شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شانه های مرد قناتی


شانه های مرد قناتی
۱) شروع فیلم مینای شهر خاموش عالی است. کارگردانی درخشان، حرکت های نرم دوربین، زوایای متعددی که با این حرکت ها از اتاق عمل و پزشکان درون آن به دست می دهد و تقطیع های مناسب نشان از حضور فیلمسازی دارد که دوربین و سینما را می شناسد و بلد است به سکانسی که می سازد طراوت و سرزندگی و جذابیت بصری بیفزاید، بلد است به نماها و قاب های فیلمش جان دهد. بلد است فیلم زنده بسازد، فیلمی که روح دارد، جان دارد، نفس می کشد. اما فیلم خیلی زود این سرزندگی را از دست می دهد تا این که در اواسط خود و بعد از آن کاملا از رمق و نفس می افتد و البته گویا قرار بوده آن شوک پایانی فیلم همچون شوکی که در اتاق عمل به بیمار بخت برگشته ای می دهند تا بلکه دوباره به زندگی برگردد آخرین تلاش فیلمساز در برگرداندن جان به کالبد فیلمش باشد و انگار قرینه ناخواسته و پیش بینی نشده ای باشد بر سکانس ابتدایی فیلم و آن اتاق عمل که این بار خود فیلمساز در نقش دکتر شوک دهنده به بیمارش( فیلمش) ظاهر می شود.
۲) امیر شهاب رضویان فیلمساز خوش فکر سینمای کوتاه است. تجربه های قبلی اش در زمینه فیلم بلند داستانی هم تا حدودی به سینمای ضد قصه و یا به عبارت بهتر آوانگارد تعلق داشتند که قدر مسلم با سینمای بدنه نسبتی و قرابتی نداشتند و طبعا وابستگی و دلبستگی خصوصا از نوع اقتصادی اش. به نظر می رسد که مهم ترین اشکال فیلم اخیر او مینای شهر خاموش نیز از همین ریشه آب می خورد که البته چیزی که در این میان واضح است تلاش رضویان برای داستانگویی و حضور پررنگ تر قصه و سایر عوامل نزدیک کننده فیلم او به سینمای بدنه با حفظ استقلال او همچنان از مشخصات و الگوهای این سینماست که شاید همین، یکی از دلایل سرگردانی و آشفتگی ساختار فیلمنامه او باشد. سیاست یک بام و دو هوایی و نه رومی و نه زنگی که تکلیف فیلم را با خودش و در نسبت با سازنده اش و به تبع آن مخاطبانش مشخص نمی کند. البته همین جا این پرانتز را باز کنم که فیلم آن قدر خوب و سر و شکل دار ساخته شده که این مساله تا حدودی بتواند پشت آن مخفی شود. کارگردانی گرم فیلم و حضورهای گرم صابر ابر و عزت اله انتظامی سبب شده تا ما هیچ گاه از فیلم دلزده و آزرده نشویم در حالی که قاعدتا با یک کارگردانی متوسط تر با وجود چنین اشکال و حفره ای در فیلمنامه فیلم باید می شدیم.
۳) فیلمنامه فیلم قطعا کشش و ظرفیت تبدیل شدن به فیلمی بلند را ندارد بنابراین لزوم افزودن داستانک های فرعی به آن پیش می آید که البته نباید موازی باشند، بلکه همه آنها در نقطه ای از داستان به هم متصل شده و ارتباط خود را نسبت با خط اصلی و محوری داستان پیدا کنند. در مینای شهر خاموش اما این داستانک های فرعی در تعریف صحیح این نسبت دچار مشکل اند. با توجه به شوک پایانی، فیلم از آن دسته آثاری است که قصد ایجاد غافلگیری در تماشاگر را در انتهای خود به منظور ایجاد تحول در او دارد و در واقع زمینه چینی های دراماتیک اثر در نهایت منجر به نقطه عطف رمزگشای فیلم دوست در پایان فیلم می شود. این الگوی دراماتیکی غالبا در فیلم هایی با وجود معمایی و یا جست و جو گرایانه با تم تلاش برای بازیافتن هویت استفاده می شود. ظاهرا مینای شهر خاموش از دسته دوم است یعنی قرار است بر اساس الگوی سفر تم آشنای جست وجوی هویت از دست رفته و باز تعریف آن و در نهایت از این رهگذر پوست اندازی و تحول در وجوه شخصیتی مطرح شود. حاصل اما احتمالا چندان به هدف مورد نظر نزدیک نشده چرا که زمینه چینی های لازم برای این تحول به درستی شکل نگرفته چون اساسا فیلم به گونه ای پیش رفته که شخصیت و ماجرای محوری اش آنی نبوده که در پایان با رمزگشایی از آنها تماشاگر را غافلگیر کند.
شخصیت اصلی فیلم دکتر پارساست و ماجرای محوری هم تلاش او برای بازتعریف هویت گم شده در دنیای ماشینی اش از طریق پیوند دوباره با دنیای کودکی در این میان مطرح شدن و نبش قبر کردن عشق دوران کودکی اش به مینا. از طرفی دیگر تضاد سنت و دنیای متجدد از کنار هم قرار گرفتن دکتر پارسا، قناتی و بهرامی نیز باعث افزوده شدن چاشنی طنز در نقاطی از فیلم می شود. اما در پایان رمزگشایی فیلم متوجه یکی از داستانک های فرعی فیلم است. یعنی ماجرای قناتی و عشق سال های دور او. این مساله نشان می دهد که گویی از ابتدای فیلم مساله دکتر پارسا مساله فیلم نبوده است. این آشفتگی در روایت جور شدن داستانک های فیلم و اتصالشان به هم در نقطه ای که به همه آنها در جهت خط اصلی داستانی معنا و مفهوم بدهد سبب می شود تا پایانی این چنین غیرمترقبه و غیرمنتظره برای تماشاگر رقم بخورد. در واقع تماشاگری که تا به حال سرنوشت عشق دکتر پارسا و مینا را دنبال می کرده و منتظر گشایشی در این گره دراماتیک است در پایان به ناگاه از فیلمساز رو دست می خورد و عیب این قضیه در آنجاست که مساله اصلی فیلم بدون گره گشایی روشنی باقی می ماند و ارزشگذاری یکسال روی خط اصلی و خطوط فرعی فیلم صورت می گیرد.
۴) مینای شهر خاموش اما به رغم همه این ضعف ها فیلم گرمی است، حضور سه آدم از سه نسل مختلف و کنار هم قرار گرفتن آنها علاوه بر رقم زدن موقعیت های پارادوکسیکال که فی نفسه جذابند تصویری دلنشین از فرهنگ ایرانی را ترسیم می کند. فرهنگی که با تلفیق شور و شعور و حکمت و خرد و زیبایی و همه عناصر به ظاهر متضاد در خود به چنان فرهیختگی و بالندگی رسیده که در تعامل با هر فرهنگ و ضدفرهنگی با زدودن پیرایگی ها و ناصافی های آن فرهنگ و خرده فرهنگ آن را به بخشی از خود تبدیل می کند. تا جایی که دکتر آلمانی شده فیلم در پایان برای گشودن بغض فرو خورده اش جایی را بهتر از شانه های پیرمرد قناتی نمی یابد.
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید