یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


داستان زندانی از زبان زندانبان


داستان زندانی از زبان زندانبان
بیل آگوست،فیلمساز جشنواره‌پسند دانمارکی را با فیلم‌هایی چون «پله فاتح»، «بهترین آرزوها» و «بینوایان» و موفقیت در جشنواره‌های طراز اول جهان می‌شناسیم.جدیدترین فیلم آگوست به مقطعی از زندگی نلسون ماندلا، رهبر جنبش ضدنژادپرستی آفریقا پرداخته است.
▪ در فیلم «خداحافظ بافانا» دو قهرمان داریم. فیلم درباره کدام‌یک از آنهاست؟
ـ در «خداحافظ بافانا» نلسون ماندلا را از چشم دشمنش می‌بینیم. داستان از نمای نقطه‌نظر جیمز گریگوری بیان می‌شود. درست مثل فیلم «آمادئوس»که داستان موتزارت از چشم رقیبش سالیری نقل می‌شود. در «خداحافظ بافانا» چهره‌ای جذاب و کاریزماتیک از نلسون ماندلا را شاهدیم، پس فیلم در‌واقع داستان هر دو شخصیت یعنی ماندلا و گریگوری است.
▪ بافانا کیست که نامش را روی فیلم نهاده‌اید؟
ـ بافانا در زبان زوها (زبان محلی آفریقای جنوبی) یعنی بهترین دوست. جیمز گریگوری در یک مزرعه بزرگ شد و تنها دوستش یک پسر سیاهپوست از کارگران مزرعه بود. عنوان فیلم هم از همین رابطه دوستانه می‌آید، به‌ویژه که در بزرگسالی با ماندلا روبه‌رو می‌شود. در فیلم با دو داستان عشق گریگوری به همسرش گلوریا و احترامش به نلسون ماندلا مواجه می‌شویم.
اطلاع دارم که گریگوری پس از آزادی ماندلا در سال ۱۹۹۰، تنها یکی، دو بار با او ملاقات کرده اما داستان مربوط به دوران زندانی‌بودن ماندلا و زندانبانی گریگوری است. وقتی ماندلا آزاد می‌شود، برای هر دو نفر لحظه‌ای توأمان تلخ و شیرین است.
▪ درباره نحوه پرورش شخصیت‌های اصلی فیلم (گریگوری، ماندلا و گلوریا) توضیح دهید.
ـ گریگوری مردی ساده و اهل خانواده است و بسیار هم جاه‌طلب. در طول ملاقات‌های
هر روزه‌اش با ماندلا می‌بینیم که عقاید راسخ گریگوری در باب نژادپرستی، چگونه به‌تدریج رنگ می‌بازند. در سال‌های آخر زندانی‌بودن ماندلا، گریگوری به یک آفریقای جنوبی آزاد و دموکراتیک و بدون سلطه نژادپرستی معتقد بود اما او میان این دو عقیده چالشی دشوار را تحمل کرد و دوستانش روزی تبدیل به دشمنانش شدند.
▪ همسر جیمز، یعنی کلوریا هم زنی است جاه‌طلب‌تر از شوهرش. وقتی شوهرش به زندانبانی ماندلا منصوب می‌شود، او تحت فشار شدیدی قرار می‌گیرد. به‌هرحال او طرف شوهر و حفظ خانواده‌اش را می‌گیرد. ماندلا هم که ماندلاست دیگر! چه می‌توان درباره او گفت؟ مردی با افکار زیبا و اراده‌ای راسخ.
جیمز گریگوری در سال ۲۰۰۳ درگذشت. آیا هیچ‌گاه با او ملاقات کردید؟
ـ وقتی با پروژه «خداحافظ بافانا» درگیر شدم، گریگوری به‌تازگی مرده بود. پس نشد که ملاقاتی داشته باشیم اما همسرش گلوریا را چند بار دیدم. از او خیلی پرسیدم و او خیلی کمک کرد.
▪ آیا اصرار داشتید در مکان‌های واقعی چون جزیره روبن، محل زندان ماندلا و با افرادی که دوره نژادپرستی را تجربه کرده‌اند، کار کنید؟
ـ این فیلم را باید در مکان‌های واقعی می‌ساختیم. کارکردن با افراد بومی آفریقای جنوبی هم هیچ مشکلی نداشت. آنها به‌دلیل همکاری مکرر با گروه‌های فیلمسازی آمریکا و اروپا، در سینما تجربیات خوبی دارند، بعد هم ما دست روی یک زخم التیام‌نیافته گذاشتیم. افراد محلی برای ساخت این فیلم خیلی زحمت کشیدند.
▪ جوزف فاینس را چگونه برای ایفای نقش جیمز گریگوری برگزیدید؟ به نظر نمی‌رسید که برای این نقش مناسب باشد.
ـ در زمان انتخاب بازیگر، هفت نام را در فهرست گزینه‌های این نقش داشتیم، فاینس هم یکی از آنها بود. یک روز تلفن زد و گفت به شدت مایل است این نقش را بازی کند. با هم ملاقات کردیم و دیدم او کاملا نقش را درک کرده است. گریم‌های تست شده در سنین گوناگون هم روی او جواب داد، پس دلیلی نداشت که به گزینه دیگری فکر کنم.
▪ و درباره ایفای نقش دنیس هیزبرت در قالب ماندلا؟
ـ بازیگری می‌خواستم که هوشمندی و دانش ماندلا را القا کند و البته تست‌های گریم در سنین مختلف هم مهم بود. تصور ما از ماندلا یک پیرمرد است. اما ما می‌خواستیم جوانی او را به تصویر بکشیم. کسی را نیاز داشتیم که قادر به ایجاد تغییرات در این تصویر باشد. بازی در نقش مشاهیر معمولا برای بازیگران جذاب نیست، اما دنیس به این نقش افتخار می‌کرد. نتیجه کارش هم بسیار خوب بود.
▪ فیلم در طول دو دهه پیش می‌رود. از ماندلا در دهه‌های ۶۰ تا ۸۰ چه می‌دانستید؟
ـ فکر می‌کنم عده کمی ماندلا را در دهه ۶۰ می‌شناختند. در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ بود که نام ماندلا بر سر زبان‌ها افتاد. او به سمبل جنبش دموکراتیک آفریقای جنوبی بدل شده بود. دشوار است که ۲۷ سال پشت میله‌ها باشی و باز هم بگویی برای باقی ماندن این سرزمین، باید یکدیگر را ببخشیم. اگر او نبود در آفریقای جنوبی یک جنگ خونین داخلی به راه می‌افتاد.
▪ اوضاع آفریقای جنوبی امروز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ـ به خاطر مجاهدت‌های نلسون ماندلا این کشور اکنون وضعیت متفاوتی دارد. این رویایی است که این مرد به تحقق رساند. آنهاامروز دموکراسی دارند، اما فقر همچنان بیداد می‌کند. قاره آفریقا سالیان دراز از استعمار و فقر رنج برده است. در آفریقا طبقه متوسط معنا ندارد. تا زمانی که چنین وضعی حکمفرماست، آفریقانباید ازتلاش دست بردارد.
● عوامل
▪ کارگردان: بیل آگوست،
▪ فیلمنامه: گرگ لاتر براساس کتابی از جیمز گریگوری،
▪ موسیقی: داریو ماریانلی،
▪ فیلمبردار: رابرت فریس،
▪ تدوین: ارو اشناید،
▪ بازیگران: جوزف فاینس، دنیس هیزبرت، دایان کروگر، شیلو هندرسون، پتریک لیستر.
▪ ۱۴۰ دقیقه
▪ محصول فرانسه ـ ۲۰۰۷
● خلاصه داستان
جیمز گریگوری یک افسر نظامی دولت نژادپرست آفریقای جنوبی، در اواخر ده ۶۰ به زندان جزیره روبن منتقل می‌شود. او از مومنان اندیشه نژادپرستی است و به سمت زندانبانی از یک زندانی سیاهپوست گمارده می‌شود. نام این زندانی نلسون ماندلاست. در طول زمان جیمز به تدریج شیفته مرام و پایمردی ماندلا می‌شود و از عقاید نژادپرستانه دست بر می‌دارد. آزادی ماندلا در سال ۱۹۹۰ به دوستی بیست ساله زندانبان و زندانی پایان می‌دهد، اما آزادی سرزمین آفریقای جنوبی در راه است.
مترجم:سحر شاعرزاده
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید