چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

سرمایه‌داری و خواب پریشان شده


سرمایه‌داری و خواب پریشان شده
سرمایه داری جهانی در شرایط جدید - از دهه ۱۹۷۰ تاکنون - دچار تغییراتی اساسی شده است. این نظام به مرور از جهان غرب به جهان شرق انتقال یافت و در اختیار دو قدرت شرقی - آرام و مرموز - ژاپن و چین با اقمارهایش قرار گرفت. در این میان آمریکا که شوروی کمونیستی را شکست داده بود، نقشی اساسی ایفا نمود و از همه بیشتر موجبات تغییر و تحول سرمایه داری را فراهم کرد تا امروز که از بحران اقتصادی آمریکا و شکست نظام سرمایه داری می شنویم.
به گمانم ریشه این شکست را باید در کارهای خود آمریکا و سرمایه داری غربی با محوریت آمریکا جست وجو کرد. خودمحوری آمریکایی ریشه شکست های پی در پی این نوع از سرمایه داری و مدرنیته است. اگر آمریکا با افتخاراتی که از گذشته برای دموکراسی و دفاع از حقوق بشر کسب کرده بود، به زیست خود ادامه می داد، می توانست بدون پرداختن هزینه های بسیار به همزیستی مسالمت آمیز خودش با دیگران کمک کند و جهانی انسانی با حضور همه فرهنگ ها و ملت ها بسازد. اما چه باید کرد وقتی نظام های سیاسی، دولت ها و گروه های اجتماعی نیز مانند انسان ها براساس داشته هایشان -به حق یا نا حق- دچار توهم شده و غرور و خودخواهی و طمع پیشه کرده و تیشه به ریشه خود می زنند؟ این کار این بار از طرف آمریکا و اقمارش برای سرنگونی صورتی از مدرنیته صورت گرفت.
جالب است که با مراجعه به ادبیات علوم اجتماعی و به طور خاص، کتاب "تحلیل دموکراسی در آمریکا" اثر آلکسی دو توکویل درمی یابیم که صفات و ویژگی هایی که او برای آمریکای قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم برمی شمارد، بسیار مطبوع و مناسب است و می تواند به شکل گیری صورتی از مدرنیته و دموکراسی بینجامد. این کتاب به مقایسه موقعیت ممتاز آمریکا به دلیل شرایط جغرافیایی، نهادهای اجتماعی، نیروهای اجتماعی مهاجر، نوجو و ترقی خواه که زمینه ساز شکل گیری دموکراسی آمریکایی بوده است، با فقدان شکل گیری دموکراسی در فرانسه بعد از انقلاب ۱۷۸۹ پرداخته است. از نظر توکویل، تناسب بین نهادهای اجتماعی، دین و ملیت، اندیشه ترقی خواهی و بکر بودن سرزمین، دموکراسی غربی را محقق کرده است. نکته ای که توکویل در پایان کتاب به عنوان شرط بقای دموکراسی آمریکایی مطرح می کند، از طرف آمریکائی ها و مدافعان این نظام سیاسی و فکری کمتر مورد توجه و تامل قرار گرفته است. او اشاره می کند که جرج واشنگتن در وصیت نامه اش اصرار بر این داشته است که آمریکا برای ماندن در موقعیت دموکراتیک فعلی اش - زمان واشنگتن - نباید در هیچ شرایطی وارد جنگ با کشورهای دیگر شود و بهتر است همیشه نقش داور و راهنما را ایفا کند تا مداخله گر. معنی دیگر سخن و وصیت او برای آمریکائی ها این است که اگر آمریکا از بی طرفی سیاسی اش دور شود، دوران افول و سقوطش آغاز می شود.
آمریکایی که براساس تعارضات داخلی، جنگ طولانی و خارج شدن از سلطه انگلیس سامان یافته بود، بدون توجه به مشکلاتی که در گذشته برای رقیب داخلی ایجاد کرده و معضلاتی که در نفی استعمار پیر انگلیس با آن رو به رو بوده است، صرفا با یک پیروزی جدید که بیشتر ناشی از حضور کم اثر و از راه دورش در جنگ جهانی بود، دچار غروری کور و نابجا شد.
آمریکایی که در دوره ای خاص - بین دهه های ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰- در حوزه های علمی، فرهنگی، هنری و اقتصادی به سطح قابل اعتنایی دست یافته بود، به منظور برتری جویی، سلطه طلبی بر جهان را به بهانه برخورد با کمونیسم آغاز و در جنگ هایی پی درپی شرکت کرد. مشارکت مستقیم و غیرمستقیم در جنگ های منطقه ای، دخالت در نظام های سیاسی، طراحی کودتا وآشوب های داخلی در کشورهای آمریکای جنوبی، آفریقایی، آسیایی و توسعه بوروکراسی و آمریکایی گرایی و شکل دادن ایدئولوژی آمریکایی بر پایه استثنائی گرایی و بسیاری فعالیت ها، سیاست ها و رفتارهای دیگر در دستور کار آمریکائیان قرار گرفت. غرور و سرمستی از پیروزی بر جهان تا اندازه ای به اصلی تبدیل شد که گروه دموکرات ضد جنگ، با افتخار و غرور از دخالت ها، شکست ها و پیروزی های بدست آمده در سطح ملی یاد کرد.
اعتراف به مداخله درشکست دادن دولت های ملی و مردمی در جهان (شیلی، نیکاراگوئه، ایران، ویتنام و ...) به افتخارات آمریکایی ها تبدیل شد. جالب است که غرور آنقدر به فرهنگ و سیاست آمریکایی راه یافته است که برای جنگ کردن با کشوری و سرنگونی دولتی ملی، به طور رسمی بیانیه صادر می کنند و در پایان کار هم برای وارد شدن به بازی دموکراسی خواهی ساختگی غربی، مراتب عذرخواهی خودرا از بابت اشتباهات و دخالت ها اعلام می کنند. این کار به طور خاص در مورد دخالت های آمریکا در ایران در طول پنج دهه گذشته صورت گرفته است. گروهی از ادامه حرکت های ملی، مردمی، دینی و آزادیخواهانه در ایران به بهانه ضدیت با کمونیسم جلوگیری کرده و گروهی نیز بعد از نابودی نیروهای استقلال طلب،عذرخواهی می کنند. آنچه جالب به نظر می رسد، غروری است که آمریکا در طول چند دهه گذشته پیدا کرده، چرا که ضمن غرور در دخالت، غرور در عذرخواهی را نیز پیشه خود کرده است. سرمایه داری از بین رفتنی نیست ولی در گذر زمان دچار دگردیسی می شود. اصلی ترین دگردیسی آن، جا به جایی و ارتباط با حوزه های فرهنگی جدید است.
آمریکایی که براساس تعارضات داخلی، جنگ طولانی و خارج شدن از سلطه انگلیس سامان یافته بود، بدون توجه به مشکلاتی که در گذشته برای رقیب داخلی ایجاد کرده و معضلاتی که در نفی استعمار پیر انگلیس با آن رو به رو بوده است، صرفا با یک پیروزی جدید که بیشتر ناشی از حضور کم اثر و از راه دورش در جنگ جهانی بود، دچار غروری کور و نابجا شد.
آمریکایی که در دوره ای خاص - بین دهه های ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰- در حوزه های علمی، فرهنگی، هنری و اقتصادی به سطح قابل اعتنایی دست یافته بود، به منظور برتری جویی، سلطه طلبی بر جهان را به بهانه برخورد با کمونیسم آغاز و در جنگ هایی پی درپی شرکت کرد. مشارکت مستقیم و غیرمستقیم در جنگ های منطقه ای، دخالت در نظام های سیاسی، طراحی کودتا وآشوب های داخلی در کشورهای آمریکای جنوبی، آفریقایی، آسیایی و توسعه بوروکراسی و آمریکایی گرایی و شکل دادن ایدئولوژی آمریکایی بر پایه استثنائی گرایی و بسیاری فعالیت ها، سیاست ها و رفتارهای دیگر در دستور کار آمریکائیان قرار گرفت. غرور و سرمستی از پیروزی بر جهان تا اندازه ای به اصلی تبدیل شد که گروه دموکرات ضد جنگ، با افتخار و غرور از دخالت ها، شکست ها و پیروزی های بدست آمده در سطح ملی یاد کرد.
اعتراف به مداخله درشکست دادن دولت های ملی و مردمی در جهان (شیلی، نیکاراگوئه، ایران، ویتنام و ...) به افتخارات آمریکایی ها تبدیل شد. جالب است که غرور آنقدر به فرهنگ و سیاست آمریکایی راه یافته است که برای جنگ کردن با کشوری و سرنگونی دولتی ملی، به طور رسمی بیانیه صادر می کنند و در پایان کار هم برای وارد شدن به بازی دموکراسی خواهی ساختگی غربی، مراتب عذرخواهی خود را از بابت اشتباهات و دخالت ها اعلام می کنند. این کار به طور خاص در مورد دخالت های آمریکا در ایران در طول پنج دهه گذشته صورت گرفته است.
گروهی از ادامه حرکت های ملی، مردمی، دینی و آزادیخواهانه در ایران به بهانه ضدیت با کمونیسم جلوگیری کرده و گروهی نیز بعد از نابودی نیروهای استقلال طلب،عذرخواهی می کنند. آنچه جالب به نظر می رسد، غروری است که آمریکا در طول چند دهه گذشته پیدا کرده، چرا که ضمن غرور در دخالت، غرور در عذرخواهی را نیز پیشه خود کرده است. سرمایه داری از بین رفتنی نیست ولی در گذر زمان دچار دگردیسی می شود. اصلی ترین دگردیسی آن، جا به جایی و ارتباط با حوزه های فرهنگی جدید است.
نویسنده : تقی آزاد ارمکی
منبع : روزنامه مردم سالاری