چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا
روششناسی اسکینر در تحلیل اندیشه سیاسی
هدف من در این نوشتار مروری بر نوشتههای روش شناختی اسكینر و مطالعه او درباره علم سیاست در اروپا، در آغاز عصر جدید و نشان دادن رابطه درونی بین آنهاست. در بخش نخست با بهرهگیری از مثالهایی از اثر تاریخی وی، به تشریح و تبیین پنج مؤلفه مهم رهیافت او خواهم پرداخت. در بخش دوم به ارزیابی اثر تاریخی(*) برجسته وی بر اساس بخش نخست میپردازم تا سه تز اصلی وی را درباره مبانی اندیشه سیاسی مدرن، كه معتقدم از اثر وی به دست میآید، توضیح دهم. امیدوارم در این نوشتار با برجسته كردن تزهای فوق در باب اندیشه سیاسی مدرن بتوانم نشان دهم اسكینر صرفاً ذهن مشغول تاریخ و روش نبود، بلكه به كاربرد آنها در توضیح وضعیت حال نیز توجه داشته است.
تقریباً از همان آغاز اثر او حول سه محور شكل یافته است: تفسیر متون تاریخی، بررسی شكلگیری و تحول ایدئولوژیك، و تحلیل روابط ایدئولوژی با كنش سیاسی تجلی بخش آن ایدئولوژی.۳ علاقه اولیه او به روششناسی از ناخرسندی وی از الگوهای تحلیلی لیبرال و ماركسیستی در باب این امور، و به ویژه سیاست آغاز مدرنیته، نشأت میگرفت. اسكینر در مقالهای بسیار نوآورانه در ۱۹۶۹ استدلال كرد كه فرایندهای متن گرا و زمینه گرای موجود كاملاً نابسنده بوده و كار زمینه گرایانه جدید و به لحاظ تاریخی دقیقتری نیاز است. از ۱۹۶۹ تاكنون او مجموعهای از ابزارهای تحلیلی و تفسیری را جهت تأمین این نیاز ابداع و فراهم نموده است، مجموعهای كه در طیف گستردهای از علوم اجتماعی و علوم انسانی كاربرد دارد.
پنج مرحله تشكیل دهنده فرایند تحلیل او را به خوبی میتوان پاسخهایی به پنج سؤال زیر دانست: الف) نویسنده در نوشتن متن نسبت به دیگر متون موجود، كه زمینه ایدئولوژیك را شكل میدهند، چه كاری انجام میدهد یا انجام داده است؟ ب) نویسنده در نوشتن یك متن نسبت به كنش سیاسی موجود و مورد بحث كه زمینه عملی را شكل میدهد، چه كاری انجام میدهد یا داده است؟ ج) ایدئولوژیها چگونه میباید شناسایی شده و تكون، نقد و تحول آنها چگونه میبایست بررسی و تبیین شود؟ د) ارتباط ایدئولوژی سیاسی و كنش سیاسی كه اشاعه ایدئولوژیهای خاصی را به خوبی توضیح میدهد، چیست و این امر چه تأثیری در رفتار سیاسی دارد؟ ه) كدام اندیشهها و كنشهای سیاسی در ترویج و هنجار مرسوم ساختن (conventionalizing) تحول ایدئولوژیك نقش دارند؟
●رهیافت اسكینر
▪مرحله نخست
اسكینر با آغاز كار خود با مكتب تاریخی یا تفهمی، كه در نیمه نخست قرن حاضر كالینگوود در انگستان نماینده برجسته آن بود، توانسته است با بهرهگیری از علاقه فلسفی تجدید یافته به تفسیر در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر ناكارآمدیهایی كه او در فرایندهای تحلیلی جاری در مطالعه تاریخ سیاست میدید، فائق آید. او همچنین توانسته است از حمایت متقابل دو محققی كه در فضای كلی فكری مشابهی تحقیق میكردند، یعنی جان پوكاك(Johan Pocock) تاریخ شناس و نظریه پرداز سیاسی و جان دان،(John Dunn) بهرهمند شود. افق و گرایش كلی كار اسكینر با پیروی از رهیافتی كه ویتگنشتاین در آثار خود در «پژوهشهای فلسفی» و «در باب یقین» مطرح كرده بود، شكل گرفته است. زبان تكثری از ابزارهای مشترك بین الاذهانی برای اهداف مختلف است. با این حال در آن تنها برخی از عناصر در معرض نقد ذهنی، تغییر و تحول در هر زمان هستند، زیرا زبان چنان عمیق در كنش انسانی تنیده شده است كه كل حاصل - یعنی زبان و شیوههای كنش - زمینههایی را فراهم میسازد كه در پرتو آن نقد و تحول صورت میپذیرد.
به هر حال، این نظریه خاص كنش زبانی بسط یافته توسط آستین، سرل و گرایس در چارچوب كلی كاربردشناسی زبان شناختی(Linguistic pragmatics) ویتگنشتاین بود كه در آغاز منابع مفهومی مناسب را در اختیار اسكینر برای رسیدن به اهداف تحلیلی وی قرار داد.۴
آستین، سرل و گرایس استدلال كردند كه اگر سخن گفتن و نوشتن از منظر كاربردی به عنوان فعالیتهای زبان شناختی كه توسط نویسندگان و گویندگان صورت میپذیرد، نگریسته شود، در آن صورت میتوانند حداقل متشكل از دو كنش تلقی شوند: نخست آن كه نویسنده یا گوینده در هنگام اظهار مطلبی و بیان كلمات، جملات و استدلالها و نظریهها و اموری همانند اینها، آنها را با معنای «گفتاری» یا «گزارهای» خاصی(Locutionary۰۳۹; or ضpropositionalص meaning) (یعنی با معنا و دلالت خاصی) مطرح میسازد؛ كنش دوم كه برای اسكینر از اهمیت بیشتری برخوردار بود، آن است كه نویسنده در سخن گفتن یا نوشتن كلمات، جملات، استدلالها و امثال آن، در حال انجام كاری میباشد: آن كار را با منظور یا با بار ( Force) قصد شدهای انجام خواهد داد.
آستین این امر را «بار غیر گفتاری» illocutionary forceكنش زبان شناختی خواند كه با معنای گفتاری هم پایه میباشد، و اظهار نمود شرط لازم برای فهم یك گوینده یا نویسنده، «تضمین توجه» secure uptake به بار غیر گفتاری بیان او میباشد. چنین نظریهای را، كه هابرماس آن را در جست و جو برای كاربردشناسی جهان شمول ( pragmaticsUniversal) خویش به خدمت گرفته است، پیشتر اسكینر در پرتو تحقیق تاریخی خود برای فراهم سازی مبنایی برای دو مرحله نخست طرح خویش به كار برده بود (طرح اسكینر، چنان كه در بخش دوم مقاله در «ارزیابی» خواهیم دید، چالشی غیر مستقیم با طرح هابرماس است).۵
از اینرو برای فهم كامل معنای تاریخی یك متن یا بخشهایی از آن، كه در گذشته نوشته شده است و به عنوان یك عمل زبان شناختی تلقی میشود كه توسط مؤلف آن صورت گرفته است، كافی نیست، تنها معنای گفتاری آن را در نظر بگیریم، بلكه ضرورت دارد بدانیم مؤلف در نوشتن آن چه كاری میكرده است؛ «نكته» یا «بار» استدلال او چیست؟
اجازه بدهید نمونهای از مثالهای اسكینر را مطرح كرده، سپس آن را برای روشن ساختن دو مرحله نخست استفاده كنیم. در فصل شانزدهم شهریار ماكیاولی اندرز میدهد كه «شهریاران میبایست یاد بگیرند در چه زمانی فضیلتمندvirtuous نباشند».۶ بخشی از بازیافت معنای تاریخی این اندرز وی، فهم معنای گفتاری آن است: یعنی مفهوم و دلالت واژگان استفاده شده. این امر میتواند فی نفسه یك عمل ضروری باشد؛ یعنی به روشنی مشخص شود كدامین مفهوم از فضیلت مندی مورد نقد میباشد و كدامین طیف از فضیلتها را ماكیاولی اندرز میدهد كه شهریار كنار بگذارد.۷ مورد دیگر و مهمتر آن كه منظور ماكیاولی در این اندرز چیست، یعنی نه آن كه صرفاً چه نوشته است بلكه چرا آن را نوشته است؟
نخستین پاسخ به این پرسش، قرار دادن متن در زمینه زبان شناختی یا ایدئولوژیك آن میباشد، یعنی مجموعهای از متون نوشته شده یا رایج در آن زمان، درباره همان موضوعات یا موارد مشابه و مشترك در شماری از هنجارهای مرسوم
.(conventions) یك ایدئولوژی، زبانی از دانش سیاست است كه با هنجارهای مرسوم خود تعریف شده و تعدادی از نویسندگان نیز آن را بكار میبرند. از این رو فلسفه مدرسی، اومانیسم، لوتریسم و كالونیسم ایدئولوژی هستند و هر دو فلسفه مدرسی و اومانیسم زمینه عام ایدئولوژیك دولت - شهرهای ایتالیا را در طی دوران رنسانس تشكیل میدهند. در مورد شهریار ماكیاولی زمینه خاص ایدئولوژیك شامل تمامی آثاری است كه به ارائه «اندرز به شاه» میپردازند و هنجارهای مرسومی كه بر این نوشته حاكم است، بخش مربوطهای از ایدئولوژی اومانیستی را تشكیل میدهند.واژهای كه در این جا نقش اساسی برعهده دارد، واژه «هنجار مرسوم» است. اسكینر این واژه را به صورت خلاقانهای در مورد نقاط مشترك زبانشناختی، كه شماری از متون را به هم پیوند میزند، به كار میبرد: این مفهوم در برگیرنده واژگان، اصول، مفروضات، معیارهای مشترك برای آزمون مدعیات دانش، مسائل، تمایزات مفهومی و امثال آن است.۸ توجیه قرار دادن متن در زمینه هنجار مرسوم آن، این نكته است كه كنش زبانی همانند دیگر كنشهای اجتماعی، با هنجار مرسوم مرتبط است و از این رو معنای آن «تنها از طریق توجه به هنجارهای مرسوم محیط بر عملكرد یا كنش اجتماعی خاص در یك موقعیت اجتماعی مفروض» قابل فهم میباشد.
در مثال ماكیاولی یكی از هنجارهای مرسوم ادبیات «اندرزنامهها» همواره اندرز به شاه برای عمل فضیلتمندانه بوده است، با قرائت اندرز ماكیاولی در پرتو این هنجار مرسوم ما میتوانیم بفهمیم آنچه او در طرح آن اندرز میخواهد بگوید، «به چالش كشیدن و ردّ یك امر معمول اخلاقی پذیرفته شده میباشد».
بنابراین در كل این تكنیك مورخ و جامعهشناس را قادر میسازد تا بفهمد «تا چه میزان»نویسندگان هنجارهای مرسوم و مفروضات رایج بحث سیاسی را پذیرفته و تأیید میكنند، یا زیر سؤال برده و رد میكنند یا شاید حتی به صورت بحث انگیزی آنها را نادیده میگیرند.۹ اسكینر این كار را تصرف(manipulation ) در هنجارهای مرسوم ایدئولوژی در دسترس میداند.
او شماری از مدعیات را درباره این گونه تبیین مطرح كرده است كه نخستین مورد آن - همان گونه كه دیدیم - عبارت است از عامل معنای تاریخی متن، یعنی آنچه مؤلف در نوشتن آن قصد كرده است. این نیز خود، طبق نظر سرل و گرایس، با یكی از قصدهای مؤلفان در نوشتن یك متن مطابق است؛ دوم آن كه این گونه تبیین غیر علّی است، زیرا عبارت است از باز توصیف ویژگی كنش زبان شناختی بر حسب نكته ایدئولوژیك آن، نه بر حسب یك وضعیت مستقلاً قابل تعیین. امر توضیح دهنده،(explicans) قصد نهفته در انجام كنش زبان شناختی است، نه قصد پیشین برای انجام عمل؛ سوم آن كه این مرحله محقق را قادر میسازد تا به روشنی اصالت(orginality) متن را تشخیص دهد - یعنی برخلاف هنجار مرسوم بودن متن مورد مطالعه را در یابد.همچنین روشن است كسانی كه صرفاً رهیافت متن گرایانه را به كار میگیرند، یا زمینه گرایانی كه زمینه زبان شناختی را نادیده میگیرند، به این نوع فهم از متن دسترسی ندارند.
من میخواهم تمایزی را بین نكته یا نكات ایدئولوژیك متن كه به هنجارهای مرسوم در دسترس مربوط میشوند و نكته یا نكات ایدئولوژیك مؤلف هنگام نوشتن متن، مطرح نمایم. مورد نخست لزوماً همانند دومی نیست و طیفی از شواهد تاریخی معمولاً برای پر كردن شكاف بین آنها لازم است. اسكینر به روشنی از این تمایز آگاه است، هرچند او گاهی چنان مینویسد كه گویا آنها را یكی میانگارد.▪مرحله دوم
دومین پرسش، اگر بخواهیم آن را به شیوه مرحله نخست توضیح دهیم، آن است كه مؤلف هنگام تصرف در هنجارهای مرسوم ایدئولوژیك، چه كاری انجام میدهد؟ یعنی در مثال قبلی، نكته ماكیاولی در به چالش كشیدن و ردّ قطعه اندرز سیاسی دیرپا چه بوده است؟ نخستین سؤال از خصیصه متن به عنوان عمل ایدئولوژیك میپرسید و سؤال دوم از خصیصه عمل ایدئولوژیك به عنوان یك عمل سیاسی پرسش میكند.
مسیر مرحله دوم، بدین سان، قرار دادن متن در زمینه عملی)practical context( آن است، یعنی عبارت است از فعالیت سیاسی یا خصیصههای مربوطه مسألهانگیز جامعهای كه مؤلف آن را خطاب قرار میدهد و متنْ پاسخی به آن است. اسكینر معتقد است در ارائه پاسخ به سؤالات مربوط به مناظره ایدئولوژیك، نظریه پرداز سیاسی به معضلات سیاسی زمانه واكنش نشان میدهد. او به خوبی بیان میدارد كه:
من معتقدم زندگی سیاسی خود معضلات عمدهای را پیش روی نظریه پرداز سیاسی قرار داده و سبب میشود طیف خاصی از مسائل مسألهانگیز گردیده و طیف مرتبطی از سؤالات به موضوعات مهم مناظره تبدیل شوند.۱۰
از این رو نظریه سیاسی، همان گونه كه ارسطو و ماركس میگفتند، بخشی از سیاست بوده و مسائلی كه آن نظریه بدانها میپردازد، محصول كنش سیاسی هستند.
اگر بخواهیم به مثال خودمان بر گردیم، زمینه عملی بحث ماكیاولی، فروپاشی جمهوری فلورانس در ۱۵۱۲، اختلاف بین دولت - شهرهای شمالی ایتالیا، حضور نسبتاً عظیمی از نیروهای فرانسوی و اسپانیایی، و مع هذا به طور اتفاقی، وجود شهریار مدیچی قدرتمند در فلورانس و همچنین پاپ قدرتمند مدیچی در رم میباشد؛ از این رو از نظر ماكیاولی این احتمال وجود داشت كه خاندان مدیچی شمال ایتالیا را متحد ساخته، بربرهای فرانسوی و اسپانیایی را اخراج نموده، و شاید زمینههای احیای جمهوری روم را فراهم سازند. به هر حال كاری كه ماكیاولی معتقد بود برای موفقیت ضروری است - یعنی خشونت پیشگیرانه parsimonious، یعنی دروغ و نیرنگ - طبق باور فراگیر به این كه شهریار میبایست همیشه فضیلتمندانه رفتار نماید، زشت و در نتیجه ناموجه و نامشروع تلقی میشد. در نتیجه اگر ماكیاولی میبایست شهریار و دیگر نخبگان اومانیست را متقاعد سازد كه چنین عملی نه تنها ضروری بلكه موجه نیز است، او مجبور بود آن را با عباراتی از نظر اخلاقی خنثی یا حتی تمجیدآمیز باز توصیف نماید.
مانع این كار هنجار مرسومی بود كه تمامی فعالیتهای شاهانه ناشایست را محكوم مینمود و در نتیجه برای او ضرورت داشت تا با آن به چالش پرداخته، آن را رد نماید تا بتواند نكته سیاسی خود را مطرح سازد كه مستلزم آن بود كه شهریار را به ارتكاب طیفی از فعالیتهای ناشایست تشویق نماید. آنچه او به لحاظ سیاسی با تصرف در هنجارهای مرسوم ایدئولوژیك انجام میداد، تلاشی بود برای توجیه و در نتیجه مشروع ساختن طیفی از فعالیتهای سیاسی نامناسب.۱۱
این گزارش اجمالی برای توضیح آن نكته روش شناختی كافی است. از آن جا كه یك ایدئولوژی سیاسی بازتاب كنش سیاسی (نهادها، عملكردها و غیره) است، تغییر برخی از هنجارهای مرسوم ایدئولوژی، تغییر در شیوهای است كه آن كنش سیاسی بازتاب مییابد. هنجارهای تصرف شده، كنش سیاسی را باز توصیف و در نتیجه مجدداً خصیصه آن را بیان میدارند.
از این رو، مرحله دوم مقایسه بین چگونگی تلقی یك كنش سیاسی توسط هنجارهای مرسوم یك ایدئولوژی با چگونگی باز توصیف آن از طریق تصرف در این هنجارها در متن مربوطه میباشد. این تعریف جدید خصیصهها در نكته سیاسی یك متن امری مهم خواهد بود.
برای روشن ساختن دو مرحله نخست، مثال دیگری را مطرح میكنم. نخست بارتولز، نظریه پرداز حقوقی در اوایل قرن چهاردهم، كه به خوبی در نظریه سیاسی و حقوقی به خاطر زیر سؤال بردن هنجارهای مرسوم مهم مكتب شرح نویسی(glossatorial school) بر حقوق روم معروف است، طبق مبنای این مكتب واقعیتها میبایست همواره با حقوق تطبیق داده میشدند، زیرا حقوق، یعنی حقوق روم، معیاری تغییرناپذیر است. در دهه ۱۳۲۰ بارتولز در این دیدگاه تجدید نظر نموده و استدلال كرد كه هنگام تعارض واقعیتها و حقوق، حقوق میبایست تغییر یابد تا خود را با واقعیتهای جدید هماهنگ سازد - و از این طریق مبنای روش شناختی مطالعات حقوقی پسا - شرح نویسی را فراهم نمود.
دوم آن كه واقعیتهای مورد بحث استقلال عملی جوامع (communes) شمال ایتالیا از امپراتوری مقدس روم میباشند و حقوق مورد بحث حقوق روم است كه براساس آن میتوان گفت امپراتوری فعلی میتواند بر شمال ایتالیا حق حاكمیت(imperium) داشته باشد؛ بنابراین بارتولز با دگرگون سازی هنجار مرسوم مكتب شرح نویسی، ادعاهای امپراتوری را نامشروع ساخته و جنگهای جوامع شمالی را برای استقلال قانونی از امپراتوری مشروع مینماید، درست آن گونه كه استدلالهای مخالفان در خدمت مشروعیت بخشی به ادعاهای امپراتور بود. بارتولز، چنان كه اسكینر نتیجه میگیرد، «به وضوح با این نیت آغاز كرد كه تفسیر مجددی از حقوق مدنی روم ارائه كند كه برای جوامع لومبارد و توسكان دفاع... حقوقی از استقلال شان از امپراتوری فراهم نماید».۱۲ همان گونه كه غیرممكن است آنچه را بارتولز از نظر ایدئولوژیك انجام میداد، بدون قرار دادن متون او در زمینه زبان شناختی نوشتههای حقوقی قرون سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، بفهمیم، به همان سان غیر ممكن است آنچه را او به لحاظ سیاسی انجام داده است، بدون قرار دادن این اقدام ایدئولوژیك در زمینه عملی جنگهای استقلال خواهی ضد امپراتوری جوامع شمال ایتالیا، بفهمیم.
در مورد مرحله دوم نیز همان تمایز قبلی در مرحله نخست مجدداً مطرح میشود. از متنی كه كمك میكند نكته سیاسی را در زمینه عملی آن قرار دهیم، لزوماً بر نمیآید كه این نكته آن چیزی است كه مؤلف در هنگام نوشتن در نظر داشته است، بلكه چنین استنتاجی میبایست با مجموعه شواهد تاریخی مختلف تأیید شود؛ برای مثال، حتی اگر شهریار ماكیاولی كمك میكند شهریار بدكردار مشروعیت یابد، این كار لزوماً این نتیجه را در پی ندارد كه این نكته سیاسی مورد نظر ماكیاولی در هنگام نوشتن آن بوده است. در نتیجه میخواهم بین نكته سیاسی كه متن در زمینه عملی خود ارائه میدهد و نكته سیاسی مؤلف هنگام نوشتن آن، تمییز قائل شوم. اسكینر همواره اینها را جدا میانگاشته است.
▪مرحله سوم
هنگامی كه مفهوم ایدئولوژی متشكل از هنجارهای مرسوم به عنوان ابزاری برای فهم نكته متن تشكیل دهنده آن مطرح میشد، اسكینر توجه خویش را به خود ایدئولوژیها معطوف داشت. متنهای كوچك یك دوره با دقت غبارروبی شده و مورد پژوهش قرار میگیرند تا هنجارهای مرسوم سازنده و كنترل كننده ایدئولوژیهای حاكم و روابط درونی آنها، پیش از آن كه به عنوان معیاری برای تعیین ابعاد هنجاری و غیر هنجاری به كار گرفته شوند، شناسایی شوند. تحول ایدئولوژیك متنهای بزرگ نیز چنین است؛ از این رو با مرور مراحل اول و دوم از منظر ایدئولوژی بین الاذهانی، میتوان مقطع تاریخی روشنی را تعیین كرد كه تحول ایدئولوژیك (یا تقویت آن) مورد اهتمام قرار گرفته و احتمالا به دست آمده است و این كه چرا از نظر سیاسی دست به ایجاد تحول زده شده است.
بنیادهای اندیشه سیاسی مدرن نه تنها ترسیمی از ایدئولوژیهای سیاسی بزرگ اوایل دوران مدرن اروپاست، بلكه راهنمایی برای جایابی و تبیین سیاسی و ایدئولوژیك تصرفهای فزاینده و تحولات عظیم آنها نیز میباشد. مرحله سوم دقیقاً مقابل عمل كسانی است كه با تبعیت از هگل، (متون) كلاسیك را تجلی خودآگاهی یا ذهنیات یك عصر میدانند. تحقیق اسكینر پیوسته نشان میدهد كه متون بزرگ تقریباً بدون استثنا بدترین راهنما برای خرد متعارف یك دوره هستند: آنها اغلب كلاسیك هستند، زیرا پدیدههای رایج یك دوره را به چالش میكشند. در هر موردی تنها با پرداختن به چنین شیوه بردبارانهای از ارزیابی واقعیتهای زبان شناختی كوچكتر و اغلب فراموش شده در اطراف متون كلاسیك است كه امكان دارد كشف نمود كدام درست است.
▪مرحله چهارم
همان گونه كه مرحله دوم برای روشن كردن ارتباط بین اندیشه و كنش سیاسی در مورد یك متن خاص بود، مرحله چهارم برای همین منظور در مورد یك ایدئولوژی است. مبنای بحث این ادعاست كه هر واژگان سیاسی حاوی شماری از اصطلاحات خواهد بود كه به صورت بین الاذهانی تجویزی
)normative( هستند: كلماتی كه نه تنها توصیف میكنند، بلكه در ضمن توصیف ارزش گذاری نیز میكنند.
این بعد ارزشی گذاری ظرفیت كنش كلامی یك كلمه خوانده میشود و ممكن است مثبت یا منفی، ستایشآمیز یا نكوهشآمیز، مؤید یا رد كننده باشد. آنها بدین معنا بین الاذهانی هستند كه نه تنها معیارهای كاربرد (مفهوم) و دلالت آنها، بلكه بعد ارزش گذاری(appraisive) آنها نیز ناشی از ویژگی كلمات در كاربرد رایج آنهاست، نه چیزی كه یك كاربرد منفرد و متعارف بدانها اعطا نموده باشد. مجموعه چنین اصطلاحات توصیفی / ارزشی در بین واژگان توصیفگر یك جامعه یا ایدئولوژیهای آن جامعه بسیار گسترده است - چنان كه تأمل اجمالی در نقش واژگانی چون «دموكراسی»، «عینیت»، «كارآمد»، «عقلانی»، «متساهل»، «دیكتاتوری»، «ذهنیت»، «ناكارآمد»، «غیر عقلانی»، «جزمگرا» در جوامع لیبرال - تكنوكرات ما نشان میدهند.
نتیجه آن است كه واژگان سیاسی در كاربرد رایج خود كنش سیاسی را توصیف و ارزیابی میكنند، یا به تعبیر اسكینر، «به شكلگیری... خصیصه اعمال كمك میكنند». مراد او از «شكلگیری خصیصه» توصیف و ارزیابی یا «بیان ویژگی» اعمال است. و این صرفاً برای رسیدن به این نتیجه است كه یك نقش ایدئولوژیهای سیاسی «كمك به مشروعیت بخشی به كنش اجتماعی است»، یا آن كه یك رابطه بین ایدئولوژی و كنش، رابطه مشروعیت بخشی است.اسكینر با تمسك به نظریه گرامشی اظهار میدارد: «اساساً هر جامعهای از طریق تصرف در این مجموعه اصطلاحات است كه به ایجاد یا تغییر هویت اخلاقی خود توفیق مییابد». كاربرد این اصطلاحات به شیوه هنجار مرسوم به مشروعیت بخشی به اعمال رایج كمك میكند. به هر حال تصرف در هنجارهای مرسوم ایدئولوژی حاكم مستلزم تغییر در هنجارهای حاكم بر معنا، دلالت یا ظرفیت كنش كلامی برخی از این اصطلاحات تجویزی است. اگر بخواهیم از منظر نام انگارانه(nominalist) نگاه كنیم، نظریههای سیاسی را میتوان به عنوان توجیهاتی برای تغییر یا تقویت هنجارهای مرسوم حاكم بر كاربرد آنها دانست. تغییر معنا، دلالت یا بار ارزشی اصطلاحات یك ایدئولوژی بدین سان به خصیصه یابی مجدد یا ارزیابی مجدد وضعیت سیاسی كه آن ایدئولوژی تداعی میكند، میانجامد:
به طیف جدیدی از فعالیتها و باورها مشروعیت میبخشد، از وضع موجود مشروعیت زدایی نموده یا آن را تقویت میكند و اموری از این قبیل. نظریههای سیاسی درباره بحرانهای مشروعیت هر زمانه هستند، این بحرانها معلول روابط سیاسی در حال دگرگون هستند، و در نتیجه، تابع گزینش یا اراده نظریه پردازان نیست. این امر بدان جهت است كه زبانی كه آن نظریهها در آن نوشته شدهاند، وظیفه توصیف ماهوی روابط سیاسی را بر عهده دارد؛ از این رو به خاطر پیونگ هنجارهای ایدئولوژیك با روباط سیاسی است كه مناسب است نظریههای سیاسی را به عنوان مشاركت در مناقشات ایدئولوژیك و به عنوان سلاح حمایت یا براندازی استراتژیهای نیروهای سیاسی محلی تحلیل نماییم، چه نویسنده با آن موافق باشد یا مخالف، مقصود وی باشد یا نباشد.۱۳
دومین بعد مرحله چهارم سنجش دو نوع تأثیری است كه ایدئولوژی، به عنوان عامل علّی، بر رفتاری كه در صدد مشروعیت بخشی به آن است، دارد: تأثیرات سركوب كنندگی(repressive) و تولید كنندگی(productive). نخست آن كه در هنجارهای مرسوم كاربردی حاكم بر واژگان تجویزی غالباً نمیتوان بی حد و حساب تصرف نمود و در نتیجه نمیتوانند برای مشروعیت بخشیدن به هر عمل نامعمولی به كار گرفته شوند؛ لذا گسترهای كه تصرف ایدئولوژیك را میتوان توجیه نمود، حدی را بر مشروعیت بخشی بر اقدامات نامتعارف ایجاد كرده و در نتیجه به عنوان محدودیت علّی بر آن تلقی میشود.۱۴ اسكینر خود به اجمال این نكته را بیان میكند:
بدین سان مشكل پیشاروی كسی كه میخواهد آنچه را انجام میدهد، مشروع ساخته و در عین حال به مراد خویش برسد، نمیتواند صرفاً معضل ابزاری سازگار نمودن زبان تجویزی(normative) خویش با برنامههایش باشد. چنین معضلی تا حدی به سازگار نمودن برنامههای وی با زبان تجویزی در دسترس بر میگردد.۱۵
در این جا محدودیت دو بعد دارد: بعد ایدئولوژیك و بعد سیاسی. تلاش برای «گسترش» هنجارهای مرسوم ایدئولوژیك مستلزم توجیهی برای آن است و این كار معمولاً با زمینه سازی تحول براساس اموری كه اینك پذیرفته شده و مسلم گرفته شده صورت میپذیرد. یك ایدئولوگ یك بخش از ایدئولوژی را با مسلم گرفتن بخش دیگر تغییر میدهد:
با تمسك به یك هنجار مرسوم و تقویت آن؛ برای مثال توجیه اصلی بارتولز برای ربط دادن حقوق با واقعیتها، استدلال مطابق با هنجار مرسومی بود كه براساس آن، كاربرد یا رواج طولانی معمولاً مبنایی را برای ادعای حق قانونی فراهم میسازد. ماكیاولی توصیه خود مبنی بر آن كه شهریار لازم نیست همواره فضیلتمندانه عمل نماید، چنین توجیه كرد كه این امر او را قادر میسازد آنچه را هر كس میپندارد شهریار میبایست اهراز نماید، احراز كند: یعنی در فراهم نمودن ارتش خوب و قوانین خوب براساس فضیلت عمل نموده و در نتیجه به افتخار، مجد و شكوه دست یابد. از آن جا كه ماكیاولی معمولاً یكی از رادیكالترین نظریه پردازان تلقی میشود، تحلیل اسكینر به نحو برجستهای محدودیتهای هنجاری نوآوری ایدئولوژیك را نشان میدهد.
دومین محدودیت، گستره محدودیتی است كه ایدئولوژی بر رفتار سیاسی كه در صدد مشروعیت بخشی بر آن است، ایجاد میكند. یكی از مثالهای فراوان وی این نكته را روشن خواهد ساخت شهریاران آلمان از آموزههای لوتر مبنی بر این كه كلیسا نهاد با قلمروهای قدرت خاص و منصبی برای برخورداری از اموال دنیوی گسترده نیست، استفاده میكردند تا به مقاومت خویش در برابر قدرت و ثروت پاپ مشروعیت بخشند. حتی اگر آنها اعتقادی به اصول لوتری نداشتند، برای استفاده ابزاری از آنها (این مثال بدترین مصداق برای آزمون فرضیه وی میباشد)، با این محدودیت مواجه بودند كه ایدئولوژی لوتری را ترویج نموده و بدان عمل نمایند تا مشروع جلوه كنند: «انگیزه آنها هر چه بود، نتیجه... یكسان بود: گسترش مسلك بدعتآمیز لوتر هزینه نقض پیمان آنها با روم بود».۱۶ اسكینر هر دو بعد محدود كنندگی را در نتیجهگیری كوتاه خویش آورده است: «هر انقلابی بدین لحاظ مجبور است به صحنه نبرد برگردد».
شیوه دیگری كه اشاعه ایدئولوژی به عنوان عامل مادی عمل میكند ابزار سركوب نیست، بلكه یك عامل مولد بوده كه موجب دگرگونیهایی در خودآگاهی میشود. كار اسكینر در این جا هنوز كاملاً بدوی(tentative) است، تا كنون او سه فرضیه ارائه كرده است. تصرف موفق در معیارهای كاربرد یك اصطلاح - یعنی تصرفی كه در هنجار مرسوم میشود - موجب تغییراتی در «باورها و نظریههای اجتماعی» میشود. هنجار مرسوم ساختن یك تغییر در دلالت موجب تغییر در فهم و آگاهی اجتماعی میشود: «و در نهایت تغییر موفقیتآمیز بار ارزشی یك اصطلاح موجب تغییر در ارزشها و نگرشهای اجتماعی میشود».
او به مطالعه این مسأله میپردازد كه تا چه میزان رفتار سرمایه داری تحت قیودات و خصلت تولید كنندگی واژگان پروتستان بود كه در آغاز بدان مشروعیت بخشید؛ از این رو هر چند زمینه عملی، چنان كه دیدیم، مقدم است، اما این بدان معنا نیست كه زمینه ایدئولوژیك كاملاً رو بنایی باشد، بلكه خود حداقل به دو شیوه فوق بر زیربنا تأثیر میگذارد، و این به دلیل روبنایی مشروعیت بخشی آن است.
▪مرحله پنجم
در نهایت، مرحله پنجم آخرین مرحله كل رهیافت اوست: تبیین تحول ایدئولوژیك در شیوههای عمل تنیده میشود؛ اما این كه چگونه چنین تحولی به هنجار مرسوم تبدیل میشود، سؤالی تاریخی است كه رهیافت و مطالعات وی دو خط مشی ارائه میدهد: خط مشی ایدئولوژیك و عملی. از لحاظ ایدئولوژیك گسترش و بسط یك نوآوری مفهومی تا حدودی محصول چگونگی تطبیق یافتن آن با دیگر مكاتب فكری موجود است. همان گونه كه او در مورد گسترش لوتریسم نشان میدهد،۱۷ لوتر توانست عناصری را از اوكامیها، اومانیستها و دیگر جریانهای فكری و تودهای اخذ كند، زیرا نقد وی با عناصر انتقادی موجود در این مكاتب همسویی نزدیكی داشت، عامل دوم ایدئولوژیك توانایی ایدئولوگها در كنترل ابزارهای ترویج افكار، همانند دانشگاه، كلیسا و در قرن شانزدهم، مطبوعات چاپی بود.
این عوامل برای انتقال تحول ایدئولوژیك و تأثیرگذاری بر - برای مثال - دانشجویان طی نسلها كافی هستند، اما فی نفسه در ایجاد تحول مشابهی در عرصه عملی ناكام میباشند. عامل مهم تحول كلان هم در اندیشه و هم در عمل، چینش ناپایدار روابط قدرت است كه زمینه عملی را تشكیل میدهد و مناقشات ایدئولوژیك نمود آن میباشند.
تحول ایدئولوژیك در صورتی درست آیین و معتبر میشود كه برخورد نیروهای سیاسی منجر یا موفق به دفاع از آن یا ایجاد اعمالی میشود، كه تصرف ایدئولوژیك برای توصیف و مشروعیت بخشی بدانها به كار گرفته میشوند. آن گونه كه مطالعات اسكینر نشان میدهد، لزوماً یا معمولاً این مبارزه سیاسی بیواسطه نیست كه توضیح دهنده تثبیت و هژمونی ایدئولوژیك باشد، بلكه باید به انتشار و اتخاذ یك ایدئولوژی در صف بندی مبارزات گسترده مشابه توجه نمود.
نوآوری بارتولز تنها به دلیل مطلوبیت آن در جنگهای استقلال جوامع ایتالیا نبود، بلكه بدان دلیل نیز بود كه هدف مشابهی را برای پادشاهی فرانسه در میان لردهای فئودال آلمان تأمین میكرد. موفقیت لوتریسم نه تنها بر [حمایت] شهریاران و دهقانان آلمان به عنوان مبنای قدرت، بلكه بر رواج آن در مبارزات مشابه در سراسر قرن شانزدهم اروپا نیز مبتنی بود، و در نتیجه به قوام یافتن ائتلافهای ایدئولوژیك و سیاسی كمك كرد كه شكل دهنده همان اصلاح دینی پروتستانتیسم میباشد.
تبیین تحول و تداوم در اندیشه و عمل سیاسی اروپایی تا حدودی بر آیند برد استدلال است، اما عمدتاً تابعی از برخورد نیروهای سیاسی - قوای نظامی - میباشد.
نویسنده: جیمز تولی
مترجم: غلامرضا بهروزلك
مترجم: غلامرضا بهروزلك
منبع : باشگاه اندیشه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شهدای خدمت سیدابراهیم رئیسی سقوط بالگرد رئیسی شهید جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد حسین امیرعبداللهیان
آیت الله رئیسی کنکور هواشناسی شهرداری تهران پیام تسلیت تهران سانحه بالگرد رئیسی امتحانات نهایی هلال احمر سیل قوه قضاییه
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا بورس یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا
تلویزیون سینمای ایران سینما آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی لیلا حاتمی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
اسرائیل غزه روسیه رژیم صهیونیستی امیرعبداللهیان فلسطین ترکیه آمریکا سوریه ولادیمیر پوتین چین عربستان
پرسپولیس استقلال مهدی قایدی فوتبال رئال مادرید والیبال لیگ برتر لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال باشگاه استقلال
هوش مصنوعی مایکروسافت اپل سامسونگ گوگل ناسا تبلیغات موبایل فناوری
سلامت سرطان کاهش وزن مغز طول عمر آلزایمر خواب افسردگی مغز انسان