پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عرفان حقیقی، عرفان دروغین


عرفان حقیقی، عرفان دروغین
تصوف به معنای پوشیدن لباس پشمین است و در اصطلاح، پاك كردن دل از آلودگی‏های نفسانی و آراستگی به پاكی‏های باطنی است. برای تصوف، تعاریف متعددی بیان شده كه جامع آن تعاریف، از ابن عربی، قهرمان بزرگ عرفان و تصوف است كه آن را به «وقوف به آداب شریعت، ظاهراً و باطناً» معنی كرده است كه «آن عبارت از تخلق به اخلاق الهی است».۱ همچنین عرفان به معنای شناسایی است و در اصطلاح، نام علم الهی است كه هدف و مقصود آن، شناخت حق و اسما و صفات آن از طریق كشف و شهود است.
جامع‏ترین تعریف از عرفان را قیصری، عارف نامی دوره اسلامی ارائه داده است. وی می‏نویسد: «علم به خداوند سبحان از حیث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقایق عالم و چگونگی رجوع این حقایق به حقیقتی یگانه - ذات احدیت - و همچنین شناخت راه سلوك و مجاهده برای خلاصی نفس از تنگناهای قیود جزئی - دنیا و شهوات - و اتصاف آن به صفت اطلاق و كلیت - پاكی كامل و شهود در مرحله فنا و بقا».۲ در تعریف قیصری به خوبی مشخص است كه عرفان دارای دو بال است كه از آن به عرفان نظری و عرفان عملی تعبیر می‏شود. عرفان نظری، علم به حقایق و معارف ناب است كه همه آنها به شناخت حق سبحانه، اسما و صفات باز می‏گردد و عرفان عملی، سیر و سلوك در راه رسیدن به كمالات معنوی، اتصال به خداوند و رهایی از مادیات، با هدف دور كردن دل از انحطاط و رسیدن به تكامل شایسته آن است. با توجه به این تعریف، عرفان عملی، مقدمه عرفان نظری است؛ زیرا ابتدا باید با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغیار پاك كرد تا به مرحله شهود رسید تا حقیقت آن گونه كه شایسته است، بر سالك جلوه‏گر شود. از این دیدگاه، راه عرفان، راه عمل بی‏چون و چرا به همه دستورات شریعت و بالا رفتن از نردبان سلوك - از ظاهر به باطن - و دل را كه حرم الهی است، از بت‏های خودساخته پاك كردن است.
به تعبیر دیگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهی است و هم پاك كردن قلب است و هر دو برای عارف لازم و ضروری است. آری، اصل، پاك كردن و نورانی كردن قلب است، تا سالك دارای قلبی صیقل خورده و صاف شود و حقایق در آن جلوه‏گر شود. در این صورت است كه همه اعمال و رفتار ظاهری و دستورات ریز و درشت شریعت، مفهوم پیدا می‏كند و به همراه، آن اعضا و جوارح عارف نیز نورانی می‏گردد. این معنایی است كه همه عارفان و متصوفه بر آن اتفاق نظر دارند. نمونه آنها خواجه عبدالله انصاری است كه در مقدمه كتاب منازل السائرین - كه مهم‏ترین و اصلی‏ترین كتاب و دستورالعمل در عرفان عملی است - می‏گوید: «انسان به نهایات - فنا و بقا و در نهایت توحید ناب - نمی‏رسد؛ مگر این كه بدایات را به طور صحیح پشت سر گذارده باشد و طی كردن صحیح بدایات، تنها در صورتی است كه (اولاً) اخلاص كامل باشد و هر كاری تنها برای خدا انجام شود؛ (ثانیاً) از سنت و شریعت متابعت كامل شود و هیچ كاری انجام نشود؛ مگر این كه در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهی الهی جدی گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعایت شود و با شفت و مهربانی، با آنها سخن گوید و نه تنها كَل آنها نباشد كه باری از دوششان بردارد و (خامساً) از هركس و هر چیز كه وقت را از بین می‏برد، فاصله گیرد و از هر كس كه قلب را به فتنه می‏اندازد، دوری كند».۳ با این مقدمه روشن می‏شود كه اصل اولی در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و كوشش مجدانه و مستمر در انجام دستورات الهی و شریعت محمدی است كه در این صورت، قلب نورانی می‏شود و به حقیقت توحید می‏رسد. هر فرقه و نحله‏ای كه ادعای عرفان و تصوف دارد، باید با این عیار محك زده شود. افسوس و صد افسوس كه در برابر عرفان اصیل و تصوف ناب، عرفان دروغین و صوفی‏گری حیله‏گرانه از بازار و رونق خوبی برخوردار است؛ به طوری كه صدای همه عارفان حقیقی را درآورده است. خواجه عبدالله در همین كتاب می‏نویسد: «مردم در این وادی سه گروهند؛ مردمی كه بین بیم و امید حركت می‏كنند - اعمال و اشتباهات خود را می‏بیند؛ بیم بر ایشان مستولی می‏شود و لطف و رحمت بیكران الهی را مشاهده می‏كنند؛ امیدوار می‏شوند - بر این گروه، نسیم محبت وزیدن می‏گیرد و در عین حال كه در مصاحبت حیاء هستند - حیاء مانع از آن است كه دعوی محبت كنند - این گروه را مرید می‏نامند.
گروه دوم، اهل جذبه‏اند كه با جذبه عنایات الهی از وادی تفرقه به خانه امن جمع و قرب الهی رسیده‏اند و آنها مراد نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوی باطلند و هم خود در فتنه افتاده‏اند و هم دیگران را به فتنه می‏اندازند».۴
آری، سیر و سلوك و رسیدن به حقیقت عرفان، سخت و نیاز به تمرین، ریاضت مستمر و دائمی دارد؛ اما ادای تصوف درآوردن، بسیار آسان است و متاسفانه همه فرقه‏های صوفیانه و درویشی امروزی، حیله‏گری و تزویر و تقلید مضحك است كه نه عارفان حقیقی آن را بر می‏تابند و نه عقل بر آن صحه می‏گذارد و نه نقل آن را تأیید می‏كند و به‏طور كلی، از نظر اسلام مردود هستند. عرفان، تحت «تأثیر مواد مخدر»۵، رقص‏های صوفیانه و آن گاه آب و چای و نسكافه و میوه و تجدید آرایش زنان جوان و صحبت از ریمل جدیدی كه به تازگی به بازار آمده است كه هر چه گریه كنی، سر سوزنی اثر در زیر چشمهایت باقی نمی‏ماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسیقی و سماع (رقص) و از حال رفتن و آن گاه تا ظهر خوابیدن و فرار از بحث‏های عقلانی و گریز از سیاست‏۶ و انواع تردستی‏های ساحرانه و ماهرانه و گرایش به عرفان سرخپوستی و هندی كه وجه مشترك همه، اباحه‏گری، لاابالی‏گری و بی‏قیدی نسبت به ملزومات شریعت و عرفان حقیقی است، از سویی حكایت از عطش فطری بشر به معنویت دارد و از سوی دیگر، انحراف و وارونگی معنویت در دوره جدید است كه شیادانی از این عطش سوء استفاده می‏كنند و جوانان را به سمت محفل‏هایی این چنینی می‏كشانند كه نتیجه آن جز خواب گران و دوری از هدف متعالی عرفان، چیزی نیست. آری، انسان امروزی، تشنه هر چیزی است كه بتواند او را از فضای تنگ و خفقان آور ماده‏گرایی نجات دهد؛ اما صد افسوس كه دغل بازان با استفاده از این عطش، عرفان دروغین و حیله‏گرانه و وارونه را به خورد آنها می‏دهند.
ایجاد دكان تصوف و درویشی از دیر زمان در جامعه ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏های متعدد دراویش و صوفی در جای جای جامعه ما رونق داشته است و چون رسیدن به عرفان ناب سخت است و نیاز به تمرین، تلاش شبانه‏روزی و التزام كامل به شریعت داشته است، تصوف حیله‏گرانه از رونق بیشتری برخوردار شده است؛ زیرا با تنبلی و بیكارگی نسبتی تام داشته و ساده‏انگاران را به خود جلب كرده است و به تعبیر صاحب كتاب تبصرهٔ العوام فی معرفهٔ مقالات الانام كه در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم نگارش یافته است، «همت ایشان جز شكم نبود...از حرام احتراز نكنند و ایشان را نه علم باشد و نه دیانت...هیچ كس دون همت‏تر از ایشان نباشد».۷
خواجه شیراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنین دكان‏هایی می‏نالد و می‏گوید:
نقد صوفی نه همین صافی بی‏غش باشد
ای بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
در دوره ما كه معنویت‏گرایی افراطی در تقابل با ماده‏گرایی افراطی در سراسر جهان رواج یافته است و با صفت غرب‏زدگی و مد روز غربی و با الفاظی چون یوگا، ذن، عرفان سرخ پوستی، زرد پوستی و هندی و با مایه‏هایی از اشعار مولوی، حافظ و عطار به جامعه ما سرایت كرده است، پاسخی به بحران معنویت و هویت می‏باشد و در حقیقت نوعی نیهیلیسم منفعلانه است و بلكه نوعی قد علم كردن در برابر دین ناب و عرفان ناب است و این، صفتی شیطانی است كه سكه تقلبی را به جای اصل به جوامع بشری عرضه می‏كند تا عرفان دروغین را كه در حقیقت ضد عرفان و معنویت حقیقی است، به جای اسلام و شریعت محمدی و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
این مدعیان در طلبش بی‏خبرانند
آنان را كه خبر شد، خبری باز نیامد
آری، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامی است كه آن از بطن شریعت می‏گذرد؛ یعنی تا زنده هستیم، دوری از همه محرمات، عمل به همه واجبات، دستورات الهی و تلاش در تحصیل اخلاص، با توجه تام به اصل ولایت و متابعت تام از امام معصوم؛ آن گاه است كه توفیق الهی رفیق راه می‏شود و راه را به همراه راهبر به ما می‏نمایاند؛ «من جاهد فینا لنهدینّهم سبلنا»۸ و در هر صورت مقدمه سیر و سلوك، شناخت دستورات الهی و متابعت همیشگی تا پایان عمر از آن است كه در زبان عرفا به شریعت تعبیر می‏شود. عارف نامی، سید حیدر آملی می‏نویسد: «شریعت، اسم موضوع، برای راه‏های الهی است كه مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصت‏ها و واجبات آن، و نیكویی‏ها و نیك‏ترهای آن است...پس بدان شریعت، تصدیق افعال پیامبران قلباً و عمل به موجب آن است...».۹

پی‏نوشت‏

۱. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج: ۲ ص: ۷۷، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ نخست، تهران ۱۳۶۲.
۲. سید یحیی پثربی، عرفان نظری، مركز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ نخست، قم ۱۳۷۲، ص ۲۳۲.
۳. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، با شرح كمال الدین عبدالرزاق قاسانی، تصحیح: محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، چاپ دوم، قم ۱۳۸۱، ص ۱۸ - ۱۹؛ شارح در تعریف اخلاص می‏گوید: «امتثال امر الهی به آن چه در شریعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشم‏داشت عوض و غرض، و تنها برای خدا و لوجه الله».
۴. همان، ص ۱۹؛ شارح دانشمند كتاب در تفاوت مراد و مرید می‏گوید: «مراد اهل جذبه است و مرید اهل سیر و سلوك. مراد محبوب المراد است كه بدون نیاز به سیر و سلوك، جذبه او را در می‏رباید؛ همانند انبیا و ائمه سلام الله علیهم؛ اما مرید، اول سلوك می‏كند و آن گاه جذبه او را می‏رباید» (همان، ص ۱۷).
۵. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ نخست، تهران ۱۳۸۰، ص ۲۱۳.
۶. صوفیان آپارتمانی، روزنامه شرق، جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴.
۷. سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرهٔ العوام فی معرفهٔ امقالات الانام، تصحیح عباس اقبال: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۴، ص ۱۳۲ - ۱۳۳.
۸. عنكبوت(۲۹)، آیه ۶۹.
۹. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحیح هانری كربن و عثمان یحی، انتشارات انستیتو ایران و فرانسه، ص ۳۴۳ - ۳۴۵.

منبع:ماهنامه پرسمان ، شماره ۳۴ ، تیر ۱۳۸۴
منبع : خبرگزاری فارس