جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رب گوجه فرنگی،طبیعی و سالم؛ رویکرد دانشگاهها به آموزش پژوهش


رب گوجه فرنگی،طبیعی و سالم؛ رویکرد دانشگاهها به آموزش پژوهش
مدیر یک کارخانه تولید رب گوجه فرنگی کارکنان را در یک جلسه اضطراری جمع کرده است. موضوع جلسه این است: چرا ما نمی توانیم رب گوجه تولید کنیم؟! در ابتدای جلسه مدیر کارخانه در فواید گوجه فرنگی و رب آن برای کارکنان توضیح می دهد. معاونان به ترتیب به علامت تایید، سرتکان می دهند. کارکنان کمی از وضع موجود رضایت ندارند و مدام با هم زیر لب پچ پچ می کنند. موضوع اصلی حرفشان این است که چرا آقای مدیر و معاونانش باید از ما بخواهند رب گوجه تولید کنیم؟ در بین خیل کارگران یک نفر بلند می شود و از آقای مدیر می پرسد : چرا ما باید رب گوجه تولید کنیم؟ آقای مدیر سعی می کند به آرامی به او بفهماند که اینجا کارخانه تولید رب گوجه فرنگی است و تا حدودی منطقی به نظر می رسد که ما باید بتوانیم چیزی شبیه به آن تولید کنیم. او اذعان می کند که خودش خیلی به این امر معتقد نیست ولی معاونش آقای « پ» او را در این مورد مجاب کرده است! قضیه کمی بیخ پیدا کرده است و کارگران نمی دانند پس چرا کارخانه اقدام به خرید گوجه فرنگی نمی کند؟ آقای مدیر این بار به آقای «آ» نگاه می کند. «آ» دستی به سرش می کشد ( و پوست دستش مستقیما پوست سرش را لمس می کند!) و می گوید:« ما فقط می توانیم سیب زمینی بخریم. انبارها هم الان پر است و هیچ مشکلی در این زمینه نداریم» . آقای مدیر کمی فکر می کند و می گوید:« ما به هرکس با استفاده از همین سیب زمینی ها رب گوجه بسازد جایزه میدهیم». کارگران تلویحا توجیه می شوند که کسی توی قوطی ها را نگاه نمی کند فقط روی آن باید نوشته شده باشد « رب گوجه فرنگی ، طبیعی و سالم». آقای «پ» توضیح می دهد که ما روی قوطی ها را دقیق می خوانیم و باید نام کارخانه روی آن حک شده باشد. حالا کارگران کمی آرام شده اند. یکی از آنها از آقای مدیر می پرسد : اگر اصغر (شوهر عمه یکی از بچه هاست و دهنش واقعا قرص است!) که توی کارخانه روغن نباتی کار می کند روی قوطی های روغن نباتی زیر عبارت « روغن سرخ کردنی مخصوص طبخ » عبارت « رب گوجه فرنگی ، طبیعی و سالم» را اضافه کند آیا باز هم هیات مدیره به ما ( که برادرزاده خانم اصغر هستیم و دهانمان خداییش قرص است!) جایزه می دهد؟ آقای مدیر می گوید فکر خوبی است . «آ» چشمانش برق می زند ( و پوست دستش مجددا پوست سرش را لمس می کند!) و می گوید :«آنوقت ما مجبور نیستیم سیب زمینی هایمان را حرام کنیم» آقای مدیر سرش را با طمانینه تکان میدهد؛ با این مفهوم که او هم از این ایده خلاقانه خوشش آمده است. « آنها را می فروشیم و از سودش حقوق شما بالا می رود». آقای «پ» یک راهبرد کلان به ذهنش می رسد :« بعد شما حتی می توانید به اصغر و همکارانش پول بدهید که روی قوطی های روغن نباتی اسمی از کارخانه خودشان نیاورند و فقط بنویسند؛ رب گوجه فرنگی ، طبیعی و سالم». همه به اینکه اینطور آبرومندانه تر است رای مثبت می دهند. آب از آب تکان نمی خورد آقای « آ» کماکان برای کارخانه سیب زمینی به قیمت ارزان می خرد. آنها را می فروشند و حقوق کارگرها تامین می شود. کارگرها مقداری از پول را به آقای اصغر می دهند . اصغر دهانش قرص است و روی قو طی های روغن نباتی می نویسد :« رب گوجه فرنگی ،طبیعی و سالم». آقای «پ» قوطی ها را بازبینی می کند و به کارکنان پاداش می دهد. فقط کارگر ها کمی دل چرکین شده اند که چرا باید در کارخانه تولید رب گوجه فرنگی لزوما رب گوجه فرنگی تولید کنیم؟ اما به هر حال با توجه به پاداش و حقوق و مزایا با قضیه کنار آمده اند. آقای مدیر هم خوشحال است. او خیلی خوشحال است! اصغر هم کار و بارش بحمدالله گرفته است. او حالا یک قرار داد جدید با یک کارخانه تولید لوازم آرایشی بهداشتی که در مورد تولید خمیر دندان و کرم سفیدکننده با مشکل مشابه روبرو بوده است بسته است. اصغر هم خوشحال است.
دانشگاههای ما استعداد عجیبی در فروکاستن علم به جملات توی کتابها دارند. ما علم را به اندازه اطلاعات توی کتاب ها کوچک کرده ایم و حالا سالهاست آن را در قالب جزوه های دانشگاهی نسل به نسل منتقل می کنیم. تا زمانی که رسالت دانشگاه تنها آموزش دانش است این رویکرد با کمی اغماض موثر خواهد بود. اما آیا ما واقعا از رسالت دیگر دانشگاه ، تولید علم و تربیت پژوهشگران ، غافل بوده ایم؟ انصاف آن است که ما خواسته یا نخواسته متوجه لزوم براه افتادن جریان تولید علم در دانشگاه شده ایم. سالهاست که مدیران دانشگاهی ما می دانند که پژوهش باید در کنار آموزش در دانشگاه رواج پیدا کند. عناوین و القاب ادغام شدند و ساختمانها در کنار هم قرار گرفتند. استادان موظف شدند در کنار آموزش به پژوهش نیز بپردازند و دانشگاهها در کنار راه انداختن گروههای پژوهشی اقدام به تاسیس مراکز تحقیقاتی نمودند. تمام. حالا سالهاست ما منتظریم که شاخص های تولید علم در کشور به حد قابل قبول برسد و نمی رسد! ما به جای ادغام فرایند ها ( آموزش و پژوهش ) ساختمانها و اسامی را ادغام کردیم! برنامه آموزشی دانشگاه کاملا مستقل از برنامه پژوهشی آن اجرا می شود. در عین حال پس از ادغام فیزیکی(!) این دو رسالت، ما از استادان کاری را خواستیم که برای آن تربیت نشده بودند. استادان ما هیچ تجربه و مهارت پژوهشی نداشتند اما از آنان خواسته شد به خاطر ارتقا به مدارج بالاتر و حفظ موقعیت خود پژوهش کنند و به عبارت بهتر (و تلختر) مقاله بنویسند. البته اصغر دهانش قرص است !
آیا بهتر نیست بجای سرمایه گذاری روی آموزش اعضای هیات علمی ( که سن و سالی از آنها گذشته است!) به آموزش دانشجویانی همت گمارد که در آینده قرار است هم برای خود کسی باشند هم بعنوان استادان دانشگاه بکار گرفته شوند؟ موقعیت علمی یک جامعه بر اساس میزان تولیدات و امتیازات علمی در یک دوره زمانی سنجیده می شود. مدل های موجود در زمینه نحوه پیشرفت این شاخص ها نشان می دهد که عامل اصلی در این زمینه تعداد افراد درگیر در بخش پژوهش و سهم واحد های تحقیق و توسعه از بودجه کشور است. سهم بودجه اختصاص یافته نیز به استعداد بخش تحقیق در زمینه انجام پروژه های درآمد زا و نیز کسب منابع مختلف وابسته است. این امر خود تابعی از کیفیت و کمیت نیروهایی است که به صورت حرفه ای در بخش پژوهش فعالیت می کنند. اما جایگاه تولید این نیروها کجاست؟ ما در میان دغدغه افزایش شاخص تولید مقالات علمی فراموش کرده ایم که چه کسی باید این مقالات را بنویسد؟ چون اساسا کسی به نفس تولید علم فکر نمیکند مهم افزایش تعداد مقالات است و کسی توی قوطی ها را نگاه نمی کند!
نظام دانشگاهی ما اساسا تربیت پژوهشگران را جدی نمی گیرد. مسوولین دانشگاهی ما به پژوهش دانشجویی بعنوان یک تفریح سالم نگاه می کنند. این تفریح سالم مانند سایر فعالیت های فوق برنامه (!) باید بصورت خودخواسته و خود خاسته شکل بگیرد و هیچ برنامه مشخصی برای آن وجود ندارد. بودجه شرکت دانشجویان در سمینار ها و کنگره ها از طریق معاونت دانشجویی فرهنگی توزیع می شود و نه معاونت پژوهشی! رویکرد ما به شرکت دانشجویان در کنگره ها با رویکرد ما به سفرهای تفریحی – زیارتی و فرهنگی-تفریحی و گاه تفریحی-تفریحی(!) یکی است.
رویکرد فرهنگی-تفریحی به پژوهشهای دانشجویی در بسیاری از بخشهای دانشگاه به چشم می خورد. در حالیکه اساسا تفاوت دانشگاه با سایر سازمانهای علمی اختصاص آن به آموزش دانشجویان است، در مراکز تحقیقاتی دانشگاهی هیچ جایگاهی برای حضور دانشجویان تعریف نشده است. این مراکز صرفا مامن تصویب طرحهای اعضای هیات علمی است و هیچ کارکرد دانشگاهی و آموزشی ندارد. مساله این نیست که چرا دانشجویان به این مراکز رفت و آمد ندارند . مساله این است که چرا در دانشگاه اساسا ساختاری شکل گرفته که حضور دانشجو و آموزش در آن لحاظ نشده است؟ دانشجویان می توانند در صورت تمایل کارهایی بکنند اما دانشگاه راسا هیچ برنامه هدفمندی را به آنها پیشنهاد نمی کند! مدیران دانشگاهی ما در دغدغه افزایش تولید علمی اعضای هیات علمی غرق شده اند و به این فکر نمی کنند که « پس چرا کارخانه اقدام به خرید گوجه فرنگی نمی کند؟ ».
نکته بسیار جالب در این میان جدا کردن تحقیقات دانشگاهی به دو بخش استادان و دانشجویان است! این قطعا از ابتکارات مدیران دانشگاهی ماست! دانشجویان و استادان در هیچ برنامه واحد آموزشی پژوهشی در کنار یکدیگر قرار نمی گیرند مگر نگارش پایان نامه ها که داستان اسفناک دیگریست! در همان تنها اتفاق آموزشی در پژوهش هم برنامه آموزشی وجود ندارد! اساسا یکی از آسیب های پژوهش دانشجویی عدم رویکرد درست آموزشی به آن است. این یک واقعیت است : در انبار های ما گوجه فرنگی نیست و ما می خواهیم رب گوجه فرنگی تولید کنیم!
مثل هر حوزه دیگری از آموزش این حوزه نیز باید در سطوح مختلف و بر اساس نیاز و توانایی دانشجو باشد. در اولین تجربه های پژوهش دانشجو باید بتواند تمام مراحل اساسی تولید علم را بصورت ساده شده و حمایت شده از نزدیک ببیند . این مرحله (مواجهه) که تنها به منظور آشنایی دانشجو با "حرفه علم " است باید در مدت زمان اندکی به نتیجه برسد. تضمین اصالت علمی و کسب حمایت های لازم در این مرحله نباید بر عهده دانشجو باشد. در عین حال هدف و محصول این دوره مواجهه اولیه نباید به اندازه چاپ یک مقاله زمان بر و مشکل باشد. پس از این است که دانشجو می تواند یک فعالیت پژوهشی جدی تر را با هدایت استاد تمرین کند. در این مرحله (تمرین) می شود از او انتظار داشت که مهارتهای عمومی پژوهش ( متدولوژی، تحلیل و نگارش مقاله ) را تمرین کرده و آرام آرام در آنها تبحر پیدا کند. تنها پس از گذراندن این مرحله است که می توان انتظار داشت دانشجو زبان علم را فرا گرفته باشد. در سطوح بالاتر( تجربه) دانشجو می تواند به استاد در فراوری فرضیه و کسب برخی حمایت ها کمک کند. در این مرحله است که دانشجو پس از یادگیری زبان علم باید گفتگوی علمی را تجربه کند. ایجاد شبکه ها و انجام پژوهشهای حرفه ای تنها در این سطح معنا پیدا می کند؛ چیزی که در دنیا بیشتر از دانشجویان دوره های تخصصی و PhD انتظار می رود. در دانشگاههای ما متاسفانه این سطوح در هم آمیخته شده و گاهی دانشجویی که باید در سطح مواجهه قرار گیرد وارد فعالیتهایی می شود که در سطوح بالای تجربه است. در تمام این مراحل باید محصول و هدف نهایی مبتنی بر استاندارد های جامعه علمی تعیین شود. دیگر رونویسی از کتاب ها و ترجمه متون و ارائه سخنرانی های علمی در هیچ سطحی بعنوان برونداد جایگاهی ندارد. نگارش مقاله اگرچه هدف غایی نیست شاخص قابل ارزیابی است که نشان می دهد دانشجو تا چه حد با الفبای علم و پژوهش آشنا شده است. پس از یادگیری این الفباست که محتوای گفتگوی علمی و سطح آن مفهوم پیدا می کند. طراحی چنین نظامی جزئی از وظایف دانشگاهها و استادان است که در هیچیک از دانشگاههای ما به چشم نمی خورد. از عیسی مسیح نقل کرده اند که : هرکس نسیم بکارد توفان درو می کند.
ایمان ادیبی
منبع : نشریه قاف