دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آلمانی خوب - THE GOOD GERMAN


آلمانی خوب - THE GOOD GERMAN
سال تولید : ۲۰۰۶
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : گره‌گوری جیکوبز، بن کازگروو و استیون سودربرگ
کارگردان : سودربرگ
فیلمنامه‌نویس : پل آتاناسیو، برمبنای رمانی نوشتهٔ جوزف کنن
فیلمبردار : سودربرگ
آهنگساز(موسیقی متن) : توماس نیومن
هنرپیشگان : جک تامپسن، جان رودر، جرج کلونی، توبی مگوایر، کیت بلانچیت، دامینیک کامپراتور و دیو پوئر
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۰۵ دقیقه


درست پس از پیروزی نیروهای متفقین در اروپا، کنفرانس پتسدام برگزار می‌شود و طی آن ̎چرچیل̎، ̎ترومن̎ و ̎استالین̎ در خارج از برلین گرد می‌آیند تا سرزمین‌های نیروهای محور را بین خود تقسیم کنند. ̎جیک̎ (کلونی) یک نظامی آمریکائی که سال‌ها قبل نیز مدت زمانی در برلین زندگی کرده، با هواپیما وارد آلمان می‌شود تا دربارهٔ این کنفرانس مطلب بنویسد. اما دیری نگذشته که گذشتهٔ ̎جیک̎ خود را به شکل و شمایل یک زن به رخ او می‌کشد. این زن، ̎لنا̎ (بلانچیت) حالا در ویرانه‌های برلین خیابان‌گردی می‌کند. اما آن‌چه بر وخامت اوضاع می‌افزاید این است که یکی از آشنایان ̎لنا̎ و در واقع مردی که ̎لنا̎ رویش حساب می‌کند تا بتواند یک روز او را از آلمان خارج کند، ̎ناتالی̎ (مگوایر)، رانندهٔ ̎جیک̎ است: مردی شیاد که از اوضاع به‌هم‌ریختهٔ کشور استفاده کرده تا جیب‌های خودش را پُر کند.
● سودربرگ و فیلم‌نامه‌نویس او، آتاناسیو، آلمانی خوب را به سبک‌ فیلم‌های جنگی کمپانی وارنر در دههٔ ۱۹۴۰ ساخته‌اند: فیلمی سیاه و سفید با همان حرکت‌های پانورامیک دوربین و دالی و نماهای بک پروجکشن داخل ماشین و نورپردازی کنتراست‌دار و ... اکسپرسیونیسم. الگوی خود فیلم هم کازابلانکا (مایکل کورتیز، ۱۹۴۲) بوده و حتی یکی از صحنه‌های مهم فیلم نمابه‌نما، عیناً بازسازی شده و دقیقاً در همان جائی قرار داده شده که صحنهٔ مشابه‌اش در کازابلانکا قرار دارد. اما آلمانی خوب بیشتر ̎تقلیدی̎ از کازابلانکاست تا ̎تجلیل̎ از آن و بیشتر کارکرد انکارِ آن فیلم را پیدا کرده تا ستایش از آن را. چون همان‌طور که یکی از شخصیت‌های اصلی، طی اعتراضی تکان‌دهنده به زبان می‌آورد، آلمانی خوب به تماشاگر می‌گوید که این طوری است که مردم واقعاً در جنگ رفتار می‌کنند نه آن‌طور احساساتی و آبکی مثل بوگی و برگمن، که خزعبلاتی را دربارهٔ اصالت/ قهرمانی/ ایثارگری ردیف می‌کنند. اما مشکل این‌جاست که کسانی که کازابلانکا را دوست دارند می‌دانند که با فیلمی احساساتی روبه‌رو هستند و فیلم را با وجود همین و شاید هم اصولاً به خاطر همین، دوست دارند. تازه اگر هم واقعاً جماعتی وجود داشته باشند که کازابلانکا را به‌عنوان ̎واقعیت̎ پذیرفته باشند، خیلی بعید است این داروی تلخی که سودربرگ برایشان تدارک دیده، از گلویشان پائین برود. از سوی دیگر، از آن‌جا که دو نمونهٔ عالی از فیلم‌های ̎پس از جنگ جهانی دومی̎ ـ که آلمانی خوب آشکارا به آنها چشمی داشته وجود دارند ـ ماجرای خارجی (بیلی وایلدر، ۱۹۴۸) و مرد سوم (کارول رید، ۱۹۴۹) ـ همین که سودربرگ به‌جای آنها، کازابلانکا را به‌عنوان الگو انتخاب کرده، بیشتر توی ذوق می‌زند. سودربرگ کارگردان بااستعدادی است و در موفقیت تکنیکی آلمانی خوب هم شکی نیست، اما خود فیلم، به‌طور کلی، یک تجربهٔ ناموفق به‌نظر می‌رسد.


همچنین مشاهده کنید