یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مرگ پاداش عاشقی نیست


مرگ پاداش عاشقی نیست
فیلم محیا تقریبا هیچ نکته پیچیده و غیرقابل حلی ندارد و از آن دست آثاری نیست که برای فهم و درک آن نیاز باشد تا سراغ کتاب‌های فلسفی و جامعه‌شناسی برویم و بتوانیم پیام و هدف فیلم را درک کنیم. این فیلم از آن دسته از آثاری هم نیست که نیاز باشد حتما کارگردان آن در نشست‌های متعدد رسانه‌ای و خبری، محتوای فیلم را توضیح دهد و برای ما تفسیر کند. فیلم حتی بدون خواندن این نقد و مطالب مشابه هم برای مخاطب خود قابل درک است.
محیا داستان پسری جوان به نام جاوید را روایت می‌کند که برای شرکت در مراسم خاکسپاری یکی از دوستان خود به بهشت زهرا آمده است. او با دیدن دختری جوان به نام محیا تصمیم می‌گیرد تا او را به شهر برساند. جاوید که نقش او را شهاب حسینی ایفا می‌کند، این دختر را می‌شناسد و قبلا او را جایی دیده است. رساندن این دختر به خانه و تکرار این مساله در دفعات بعدی سبب می‌شود تا میان جاوید و محیا ارتباطی عاطفی شکل بگیرد.
شروع فیلم محیا با یک موقعیت داستانی ساده همراه است. دختری جوان بدون هیچ مقاومتی سوار اتومبیل ۲ پسر جوان می‌شود و همراه آنها به شهر می‌آید. در همان زمانی که محیا سوار اتومبیل جاوید می‌شود، دوربین با چرخش از روی محیا روی فواره و حوض آب بهشت زهرا متمرکز می‌شود. شاید این نمای اولیه تلنگری برای مخاطب است تا پاک و زلال بودن محیا را مورد تاکید قرار دهد، اما این ابهام در همان ابتدای فیلم برای مخاطب به وجود می‌آید که محیا که در ظاهر دختری معصوم به نظر می‌رسد چگونه حاضر می‌شود سوار اتومبیل ۲ پسر جوانی شود که از آنها شناختی هم ندارد؟ از طرفی فیلم در همان لحظات آغاز تعریفی از شخصیت جاوید و مهران ارائه نمی‌دهد تا مخاطب بتواند بر این اساس درباره رفتار آنها قضاوت کند. البته این ابهامی ‌است که در ادامه فیلم به آن پاسخ داده می‌شود و در جایی از فیلم محیا این نکته را می‌گوید که اگر جاوید و مهران را نمی‌شناخت سوار اتومبیل آنها نمی‌شد، اما در ابتدای فیلم بیان این مساله مورد غفلت قرار می‌گیرد.دستمایه فیلم سینمایی محیا نیز مانند بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های چند سال اخیر مرگ و مضامین مرتبط با آن است. این سوژه در سال‌های اخیر به شیوه‌های مختلفی مورد توجه قرار گرفته و کارگردان‌های مختلف گاهی با نگاهی کاملا جدی و گاهی با نگاهی طنز و برخی اوقات با نگاه‌های ماورایی سراغ این مضمون رفته‌اند. در محیا هر چند این موقعیت چندان بکر و تازه نیست، اما روایت داستان آنقدر ساده و سر راست است که از همین سوژه تکراری هم فیلم خوب و روانی به دست بیاید.
شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم محیا را توجه اثر به حوزه مفاهیم اخلاقی دانست. در شرایطی که مضمون عشق در اغلب فیلم‌ها از نگاهی ساده آغاز می‌شود و به رابطه‌ای آتشین ختم می‌گردد، در فیلم محیا این مساله به زبانی ساده تبدیل به مسیری می‌شود که جاوید با حضور در آن به شناخت بهتری از خود می‌رسد و در نهایت شرایط بهتری برای زندگی خود فراهم می‌کند. پیام‌هایی اینچنینی در سینمای ایران در این سال‌ها مورد غفلت قرار گرفته و فیلم‌های سینمایی نیز یا اساسا از ارائه پیام صرف نظر کرده‌اند، یا پیام‌هایی کاملا کلیشه‌ای ارائه کرده‌اند یا آنچه که به مخاطب خود ارائه کرده‌اند آنقدر دور از ذهن بوده که مخاطب عادی از پذیرش آن عاجز بوده است.
دیالوگ‌نویسی یکی دیگر از ویژگی‌های قابل ذکر فیلم محیاست. این ویژگی فراموش شده در فیلم‌های سینمای ایران در محیا بخوبی مورد توجه قرار گرفته و در موارد فراوانی به کار آمده است. مثلا جایی که دختر روستایی به جاوید می‌گوید که به این دلیل به سراغ مرده‌شوری آمده که پزشک است یا در جایی که شهره به جاوید می‌گوید: در پیاله عکس رخ یار دیده‌ای؟ بازی‌های کلامی ‌خوبی میان شخصیت‌ها رد و بدل می‌شود. البته گاهی در این دیالوگ‌نویسی افراط هم صورت گرفته است. مثلا جایی که مادر می‌گوید: حکم چنین است و نیز بخش عمده‌ای از دیالوگ‌های شهره که از حافظ نقل قول می‌کند چندان خوب از کار در نیامده است. به عنوان فردی که دوستان شیرازی زیادی دارم با قاطعیت می‌گویم هیچ شیرازی جوانی را نمی‌توان پیدا کرد که موقع سخن گفتن تلاش کند از حافظ نقل قول کند و حرف‌هایش را با اشعار حافظ آمیخته کند و چنین تصوری از مردم شیراز چندان مستند و واقعی نیست.
محیا بجز چند ایراد کوچک فیلم قابل دفاعی است. یکی از ایرادهای فیلم جایی است که محیا و جاوید در بهشت زهرا با هم روبه‌رو می‌شوند و جاوید متوجه شغل واقعی محیا می‌شود. این صحنه پرداخت چندان مناسبی ندارد. روستایی که در فیلم به تصویر کشیده شده هم فضایی خاص دارد که برخی از موقعیت‌های آن مانند سفارش سنگ قبر توسط اهالی روستا به سختی قابل باور است. کارگردان تلاش کرده تا پایانی تلخ برای فیلم رقم بزند تا بار معنوی اثر را افزایش دهد، اما صحنه‌ای که در کابوس بازیگران دیده می‌شود که جاوید داخل تابوتی در حال حمل است چندان مناسب ذائقه مخاطب نیست. کاش محیا با پایان دیگری رقم می‌خورد و جاوید نتیجه تلاش خود برای خودسازی‌اش را به شکلی بهتر دریافت کند. قطعا مرگ در اثر ضربه چاقوی یک آدم لات و آسمان‌جل پاسخ مناسبی برای حس رمانتیک جاوید نبود.
حبیب حداد
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید