چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


هنر از دریچه فلسفه


هنر از دریچه فلسفه
اندیشمندان در هر دوره ای پیرامون مباحث مختلفی اظهارنظر می كنند، در واقع یكی ازكاركردهای ذهن تحلیلگر و صاحب اندیشه متعالی این است كه در باب موضوعات مختلف اظهارنظر می كند، همچنین فلاسفه در دوره های مختلف در این حوزه ها اظهار نظراتی داشته اند. یكی از مباحثی كه از دریچه نگاه دقیق اندیشمندان پوشیده نمانده است مسأله «هنر» است. «هنر» از دیرباز تاكنون نقطه مشترك بسیاری از اظهار عقیده ها بوده است، چنان كه اگر به دقت تاریخ اندیشه در مشرق و مغرب زمین را بكاویم به نكات قابل توجهی از این اتفاق خاص انسانی دست خواهیم یافت.
● افلاطون
یكی از اندیشمندانی كه سیر تفكر در جهان فلسفه وامدار اوست، افلاطون است، اندیشمندی كه ما مضی اندیشه اش هنوز در بسترهای آكادمیك فلسفه در جهان در حال بررسی و تحلیل است. وی در «محاوره ها»یش نخستین مباحث را پیرامون «هنر» مطرح كرده است. البته واژه «هنر» برگردان Technai «تخنه» است كه تعبیرهای دیگری از جمله صنعت (هنر) یا هنر درمان یا هنر تعلیم را هم زیر مجموعه خود می دارد. دلیل این كه در یونان باستان اصطلاح «هنر» به معنای امروزی جایگاه قابل توجهی نداشت این بود كه آن ها «هنر» را پدیده ای «قائم به ذات» به شمار نمی آوردند. مثلاً شعر و نمایشنامه هایی كه در آن دوران نوشته و اجرا می شود فقط جهت تزكیه بود و كاملاً طبق اصول و برنامه ریزی مورد اجرا قرار می گرفت. در صورتی كه این هنرها می توانند كاركردهای دیگری نیز داشته باشند. كاركردهایی هنری كه به تكامل وضعیت هنری شان هم یاری رساند. درباره موسیقی و مجسمه سازی هم همین اتفاق رخ می داد. این هنرها جنبه ای مدنی و اجتماعی داشتند و از آن ها برای مراسم آئینی استفاده می كردند.
پس از افلاطون نظریه ای از اندیشه های او در ارسطو جان گرفت كه به آن «نظریه تقلیدی» mimetic theory می گفتند. افرادی كه پس از افلاطون اندیشه های او در باب هنر را بررسی كردند معتقدند: «هنر» در معنای افلاطونی همان «تقلید یا محاكات» است. «تقلید» از اشیا، رویدادها و پدیده هایی از این دست و چون هنر «تقلید» صرف است نباید حضور پررنگی در زندگی انسان ها داشته باشد. افلاطون معتقد است: هنر تقلیدی ۲ درجه زیر واقعیت است و چنین تولیدی بدون هیچ معرفتی از حقیقت بسیار آسان است زیرا شباهت محض است نه واقعیت، در كتاب تاریخ فلسفه نوشته فردریك كاپلستون در باب اعتقادات افلاطون به هنر آمده است: «افلاطون اعتراف می كند كه نظر عمومی درباره هنر و موسیقی این است كه وجود آنها برای لذت دادن است، لیكن این نظری است كه افلاطون با آن موافق نیست. یك شیء فقط وقتی می تواند با معیار لذت داوری شود كه متضمن هیچ فایده یا حقیقت یا «شباهتی» (اشاره به تقلید) نباشد.
● ارسطو
هنر در نظر ارسطو تكمیل كار طبیعت است، او می گوید: هنر هدفش تكمیل كار طبیعت مثلاً تولید ابراز است، زیرا طبیعت، انسان را برای انجام كار تنها مجهز به دست كرده است. هنر در عالمی تخیلی آفریده می شود كه «تقلید»ی است از عالم واقعی و این «تقلید» در نظر ارسطو مانند افلاطون اهانت آمیز نیست. حتی ارسطو در «بوطیقا»یش كه رساله ای است در باب فن شعر می نویسد: شعر چیزی است فلسفی تر و مهم تر از تاریخ، زیرا گزارش های آن بیشتر از نوع كلیات است در صورتی كه گزارش های تاریخ از نوع فردیات است. او با این توضیح به سخن خود ادامه می دهد كه منظورش از یك گزارش فردی این است كه مثلاً فلانی چه كرد یا با او چه كردند و منظورش از گزارش كلی این است كه فلان نوع انسان احتمالاً یا ضرورتاً چه می گوید یا چه می كند؟ بنابراین وظیفه شاعر توصیف امری نیست كه اتفاق افتاده است بلكه توصیف آن گونه امری است كه ممكن است اتفاق افتد. ارسطو حتی می گوید برای شاعر بهتر است چیزی را كه محتمل اما غیرممكن است توصیف كند تا چیزی را كه ممكن اما غیرمحتمل است. ارسطو همچنین در باب موسیقی معتقد است این هنر تقلیدی ترین هنرهاست و می گوید هنر تصویری تنها حالات روانی یا اخلاقی را از طریق عوامل خارجی مانند اشارات، حركات دست و سر یا رنگ رخساره نشان می دهد در صورتی كه الحان موسیقی تقلید و محاكات حالات اخلاقی را در خود دارند.
در میان اندیشمندان آن هایی كه غالباً در پژوهش های مربوط به نظریه هنر یا فرهنگ دیداری تأملاتی داشتند عبارتند از كانت، هگل، وازاری، افلاطون، وینكلمان و... از میان آن ها به اندیشه های جورجو وازاری اشاره می كنیم.
● جورجو وازاری
در كتاب نویسندگان برجسته قلمرو هنر درباره او آمده است: «اغلب از جورجو وازاری به عنوان پدر تاریخ هنر یاد كرده اند. او كه خود نقاش، معمار بود، بیش از هر چیز دیگر به سبب تألیف كتاب «زندگی نامه»های برجسته ترین معماران، نقاشان و پیكره تراشان به شهرت رسیده است. در برداشت «وازاری» هنرمندان عصر نخست، هنرهای دیداری را از طریق مشاهده مستقیم و تقلید جهان طبیعت احیا كردند، «وازاری» با استفاده از اندیشه های برگرفته شده از كتاب تاریخ طبیعی «پلینی» بر اهمیت نقش هنرمندانی كه نخستین مبدعان فنون هنری بوده اند یا از پیشرفت های سبك شناختی بهره برده اند، تأكید خاصی می ورزد. همچنین «وازاری» در پیشگفتارهای خود توضیح می دهد كه او نمی خواسته فقط سیاهه ای از آثار هنری و جایگاه آن ها ارائه نماید، بلكه در عوض ۲ هدف اصلی را پی گرفته است، نخست متمایز ساختن بهترین ها از بهترها ودوم نگارش زندگی نامه های هنرمندان به منظور حفظ شهرت و آوازه شان و مصون داشتن آنها از «مرگ دوم» یا فراموش شدگی. در واقع اگرچه وازاری قابل قیاس با اندیشمندان تاریخ هنر و فلسفه نیست، اما همین كه با درایت و سلیقه بهترین ها را به گزین كرده است شایان توجه است. چنان كه ذكر شد او در پژوهش های مربوط به تاریخ هنر تأثیرگذار بوده است.
● امانوئل كانت
اگرچه كانت صراحتاً به مبحث هنر اشاره نكرده است اما در رساله «نقد قوه حكم» بخش هایی را به زیبایی اختصاص داده است. همین مباحث تأثیرات به سزایی در مبدأ و مقصد بسیاری از هنرهای سده هجدهم داشته است. در كتاب تاریخ فلسفه كاپلستون جلد ۶ درباره كانت آمده است: كانت به پیروی از نویسندگان انگلیسی درباره زیبایی شناسی حكم به زیبایی شیء را حكم ذوقی خوانده است. مبنای حكم به این كه چیزی زیبا یا زشت است طریقه ای است كه به آن طریقه، قوه احساس ما به وسیله تصور آن عین متأثر می گردد. به اصطلاح جدید می توان گفت بنا به رأی كانت حكم ذوقی یك قضیه تأثری است و بیان احساس می كند نه این كه معرفت عقلی و مفهومی باشد. كانت هم از این جهت قابل توجه است كه نظریاتش در باب امر زیبا، در پژوهش های هنری بسیار تأثیرگذار بوده است.
● هگل
اندیشه هنری هگل یكی از سنگ محك های مهم در سنجش آثار هنری است. هگل ۲ گونه هنری برمی شمارد. نخست این كه عنصر حسی بر درونمایه و ایده آل چیره است. به این معنا كه درونمایه به وسیله عامل انتقال دهنده كه همان زبان هنری است چیرگی نیافته و هنرمند فقط اشاراتی به درونمایه داشته است و بیشتر حس كلی هنرمند نسبت به درونمایه ابراز شده است و این گونه اثری، اثر رمزآلودی خواهد شد، این شقه را هگل هنر نمادین یا «سمبولیك» می خواند و نمونه های اعلای آن را در مصر می جوید. اما در بخش دوم درونمایه یا ایده آل با صورت مشخص، یگانه می شوند مانند اثر «كلاسیك» و از رمزگونگی دور می شود. این نمونه در پیكرتراشی تبلور یافته و در آن روح كرانمند جسمانیت می یابد و هگل این نوع هنر را والاترین نوع هنر می داند. البته هگل از هنر رمانتیك هم نام برده اما نه در تقسیم بندی، بلكه آن را توضیح و تفسیر داده است و اینجاست كه می گوید اگر آگاهی زیبایی شناسی را مرحله ای از خودنمایانگری خدا بدانیم یا ساحتی از پرورش دانش انسان از خدا می باید بگوییم كه هنر رمانتیك والاترین نوع هنر است و این هنر در شعر نمایانگری بیشتری دارد.
● وینكلمان
یوهان یواخیم وینكلمان مورخ و نظریه پرداز هنر در آلمان پس از انتشار كتاب «تاریخ هنر باستانی» فهمید كه تأثیر زیادی در حوزه فرهنگ، ادب و هنر آلمان گذاشته است. در كتاب «نویسندگان برجسته قلمرو هنر» درباره او آمده است: «تاریخ هنر باستانی» تا حدی به سبب آرمان و مجال اندیشمندانه ناب آن در جهت ارائه تركیبی نو و جذاب از آگاهی های موجود درباره هنرهای جهان باستان از چنین آوازه بلندی در میان معاصرانش برخوردار شد. این كتاب در عین حال در مطالعات عتیقه شناسی و جهان هنر نیز مرتبط بود و بر تحلیل بصری و سبك شناسانه هنر تأكید می كرد. او در پیشگفتار این كتاب به سبك های گوناگون مردم، دوره ها و هنرمندان مختلف و اثبات بالندگی و افول هنر تا حد امكان با استفاده از آثار و اسناد عهد باستان پرداخته است.
● افلوطین
اندیشمندانی هستند كه «معرف دوره، مفهوم یا رویكرد مهمی در هنرند.» از این جمله اندیشمندان می توان به افلوطین، بللوری و دوپیله اشاره كرد. «در فلسفه افلوطین مفهوم زیبایی نقش مهمی دارد: زیبایی علاوه بر بعد زیبایی شناسانه جنبه اخلاقی نیز دارد و از آن هم برای توصیف جهان محسوس و هم جهان معقول بهره برده می شود. او معتقد است: ابتدایی ترین داوری ها درباره ذوق از لذتی كه آدمی از دیدنی ها و شنیدنی ها در هنر می یابد، منشأ می گیرد. علی رغم دفاع افلوطین از هنرها نمی توان گفت او فلسفه زیبایی شناسی به معنای امروزی كلمه داشته است.»
● بللوری
جوانی پیترو بللوری مورخ هنر ایتالیایی از آن دست مورخانی است كه دوره های تأثیرگذار هنری را به رشته تحریر درآورده است. دقت نظر او تأثیر زیادی بر مفاهیم كیفیت در هنر و زیبایی گذاشته است.
«تصادفی نیست كه اغلب هنرمندان مورد توجه «بللوری» برترین هنرمندانی بودند كه در رم به كار می پرداختند، در رم عالی ترین پیكره ها و آثار معماری بر جای مانده از عهد باستان در دسترس بود و از این مهمتر، رم عرصه گاه آثار هنرمندانی بود كه می خواستند سبك باستانی را در آثار خود دنبال كنند. در نظر «بللوری» آثار هنری هنرمندان باستان والاترین نمونه های زیبایی و كمال بودند زیرا این هنرمندان در آثار خود طبیعت گرایی را با آرمان گرایی درآمیخته بودند. شاید دستاورد مهم «بللوری» در زمینه تاریخ هنر، دامنه گسترده مباحث منضبط و فراگیرش در بررسی مؤلفه های گوناگون اثر هنری است.»
● سورن كی یر كگارد
او از آن دست اندیشمندان اگزیستانسیالیسم است كه انگار هیچ وقت از مد نمی افتد. او اگرچه تأملاتش بیشتر در باب فلسفه بود اما در مورد ادبیات هم نوشته هایی را عرضه كرده است. در نوشته های هنری كی یركگارد ما بیشتر نوشته های ادبی را شاهدیم تا هنرهای بصری، در واقع او توجه كمی به هنرهایی چون مجسمه سازی و نقاشی داشت، چون در واقع از شمایل ستیزان به شمار می رفت. او به شدت به جریان رمانتیك و هگل تاخت. كی یركگارد از آن دست اندیشمندانی است كه رویكردتحلیلی شان به هنر كماكان درمعرض بحث ونظراست.
اندیشمندان و هنرمندان بسیاری به همراه پژوهشگرانی كه از برخی آنها نام برده شد در قلمرو هنر تأملات و اظهارنظرهایی داشته اند كه تمام آنها را نمی شود مورد بررسی قرار داد، اما در واقع راهگشایی این مسأله كه می توان با بررسی تاریخ هنر و فرایندهای هنری به دستاوردهای جدیدی رسید و این دست نمی دهد مگر نظر هنرمندان، اندیشمندان و پژوهشگران این عرصه را مطالعه و آثار را به صورت كلی بررسی كنیم.

مهدی طاهری
منبع : روزنامه ایران