یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گنج در خانه


گنج در خانه
مردی خانه ای خرید و تصمیم گرفت آن را تعمیر کند وقتی یکی از دیوارها را تعمیر می کرد، گنجی در میان آن پیدا کرد. گنج را برداشت و پیش فروشنده خانه رفت و گفت: « در دیوار خانه ای که از تو خریدم، گنجی پیدا کرده ام، من از تو خانه خریدم نه گنج! آمده ام این گنج را به تو بدهم. » فروشنده گفت: « من خانه را به همان حال که دیده ای به تو فروختم. خودم هم از وجود گنج بی خبر بودم و نمی توانم آن را از تو قبول کنم. من فکر نمی کنم حقی نسبت به آن داشته باشم. »
آنها به توافق نرسیدند و تصمیم گرفتند که پیش پادشاه بروند تا شاید او فکری به حال آن گنج بکند. بعد از اینکه ماجرا را برای پادشاه تعریف کردند، پادشاه با تعجب گفت: « شما که مردم زیر دست من هستید این قدر امانتدار هستید و گنج را حق خود نمی دانید، من که پادشاه شما هستم و تمام اختیار این سرزمین در دست من است، چگونه جرأت کنم و گنج را از شما بگیرم؟ ‌»
گفتند: ‌« پادشاه تویی و این اتفاق برای ما افتاده است، هرچه صلاح می دانی بگو تا انجام دهیم. »
پادشاه می دانست که فروشنده دختری دارد و خریدار هم پسری. این بود که دختر را به پسر دادند و گنج را به هر دو، تا زندگی خوب و خوشی را آغاز کنند.
منبع : واحد مرکزی خبر


همچنین مشاهده کنید