یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کابل ۳۰ سال قبل و کابل امروز


کابل ۳۰ سال قبل و کابل امروز
طراحی فرعون گونه هتل مرکزی، آبمیوه های توصیف ناپذیر، چای سبز آسمانی و گارد حفاظت تاجیک در در های ورودی و البته بعدازظهر دودگرفته و قرمزرنگ کابل، خاطرات وصف ناپذیر ۳۰ سال قبل پایتخت افغانستان است. دژ سرخ فام بالای حصار در تاریکی شب، راهرو های عظیم و توجه بسیار به آنچه ارتش بریتانیا باید در سال ۱۸۴۱ مردانش را به آن مکان انتقال می داد. در عوض انگلیسی ها که احساس می کردند پادشاه باید آنجا زندگی کند، از روی فروتنی اردوگاهی در جلگه یی بی دفاع ساختند و همین سرآغاز «علائم بلای ناگهانی» بود.
درست مثل پرنده های خودکار مکانیکی، بادبادک ها از روی سقف خانه ها چپاول می شدند بله، بادبادک باز های کابل، منهای نوع هالیوودی آن. شبی که هلیکوپترهای امریکایی با F-۱۸ قدم به سرزمین هامون گذاشتند شاید تمام آن تصاویر زیبا در ذهن ها تداعی شد. ایالات متحده امریکا تصمیم گرفته بود به جرج بوش برای از بین بردن تروریست ها نقطه شروعی نشان بدهد و کجا بهتر از افغانستان. دولت حامد کرزی باید رانده می شد تا دموکراسی از نوع امریکایی حاکم شود. از روزهای خوب کابل سال ها می گذرد. زمانی ژنرال های روس در کوهستان های شمالی وعده پیروزی قریب الوقوع بر «تروریست ها» را می دادند، البته با حمایت امریکا، عربستان و پاکستان. جالب اینکه گریزی کوتاه به سال ۲۰۰۱- تنها هفت سال پیش بود- یادمان می آورد ژنرال های امریکایی نیز وعده شکست حتمی «تروریست» های کوهستان را جار می زدند با این تفاوت که دشمن این بار طالبانی بود که از طرف عربستان و پاکستان حمایت می شد.
روس ها به نیروی هوایی شوروی در بگرام می بالیدند. ژنرال های امریکا نیز به نیروی هوایی قدرتمندشان در بگرام می بالند. این تکرار تاریخ نیست که تکرار تاریخ به شکل کمیک آن است.
قریب به ۲۹ سال پیش «مجاهدین» در کوهستان های دوردست جنگی را برای مقابله با مدارس مختلط دخترها و پسرها ترتیب دادند؛ قانونی که توسط دولت موروثی کمونیست نقض شده بود. مدارس آتش زده شد و خارج از جلال آباد مدیران و همسرانشان نیز آتش زده شدند.
امروز طالبان افغانستان جنگی برای جلوگیری از تحصیل دخترها و پسرها شروع کرده اند با این تفاوت که این بار قربانیان با اسید سوزانده می شوند. مدارس را آتش و معلم ها را دار می زنند. با این حال دخترها در بیابان های وسیع قندهار و هلمند برای باسواد شدن تلاش می کنند.
هر چه می گذشت شوروی با مشکلات بیشتری مواجه می شد. افسران روس دلاوری ارتش ملی افغانستان (آنا) را افزایش دادند. مسکو برای نفوذ کردن در میان آنها برایشان تانک های جدید می فرستاد و برای تربیت نیروی غیرنظامی خارج از پایتخت کمک شان می کرد. یکی از عواقب سریع سفر امریکایی ها به افغانستان در سال ۲۰۰۱، آمد و رفت به قندهار با اتوبوس بود. امروز، پس از گذشت هفت سال، بزرگراه هایی که برای نشان دادن حسن نیت بوش بازسازی شده بود، در باتلاقی از شن و ماسه غرق و به محل تجمع جنگجویان طالبان و راهزنان مبدل شده است. این بار هم تنها راه امن برای سفر به قندهار همان راه هوایی است. در خلال سال های دهه ۸۰ شوروی و «آنا» کوهستان را در اختیار گرفتند اما در عوض کنترل بیشتر نیمه جنوبی کشور را از دست دادند. روسیه برای افزایش توان ۱۱۵ هزار نیروی مستقر در افغانستان، مخفیانه ۹ هزار سرباز دیگر نیز به آن کشور فرستاد تا در جنگ با مجاهدین با قدرت هر چه تمام تر عمل کنند. حالا امریکا به صورت علنی هفت هزار سرباز دیگر برای ملحق شدن به ۵۵ هزار سرباز دیگر می فرستد تا با قدرت بیشتر با طالبان مقابله کند.
در ۱۹۸۰، در مغازه گرد و غبار گرفته کتابفروشی های چیکن استریت کابل به دنبال نسخه های چاپی ارزان و غیرقانونی پاکستانی درباره خاطرات افسران بریتانیای کبیر می گشتم، در حالی که راننده ام نگران این بود که شاید من درباره روس ها اشتباه کرده باشم. هفته قبل به کتابفروشی شار رفتم که پر از همان کتاب های ممنوعه بود و این بار هم راننده ام نگران این بود که مبادا درباره امریکا (یا حداقل انگلیس) اشتباه کرده باشم.
زمانی که صدای انفجار در خیابان های کابل به گوش رسید و افغان ها دانستند کار کمونیست ها تمام است، هرچه داشتند گذاشتند و به پاکستان و ایران پناه بردند. آنها که ماندند، با بدبختی و فقر جنگیدند در حالی که کشورشان درگیر جنگی بود که آتش آن را دیگران روشن کرده بودند. امروز آنها که از ایران و پاکستان به خانه برگشته اند بازهم با بدبختی و فقر روزگار می گذرانند و در جنگ با طالبان هستند؛ چیزی که در طول این قریب به ۳۰ سال تغییر نکرده همین نبود امنیت، رفاه، آرامش، صلح، مواد غذایی، آب آشامیدنی و پوشاک است. آیا از گذشته هیچ درسی نگرفته ایم؟
آیا هنوز نمی دانیم نباید به جای مردم افغانستان تصمیم بگیریم؟ آیا هنوز نفهمیده ایم که نمی شود ملتی را به زور خوشبخت کرد؟ کودکان افغان می خواهند به سنت پدران شان روی پشت بام بروند و پرواز بادبادک ها را تماشا کنند.
دختران افغان می خواهند حق تحصیل و حضور در اجتماع داشته باشند. پدران افغان برای خانواده شان امنیت می خواهند و لقمه نانی که با آرامش سرسفره بگذارند. آنها دیگر جنگ، قتل، اختلافات قومی و دخالت بیگانگان را نمی خواهند. باید از تاریخ درس گرفت.
رابرت فیسک
خبرنگار منطقه خاورمیانه روزنامه ایندیپندنت و برنده جایزه روزنامه نگار برتر انگلستان
منبع: اعتماد
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران


همچنین مشاهده کنید