شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تاملاتی درباره مترو


تاملاتی درباره مترو
کیست که حتی یک‌بار هنگامی که از مترو به هوای آزاد آمده و قدم به آفتاب درخشان گذاشته، از خودبی‌خود نشده باشد؟ در صورتی‌که خورشید همین چند دقیقه پیش که پایین می‌رفت، به همین روشنی می‌درخشید. چه زود جهان بالا را فراموش کرد، و جهان نیز به نوبه خود، او را به همین زودی فراموش کرد.
● والتر بنیامین‌ـ خیابان یک‌طرفه
۱) مدرنیته با همه کامیابی‌ها و شکست‌هایش، در تجسد‌یافته‌ترین شکل خود یعنی شهر بروز و ظهور می‌یابد. شهر در واقع کالبد مدرنیته است؛ محیطی است که به تعبیر «مارشال برمن» ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونی مدرنیته را در خود انعکاس می‌دهد. برمن در کتاب «تجربه مدرنیته» خود سعی دارد نشان دهد که مدرنیته در شهر تجربه می‌شود. اساسا او مدرن بودن را تجربه زندگی شخصی و اجتماعی می‌داند که به مثابه گردابی عظیم، آدمی را با این واقعیت روبه‌رو می‌سازد که بشر و جهان، پیوسته در حال فروپاشی و تجدید حیات و آمیخته به رنج و عذاب و تناقض و ابهام است؛ و چون محل بروز و ظهور رنج‌ها و عذاب‌ها، تناقضات و ابهام‌های مدرنیته در شهرهایی است که انسان‌ها هر روز آن را تجربه می‌کنند، شناخت و فهم مدرنیته به مثابه یک تجربه، مستلزم شناخت اجزا و عناصر زیست شهری است؛ عناصری همچون خیابان، کافه، مترو، پاساژ و.... این عناصر جزئی، میانجی‌های شناخت امر کلی‌ای به نام «شهر»اند. فلسفه (هگل) به ما می‌آموزد که هر کلی از طریق شناخت اجزایش فهمیده می‌شود.
۲) مترو در دنیای جدید تنها جایی است که شما را به دهان زمین می‌کشاند. زمین در طول تاریخ‌ـ و با آموزه‌های جادویی، اسطوره‌ای و دینی‌ـ وضعیتی رمزگون داشته است. مردگان و هر آنچه که پنهان است، همچون گنج، مهم‌ترین سازندگان این رمز‌گونگی بودند. رابطه انسان با زمین یا برای پنهان ساختن چیزهای ارزشمند بوده است؛ همچون مردگان و اشیای گرانقیمت؛ یا برای آشکار ساختن چیزهای ارزشمند؛ همچون گنج، آب و حتی درختان و میوه‌ها. به عبارتی دیگر زمین همواره معنایی دوگانه داشته است؛ خوشی و ناخوشی. ولی همواره و در هر حال نشانه‌ای واحد را می‌ساخته که همان رمزگون بودن آن است. مترو، تلاشی است برای عرفی ساختن زمین. به عبارت دیگر، زمین با مترو رمززدایی می‌شود؛ همان‌گونه که آسمان با جت و هواپیما.
۳) مسافرمترو و مقنی، تجربه‌گران مدرن و سنتی درون زمین‌اند. شاید «یاد مرگ»‌ـ مفهوم مانوس با درون زمین‌ـ برای تجربه‌گر مدرن جای خود را به «سرعت» داده باشد، اما هر دو یک اشتراک تاریخی دارند: کار. در واقع، در گوشه‌هایی دورافتاده از هم در تاریخ، هر دو در زیرزمین و برخوردار از ابزار تولید، «ازخودبیگانگی» را در میان خود، نابرابر، تقسیم می‌کنند. بی‌شک آن پله‌های پرتعداد و آن هوای دلپذیر به همراه معماری پر از سنگ فضای ایستگاه مترو، خالق ایماژی است متفاوت از ایماژ‌های چاهی که یک مقنی هنگامی که فانوس‌اش را می‌چرخاند، درک می‌کند. با نگاه «بودلری» مدرنیته چیزی نیست جز همین تغییر ایماژها و توصیف ایماژها در واقع روایت «تاریخ» است.
۴) در فضای مترو هر چیزی قابل دیدن است حتی جزئی‌ترین کالاها، به غیر از دیدن آن چیزی که از درون زمین انتظار می‌رود: خاک. همه‌چیز با رنگ مدرنیته پوشیده شده است. به تعبیری دیگر دستکاری سوژه، طبیعت را «غیب» کرده است. آیا روزی می‌رسد که در درون دریا هر چیزی بتوان یافت غیر از آب؟ در شهر، سوژه یا انسان کاملا از طبیعت یا ابژه جدا شده و زندگی مصنوعی را دنبال می‌کند. در زندگی مصنوعی یا به تعبیر آدورنو «طبیعت ثانوی»، مقوله‌بندی ذهن وعقل جدید (مقولات شناختی کانت) به صحنه زندگی هرروزه تداخل داشته است. زیست جدید نیز متاثر از انتزاع فلسفه، انباشته شده است ازمقولات عینی؛ مقولاتی که درتجسد انضمامی‌شان به هیات جعبه‌های یک پازل‌اند. کار انسان در شهر حرکت از جعبه‌ به جعبه‌ای دیگر از طریق جعبه‌ای متحرک است؛ جعبه‌هایی در مسیر آسمان یا در دل زمین. با این منطق، مترو یکی از مهم‌ترین مقولات عینی نوین است.
۵) فضای مترو شالوده ذهنی‌ انسان جدید را نسبت به زمین می‌شکند. درون زمین جایی می‌شود همچون روی زمین، داخل خانه‌ها و ادارات. جایی می‌شود همچون همه‌جا و این همان «کلیت» نظم جدید است. کلیتی که مدرنیزاسیون با تمام بی‌رحمی و قدرت، برای رفاه متعلقات‌اش، ساخته است. دیواره‌های روسپی مترو که هر روز به رنگی در می‌آیند و از محصولی ستایش می‌کنند، نیاز به مصرف را تا عمیق‌ترین لایه‌های زمین کشانده‌اند، گویی به نظر می‌رسد که دیگر جایی را نمی‌توان یافت که به تعبیر «هابرماس»، غیر‌دموکراتیک‌ترین اشکال ارتباطی یعنی «تبلیغات» را ندید. خزنده اعظم، یعنی قطار برقی، آنوقت که می‌رسد، همه به استقبال‌اش می‌روند. زنی جیغ نمی‌زند و مردی فرار نمی‌کند. به درون شکم مار، سرخوشانه می‌روند و همچون طعمه ماری عظیم، بلعیده می‌شوند. آنها در تکنولوژی و نظم جدید بلعیده می‌شوند. مسافران، زود جابه‌جا می‌شوند تا به نقش خود در ساختار هرچه بهتر عمل کنند و یا بهتر بگوییم: بلعیده شوند. هنگامی که ترافیک و شلوغی روی زمین، بلعیدگی را دچار اختلال می‌کند همه دست به دامن مار مسافربر در زیرزمین می‌شوند.
۶) این مکانیسم بلعیدگی در پاره‌ای اوقات مختل می‌شود و از کار می‌افتد. درست در همین لحظات «ناکارآمدی» یا «فقدان» است که سوژه ازدست‌رفته، خود را بار دیگر احیا می‌کند. اساسا یکی از مهم‌ترین زمان‌هایی که سوژه به احیای خود درجامعه مدرن متاخر می‌پردازد زمان‌هایی است که تکنولوژی می‌ایستد؛ یا در مکانیسم بلعیدگی روزمره اختلال ایجاد می‌شود. در این لحظات است که افراد در درون آمیزه‌ای از کلافگی و عصبانیت یا ترس، به یاد می‌آورند که خالق این شرایط خودشان‌اند؛ چیزی که همواره در پشت هیبت تکنولوژی فراموش می‌کنند. به تعبیر هایدگر، افراد فراموش می‌کنند که سوژه خالق این ابژه‌ـ یاتکنولوژی‌ـ اند. آنها تکنولوژی را موجودی فی‌الذات می‌انگارند. وقتی برق ایستگاه می‌رود و قطار می‌ایستد یا درهای کابین‌ها به گونه‌ای هراس‌انگیز بسته می‌ماند، یا به تعبیری دیگر، اقتدار تکنیک ناپدید می‌شود؛ سوژه خود را باز می‌یابد. سوژه به‌گونه‌ای دیگر نیز در ایستگاه‌های مترو خود را می‌نمایاند: خودکشی. در فرانسه سالانه بیش از ۶۰ شهروند با انداختن خود روی ریل مترو، خودکشی می‌کنند. این آمار تقریبا در تمام کشورهای صنعتی و پیرامونی تکرار می‌شود. در تیرماه سال گذشته روزنامه‌های ایران نوشتند که مردی میانسال پس از اینکه فریاد زد: «شش ماهه که بیکارم» خود را جلوی واگن‌های مترو انداخت و در دم جان داد. اینان همانانی هستند که دقیقا به ابژگی خود در خلال زندگی جدید پی برده‌اند اما وضعیت انضمامی‌شان اجازه نداده تا آن را فراموش کنند و با قربانی‌ساختن خودشان در پای یکی از مظاهر این ازخودبیگانگی، سوژگی را احیا کردند. در واقع سوژه در اینجا با فناشدن، احیا می‌شود. اینان در واقع با انتخاب مترو به‌روشنی نشان داده‌اند که قربانی چه چیزی‌اند؛ آنها خود را از کوه پرت نمی‌کنند، بلکه مظاهر مدرنیزاسیون را بر می‌گزینند.
۷) شهر دیگر افقی رشد پیدا نمی‌کند. شهرهای امروزین عمودی‌اند. از بالاترین نقطه آسمان تا زیرزمین در اختیار شهر است. به تعبیر «بودریار»، همه‌چیز به زیر‌بنایی غرق در نور و انرژی مصنوعی بدل شده است. این تحول در زندگی امروز با کمک بزرگراه‌ها و مترو که رفت‌و‌آمد بهتر را امکان‌پذیر می‌سازند، ادامه می‌یابد. به کمک بزرگراه و مترو می‌توان بدون تماس با شالوده‌های شهر از آن عبور کرد. اکنون می‌توان در چند دقیقه از ری به میرداماد رفت و از محلات مختلف عبور کرد بی‌آنکه آنها را دید. درمترو و آن پایین، جهان یک رنگ است. ایستگاه پایین شهر با بالای شهر تفاوت عمده‌ای ندارد و همه چیز مثل هم است. در حقیقت، واقعیت انضمامی بیرون در ایستگاه مترو محو می‌شود و فاصله طبقاتی به نظر نمی‌رسد. تمایز، با چند پله که ما را به زیرزمین می‌برد، ناپدید می‌شود. اگر بلوارهای جدید چشمگیرترین ابداع و ابتکار شهری قرن نوزدهمی باشند؛ مترو، نماینده قرن بیستمی این اتفاق است. بلوارها به مثابه لوله‌هایی بودند که نقاط مختلف شهر را به یکدیگر متصل می‌ساختند و همه چیز را منتقل می‌کردند:
فرهنگ، پول، فقر و.... به عبارت دیگر، شهر به وسیله بلوارها متعلق به همه شد و حصارها شکست. مترو، لوله‌های زیرکار است که وقتی پر می‌شود، با فشار زیاد آدمیان را به بیرون پرت می‌کند. گدایان و کارگران را به محل‌های کار خود، مناطق مرفه‌نشین یا بیرون از شهر و کارمندان را به مرکز شهر می‌رساند. در واقع شبکه‌های حمل و نقل سازمان فضایی شهر را صورت‌بندی می‌کنند. توزیع مشاغل به‌طور عمده به قابلیت دسترسی و لذا به حمل‌و‌نقل بستگی دارند. وسایل حمل‌و‌نقلی همچون مترو رابطه میان محل سکونت و محل کار را تغییر داده‌اند و امکان دورافتادگی این‌دو را فراهم ساخته‌اند. مترو همچون هر وسیله نقلیه دیگری، شهرنشینی را به افزایش تحرک روزانه، متصل می‌کند و به همین خاطر است که پس از خانه و غذا، هزینه‌های حمل و نقل سومین مسئله عمده خانوارهای شهرنشین است.
۸) تهران بیش از آنکه به سبب داشتن نرینگی‌هایش همچون برج آزادی و میلاد از دیگر شهرهای ایران متمایز باشد، حفره‌ای به نام مترو به آن تمایز بخشیده است. در واقع، تهران با حفره منحصر به فردش «دیگری» می‌شود (شهرستان ـ تهران) و خود را تبدیل به وضعیت آرمانی یا اسطوره‌ای می‌کند. تهران تنها شهری است در ایران که مدرنیزاسیون هم به آن وجوه نرینگی و مردانه بخشیده است و هم وجوه زنانه؛ و در واقع نه زنانه است و نه مردانه. تهران همچون هر کلانشهر دیگری «بی‌جنسیت» است و برای همین، برای همه جذاب و وسوسه‌انگیز. همه می‌خواهند درتهران یا تهرانی باشند. امروزه، برخلاف مدرنیته متقدم، همه‌چیز به وضعیت «نبودن» یا خالی بودن‌ـ به تعبیر لاکان حفره‌ـ نزدیک می‌شود؛ حفره‌ای که همه در تلاش‌اند آن را پر کنند.
۹) اولین‌باری که سوار مترو شدم، احساس کردم که درشهری مدرن زندگی می‌کنم، احساسی که در دفعه‌های بعد، از بین رفت و درست یک‌بار در مترو بود که به این نتیجه رسیدم که ایران مدرن نمی‌شود. ایستگاه مترو با طراحی داخلی‌اش، نور و تبلیغات‌اش و بیش ازهمه با سرعت و راحتی قطار زیر‌زمینی‌اش خود را به من‌ـ در اولین مواجهه‌ـ در هیبت پیشرفت و خشنودی نمایاند و با هجوم آدم‌ها برای سوارشدن‌اش، بوی نامطبوع فضای داخل کابین‌های قطارش، با بلندبلند صحبت‌کردن‌های مسافرانش با موبایل و از همه مهم‌تر با تکراری شدن‌اش، حس عقب‌ماندگی و تنفر را تداعی کرد. شهر با میانجی‌هایی همچون مترو، خالق حس عشق و تنفر نسبت به مدرنیته و انباشته از تناقضات و تعارضات است. مترو همچون هر نشانه مدرنیستی، ابژه‌ای تنفربرانگیز است که نمی‌توان بدون آن زندگی کرد.
امین بزرگیان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید