شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قوه جاذبه یک نهضت


قوه جاذبه یک نهضت
انقلاب اسلامی ایران در عصری تولد یافت که به عنوان «عصر انقلاب ها و جنبش ها» نام گرفته است. قرن بیستم، قرن خیزش و خروش توده ها و ملت ها علیه نمادها و نظام های سلطه بود. روزگار پیدایش انقلاب اسلامی روزگار رویش رنگین کمان جنبش هایی بود که برخی بر اراده قشر کارگران و دهقانان و برخی دیگر بر پایه نقش نخبگان و دانشجویان و روشنفکران شکل گرفتند. هر جنبشی در این دوران که در خطه آسیا، آفریقا و اروپا متولد شد، همراه خویش طرحی نو برای رهایی ملتی رنجور از بند غول استعمار و استبداد افکند.
انقلاب بهمن ۵۷ ایران گرچه در منظر عالمان سیاست، امتداد جنبش های رهایی بخش بشر قرن بیستم قلمداد شده است اما در عین حال نقطه اوج و گرانیگاه نهضت های مردمی این عصر محسوب می شود. نهضت دینی ایرانی ها خصیصه ها و ظرفیت هایی فراتر از همه جنبش های همزاد و هم عصر خویش به نمایش گذاشت. بارزترین خصلت تمایزدهنده این نهضت آن بود که به باور کارشناسان سیاسی، پیام ها و هدف های این انقلاب در یک اقلیم و یک سرزمین نمی گنجید. درست است که نخستین ایستگاه حرکت این نهضت، برانداختن نظام استبداد حاکم بر جامعه ایرانی بود، اما در سوی دیگر آرمان های بنیانگذار نهضت آشکارا، مناسبات ناعادلانه حاکم بر نظام بین المللی را نشانه رفت.
برخلاف دیگر جنبش های این عصر که اغلب ریشه در یکی از مشرب های سه گانه سوسیالیسم، لیبرالیسم یا ناسیونالیسم داشتند، انقلاب ایران هویتی دینی و مکتبی به خود گرفت. جوهره مذهبی این نهضت همان چیزی است که در عصر امروز و در سومین دهه از حیات انقلاب راز اقتدار و رمز گسترش آن را تشکیل می دهد.
انقلابی که به نام خدا و با پرچم مذهب تولد یافت مخاطب خویش را بیش از یک میلیارد مسلمان قرار داد که سودای تحقق اسلام در سر داشتند. برهمین اساس انقلاب ایران برخلاف جنبش های دیگر از بدو پیروزی امید به یک رنسانس و رستاخیز دینی را زنده کرد. بنیانگذار آن که شناختی عمیق از نیازها و خواسته های مسلمانان بلاد دیگر داشت، مانیفست نهضت را «بازگشت به اسلام» و بیداری مسلمانان قرار داد و به تبع آن قاطبه پیشگامان این جنبش در توصیف خود از فلسفه انقلاب، بر عقب ماندگی جوامع اسلامی انگشت تأکید نهادند و این گونه در سه دهه ای که گذشت فصل مشترک سخن مدیران نهضت چیزی نبود جز «دمیدن روح بیداری در کالبد ۱‎/۴ میلیارد مسلمان».
با این ویژگی ها است که تئوریسین های امروز جهان سیاست، پدیده بیداری اسلامی را نخستین مولود و ثمره نهضت دینی ایران می شمارند. اگر طایفه تئوریسین ها در کاوش های تحقیقی خویش به این نتیجه رسیده اند که جویبارهای به ظاهر پراکنده اسلام خواهی از سرچشمه ای به نام ایران الهام گرفته اند، طایفه سیاستمداران و صاحب منصبان بویژه در غرب این رشته های اتصال را به عینه در حوادث و رخدادهای اقلیم های گوناگون لمس کرده اند. لذا آنجا که سخن از چرایی تداوم و گسترش انقلاب ایران در میان است، دو گروه سیاستمداران و پژوهشگران پاسخی واحد دارند که در منظر مسلمانان زجر دیده و تحت ستم، انقلاب ایران یک پیام رهایی بخش و سرمشقی است برای ایستادن در برابر اراده اصحاب جبر و جور. پاسخ بسیاری دیگر از سؤال های اساسی مربوط به انقلاب نیز به اینجا برمی گردد از جمله معمای حساسیت غرب در سومین دهه حیات انقلاب که تأثیرات و تجلیات این نهضت را با وسواس و اضطرابی بیش از دهه های گذشته دنبال می کند. موج بیداری اسلامی که کارشناسان روابط بین الملل به درستی بر آن عنوان مهم ترین پدیده هزاره سوم نام نهاده اند، نیرومندترین اثرات خویش را در جایی آشکار ساخته است که غرب آن را «ژرفای نفوذ انقلاب ایران» می شناسد. یعنی خاورمیانه بویژه دو اقلیم فلسطین و لبنان. برای درک این واقعیت کافی است در همین روزها که ایرانی ها بیست و نهمین بهار انقلاب شان را جشن گرفته اند، «نیم نگاهی» به گزارش ها و تحلیل هایی که بر آنتن رسانه های غرب پخش می شود افکنده شود. مسئله محوری در این رشته گزارش ها و گفت وگوها چیزی جز معمای پیوند انقلاب ایران با موج مبارزات خاورمیانه نیست یا همان چیزی که در ادبیات روابط بین الملل رنسانس اسلام گرایی نام گرفته و دغدغه بزرگ جهان غرب به شمار می آید. این نکته نیز شاید قابل تأمل باشد که درست در برهه ای که گروه ها و نحله های ایرانی غرق در مشغله های روزمره، بسیاری از آموزه های بلند انقلاب را به طاق نسیان سپرده اند، در آن سوی مرزها واژگان انقلاب و امام خمینی بیش از هر زمان بر زبان و ذهن ملل و محافل دیگر جاری می شود.
بدون تردید اگر قرار باشد، در سال جدید روایتی واقعی از حیات و پویایی نهضت اسلامی ایرانی ها ارائه شود، اجزا و زمینه های این روایت باید در تحولاتی جست وجو شود که لحن و لهجه ای موزون با تفکر خمینی دارند. با این مقدمات موقعیت جهانی انقلاب ایران را در هزاره سوم مرور می کنیم. از میان خصایص گوناگونی که بر نهضت بهمن ۵۷ ایران برشمرده اند، شاید بارزترین آن که نگاه تیزبین محافل غرب را به خود معطوف کرده، «خصوصیت جهانشمولی» آن باشد. البته اغلب کارشناسان از بدو تولد این نهضت و هنگام مرور تفکرات و اهداف آن به این جمع بندی رسیده بودند که جنبش ایرانی رویکردی فرا مرزی و فرا ملی دارد. اما گذر زمان و وقوع حوادث این فرضیه های ذهنی را جامه واقعیت پوشاند. این که چگونه انقلاب ایران پس از برانداختن بساط نظام کهنه و استقرار نظم نوین، به میادین بین المللی راه کشید، پرسشی است که به نظر می آید پاسخ های آن را باید در منظومه اندیشه ها و آموزه های رهبری نهضت جست وجو کرد.
از تجربه همه انقلاب هایی که رویکرد جهانی داشته اند چنین پیداست که منظومه فکری رهبران این نهضت ها حاوی سلسله ای از پاسخ ها و طرح و راهکارها برای حل معضلات و مصائب بشری بوده است. در مانیفست فکری که رهبران این دست جنبش ها ارائه کرده اند، ابتدا با نگاهی آسیب شناسانه، پدیده عقب ماندگی جامعه کالبد شکافی شده تا زمینه ها و عوامل داخلی و خارجی مؤثر در این انحطاط استخراج گردد و آنگاه نسخه نهایی برای درمان آن سلسله ناملایمات تجویز گشته است. از این منظر شاید گزاف نباشد که توانایی و قابلیت هر نهضتی را با «راهبرد رهبران» آنها بسنجیم و مرحله تدوین مانیفست سکانداران انقلاب ها را آزمونی سخت پنداریم. زیرا حد فاصل دوره ای که رهبران هر نهضت نسخه فکری خویش را برای نسل فردا می پیچند تا مرحله ای که این اندیشه ها به عیار واقعیت محک می خورند مسافتی به اندازه فاصله دنیای خیال تا واقعیت است. در این فاصله هر آینه ممکن است که رشته ها و چیدمان فکری سران یک جنبش در پیچ و خم بحران ها به هم بریزد یا با تلنگر تهدید یک عامل بیرونی فروپاشد.
در تاریخ انقلاب مثال های پرشمار از سرگذشت ناکامی رهبرانی می توان سراغ گرفت که اندیشه ها و منظومه فکری شان حتی پیش از فوت شان مدفون شده و به همان اندازه در این سلسله جنبش های تاریخ نام رهبرانی به چشم می خورد که سالیان طولانی پس از رفتن شان چشمه افکارشان از نسلی به نسل دیگر و از کشوری به کشور دیگر جاری شده است. جایگاه فکری رهبریت انقلاب ایران را می توان از همین منظر ارزیابی کرد. این که او چه تصویر و تعریفی از عوامل انحطاط یا افول جوامع اسلامی داشت و مجموعه راهبردهای او برای عبور از گرداب توسعه نیافتگی چه میزان مورد اقبال نخبگان و توده کشورهای دیگر قرار گرفت به ملاک فهمی است که ارزش میراث امام خمینی را در ترازوی عملکرد رهبران جنبش ها مشخص می کند. بنیانگذار انقلاب ایران از آن جهت که تبار فکریش به سلسله تفکر احیا برمی گشت همانند مصلحان نامبرداری مانند سیدجمال معتقد بود که غفلت آحاد مسلمانان از ارزش های حیات بخش و حرکت ساز اسلام اسباب برتری بیگانگان بر دولت ها و جوامع اسلامی را فراهم کرده است.
ایشان در بیان راه های برون رفت از این وضع ناگوار بر مجموعه ای از راهکارها تکیه می کرد که نخستین پایه آن «خودباوری مسلمانان یا بیداری اسلامی» بود.
چنان که به طور مکرر در بیاناتش آمده، بنیانگذار نهضت ایران باور عمیق داشت که جوامع اسلامی برای پیمودن مراحل تعالی و توسعه نیازمند یک «صور بیداری» هستند و هیچ عامل دیگری به اندازه جنبش خودآگاهی نمی تواند، پرده ضخیم غفلت و عافیت را از چشم مسلمانان کنار زند. از همین رو، تک تک مباحث رهبری انقلاب در باب بحران ها و مناقشات مهم جهان اسلام به این ترجیع بند خودآگاهی و بیداری ختم می شود. البته مفهوم خودآگاهی در زبان بنیانگذار نهضت اسلامی ایران دامنه ای وسیع تر از برداشت های مرسوم روانشناسان غرب که غالباً آن را نوعی انگیزش غریزی فرض می کنند، دربردارد. او ذیل مفهوم خودآگاهی مجموعه ای از حقوق تاریخی و تمدنی فراموش شده و یا تضییع شده مسلمانان را گوشزد می کند. از حق تعیین سرنوشت تا حق انتخاب و تصمیم گیری، از حق مالکیت مسلمانان بر منابع و ذخایر سرزمینی شان تا حق برخورداری آنها از جایگاه شایسته جهانی و محافل و مجامع جهانی. پرواضح است که از دید امام خمینی(ره) خودآگاهی به عنوان یک رهیافت حرکت بخش برای مسلمانان در عین حال که عین حکم خرد و عقلانیت بود، یک تکلیف و فریضه دینی شمرده می شد. لذا او منطق قوی اسلام را به کمک می گرفت که هرگونه سکوت، اهمال یا انفعال مسلمانان را در برابر سیطره بیگانگان ذنب و گناه می شمرد. بنابراین رهبریت نهضت اسلامی ایران نه تنها فطرت و وجدان مسلمانان را خطاب قرار می داد، بلکه اعتقادات مبرهن دینی آنان را به یاد می آورد که چه تکالیفی را بر ذمه هر مسلمان در برابر سرنوشت برادران دینی اش نهاده است. پیدا بود که ارائه مانیفستی با این ویژگی ها از سوی رهبری نهضت ایران چه بازتابی در سیاست بین الملل پیدا می کند.
نظام فکری امام خمینی برای مخاطبان جهانی این نهضت چنان که گوشه هایی از آن توصیف شد یک مجموعه مبارزاتی و چالشگرانه بود و همین خصلت چالشگرانه نهضت و رهبری آن بود که سه دهه قطب های قدرت را رودرروی نظام مولود انقلاب قرار داد. انقلاب تحت رهبری امام با این بینش به عرصه جهانی گام نهاد که اسلام دارای یک سیستم جامع حکومتی و حاوی همه مطلوب های زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای آحاد بشر است. او با تکیه بر این تعریف و مبانی، مهم ترین ادعای جهان لیبرالیسم را به چالش کشید که تا آن روز بر کرسی جهانی شدن و سرمشق بودن تکیه زده بود. چالش بزرگی که امروز میان جبهه لیبرالیسم غرب و جبهه مسلمانان در گرفته است امتداد حرکتی است که بذر آن در بهار بهمن ۵۷ بارور شد.
محمد نوری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید