دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا


ویژگی‌های‌ ادبیات‌ شفاهی‌


ویژگی‌های‌ ادبیات‌ شفاهی‌
آیا می‌توان‌ از ویژگی‌های‌ عام‌ در ادبیات‌ شفاهی‌ سخن‌ گفت‌؟ ویژگی‌ هایی‌ كه‌ بتوان‌ در متون‌ شفاهی‌ اقوام‌ و ملل‌ مختلف‌، مصادیق‌ آن‌ها را مشاهده‌ كرد؟ اگر پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ مثبت‌ است‌، چنین‌ ویژگی‌هایی‌ شامل‌ چه‌ مواردی‌ می‌شود و علاوه‌ بر این‌ تخریج‌ و تبویب‌ آن‌ها، چه‌ مزایایی‌ برای‌ پژوهشگران‌ و پژوهش‌های‌ علمی‌ به‌ بار می‌آورد؟
مطالعات‌ و پژوهش‌ هایی‌ كه‌ طی‌ یك‌ قرن‌ گذشته‌، روی‌ متون‌ شفاهی‌ اقوام‌ و ملل‌ گوناگون‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، پژوهش‌گران‌ را به‌ این‌ نتیجه‌ رهنمون‌ كرده‌ كه‌ ادبیات‌ شفاهی‌ دارای‌ ویژگی‌های‌ عامی‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ آن‌ها را در متون‌ گوناگون‌ ردگیری‌ و مشاهده‌ كرد.
برخی‌ از مطالعات‌ و پژوهش‌ها روی‌ یك‌ ژانر معین‌ از ادب‌ شفاهی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و برخی‌ نیز به‌ طور كلی‌ آثار منثور و منظوم‌ را در برمی‌گیرد. از نمونهٔ‌ اول‌ می‌توان‌ به‌ مطالعاتی‌ كه‌ روی‌ افسانه‌ها و طبقه‌ بندی‌ آن‌ها انجام‌ گرفته‌ است‌، اشاره‌ كرد.
یكی‌ از مهم‌ترین‌پژوهش‌ها در این‌ زمینه‌ كه‌ خوانندهٔ‌ فارسی‌ زبان‌ نیز با آن‌ آشنایی‌ دارد ، پژوهش‌ فولكلورسیت‌ روسی‌، ولادیمیرپراپ‌ روی‌ افسانه‌های‌ سحرآمیز روسی‌ است‌ ۱ . از نمونهٔ‌ دوم‌ نیز می‌توان‌ به‌ كتاب‌ رشد ادبیات‌ ۲ نوشتهٔ‌ هكتورمونرو چادویك‌ و نوراكرشاوچادویك‌ اشاره‌ كرد. این‌ كتاب‌ یكی‌از مهم‌ترین‌ تألیفاتی‌ بوده‌ كه‌ در زمینهٔ‌ ادبیات‌ شفاهی‌ انجام‌ گرفته‌ و حاصل‌ پژوهش‌های‌ چندسالهٔ‌ مؤلفان‌ آن‌ است‌.
جلد اول‌ این‌ كتاب‌، چند سال‌ پیش‌ به‌ وسیلهٔ‌ دكتر فریدون‌ بدره‌ای‌، با دقتی‌ در خور و به‌ نیكوتر وجهی‌ ترجمه‌ و منتشر گردیده‌ است‌. ۳ نویسندگان‌ طی‌ جلدهای‌ سه‌ گانهٔ‌ آن‌، به‌ بررسی‌ تطبیقی‌ ادبیات‌ بسیاری‌ از ملت‌ها در دورهٔ‌ پیش‌ از كتابت‌ پرداخته‌اند.
به‌ رغم‌ آن‌ كه‌ بیش‌ از شصت‌ سال‌ از تألیف‌ این‌ كتاب‌ می‌گذرد، هم‌ چنان‌ یكی‌ از منابع‌ معتبر در پژوهش‌های‌ ادبیات‌ شفاهی‌ محسوب‌ می‌شود و بسیاری‌ از جمع‌ بندی‌ها ونتیجه‌گیری‌های‌ آن‌ اعتبار علمی‌ خود را هم‌ چنان‌ درمیان‌ اهل‌ نظر و تحقیق‌ حفظ‌ كرده‌ است‌.
آن‌ چه‌ را پژوهش‌گران‌ به‌ عنوان‌ ویژگی‌های‌ ادبیات‌ شفاهی‌ تبویب‌ كرده‌اند، به‌ راحتی‌ می‌توان‌ در آثار و متون‌ ادب‌ شفاهی‌ فارسی‌ نیز مشاهده‌ كرد. در سطور بعد، به‌ برخی‌ از این‌ ویژگی‌ها كه‌ برجستگی‌ بیشتری‌ دارند، اشارهٔ‌ مختصری‌ خواهیم‌ كرد:
۱ــ مجهول‌ المؤلف‌ بودن‌:
متون‌ شفاهی‌، خلاف‌ آثار تألیفی‌ كه‌ حاصل‌ خلاقیت‌ فكر و ذهن‌ فرد معین‌ هستند، مؤلف‌ معین‌ و مشخص‌ ندارند. هیچ‌ یك‌ از قصه‌های‌ شفاهی‌ كه‌ در میان‌ مردم‌ ما رواج‌ دارند و حتی‌ «داستان‌های‌ عامیانه‌ فارسی‌» ۴ كه‌ شكل‌ مكتوب‌ آن‌ها نیز در دست‌ است‌، از مؤلف‌ معین‌ و مشخصی‌ برخوردار نیستند. دست‌ بالا نام‌ جامع‌ یا گزارشگر آن‌ها در مقدمه‌ یا متن‌ كتاب‌ ذكر شده‌ است‌. فی‌المثل‌ در داستان‌ سمك‌ عیار. از فردی‌ به‌ نام‌ «صدقهٔ‌ ابن‌ ابی‌ القاسم‌»، به‌ عنوان‌ راوی‌ یاد شده‌ و «فرامرز بن‌ خداد بن‌ عبداله‌ الكاتب‌ الارجانی‌» نیز خود را كاتب‌ یا جامع‌ آن‌ ذكر كرده‌ است‌.
در ابتدای‌ همین‌ كتاب‌، آمده‌ است‌ : «چنین‌ گوید جمع‌ كننده‌ این‌ كتاب‌ فرامرز بن‌...» این‌ عبارت‌، در جاهای‌ مختلف‌ كتاب‌ تكرار می‌شود. راوی‌ داستان‌ امیر ارسلان‌ نیز «نقیب‌ الممالك‌» و كاتب‌ آن‌ دختر ناصرالدین‌ شاه‌ بوده‌ است‌. بیشتر متون‌ شفاهی‌، حتی‌ آن‌ هایی‌ كه‌ در كتاب‌های‌ ادبی‌ نیز نقل‌ شده‌اند، با عبارت‌هایی‌ مشابه‌ موارد زیر شروع‌ می‌شوند: «حكایت‌ كرده‌اند »، «آورده‌اند »، «می‌گویند كه‌...» ، «چنین‌ شنیده‌ام‌» .
در ترانه‌ها و دوبیتی‌های‌ مردمی‌ نیز وضع‌ به‌ همین‌ صورت‌ است‌ بسیاری‌ از دو بیتی‌هایی‌ كه‌ به‌ نام‌ فایز، نجما، حسینا، ابن‌ لطیفا و... معروف‌ شده‌اند، ساخته‌ و پرداختهٔ‌ افراد دیگری‌ است‌. ضمن‌ این‌ كه‌ هویت‌ تاریخی‌ افراد مذكور نیز مورد تردید برخی‌ از پژوهشگران‌ قرار گرفته‌ است‌. افسانه‌ها نیز وضعیتی‌ خارج‌ از این‌ چارچوب‌ ندارند. هیچ‌ كس‌ نمی‌داند چه‌ كسی‌ اولین‌ بار افسانهٔ‌ معروف‌ «كره‌ اسب‌ دریایی‌» یا «ماه‌ پیشونی‌» را تعریف‌ كرده‌ است‌. آن‌ چه‌ مسلم‌ است‌، این‌ افسانه‌ها نیز مانند هر اثر هنری‌ و ادبی‌، اول‌ بار توسط‌ یك‌ نفر آفریده‌ شده‌اند، اما این‌ كه‌ آن‌ شخص‌ كی‌ بوده‌، بر ما معلوم‌ نیست‌ و علاوه‌ براین‌، در چنین‌ متن‌هایی‌، به‌ دلیل‌ آن‌ كه‌ طی‌ قرن‌های‌ متمادی‌ در میان‌ مردم‌ نقل‌ می‌شده‌اند، تغییر و تبدیل‌ فراوانی‌ صورت‌ گرفته‌ واز نظر شكل‌ و محتوا تراش‌خوردگی‌ قابل‌ تأملی‌ در آن‌ها انجام‌ پذیرفته‌ است‌.
متون‌ شفاهی‌ طی‌ قرن‌های‌ متمادی‌، از سینه‌ای‌ به‌ سینهٔ‌ دیگر منتقل‌ و متناسب‌ با هر دوره‌ای‌ قطعاتی‌ از آن‌ها كاسته‌ شده‌ و قطعاتی‌ نیز به‌ آن‌ها اضافه‌ گردیده‌ است‌. در حقیقت‌ ادبیات‌ شفاهی‌ به‌گونه‌ای‌ مداوم‌ در تطور و تحول‌ بود و همیشه‌ خود را معاصر می‌كرده‌ است‌. قسمتهایی‌ كه‌ با روح‌ زمانه‌ همخوانی‌ داشته‌اند، حفظ‌ شده‌ و آن‌ بخشهایی‌ كه‌ روح‌ زمانه‌ را در خود بازتاب‌ نمی‌داده‌ از میان‌ رفته‌اند. روایت‌های‌ هر زمانه‌ بیش‌ از هر چیز بیانگر روح‌، معرفت‌ و وجدان‌ عمومی‌ همان‌ زمانه‌ بوده‌اند. این‌ موضوع‌ را می‌توان‌ به‌ این‌ گونه‌ شرح‌ داد كه‌ روایان‌ هر دوره‌، به‌ رغم‌ آن‌ كه‌ قصه‌ها و حكایات‌ فراوانی‌ در سینه‌ داشته‌اند، در شرایط‌ و موقعیت‌ ویژه‌، قصه‌ هایی‌ را برای‌ روایت‌ انتخاب‌ می‌كرده‌اند كه‌ بر اساس‌ درك‌ خودشان‌، با زمانه‌ تطابق‌ بیشتری‌ داشته‌اند.
فی‌المثل‌، اگر قصه‌هایی‌ را كه‌ مشدی‌ گلین‌ خانم‌ برای‌ الول‌ ساتن‌ تعریف‌ كرده‌ است‌، در نظر بگیریم‌، متوجه‌ خواهیم‌ شد قصه‌ هایی‌ كه‌ در آن‌ها از تجارت‌ و تاجر سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌، نسبت‌ به‌ سایر روایت‌ها درصد نظر گیرتری‌ را تشكیل‌ می‌دهند. با توجه‌ به‌ اهمیت‌ تجارت‌ و هم‌ چنین‌ تجار در آن‌ دوره‌ می‌توان‌ این‌ موضوع‌ را توجیه‌ كرد. اولریش‌ مارزلف‌ در مقدمهٔ‌ كتاب‌ قصه‌های‌ مشدی‌ گلین‌ خانم‌، نوشته‌ است‌: «الول‌ ساتن‌ حدود قصه‌ هایی‌ را كه‌ مشهدی‌ گلین‌ خانم‌ در گنجینهٔ‌ حافظه‌ داشته‌، بیش‌ از یك‌ هزار متن‌ برآورد كرده‌ بود.» ۵
در حقیقت‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ مشهدی‌ گلین‌ خانم‌ (یا هر راوی‌ و قصه‌ گویی‌)، با تأثیر از جامعه‌ و مناسبات‌ آن‌، از میان‌ مجموعهٔ‌ متونی‌ كه‌ در حافظه‌ داشته‌، دست‌ به‌ انتخاب‌ زده‌ است‌. از این‌رو، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ آفرینش‌ و حفظ‌ ادبیات‌ شفاهی‌، حاصل‌ كار گروهی‌ در هر جامعه‌ای‌ است‌. به‌ نظر می‌رسد آن‌ چه‌ لوسین‌ گلدمن‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «فاعل‌ جمعی‌» در آفرینش‌ آثار ادبی‌ یاد می‌كند. در ارتباط‌ با ادبیات‌ شفاهی‌ مصداق‌ می‌یابد.
۲ــ شكل‌ انتقال‌
خلاف‌ ادبیات‌ تألیفی‌، شكل‌ اصلی‌ انتقال‌ ادبیات‌ شفاهی‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر به‌ صورت‌ شفاهی‌ یا آن‌ گونه‌ كه‌ مصطلح‌ است‌، سینه‌ به‌ سینه‌ انجام‌ می‌گیرد. این‌ موضوع‌، زمینه‌ ساز شكل‌گیری‌ روایت‌های‌ متنوع‌ و متفاوت‌ از یك‌ متن‌ معین‌ اعم‌ از افسانه‌، حكایت‌، لطیفه‌ و داستان‌ بلند شده‌ است‌. كم‌تر متن‌ شفاهی‌ می‌توان‌ سراغ‌ گرفت‌ كه‌ دو روایت‌ آن‌، در همهٔ‌ اجزا به‌ یكدیگر شباهت‌ داشته‌ باشند. فی‌ المثل‌، از كره‌ اسب‌ دریایی‌ ده‌ها روایت‌ و از افسانهٔ‌ معروف‌ ماه‌ پیشونی‌، تا اندازه‌ای‌ كه‌ نگارنده‌ اطلاع‌ دارد، بیش‌ از شش‌ صد روایت‌ در ایران‌ ثبت‌ و ضبط‌ شده‌ است‌. قریب‌ به‌ اتفاق‌ این‌ روایت‌ها در ژرف‌ ساخت‌ و خطوط‌ كلی‌، تفاوتی‌ اساسی‌ با هم‌ ندارند، اما شكل‌ بیان‌ اجزا و روساخت‌ آن‌ها تفاوت‌های‌ مهمی‌ دارند.
این‌ موضوع‌، حتی‌ در ارتباط‌ با آن‌ دسته‌ از متن‌های‌ شفاهی‌ كه‌ به‌ كتابت‌ در آمده‌اند. نیز مصداق‌ دارد. استاد دكتر محمد جعفر محجوب‌ دراین‌ باره‌ می‌نویسد: «علت‌ این‌ گونه‌ اختلاف‌ها را به‌ آسانی‌ می‌توان‌ دریافت‌. هر نقال‌ و قصه‌ خوانی‌ به‌ سلیقهٔ‌ خویش‌ و طبق‌ روشی‌ كه‌ از استاد خود آموخته‌ است‌ ، تكیه‌ كلام‌ها و چاشنی‌های‌ خاصی‌ برای‌ آب‌ و رنگ‌ دادن‌ به‌ داستان‌ ، در دسترس‌ دارد و اگر دست‌ به‌ تحریر قصه‌ای‌ برد ، حوادث‌ و سرگذشت‌ها را با همان‌ گونه‌ پیرایه‌ها و شاخ‌ و برگ‌ها كه‌ به‌ یاد دارد ، می‌نویسد واز این‌ روی‌ داستان‌ واحد ، تحریرهای‌ گوناگون‌ می‌یابد». ۶
بنابراین‌ اختلاف‌ روایت‌ در متون‌ شفاهی‌، به‌ عوامل‌ گوناگون‌ از جمله‌ جنس‌، سن‌ و شغل‌ را وی‌ مخاطب‌ یا مخاطبان‌ وزمان‌ روایت‌ بستگی‌ دارد. هر یك‌ از این‌ عوامل‌، تأثیر به‌ سزایی‌ روی‌ روایت‌ برجای‌ می‌گذارد. فی‌ المثل‌، چنان‌ چه‌ در یك‌ مجلس‌ قصه‌ گویی‌، كودكان‌ و نوجوانان‌ حضور داشته‌ باشند، راوی‌ از به‌ كار بردن‌ كلمات‌ «ركیك‌» ضمن‌ روایت‌ خودداری‌ می‌كند. قصه‌های‌ «اروتیك‌» را مردان‌ برای‌ مخاطبان‌ مرد و راویان‌ زن‌ برای‌ مخاطبان‌ زن‌ روایت‌ می‌كنند.
سن‌ راوی‌، در روایت‌ هم‌ تأثیرات‌ خاصی‌ بر جای‌ می‌گذارد.
ذكر تجربه‌ای‌ شخصی‌ در این‌ زمینه‌ را برای‌ این‌ بحث‌ بی‌ فایده‌ نمی‌دانم‌. چند سال‌ پیش‌، در یكی‌ از روستاهای‌ خوزستان‌ مهمان‌ خانوادهٔ‌ گسترده‌ای‌ بودم‌ كه‌ سه‌ نسل‌ آن‌ در كنار هم‌ زندگی‌ می‌كردند.
پدر بزرگ‌ خانواده‌ كه‌ تقریباً هشتاد سال‌ داشت‌ روایتی‌ از قصهٔ‌ «خسته‌ خمار و بی‌بی‌ مهرنگار» (تیپ‌ ۴۲۵ در كاتالوك‌ آرنه‌ و تامپسون‌) را برایم‌ روایت‌ كرد. چند ساعت‌ بعد، از پسر او كه‌ قریب‌ پنجاه‌ و پنج‌ سال‌ عمر داشت‌، درخواست‌ كردم‌ كه‌ همان‌ قصه‌ را روایت‌ كند. روز بعد هم‌ با به‌ كارگیری‌ ترفندهای‌ فراوان‌، موفق‌ شدم‌ فرزند همین‌ شخص‌ را كه‌ بیش‌ از سی‌ سال‌ از عمرش‌ می‌گذشت‌، راضی‌ به‌ قصه‌گویی‌ كنم‌. ضمن‌ قصه‌گویی‌، از او خواهش‌ كردم‌ به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ صدای‌ پدر بزرگ‌ او به‌ خوبی‌ ضبط‌ نشده‌ است‌، قصهٔ‌ مذكور را برایم‌ روایت‌ كند. وقتی‌ هر سه‌ روایت‌ را مقایسه‌ كردم‌، نتیجه‌، بسیار جالب‌ و در عین‌ حال‌ غیر قابل‌ باور بود. فقط‌ با مقایسه‌ دقیق‌ روایت‌ها امكان‌ پی‌ بردن‌ به‌ اختلاف‌ آن‌ها وجود داشت‌. تعابیر، اصطلاحات‌ و حتی‌ واژهای‌ هر سه‌ روایت‌ تا حدود فراوانی‌ با هم‌ تفاوت‌ داشتند. هر یك‌ از راویان‌ بر بخشی‌ متفاوت‌ از قصه‌ تأكید می‌كردند. پدر بزرگ‌ خانواده‌ برای‌ بیان‌ زیبایی‌ بی‌بی‌ مهرنگار، او را به‌ « قطرهٔ‌ باران‌ »توصیف‌ می‌كرد. در صورتی‌ كه‌ توصیفات‌ دو راوی‌ دیگر بسیار ساده‌تر و ابتدایی‌ بود. به‌ هر حال‌ این‌ عوامل‌ در روایت‌ تأثیرات‌ معینی‌ دارند كه‌ باید به‌ آن‌ها توجه‌ نمود.
نگارنده‌ بخشی‌ از تجارب‌ خود را در زمینه‌ شیوهٔ‌ قصه‌ گویی‌ مردم‌ جنوب‌ تدوین‌ كرده‌ كه‌ امیدوار است‌ به‌ زودی‌ در همین‌ نشریه‌ به‌ چاپ‌ برساند.
تأثیر داوری‌، محیط‌ اجتماعی‌ و مخاطب‌ بر كیفیت‌ روایت‌ در نقالی‌ها و داستان‌پردازی‌های‌ گذشته‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد.
در كتاب‌ طراز طراز الاخبار موضوع‌ اختلاف‌ روایتهای‌ یك‌ قصه‌ و عوامل‌ مؤثر در آن‌ تشریح‌ شده‌ است‌. این‌ كتاب‌ كه‌ یكی‌ از آثار بی‌نظیر و منحصر به‌ فرد در زمینه‌ چگونگی‌ فن‌ قصه‌گویی‌ و نقالی‌ است‌ در قرن‌ یازدهم‌ هجری‌ توسط‌ عبدالنبی‌ فخرالزمانی‌ (نویسندهٔ‌ تذكرهٔ‌ میخانه‌) و به‌ توصیهٔ‌ اكبرشاه‌ گوررگانی‌ تألیف‌ شده‌ است‌. هدف‌ اصلی‌ فخرالزمانی‌ از تألیف‌ این‌ كتاب‌ آن‌گونه‌ كه‌ خود او گفته‌ است‌ شرح‌ آداب‌ خواندن‌ قصهٔ‌ امیر حمزه‌ بوده‌ تا «قصه‌ خوانان‌ را دستوری‌ باشد». اما آنچه‌ را شرح‌ می‌دهد، در بسیاری‌ موارد، ناظر بر فنون‌ عام‌ قصه‌گویی‌ در زمان‌ مؤلف‌ است‌. مؤلف‌ به‌ سه‌ شیوهٔ‌ قصه‌گویی‌ در زمان‌ خود اشاره‌ می‌كند. اول‌، به‌ طرز اهل‌ ایران‌، دوم‌ به‌ روش‌ مردان‌ توران‌ و سیّم‌ به‌ قانون‌ هندوستان‌» نكتهٔ‌ جالب‌ این‌ است‌ كه‌ وی‌ می‌گوید به‌ دلیل‌ آن‌ كه‌ به‌ روم‌ سفر نكرده‌ است‌ شیوه‌ قصه‌گویی‌ آنها را شرح‌ نمی‌دهد.استاد محمد جعفر محجوب‌ كه‌ نخستین‌ بار به‌ شكل‌ تفصیلی‌ این‌ اثر را معرفی‌ كرده‌ دربارهٔ‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ها می‌نویسدك‌ «ممكن‌ است‌ این‌ سخنان‌ در نظر خوانندهٔ‌ ناآشنا كلی‌ و مبهم‌ جلوه‌ كند. اما برای‌ درست‌ فهمیدن‌ گفته‌های‌ عبدالنبی‌ باید كتابهای‌ قصه‌ای‌ را كه‌ به‌ هر یك‌ از این‌ سه‌ روش‌ و به‌ دست‌ قصه‌خوانان‌ هر یك‌ از این‌ سه‌ ناحیه‌ نوشته‌ شده‌ از نظر گذرانید.» ۷
و سپس‌ سه‌ تحریر مختلف‌ از ابومسلم‌ را با همدیگر مقایسه‌ كرده‌ و ادامه‌ می‌دهد: «با یك‌ نظر به‌ هر یك‌ از این‌ سه‌ نسخه‌ می‌توان‌ تفاوت‌ آشكار آن‌ را با نسخه‌های‌ دیگر تشخیص‌ داد.» ۸
خوشبختانه‌ استاد دكتر محمدرضا شفیعی‌ كد ـــــ این‌ كتاب‌ را تصحیح‌ و آماده‌ انتشار نموده‌ است‌.
۳ــ خاستگاه‌:
خاستگاه‌ و منشأ تدوین‌ متون‌ شفاهی‌ را نمی‌توان‌ به‌ یك‌ منطقهٔ‌ محدود جغرافیایی‌ مانند خراسان‌، گیلان‌ یا خوزستان‌ منسوب‌ كرد. فی‌ المثل‌ ، با ضبط‌ روایتی‌ از قصهٔ‌ « ماه‌ پیشونی‌» در خوزستان‌، نمی‌توان‌ آن‌ را «قصه‌ای‌ خوزستانی‌» نامید (آن‌ چه‌ متأسفانه‌ در ایران‌ رایج‌ است‌). زیرا اولاً مرزبندی‌های‌ جغرافیایی‌ و نیز تقسیم‌ بندی‌های‌ استانی‌، موضوعی‌ بسیار متأخر است‌ كه‌ بیش‌ از هر چیز برای‌ تسهیل‌ امور حكومتی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. تا مدتی‌ پیش‌ از این‌، استانی‌ به‌ نام‌ «گلستان‌» وجود نداشت‌ و شهرهای‌ آن‌ جزو استان‌ مازندران‌ بودند.
یا این‌ كه‌ بخشی‌ از استان‌ خوزستان‌ تا پیش‌ از تقسیمات‌ دورهٔ‌ پهلوی‌. «سر جمع‌ حكومت‌» فارس‌ محسوب‌ می‌شدند. دیگر این‌ كه‌ چنین‌ انتساب‌های‌ غیر علمی‌، به‌ معنای‌ چشم‌ بستن‌ بر یك‌ مقولهٔ‌ بسیار مهم‌ به‌ نام‌ مهاجرت‌ قصه‌هاست‌. همان‌ گونه‌ كه‌ در جایی‌ دیگر نوشته‌ام‌، برای‌ آن‌ كه‌ قصه‌ای‌ را قصهٔ‌ منطقه‌ای‌ محسوب‌ كنیم‌. باید ساختار و اجزای‌ آن‌ قصه‌ با ساختارهای‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌، جغرافیایی‌، فرهنگی‌ و... آن‌ منطقه‌ تطابق‌ و توازن‌ داشته‌ باشد. برای‌ مثال‌، از قصه‌های‌ «كره‌ دریایی‌»، «نارنج‌ و ترنج‌»، «ماه‌ پیشونی‌»، «سنگ‌ صبور»، «بلبل‌ سرگشته‌»، «جان‌ تیغ‌» و... روایت‌های‌ كما بیش‌ مشابهی‌ در نقاط‌ مختلف‌ كشور وجود دارد (نا گفته‌ پیداست‌ كه‌ بحث‌ من‌ در بارهٔ‌ روایت‌های‌ كما بیش‌ مشابه‌ است‌. زیرا روایت‌ هایی‌ كه‌ تفاوت‌های‌ چشمگیری‌ نیز با هم‌ دیگر دارند، در شهرها و مناطق‌ مختلف‌ وجود دارد). آیا پژوهشگر فرهنگ‌ عامه‌، مجاز است‌ كه‌ هر یك‌ از این‌ روایت‌های‌ مشابه‌ را به‌ یك‌ منطقه‌ خاص‌ منسوب‌ كند ؟
در استان‌هایی‌ مانند خوزستان‌ كه‌ مناطقی‌ مهاجرپذیر هستند، ممكن‌ است‌ پژوهشگر قصه‌های‌ شفاهی‌، قصه‌ای‌ را ضبط‌ كند كه‌ هم‌وطنی‌ غیر خوزستانی‌ فی‌ المثل‌ بلوچ‌، كرد یا گیلك‌ قبلا برای‌ راوی‌ بیان‌ كرده‌ یا این‌ كه‌ خود راوی‌، در سفر و حضر از زبان‌ كسی‌ دیگر آن‌ را شنیده‌ باشد. ۷
این‌ موضوع‌ نه‌ فقط‌ در ارتباط‌ با قصه‌ها، بلكه‌ دربارهٔ‌ سایر ژانرهای‌ شفاهی‌ نیز قابل‌ تعمیم‌ است‌.
دوبیتی‌ها، ترانه‌ها و لالایی‌ها نیز دارای‌ همین‌ ویژگی‌ها هستند. به‌ دو بیتی‌ زیر كه‌ در خراسان‌ ضبط‌ شده‌، توجه‌ كنید:
از ای‌ كوچه‌ گذر كردی‌ بری‌ چه‌ دل‌ زارم‌ بتر كردی‌ بری‌ چه‌
بروی‌ زخم‌ خو ] د [ خوابیده‌ بودم‌ تو زخمم‌ تازه‌تر كردی‌ بری‌ چه‌ ۸
اكنون‌ آن‌ را با این‌ دو بیتی‌ كه‌ در فارس‌ ضبط‌ شده‌ است‌، مقایسه‌ كنید:
از این‌ كوچه‌ گذر كردی‌ برای‌ چه‌ دل‌ تنگم‌ خبر كردی‌ برای‌ چه‌
بروی‌ زخم‌ خود خوابیده‌ بودم‌ تو زخمم‌ تازه‌تر كردی‌ برای‌ چه‌ ۹
البته‌ از این‌ مقایسه‌، نباید این‌ نتیجه‌ را گرفت‌ كه‌ ضبط‌ و ثبت‌ روایت‌های‌ متفاوت‌ یك‌ متن‌ شفاهی‌، غیر ضروری‌ است‌. تأكید بنده‌ آن‌ است‌ كه‌ خاستگاه‌ متون‌ شفاهی‌ را نمی‌توان‌ به‌ مناطق‌ جغرافیایی‌ خاصی‌ محدود كرد. به‌ گمان‌ من‌ متون‌ شفاهی‌ را باید در محدوده‌ای‌ بسیار فراتر از یك‌ استان‌، متن‌ منطقه‌ای‌ نامید. محدوده‌ای‌ كه‌ می‌تواند یك‌ حوزهٔ‌ تمدنی‌ را شامل‌ گردد یا دست‌ بالا محدود به‌ مرزهای‌ ملی‌ یك‌ كشور باشد.
۴ــ تكرار
یكی‌ دیگر از ویژگی‌های‌ متون‌ شفاهی‌، موضوع‌ تكرار است‌. در مجموعهٔ‌ ادبیات‌ شفاهی‌ یك‌ قوم‌ یا ملت‌ و به‌ عبارت‌ دقیق‌تر، در محدودهٔ‌ یك‌ حوزه‌ تمدنی‌ خاص‌، بن‌ مایه‌ها و موضوعات‌ معینی‌ را می‌توان‌ نشان‌ داد كه‌ به‌ گونه‌ای‌ مداوم‌ در آن‌ متون‌ تكرار می‌شوند. فی‌ المثل‌، در حوزه‌ تمدنی‌ ایران‌ و در قسمت‌ متون‌ روایی‌ آن‌، می‌توان‌ به‌ بن‌های‌ تكرار شوندهٔ‌ زیر اشاره‌ كرد :
▪ موفقیت‌ فرزندان‌ كوچكتر و حسادت‌ برادران‌ و خواهران‌ بزرگتر نسبت‌ به‌ آنها.
▪ عاشق‌ شدن‌ قهرمان‌ با شنیدن‌ اوصاف‌ دختر پادشاه‌ كشوری‌ دیگر.
▪ مبارزهٔ‌ مار سفید و مار سیاه‌ و نجات‌ دادن‌ مار سفید توسط‌ رهگذری‌ كه‌ معمولاً فقیر و درویش‌ است‌.
▪ وجود پادشاهی‌ كه‌ به‌ رغم‌ پیری‌، فاقد فرزند (به‌ ویژه‌ پسر) است‌.
▪ وجود درویشی‌ كه‌ با دادن‌ میوهٔ‌ شفا بخش‌، مشكل‌ نازایی‌ زن‌ پادشاه‌ را حل‌ می‌كند.
▪ حضور پریان‌ در جلد كبوتر و راهنمایی‌ قهرمانان‌ افسانه‌ها
▪ عاشق‌ شدن‌ شاهزاده‌ در خواب‌
در متون‌ نظم‌، مانند دو بیتی‌ها نیز می‌توان‌ به‌ بن‌مایه‌ هایی‌ مانند «غربت‌» و «یار بی‌ وفا» اشاره‌ كرد.
بن‌ مایه‌های‌ تكراری‌ نه‌ فقط‌ در مجموعهٔ‌ متون‌ شفاهی‌ یك‌ حوزهٔ‌ فرهنگی‌ قابل‌ مشاهده‌ هستند بلكه‌ در یك‌ متن‌ واحد می‌توان‌ تكرار آن‌ها را تشخیص‌ داد. فی‌ المثل‌، دستبرد دیو به‌ باغ‌ پادشاه‌ برای‌ دزدیدن‌ سیب‌. این‌ موضوع‌ در داستان‌های‌ بلندی‌ مانند سمك‌ عیار، ابوملسم‌ نامه‌ و داراب‌نامه‌ نیز وجود دارد. مانند شبروی‌های‌ مكرری‌ كه‌ سمك‌ انجام‌ می‌دهد. جنگ‌های‌ مداوم‌ و پی‌ در پی‌ امیر ارسلان‌ با «كفار» و كشتن‌ آنها، از دیگر نمونه‌هایی‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ نام‌ برد.
به‌ این‌ موضوع‌، یعنی‌ تكرار، بسیاری‌ از پژوهندگان‌ ادیبان‌ شفاهی‌ اشاره‌ كرده‌اند. فی‌المثل‌، ایتالو كالوینو كه‌ خود سال‌ها در زمینهٔ‌ افسانه‌های‌ ایتالیایی‌ تحقیق‌ كرده‌ است‌، در این‌ باره‌ می‌نویسد: «فن‌ سنت‌ شفاهی‌ در سنت‌ عامیانه‌... بر تكرارها تأكید دارد. مثل‌ وقتی‌ كه‌ در قصه‌ اتفاقات‌ مشابهی‌ توسط‌ آدم‌های‌ مختلف‌ می‌افتد.» ۱۰
۵ــ سرگرم‌ كنندگی‌
یكی‌ از اهداف‌ روایت‌ در ژانرهای‌ متفاوت‌ ادبیات‌ شفاهی‌، سر گرم‌ كردن‌ شنونده‌ و مخاطب‌، رفع‌ خستگی‌ و ایجاد نشاط‌ در میان‌ شنوندگان‌ و پر كردن‌ اوقات‌ فراغت‌ و بی‌ كاری‌ آن‌ هاست‌.
نگارنده‌ در موارد فراوان‌، از زبان‌ راویان‌ متفاوت‌ جمله‌ای‌ قریب‌ به‌ این‌ مضمون‌ شنیده‌ است‌: «این‌ حكایت‌ها و قصه‌ها را در زمان‌های‌ بی‌ كاری‌، برای‌ مشغولیت‌ نقل‌ می‌كردیم‌». این‌ را بسیاری‌ از چوپانان‌، پیر مردان‌ و پیر زنان‌ با الفاظ‌ و عبارت‌های‌ متفاوت‌ نقل‌ كرده‌اند.
خواندن‌ ترانه‌ را در ضمن‌ كارهای‌ سنگین‌ كه‌ استاد پناهی‌ سمنانی‌، از آن‌ها با تعبیر زیبای‌ «كار آوا» یاد می‌كند، باید در ردیف‌ همین‌ ویژگی‌ به‌ شمار آورد.
در كتاب‌های‌ تاریخ‌ و قصه‌، بارها به‌ وجود قصه‌گویان‌ و مغنیانی‌ در دربارها اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ «برای‌ رفع‌ ملال‌ خاطر و انبساط‌ سلطان‌، قصه‌ یا حكایتی‌ را روایت‌ كرده‌ یا ترانه‌ای‌ خوانده‌اند.» در هزار و یك‌ شب‌، به‌ گونه‌ای‌ مكرر به‌ این‌ موضوع‌ در ارتباط‌ با هارون‌ الرشید اشاره‌ شده‌ است‌.
۶ــ زبان‌:
ویژگی‌ دیگر ادبیات‌ شفاهی‌، زبان‌ آن‌ است‌. این‌ زبان‌، همان‌ زبان‌ گفتاری‌ مردم‌ است‌ كه‌ قدما به‌ آن‌ «زبان‌ اهل‌ سوق‌» می‌گفتند. همان‌ زبان‌ زنده‌ای‌ كه‌ مردم‌ در بازارها و گذرها از آن‌ به‌ عنوان‌ وسیلهٔ‌ ارتباط‌ استفاده‌ می‌كنند.
این‌ ویژگی‌ در آن‌ دسته‌ از متون‌ شفاهی‌ كه‌ به‌ كتابت‌ نیز در آمده‌اند، كاملاً حفظ‌ شده‌ است‌.در این‌ متون‌ « جمله‌ها ساده‌ و كوتاه‌ و گاه‌ بریده‌ بریده‌ است‌. اغلب‌ در آن‌ واژه‌ها و گاه‌ افعال‌ تكرار می‌شود... تعبیرهای‌ مجازی‌ كه‌ در آن‌ به‌ كار می‌رود ، دور از ذهن‌ و پیچیده‌ نیست‌ و در همان‌ حدی‌ است‌ كه‌ مردم‌ عادی‌ ، هنگام‌ گفتگو گو اغلب‌ به‌ صورت‌ كنایه‌ یا ضرب‌ المثل‌ به‌ كار می‌برند.» ۱۱
غلبهٔ‌ زبان‌ گفتاری‌ در این‌ متون‌ مكتوب‌، به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ استاد زنده‌ یاد دكتر محمد جعفر محجوب‌، دربارهٔ‌ آن‌ها نوشته‌ است‌: «بدین‌ ترتیب‌، به‌ جرأت‌ تمام‌ می‌توان‌ در علم‌ سبك‌شناسی‌ ، در برابر سبك‌ خواص‌ ، به‌ سبك‌ عوام‌ قایل‌ شد و قبل‌ از هر گونه‌ تقسیم‌ بندی‌ سبك‌ها ، نخست‌ آن‌ها را به‌ این‌ دو قسمت‌ بزرگ‌ و متمایز از یك‌ دیگر تقسیم‌ كرد. ۱۴
استاد محجوب‌ از این‌ كه‌ در كتاب‌های‌ رسمی‌ سبك‌شناسی‌ به‌ این‌ موضوع‌ توجه‌ نشده‌، ابراز تأسف‌ می‌كند.
۷ــ آموزش‌
آموزش‌ و انتقال‌ تجارب‌ انسانی‌ به‌ دیگران‌ و به‌ ویژه‌ به‌ فرزندان‌، از دیگر ویژگی‌های‌ ادبیات‌ شفاهی‌ است‌. این‌ ویژگی‌ از اهمیتی‌ یك‌سان‌ در ژانرهای‌ متفاوت‌ این‌ ادبیات‌ برخوردار نیست‌.
در برخی‌ از آنها هدف‌ آموزشی‌، به‌ صورت‌ آشكار قابل‌ تشخیص‌ است‌ و در بعضی‌ دیگر، این‌ هدف‌ پنهان‌ به‌ نظر می‌رسد.
شاید بهتر باشد كه‌ این‌ موضوع‌ را در بحث‌ كاركردهای‌ ادبیات‌ شفاهی‌ ارزیابی‌ كنیم‌.به‌ دلیل‌ آن‌ كه‌ نگارنده‌ قصد دارد به‌ این‌ موضوع‌ در مبحث‌ افسانه‌ها به‌ صورت‌ تفصیلی‌ بپردازد، در اینجابه‌ صورت‌ مختصر از كنار آن‌ می‌گذرد.
پی‌ نوشت‌:
۱ــ پراب‌، ولادیمیر: ریخت‌شناسی‌ قصه‌های‌ پریان‌، ترجمهٔ‌ فریدون‌ بدره‌ای‌، انتشارات‌ توس‌ ۱۳۶۸
گفتنی‌ است‌ كه‌ دكتر بدره‌ای‌، چند مقالهٔ‌ دیگر از پراپ‌ ترجمه‌ كرده‌ كه‌ به‌ صورت‌ كتابی‌ مستقل‌ تحت‌ عنوان‌ «ریشه‌های‌ تاریخی‌ قصه‌های‌ پریان‌» به‌ وسیله‌ انتشارات‌ توس‌ منتشر شده‌ است‌. مترجم‌ برهر دو كتاب‌ مقدمه‌هایی‌ فاضلانه‌ نوشته‌ است‌ كه‌ برای‌ علاقه‌مندان‌ ادبیات‌ شفاهی‌، نكات‌ بسیار مهمی‌ در بر دارند.
۲- Hector chadwick and nora k. chadwick The Growth of literature . ۳ vols cambridge.
۳ــ رشد ادبیات‌ (جلد اول‌) انتشارات‌ علمی‌ فرهنگی‌ ۱۳۶۷
۴ــ «داستان‌های‌ عامیانه‌ فارسی‌»، عنوانی‌ است‌ كه‌ استاد زنده‌ یاد دكتر محمد جعفر محجوب‌، برداستان‌هایی‌ مانند سمك‌ عیار، داراب‌نامه‌ها، ابومسلم‌ نامه‌ و.. نهاده‌ بود.
۵ــ ساتن‌، الول‌: قصه‌های‌ مشدی‌ گلین‌ خانم‌، به‌ كوشش‌ اولریش‌ مارزلف‌، سید احمد وكیلیان‌، آذر امیر حسینی‌ نیتهامر، نشر مركز ۱۳۷۴ مقدمهٔ‌ اولریش‌ مارزلف‌ صفحه‌ ۱۴
۶ــ محجوب‌، دكتر مجمد جعفر: ادبیات‌ عامیانهٔ‌ ایران‌ (ج‌ اول‌) به‌ كوشش‌ دكتر حسن‌ ذوالفقاری‌، نشر چشمه‌، ۱۳۸۲، صفحه‌ ۵۹۷
۷ــ منبع‌ پیشین‌ ج‌ ۲ ص‌ ۱۰۹۳
۸ــ همان‌ ص‌ ۱۰۹۴
۹ــ كتاب‌ ماه‌ ادبیات‌ و فلسفهٔ‌ شماره‌ ۶۳، دی‌ ماه‌ ۱۳۸۱، صفحه‌ ۱۱۲ مقالهٔ‌ «افسانه‌های‌ گیلان‌»
۱۰ــ میهن‌ دوست‌، محسن‌: كله‌ فریاد (ترانه‌ هایی‌ از خراسان‌)، نشر گل‌ آذین‌ ۱۳۸۰، صفحه‌ ۲۴
۱۱ــ ترانه‌های‌ محلی‌ فارس‌، گردآوری‌: صادق‌ همایونی‌، انتشارات‌ بنیاد فارس‌شناسی‌. شیراز ۱۳۷۹، صفحه‌ ۲۲۵
۱۲ــ كالوینو، ایتالو: شش‌ یادداشت‌ برای‌ هزارهٔ‌ بعد، ترجمه‌ لیلی‌ گلستان‌، كتاب‌ مهناز، صفحه‌ ۵۰
۱۳ــ میر صادقی‌، جمال‌ و میمنت‌: واژه‌ نامهٔ‌ هنر داستان‌ نویسی‌، كتاب‌ مهناز، ۱۳۷۷، صفحه‌ ۲۶۱
۱۴ــ منبع‌ شماره‌ ۶، صفحه‌ ۵۹۷
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی