زیرا آب گوارا خواسته نهایی انسانِ تشنه است و با نوشیدن آن هر گونه رنجی كه از تشنگی می‌برد، برطرف می‌شود ( جوادی آملی، ۱۳۶۶: ص ۱۲۳ ـ ۱۲۷)؛ بنابراین، برخلاف همه نظریات ساختگی، عامل گرایش به دین و خدا به درون آفرینش و اقتضاهای وجودی و تكوینی او برمی‌گردد. انسان‌ها همگی ذاتاً و به حسب سرشت، دل در گرو خدا و شریعت و راهنمایی و هدایت او دارند. در ایشان جذبه‌ و عامل مهمی است كه آنان را به پرستش معبود و تكیه براو می‌خواند و نسخهٔ هدایت بخش و شریعت معبود را یگانه راه هماهنگ با استعدادها و نیازهای خود می‌یابد و سعادت و رسیدن به سرانجام نیكو را در تبعیت او معرفی می‌كند.
راه‌های اثبات فطری بودن دین و گرایش به خدا
افزون بر مبنای خلقتی انسان و توجه و بازشناسی بعُد روحانی و مجرد اوكه نامحدود بودن بینش‌ها و گرایش‌هایش را اثبات، و میل و كشش او به سوی خدای نامتناهی و هدایتگر و تدبیر كننده انسان را اقتضا می‌كند راه‌ها و ادله‌ای برای فطری بودن دین وجود دارد كه به سه مورد از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌كنیم.
۱.تجربه شخصی: یكی از راه‌های بهره‌مندی از هدایت فطری، رجوع به اعماق جان خویش و گوش‌دادن به ندای دل است؛ به ویژه هر گاه اعتماد و توجه به اسباب مادی و هدف‌های مجازی و كمال‌های محدود منقطع شود و انسانی با تامل و اندیشه‌ها و گرایش‌های خود دریابد كه هیچ‌یك از امور طبیعی و لذت‌های حیوانی نمی‌تواند او را اشباع و اقناع كند و درون خویش، مطلوب حقیقی خویش و راه رسیدن به آن را بجوید، به خوبی و راحتی گرایش و كشش ذاتی به سوی مبدأ آفریدگار و مالِك مُدّبر و نجات‌بخش و دوست داشتنی خود را می‌یابد؛ چنان‌كه هر گاه در موقعیت خطرناك و وضعیتی قرار گیرد كه هیچ تكیه گاه و ملجاً و انیسی نیابد، از درون، عاملی او را به سوی پناه بردن و استمداد از خدا و لذت بردن از خلوت و ارتباط با او دعوت می‌كند و این نشان دهنده آن است كه احساس امنیت و مشغول شدن به اسباب ظاهری و غفلت از علّت العلل و تنظیم و تدبیر كننده عالم آفرینش، سبب خمود و كند شدن فعالیت‌های فطری می‌شود؛ بدین لحاظ، با بریدن یا بریده شدن از این اسباب و ابزار، حس درونی و فطرت خداجویی او بیدار و فعال می‌شود و توجه و ایمان به خدا با اخلاص و التجا خود را نشان می‌دهد. قرآن به این بیداری ذاتی در حالت قطع اساب مادی در زمان فطرت و نسیان و غفلت و زمان راحتی و امنیت اشاره كرده، می‌فرماید: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ‌(عنكبوت (۱۹)، ۶۵). هنگامی كه سوار بر كشتی شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند [و غیر او را فراموش می‌كنند]؛ اما هنگامی كه خدا آنان را به خشكی رساند و نجات داد، باز مشرك می‌شوند. خداشناسی و خداگرایی و تسلیم شدن در برابر تدبیر او نیازمند استدلال‌های عقلی یا علمی نیست و با علم حضوری و شهود فطری به‌راحتی می‌توان یار و خدای محبوب و مقصود را یافت؛ بدین سبب، عارفان، اشراق دل و شهود باطنی را بهترین و شایسته‌ترین طریق خداشناسی می‌دانند؛ خدایی كه فقط واجب الوجود، علهٔ العلل، ناظم و خالق و حركت دهنده موجودات نیست؛ بلكه خدایی كه محبوب‌ترین خواسته و یگانه مقصود انسان و رهایی بخش و آزاد كننده از همهٔ قیود‌ است و با یافتن او هیچ‌كس و چیزی نمی‌تواند دل انسان را با خود همراه كند و او را صاحب شود. خدایی كه اظهر موجودات است معنا ندارد آن‌ها دلیل او باشند: كیف یستدل علیك بما هو فی وجوه مفتقر الیك. ما یكون لغیرك من الظّهور ما لیس لك حتی یكون هو المظهر لك متی غِبْت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیك و متی بعدت حتی تكون الاثار هی التی توصل الیك عمیت عین لا تراك ... ما ذا وجد من فقدك و مالذی فقد من وجدك (دعای عرفهٔ امام حسین(ع)).
اگر حجابی هست، خود ایجاد كرده‌ایم و باید آن‌ها را كنار زنیم تا خدا را در وجود خویش بیابیم.
دوست نزدیك‌تر از من به من است وین عجب‌تر كه من از وی دورم
چه كنم با كه توان گفت كه دوست در‌كنار من و من مهجورم
۲.مطالعه و تأمل در اندیشه‌ها و گرایش‌های دیگران: هر گاه زندگی دیگران به ویژه موضعگیری‌های آنان در موقعیت‌های ویژه و مواجهه با حوادث سخت را مورد مطالعه و تدبّر قرار دهیم یا اعتراف‌های انسان‌های بزرگ و دانشمندان را حتی آنان كه به‌ظاهر منكر ماوراء طبیعت هستند ملاحظه كنیم كه چگونه به خدای خود پناه برده‌اند، به خوبی می‌توانیم به این حقیقت برسیم كه در وجود همه انسان‌ها كشش و عامل قدرتمندی است كه آنان را به سوی ایمان و اذعان به مبدأ و مقصد‌شان می‌خواند؛ گرچه با ادلهٔ عقلی و علوم حصولی نتوانند آن را اثبات كنند. شهید بزرگوار، استاد مطهری در مقام اثبات شور و عشق و جنبشی كه در عمق روح آدمی وجود دارد و او را به خدای جاودانه می‌پیوندد، می‌گوید: ما اگر بخواهیم بدانیم آیا چنین احساسی در آدمی هست، دو راه در پیش داریم: یكی آن‌كه خودمان شخصاً و عملاً دست به آزمایش در وجود خودمان و دیگران بزنیم. دیگر این‌كه ببینیم دانشمندانی كه سال‌های دراز در زمینه روان آدمیان از جنبهٔ مسائل معنوی مطالعاتی داشته‌اند، چه نظر داده‌اند. قدمای ما از طرق استدلالی و اشراقی چنین عشقی را در سراسر موجودات و از آن جمله انسان اثبات می‌كردند و علمای امروز تجربیات روانی را دلیل بر این مطلب می‌گیرند (مطهری، بی‌تا: ص ۳۶). وی‌ سپس عبارت‌های تعدادی از دانشمندان را بیان كرده است؛ برای مثال، از پاسكال نقل می‌كند: به وجود خدا دل گواهی می‌دهد نه عقل. و ایمان از این راه به دست می‌آید (همان. ص ۳۷)، و از قول ویلیام جیمزمی‌گوید: من به خوبی می‌پذیرم كه سرچشمه زندگی مذهبی دل است، و قبول هم دارم كه فرمول‌ها و دستورالعمل‌های فلسفی مانند مطلب ترجمه‌ شده‌ای است كه اصل آن به‌زبان دیگری می‌باشد .... (همان)۳. آیات قرآن: در قرآن، افزون بر استدلال‌های عقلی و تدبر در عالم آفرینش برای اثبات مبدأ و معاد، راه‌های فطری و این‌كه در نهاد هر انسانی گرایش به حقیقت مطلق وقدرت و علم غیر متناهی وجود دارد نیز با تعابیر گوناگون به صورت‌های متفاوت بیان شده است و راه فطرت به وسیله وحی و آیات قرآن، شكوفا و كارساز‌تر می‌شود. آیات مربوط به فطرت و استناد به دین و خداگرایی و سرشت و آفرینش انسان فراوانند و به چندین دسته تقسیم می‌شود كه به برخی از آن‌ها فقط اشاره می‌كنیم.
۱.آیاتی كه با صراحت، فطرت و فطری بودن دین را مطرح كرده است؛ مانند آیه ۳۰ سوره روم (۳۰) كه پیش‌تر بیان شد؛
۲.آیاتی كه در آن‌‌ها عناوین تذكره ( یادآوری) و نظیر آن بیان شده است و پیامبر اكرم (ع) را مذكر و یادآورنده چیزی معرفی می‌كند كه در نهان انسان‌ها وجود دارد. آیت‌الله جوادی آملی می‌نویسد: قرآن یك لسان استدلال دارد و یك لسان تذكره ...؛ اما لسان تذكره آن است كه می‌گوید: مگرخالقیت ما یادت رفته؟ چرا به یاد خالقیت ما و مخلوقیت خود نمی‌افتی؟ معلوم می‌شود در سرشت انسان، خالقیت الله تنیده است و انسان به فطرت توحید آفریده شده است: أَوَلاَ یَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَكُ شَیْئاً ؛ آیا انسان به خاطر نمی‌آورد كه ما پیش از این او را آفریدیم؛ در حالی كه چیزی نبود (مریم‌(۱۹)، ۶۷)؛ یعنی اگر مقداری تأمل كند، به‌یادش می‌آید كه ما خالق اوییم. مضمون آیه این نیست كه اگر تأمل كند و بیندیشد و استدلال كند و آن‌گاه می‌فهمد كه خدا خالق او است (جوادی آملی، ۱۳۶۶:ص ۲۴و ۲۵).رسول خدا همان‌طور كه معلم اول است، مذكر اول هم هست. تا آن‌جا كه سخن از حیات بشری است، سخن از رسالت خاتم انبیا است و رسالت خاتم انبیا هم به عنوان تذكره است؛ پس همه بشر اعتقاد به حق، ایمام به مبدأ و ایمان به معاد و اعتقاد به وی در نهانشان هست و در نهادشان تعبیه شده است و وحی الاهی چیز جدیدی را بر آنان تحمیل نمی‌كند( همان: ص ۳۳). قرآن ماموریّت فراگیر و عام پیامبر اكرم (ع) ( نه ماموریت رهبری و امامت درون دینی حضرت ) را یادآوری می‌داند: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ . (غاشیه (۸۸)،۲۱). پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده‌ای؛ یعنی پیامبر یادآوری كننده‌ است آنچه را در نهاد انسان وجود دارد، نه این‌كه چیزی را پدید آورد و بر انسان تحمیل كند.
۳.آیاتی كه به عهد و میثاق آدمی با خدا اشاره می‌كند: میثاق و پیمان بشر بر این‌كه موحد و مطیع خدا باشد كه این میثاق و پیمان، در مرحله‌ای از آفرینش انسان است:أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ؛ آیا، شما عهد نكرده ‌ای فرزندان آدم كه شیطان را نپرستید (یس (۳۶)،۶۰). خطاب آیه، خصوص مؤمنان نیست تا گفته شود این عهد، همان پذیرفتن دین بعد از تشریع است؛ بلكه همهٔ انسان‌ها را خطاب قرار می‌دهد كه تو میثاق سپردی كه موحد باشی و شیطان را نپرستی.
۴.آیاتی كه شكوفایی و فعال شدن فطرت در مواقع خطر را مطرح می‌فرماید: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ (عنكبوت (۲۹)،۶۵). وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ. و هنگامی كه رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می‌خوانند و تو‌به‌كنان به سوی او باز می‌گردند(روم (۳۰)،۳۳).
فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا؛
هنگامی كه به انسان زیانی رسد، ما را [برای تحمل مشكلش] ‌می‌خواند (زمر‌(۳۹)، ۴۹)
۵.آیاتی كه انسان‌ها را محبّ خدا معرفی می‌كند: مانند آیه ۱۶۵ سوره بقره: وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ؛ اما آن‌ها كه ایمان دارند، عشقشان به خدا [ از مشركان نسبت به معبودشان] شدیدتر است.
با پاسخ به ندای فطرت، حبّ آن‌ها به خدا بیشتر می‌شود؛ پس معلوم می‌شود همه انسان‌ها حبّ خدا را داشته، در طلب اویند؛ ولی اهل ایمان حبّ بیشتری دارند.
استدلال حضرت ابراهیم(ع) نیز از راه محبت بود و با تعبیر لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ؛ غروب كنندگان را دوست ندارم (انعام (۶)، ۷۶)، از راه كشش درونی و احیای فطرت، توحید ربوبی را مطرح می‌كند.
۶.برخی آیات مربوط به آفرینش انسان، مانند آیاتی كه برای انسان فجور و تقوایی قائل است كه خدا به او نشان داده: یعنی فجور و تقوای انسانی را وحی تشریعی شكوفا و یاد‌آوری‌اش می‌كند: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ و قسم به جان آدمی و آن كس كه آن را [آفریده و] منظم ساخت؛ سپس فجور و تقوا [شر و خیرش] را به او الهام كرده است (شمس (۹۱)، ۷و۸). ۷. آیاتی كه منكران و ملحدان را ناسی و نسیان كنندگان معرفی می‌كند: زیرا نسیان، جایی است كه پیش‌تر غفلت نبوده و فراموشی عارض شده؛ یعنی منكران و مشركان در اثر آلودگی به گناه و طبیعت، معرفت خدا را كه در فطرت آن‌ها بود، فراموش كرده‌اند: و لاتكونوا كالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئك هم الفاسقون؛ و همچون كسانی نباشید كه خدا را فراموش كردند و خدا نیز آن‌ها را به خود فراموشی گرفتار كرد. آن‌ها فاسقند، و بسیاری از آیات دیگر مانند آیاتی كه دین مقبول را اسلام معرفی كرده ( آل عمران (۳)، ۱۹) یا آیاتی كه می‌گوید: مردم را گرفتار سختی و فشار می‌كنیم تا شاید تضرع ‌كنند ( انعام (۶)، ۴۲) یا آیاتی كه كار شیطان را قساوت بخشیدن به قلب‌ها معرفی می‌كند ( انعام (۶)،۴۳) كه با قساوت قلب، دل و فطرت خمودی می‌یابند یا آیاتی كه تذكر و تنبه گرفتن از قرآن را آسان می‌داند ( قمر (۵۴)،۳۲)؛ زیرا با فطرت‌ هماهنگی دارد و ... . پرسش: ممكن است گفته شود: آیات فطرت معارض دارد و این آیات با آنچه قرآن مطرح كرده كه انسان وقتی وارد دنیا می‌شود و از محیط جنین خارج می‌شود هیچ نمی‌داند، در تعارض است قرآن می‌فرماید: وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَٔ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (نحل (۱۶)،۷۸). و خداوند، شما را از شكم مادران خارج ساخت؛ در حالی كه هیچ نمی‌دانستید؛ اما برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شكر نعمت را به جا آورید. این آیه تصریح دارد كه مجاری ادارك را خدا به انسان در بدو تولد، داده و بعد به وسیلهٔ آن‌ها از جهان، خارج و خود عالِم می‌شود و هرگز در آغاز آفرینش و خلقت چیزی نمی‌دانست و این با آنچه از آیات پیشین استفاده كردید كه اعتقاد به خدا و گرایش به دین در نهاد و آفرینش او قرار داد و ذاتی او است، تضاد دارد. پاسخ: بین آیات فطرت و این آیه هیچ‌گونه منافات و تعارضی وجود ندارد؛ زیرا این آیه به علم حصولی و اكتسابی ناظر است؛ یعنی در آغاز تولد چون مجاری ادارك (چشم، گوش و عقل) را نداشتید، هیچ‌گونه ادراك و علم حصولی و ادراكی نداشتید و خدا با دادن مجاری ادارك، شما را توانا ساخت كه به وسیله چشم و گوش و عقل به دنبال كسب و تحصیل علم باشید؛ در حالی‌كه آیات فطرت بر علم و شعور حضوری انسان دلالت دارد؛ یعنی انسان بدون كمك گرفتن از مجاری ادارك و تحصیل، به خدا و و زیبایی مطلق عشق و تعلق خاطر دارد.به تعبیر دیگر، فطریات از قبیل علوم مصطلح كه همان علم حصولی و متوقف بر ادارك صور اشیا به وسیله عقل و حواس است، نیستند؛ بلكه از قبیل علم حضوری و ادراك خود شیء است؛ گر‌چه به تفضیل به آن توجه نداشته، و از آن غافل باشد و منافاتی ندارد كه انسان در بدو آفرینش، واجد علم حضوری و شهودی به برخی امور باشد؛ اما هیچ‌گونه علم اكتسابی و حصولی نداشته باشد و فقط قوه و استعداد آن را داشته باشد و پس از آن‌كه واجد مجاری ادارك شد بتواند آن را به‌دست آورد؛ بدین سبب، قرآن پیامبر اكرم(ع) را هم معلم و تعلیم دهنده و هم مذكر و یاد آوردندهٔ آنچه در نهاد انسان وجود دارد معرفی می‌كند، معلم علوم حصولی و مذكر فطریات و علوم حضوری است؛ چنان‌كه در خطاب‌های قرآنی، گاهی مسائل جهان بینی از راه علم حصولی و استدلال مطرح شد؛ مانند آیات آفاقی و انفسی و گاهی از راه احیای فطرت و شكوفایی معارف نهفته در سرشت انسان و علم حضوری، انسان را متوجه درون و فطرتش می‌كند.
علل خمول فطرت
پرسش: اگر منشأ اعتقاد به خدا و گرایش به دین در نهاد و آفرینش انسان‌ها وجود دارد و فطری است، باید همه انسان‌ها واجد دین و اعتقاد به خدا باشند؛ پس چرا برخی به خدا و دین، اعتقاد و گرایش ندارند؟ فطریات مانند غرایز ذاتی هستند و در تمام مصادیق وجود دارند و چنان‌كه اثبات آن‌ها نیازمند برهان و دلیل نیست ( الذاتی لا یعلل) سلب و نفی آن‌ها از برخی افراد و مصادیق امكان ندارد؛ بنابراین، وقتی می‌بینیم بسیاری از انسان‌ها به خدا ایمان ندارند و در برابر دین تسلیم نیستند، می‌توانیم كشف كنیم كه دین و اعتقاد به خدا ذاتی و فطری نیست. پاسخ: لازمه فطری و ذاتی بودن چیزی آن نیست كه در همه افراد، در همهٔ حالات ظهور و بروز داشته باشد؛ مانند علاقه به زیبایی كه گاهی با سرگرمی به امور دیگر مورد غفلت قرار می‌گیرد.اعتقاد و گرایش به خدا و دین، فطری وذاتی انسان است؛ امّا عدول از فطرت و متجلی نشدن آثار آن معلول علل و عوامل گوناگونی است؛مانند:
۱.گرایش‌های حیوانی و مادی: انسان افزون بر عقل و فطرت كه سرچشمه گرفته از بعد روحانی او است، بُعد جسمانی و گرایش‌های مادی و غرایز حیوانی نیز دارد و بین این دو بُعد جنگ و نزاع سختی برقرار است؛ جنگ و جبهه‌ای كه شخصیت و ارزش هر انسانی به آن وابسته است؛ بدین لحاظ، جهاد اكبر نامیده شده. هر گاه در نبردِ گرایش‌های انسانی و عقلانی با میل‌ها و جاذبه‌های حیوانی و غرایز، غلبه و پیروزی را بُعد حیوانی و غرایز به دست آورند، فطرت انسانی و گرایش‌های عقلانی تحت تاثیر قرار گرفته، كارایی لازم خود را (گرچه به صورت موقت) از دست می‌دهند. به دیگر سخن، بسیاری از انحراف‌های فكری به مادیّت اخلاقی (نه مادیّت فلسفی و عقلی) برمی‌گردد و بسیاری به سبب وابستگی به دنیا و غرایز حیوانی و ابتلا به گناه برای توجیه عملكرد خود، به انحراف فكری و پشت كردن به فطرت الاهی روی‌ می‌آورند. قرآن چه زیبا می‌فرماید: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَهُٔ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءی أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ ( روم (۳۰): ۱۰).سپس سرانجام كسانی كه اعمال بد مرتكب شدند به جایی رسید كه آیا خدا را تكذیب كردند و آن را به مسخره گرفتند. هوس‌های شیطانی، تار نسیان را بر فطرت خداشناسی می‌تند و تبلور و تجلی خداگرایی را كاهش می‌دهد. به تعبیر استاد جوادی آملی: منشأ همه فراموشی‌ها به دنیا و سرگرمی به آن است؛ لذا قرآن درباره دنیا زدگان چنین می‌فرماید: وَلكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمَاً بُوراً (فرقان (۲۵)، ۱۸)؛ ولی آنان و پدرانشان را از نعمت‌ها برخوردار نمودی تا این‌كه [به جای شكر نعمت] یاد تو را فراموش كردند و تباه و هلاك شدند؛ یعنی خداوند برآنان و نیكانشان، بهره‌هادی دنیایی داد و آنان یاد حقّ را فراموش كردند و گروه بائر و هالك بودند. (جوادی آملی،همان). گرایش انسان به راحت طلبی، هوسرانی، بی‌بندوباری، فرار از مسؤولیت، تمامیّت و ریاست‌طلبی و دنیا گرایی اگر به وسیله قوه عاقله كنترل نشوند، انسان را به حیوانی خطرناك تبدیل می‌كنند كه فطرت و عقل، كارایی خود را از دست می‌دهد و به تعبیر قرآن، اندیشه او از كار می‌افتد، چنان‌كه حس خلود طلبی در همه انسان‌ها، و معاد و حیات ابدی در فطرت انسانی وجود دارد؛ اما به تعبیر قرآن، برخی بدون شك در معاد آن را انكار می‌كنند تا آزادانه به گناه و انحراف ادامه دهند: بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (قیامهٔ(۷۵):۵)؛ بلكه او می‌خواهد آزاد باشد و بدون ترس از قیامت در تمام عمر گناه كند. خلاصه آن‌كه انسان، فطرت خداگرایی دارد؛ اما انسان فقط فطرت نیست و غرایز و ذاتیات دیگری نیز دارد كه اگر آن‌ها را اصالت داد و بنا را بر تامین و متابعت آن‌ها گذاشت فطرت، كارایی خود را از دست داده، گرفتار نسیان وخمودی می‌شود.
۲.خطا در تطبیق: خیلی از انسان‌ها به اقتضای فطرت خداگرایی به سوی معبود سوق داده می‌شوند؛ اما موجودات دیگری را جایگزین خدا می‌كنند و به راحتی متوجه و اشتباه خود نمی‌شوند؛ مانند این‌كه غریزه و حس مكیدن در نوزاد وجود دارد؛ اگر پستانك در دهن او گذاشته شود، با همان غریزه به مكیدن پستانك اقدام می‌كند؛ یعنی گرفتار خطا در تطبیق می‌شود. معبودهای دروغین و گرایش به رقیب‌های خدا، همگی سرچشمه گرفته از همان فطرت خداخواهی است؛ ولی هرگاه گرفتار خطر و دست او از ابزار مادی قطع شود و ناتوانی معبودهای خیالی را درك كند، فطرت او بیدار و فعال خواهد شد و به سوی خدا می‌رود.آیت الله جوادی آملی در این باره می‌گوید: انسان عادی، گرفتار خطای در تطبیق است. خیال می‌كند فلان مقام یا فلان مال یا فلان چیز كمال مطلق او است. وقتی به او می‌رسد، می‌بیند سیر نشده و بالاتر از آن یك قله دیگر هست و به آن هم نائل می‌گردد؛ ولی سیر نمی‌شود؛ اما در حال خطر مستقیماً آن حقیقت مطلق راستین را می‌طلبد. مستقیماً به مبدئی تكیه می‌كند كه نظام هستی در اختیار اواست. مستقیماً به قدرتی تكیه می‌كند كه عجز پذیر نیست چون همه قدرت‌ها و علت‌ها و اسباب صوری و ظاهری او منقطع شده است ( جوادی آملی، ۱۳۶۶:ص۷۰). گرایش به معبود نامتناهی و تكیه برمبدأ قدرتمند و تدبیر‌كننده همه موجودات و رهایی بخش در صحنه‌های گوناگون، در نهاد و آفرینش همه انسان‌ها وجود دارد؛ اما این گرایش فطری اگر هدایت و راهنمایی نشود، ممكن است در تطبیق به انحراف رفته، سراب را به جای آب، و مخلوق را به جای خالق قرار دهد و مطلوب مجازی را جایگزین مطلوب حقیقی كند. و البته این تا زمانی است كه به آن مطلوب مجازی نرسید، و وقتی به آن رسید، متوجه می‌شود چیزی بزرگ‌تر و بالاتر را می‌طلبد و به دنبال مقصدی و محبوبی عظیم‌تر است و آرام نمی‌گیرد مگر آن‌كه مطلوب و محبوب حقیقی یعنی هستی بخش نامتناهی را در یابد و به او ایمان آورد: أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید كه فقط با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد (رعد (۱۳)، ۲۸).
۳.تصور غلط و معرفی ناصواب: یكی از عوامل مهم دین گریزی و مخالفت با كشش‌های فطری، آمیخته شدن حقیقت دین به خرافات و دفاع غلط و انحرافی از آن است؛ چنان‌كه هر گاه تصویری غلط و غیر واقعی از خدا ارائه شود، نباید انتظار داشت مردم و به ویژه انسان‌ها‌ی فرهیخته و اندیشه‌ور آن را بپذیرند. علت شك بسیاری از دانشمندان در وجود خدا این نیست كه ادلّهٔ وجود خدا آن‌ها را قانع نكرده؛ بلكه علت آن این است كه تصور مسأله از اول به صورت غلطی در اذهان آن‌ها رسم شده است. آنچه آن‌ها آن ‌را بهٔنام خدا تصور می‌كنند، نه تنها دلیل بر وجود او نمی‌توان اقامه كرد، بلكه به طور قطع چنان چیزی وجود ندارد، وگرنه وجود خداوند آن‌قدر روشن است كه قابل تشكیك است: أَفِی اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْض؛ِ آیا در خدا شك است؟! خدایی كه آسمان‌ها و زمین را آفرید (ابراهیم (۱۲)، ۱۰). وقتی ایمان به خدا و دین در تعارض با علم و آگاهی، تعبد در مقابل خردورزی، خدامحوری در برابر تكریم و تعظیم انسان، دینداری در تضاد با پیشرفت و پویایی معرفی شد و گرایش به مذهب و خدا حركت ارتجاعی، جمودگرا، خشن و غیر منعطف و تحقیر كننده انسان و شخصیت عقلانی و علمی او نشان داده شد، بدیهی است كه به‌رغم زمینه‌های ‌فطری، انسان‌های نخبه و برجسته از آن گریزان باشند؛ چنان‌كه هر گاه عموم مردم رفتار فریبكارانه و قیّم‌مآبانه برخی از مدعیان دینداری را مشاهده كنند یا مواضع غیر قابل توجیه و خرد ستیز رهبران و مبلغان و مدعیان دفاع از مذهب و خدا را مورد توجه قرار دهند، خودبه‌خود از دین و هر چه به آن مربوط است، انزجار می‌یابند و بیشتر آنان به راحتی (بدون تبیین دیگران) نمی‌توانند بین حقیقت دین و عملكرد و مواضع دینداران تفاوت قائل شوند. یكی از روش‌های كه دشمنان حاكمیت دین و مذهب و آنان كه تقویت بنیاد‌های ایمان مردم را در تعارض با منافع و سلطه خویش می‌یابند، آن است كه دین را بد معرفی یا از آن بد دفاع كنند؛ چرا كه دفاع غلط و انحرافی بهترین تهاجم و تخریب است.
۴.شبهات علمی: برخی از منكران خدا و كسانی كه در آثار خود، دین و آموزه‌های آن را نقد و انكار كرده‌‌اند، به این جهت بوده كه از نظر فكری و علمی اقناع نشده‌اند و برای آن‌ها شبهاتی پدید آمده است كه پاسخ آن‌ها را پیدا نیافته‌اند؛ بدین سبب، همان شبهات منشأ این شده كه دین و خداگرایی را غیر‌علمی و غیر‌عقلانی دانسته، منكر آن باشند، نظیر شبهاتی كه حس گرایان به آن دچار شده‌اند و می‌گویند: هر چه را با حواس ادارك نكنیم، وجود ندارد یا اگر هر چیزی علتی و خالقی دارد، علت و خالق خدا كیست و ... و همین‌طور شبهاتی كه در تبیین و تفسیر دین به آن دچار شده‌اند؛ مانند شبهات هیوم دربارهٔ برهان نظم یا خشونت آمیز بودن برخی از احكام دینی مثل قصاص یا وجود بی‌عدالتی‌ها و بی نظمی‌ها و تحقق رخدادهایی كه با حكمت خدای عادل و مدبّر قابل توجیه نیست.
۵.سابقه و گذشته دین در غرب: بعد از نهضت رنسانس و مدرنیسم، دنیای غرب، پیشرفت و تمدن و شكوفایی و حیات دوباره خود را معلول رها شدن از محدودیت‌ها و اسارت‌وپایبندی به دین دانسته و ظلمت و عقب افتادگی دوران قرون وسطا را به سلطه یافتن و مواضع كلیسا و مسیحیت نسبت دادند و این‌گونه به همه انسان‌ها القاء شد كه راهی برای شخصیت یافتن انسان، پویایی و تمدن، خردورزی و پیشرفت علمی، برچیده شدن خشونت و جایگزینی مدارا و زندگی مسالمت آمیز وجود ندارد، مگر این‌كه خود را از پایبندی به دین آزاد سازید. گرچه ممكن است برخی در همه آنچه درباره عملكرد مسیحیت در قرون وسطا ارائه شده تردید و شبهه كنند و آن را توطئه دین‌ستیزان بدانند لكن آنچه فی الجمله قابل تردید نیست آن است كه مسیحیت قرون وسطا نه از نظر فكری توانست مردم را اقناع كند واز مبانی و اعتقادی خود، به روش علمی دفاع كند و نه به لحاظ عملی، عملكرد خوبی داشته است، دو ویژگی برای قرون وسطا در دوران میدان داری مسیحیت می‌توان ارائه كرد: یكی خرد ستیزی و تعارض با علم و دیگری خشونت طلبی و تحقیر انسان و حقیقتاً ضربه و آسیبی كه كلیسا به مذهب وارد كرد قابل جبران نیست. شهید مطهری در كتاب علل گرایش به مادیگری به تفصیل این مطلب را بیان فرموده‌ است.
۶.عوامل اجتماعی: سرانجام یكی از علل خمود فطرت و شكوفا نشدن ذاتیات انسان، عوامل محیطی و اجتماعی است. تاثیر محیط و اوضاع اجتماعی چه در هدایت و رشد و شكوفایی فطریات و چه در سركوب آن غیر قابل تردید است و بسیاری از مردم به سمت و سویی گرایش دارند و می‌روند كه دستگاه‌های تبلیغاتی و فرهنگ اجتماعی و عوامل محیطی برای آن‌ها تعیین و ترسیم كرده‌اند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بدیهی است كه اگر نخبگان و كارگردانان عوامل محیطی و اجتماعی منافع و موقعیت خویش را در دین ستیزی وفاصله مردم از مذهب و دین بدانند، با بهره گیری از همه امكانات كاری می‌كنند كه آن‌ها از دین فاصله بگیرند.نقش انبیا و پیشوایان دین
سؤال: یكی از ویژگی‌های فطریات، همگانی و ذاتی بودن است و به آموزش نیاز ندارد؛ بنابراین، اگر گرایش به خدا و دین فطری است و در آفرینش و نهاد انسان قرار دارد، انبیا و رهبران دینی دارای چه نقشی هستند؟ همان‌طور كه مكیدن سینهٔ مادر و غریزه پناه بردن به مادر را كسی به طفل آموزش نمی‌دهد، درفطریات مانند حقیقت‌جویی، گرایش به زیبایی، گرایش به ارزش‌ها و فضیلت‌های انسانی و ...نیز وضعیت همین‌طور است و آموزش دادن آن‌ها معنا ندارد و اگر دین‌گرایی و خداخواهی در آفرینش و فطرت انسانی ریشه دارد، بی‌معنا است كه خدا، كسانی را مأمور تعلیم و تربیت و دعوت مردم به دین كند. پاسخ: فطری بودن دین و گرایش به خدا به این معنا نیست كه انسان خدا، را با همهٔ صفات و شریعتش به تفصیل می‌شناسد و در عمل تسیلم و پایبند آن است؛ بلكه به این معنا است كه اقتضا و ریشه گرایش به خدا و مبدأ و نیاز به روشی كه او را به مقصد برساند، در وجود انسان و آفرینش او قرار دارد؛ اما از آن‌جا كه انسان یك بُعدی نیست و افزون بر فطرت و عقل، دارای غرایز و جاذبه‌های معارض و مخالفی است و با توجه به این‌كه احتمال دارد امور فطری تحت تاثیر عوامل بیرون و خاصی مورد غفلت و نسیان قرار گیرد یا به انحراف كشیده شود و در مصداق، مطلوب غیر واقعی را برگزیند، لازم است فطرت او هدایت، شكوفا و رشد داده شود؛ چنان‌كه اصل نیاز به شریعتی هماهنگ با تكوین و نیازهای واقعی در وجود انسان تحقق دارد؛ اما این‌كه این شریعت و برنامه چیست، او را نیازمند رسولانی می‌كند كه آن را به انسان ارائه كنند و این خواسته درونی را پاسخ دهند. علاقه های فطری و گرایش‌های درونی به تنبه و توجه نیاز دارند و انبیا و هادیان الاهی حكم بیدار كنندهٔ فطرت و شكوفا سازنده آن را دارند. هدف مهم انبیای گذشته، از آن‌كه معلم انسان‌ها هستند، آنان تذكر است كه به انسان‌ها یادآوری می‌كنند صندوقچه جان با گوهر یاد حقّ ساخته شده، مواظب باش این صندوقچه را از دست ندهی. این گوهر نایاب را رها نكن. تو خود، آن گوهری؛ مواظب باش؛ چون به‌یاد خدا ساخته شد (جوادی آملی، همان: ج۵،ص ۴۵)؛ بنابراین، هادیان و رهبران دینی و در رأس آن‌ها انبیای الاهی درباره دینِ فطری و خداجویی انسان دارای چند نقش و تاثیر مهم هستند كه مهم‌ترین‌ آن‌ها از این قرارند:
۱. نقش هدایتی: انبیا، خدای فطری و مورد طلب و گرایش انسان را به او معرفی می‌كنند تا مبادا این كشش درونی به انحراف رود و چیزی را به غلط معبود و خدای مطلوب قرار دهد. فطرت بدون پیامبر معبود دارد و چیزی را می‌پرستد؛ اما این‌كه چه كسی را بپرستد و كدام معبود،حقیقی و مقتضای جاذبه درونی انسان است، به هدایت و آموزش‌های كسانی نیاز دارد كه خدا را به نحو شایسته به او معرفی كنند تا گرفتار خطا در تطبیق نشود. به دیگر سخن، انسان دارای فطرت خداخواهی است؛ اما در عین حال، موجودی آزاد است و قدرت انتخاب و اراده دارد و این خود او است كه مقصد و مسیر خویش را برمی‌گزیند و انبیا به انسان كمك می‌كنند تا گزینش او درست باشد و او را به پرستش خدایی‌ دعوت می‌كنند كه مطلوب حقیقی و مصداق واقعی گرایش فطری و خواسته آفرینش انسان است و او را از گرفتار شدن در دام معبودهای مجازی و دروغین باز می‌دارند. انسان خود را مربوب و متكی و نیازمند به ربی مقتدر می‌یابد؛ اما اگر ربّ حقیقی و تدبیر او به‌انسان ارائه نشود، همین گرایش به ربّ او را به شرك و پرستش و اعتماد به ربّ‌های دروغین و مجازی می‌كشاند.
۲. نقش پرورشی: فطرت و امور فطری به شكوفایی و پرورش و باغبانی نیاز دارد تا با گذر از موانع بلند، تاثیر‌گذار و دارای نتیجه باشند و یكی دیگر از ابعاد رسالت انبیا و راهنمایی هادیان دینی، باغبانی و پرورش دادن زمینه‌های فطری و ذاتی موجود در انسان‌ها است. در توضیح این مطلب بیان شیوای استاد شهید مطهری را نقل می‌كنیم: آنچه كه پیغمبران عرضه داشته‌اند، نه چیزی است كه انسان نسبت به آن یك حالت بی‌تفاوتی و یك حالت تساوی داشته است؛ بلكه یك چیزی است كه اقتضای آن در سرشت و ذات انسان هست؛ یعنی طلب او، خواست و جست‌وجوی او در طبیعت و سرشت انسان‌ هست. در این صورت، حالت پیغمبران، حالت باغبانی می‌شود كه گلی یا درختی را پرورش می‌دهد كه خود این درخت یا گل یك استعدادی یعنی یك طلبی برای یك شیء خاص هست. اگر هستهٔ زردآلو در زمین بكارد، این جور نیست كه هسته زردآلو بی‌تفاوت باشد برای خرما شدن یا زردآلو شدن. یا آلبالو شدن، اختیار با باغبان است كه بیاید آن را زرد آلو بكند یا خرما یا آلبالو! در انسان نیز یك فطرتی (به معنای یك تقاضایی) وجود دارد. بعثت پیامبران، پاسخگویی به تقاضایی است كه این تقاضا در سرشت بشر وجود دارد. در واقع آنچه كه بشر به حسب سرشت خودش در جست‌وجوی آن بوده است و خواهد بود، پیغمبران آن را بر او عرضه داشته‌اند و عرضه می‌دارند. این همان معنای فطرت است( مطهری، ۱۳۶۸ : ص ۶۰۲). تقاضا و استعداد خداخواهی و برنامه‌ای كه انسان را به مقصد و سعادت برساند، در وجود انسان و تكوین وجود او است؛ اما پرورش و فعلیت بخشیدن به آن فقط به وسیلهٔ انبیا و تشریع تحقق می‌یابد. علی(ع) در خطبهٔ اول نهج‌البلاغه در بیان فلسفه بعثت انبیا می‌فرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته و یذكروهم منسی نعمته و یجتجوعلیهم بالتبلیغ و یثیر لهم دفائن العقول. خدا رسولان خود را میان مردم برانگیخت و آن‌ها را یكی پس از دیگری فرستاد تا مردم بخواهند به پیمانی كه در فطرتشان هست وفا كنند و نعمت‌های خدا را كه مورد غفلت و نسیان واقع شده، به یاد بشر بیاورند و حجّت را با تبلیغ خود بر آن‌ها تمام كنند.
۳.غفلت زدایی و رفع حجاب: چنان‌كه پیش‌تر اشاره شد، انسان‌ همان‌گونه كه به اقتضای انسانیّت دارای فطرت خداخواهی و حقیقت طلبی است به اقتضای بُعد حیوانی، غرایز حیوانی و گرایش‌هایی دارد كه می‌تواند فطرت را تحت تأثیر و تهاجم قرار دهد و با حاكمیت یافتن بُعد حیوانی، شخصیت انسانی را منكوب و محدود سازد؛ چنان‌كه این امكان وجود دارد شبهات فكری و عوامل محیطی و حجاب‌های بیرونی و امثال آن،‌ فطرت را به خمودی و ناتوانی تبدیل سازد؛ بدین جهت، لازم است كسانی باشند كه اولاً انسان را متوجه فطرت و كشش درونی‌اش كنند و ثانیاً با پشتیبانی و تقویت امور فطری به انسان كمك كنند حجاب‌ها و موانع را كنار بزند و فطرت آزادانه عمل كند. وحی و پیامبر، حجاب‌ها و وپرده‌ها را كنار می‌زنند تا نهان و فطرت فعال شود و اقتضای ذاتی و درونی آزادانه به شكوفایی و فلاح برسد؛ بدین لحاظ قرآن پیامبر را تحمیل كننده خدا و دین به مردم نمی‌داند و شأن عمومی او را در اصل دین به یادآوری منحصر می‌كند: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ؛ پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده‌ای. تو بر آنان سلطه‌گر نیستی كه [ بر ایمان] مجبورشان كنی (غاشیه (۸۸)، ۲۱و۲۲)، و تذكر جایی است كه سابقه‌ای داشته و زمینه آن موجود بوده است . تذكر غیر از آموزش و تعلیم ابتدایی است. آیت الله جوادی آملی با اشاره به آیه پیش‌گفته و این‌كه نفرموده ان انت الا معلم می‌گوید:معلوم می‌شود با گفتار پیامبر هم پرده‌ها كنار می‌رود؛ آن‌گاه مردم آن معارف را به یاد می‌آورند و می‌یابند كه سرسپرده و بنده كی‌اند. كار وحی، پرده غفلت را كنار زدن است. پرده غفلت كه كنار رفت، انسان،حقایق را می‌بیند. تا حجاب سهو نسیان هست، انسان از مشاهده مبادی اعتقادی و مبانی دینی محروم است و نمی‌بیند (جوادی آملی، ۱۳۶۶:ص ۱۷). وی در ادامه با اشاره به آیه كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَهٌٔ؛ چنین نیست [ كه آن‌ها می‌گویند]. آن [قرآن] یاد آوری است (مدثر (۷۴)،۵۴) كه قرآن را یادآوری برای همه انسان‌ها [نه خصوص مؤمنان] معرفی می‌كند، چنین نتیجه می‌گیرد: خلاصه آن‌كه ‌قرآن نسبت به تمام انسان‌ها خواه مؤمن، خواه اهل كتاب، خواه ملحد، همه و همه تذكره است. معلوم می‌شود تمام بشر در تمام دور‌ه‌های گذشته و حال و آینده دارای معرفت فطری نسبت به اصول كلی اسلام كه در همه ادیان آسمانی یكسان است می‌باشند؛ وگرنه عنوان تذكره بر قرآن صادق نخواهد بود (همان‌:۱۸).
۴. ارائه شرعیت و روش پرستش: فطرت به انسان شناخت و لزوم پرستش را می‌دهد؛ اما این را كه چگونه باید او را پرستید نمی‌دهد. فطرت طلب كنندهٔ برنامه‌ای هماهنگ با تكوین و آفرینش را دارد؛ اما این‌كه این برنامه چیست، باید به وسیله فرستادگان خدا در اختیار او قرار گیرد. به بیان دیگر، افزون بر شأن برون‌دینی و یاد‌آوری برای همه انسان‌ها، پیامبر، شأن درون‌دینی و اختصاصی به كسانی كه به ندای درونی و فطرت انسانی پاسخ داده و دعوت پیامبر را لبیك گفته‌اند، دارد و آن ارائه طریق و در اختیار گذاشتن شریعتی متناسب و منطبق بر اقتضاهای ذاتی و تكوینی انسان است، و همین‌طور انبیا و امامان و به تبع آن‌ها عالمان و رهبران دینی، توحید ربوبی و ولایت الاهی را كه در ذات انسان‌ها وجود دارد، تجلی بخشیده، آن‌را در خارج محقق و اجرایی می‌كنند. آن‌ها خلیفه و جانشینان (مستقیم و غیر مستقیم) خدایند و باید مجری حاكمیت انحصاری او باشند. با آنچه بیان شد، پاسخ این پرسش نیز روشن می‌شود كه اگر شناخت خدا و گرایش به او فطری است، ادلّهٔ عقلی و استدلال از راه پدیده‌ها معنا وجایی ندارد، در حالی‌كه مشاهده می‌كنیم قرآن با ارجاع به آیات افاق و انفس و استدلال از راه تعقل در مخلوقات و مطالعهٔ كتاب آفرینش، انسان‌ها را به توحید و خداشناسی ترغیب و دعوت می‌كند. در پاسخ می‌گوییم: این‌كه حقیقت و مطلبی از دو راه یا چند راه قابل اثبات باشد، از نقاط قوت آن است و اگر در جهان‌بینی اسلامی برای خداشناسی و راه یافتن به سوی خدا راه‌های متعددی (مانند راه دل، راه تجربه و راه عقل) وجود دارد و هم علم حضوری و هم علم حصولی ما را به او می‌رساند، این از امتیازات اسلام است كه آموزشش با واقعیت خارجی و آنچه در نهاد بشر قرار دارد، منطبق است؛ چرا كه در جهان‌بینی اسلامی، دل و فطرت با عقل و آن با تدبّر و مشاهده پدیده‌ها هماهنگی و همراهی دارند و عرفان اسلامی هرگز با عقلانیت و علم تضاد ندارد. با سیر افاق و انفس اوّلاً فطرت انسانی بیدار و هشیار و فعّال می‌شود (همان‌گونه كه با تذكر و هشدارهای آفریدگار و تدبیر كننده‌ای فوق خودشان) و دانش اكتسابی با علم حضوری و آنچه انسان در نهان و ضمیر خود دارد هماهنگ و ایمان و اعتقاد انسان تقویت می‌شود. افزون براین، نه‌تنها استدلال عقلی و براهین علمی و تجربی، فطرت را بیدار و فعال و تقویت می‌كند، بلكه در رفع شبهات و ایراداهایی كه ممكن است به سبب جهل یا تخریب متوجه خداشناسی و خداگرایی شود و فطرت را مورد سؤال قراردهد، بسیار مؤثر و كارساز است. فطرت و زمینه‌های درونی انسان در مواجهه با ایرادها و شبهات علمی نیاز دارد كه با استدلال و خردورزی و تأمل و تدبیر در آفرینش و ویژگی‌های آن كمك شود.
نتیجه‌گیری
۱.آفرینش انسان با تمام موجودات و پدیده‌های دیگر متفاوت و دارای بینش‌ها و گرایش‌های ذاتی ویژه و ممتاز است كه از آن‌ها به فطرت یاد می‌كنیم.
۲.یكی از برجسته‌ترین شناخت‌ها و گرایش‌های فطری و ذاتی انسان، بینش و گرایش به خدا و برنامه و هدایت‌هایی است كه برای تعالی و تكامل انسان ارائه كرده است و همین اصل، عامل توجه و جذب انسان به سوی دین است و افزون بر تجربه شخصی، آیات و روایات فراوانی آن را اثبات می‌كند؛ چنان‌كه اكثریت دانشمندان انسان‌شناس به آن اذعان و اعتراف دارند.
۳.فطرت خداشناسی و گرایش انسان به دین ممكن است تحت تأثیر و فشار عوامل داخلی و خارجی به انحراف كشیده، و در تطبیق مصداق گرفتار لغزش شوند.
۴.فطرت خداگرایی و خداشناسی مانند همه ذاتیات و فطریات دیگر، نیازمند هدایت، شكوفاسازی و رشد‌دادن، و نقش انبیا و رسولان الاهی باغبانی و تربیت و رشد و راهنمایی انسان است.
منابع و مآخذ:
۱.باربور، ایان، علم و دین، بهاء‌الدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲ش.
۲.جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها ، ۱۳۷۸ش، ج۱و۲ ۳.جوادی آملی ، عبدالله، تفسیر موضوعی، قم، مركز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۶۶ش،ج۵.
۴.خرمشاهی ،‌بهاء‌الدین، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، تهران، انتشارات دوستان، ۱۳۷۷ش، ج۲.
۵.راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن،بیروت دارالكتاب العربی، بی‌تا.
۶.طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان،قم، اسماعیلیان، بی‌تا، ج۱۶.
۷.مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء ،بیروت، ۱۴۰۳ق، ج۳.
۸.مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، دارالعلم، ۱۳۵۰ش،ج۵.
۹.ـــــــــــــــ ، علل گرایش به مادیگری، قم، انتشارات صدرا، بی‌تا.
۱۰.ـــــــــــــــ ، مجموعه آثار، انتشارات صدرا،قم، ۱۳۶۸، ج۳.
۱۱.ـــــــــــــــ ، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا،قم، بی‌تا.
۱۲.مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلامیه، قم،۱۳۷۳ش، ج۱۱.
منبع:فصلنامه قبسات ،‌ شماره ۳۶
نویسنده:عبدالله حاجی صادقی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید