دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کشف حجاب حقیقت


کشف حجاب حقیقت
عالم مثال چگونه عالمی است آیا عالمی قائم به ذات است آیا این عالم در کنار عوالم دیگر دارای حیثیتی منحصر به فرد است خصوصیات این عالم چیست
بی شک سهروردی یکی از کسانی است که نظریه عالم مثال را مطرح کرده است. او در کنار عوالم سه گانه ابن سینا عالم دیگری افزوده که آن را عالم مثال یا عالم برزخ و یا اقلیم هشتم نام نهاده است. ابن سینا به عوالم سه گانه نفس، ماده و عقل قائل بود. اما سهروردی به عالم دیگری معتقد است که در کنار عوالم دیگر عالم مثال را تشکیل می دهد.
قبل از تشریح و توضیح عالم مثال لازم می دانم عوالم چهارگانه سهروردی را توضیح دهم. وی مراتب هستی را به چهار مرتبه تقسیم می کند:
عالم انوار قاهره، عالم انوار مدبره ، عالم برازخ، صور معلقه ظلمانیه و مستنیره
انوار قاهره عبارتند از عقول کلیه مجرده که به اجسام وابستگی و تعلق ندارند. این انوار از شئون الهی است و ملائکه مقرب خدا بشمار می آیند.
انوار مدبره که آنها را انوار اسپهبدیه نیز می نامند تدبیر عالم افلاک و جهان انسان را بر عهده دارند.
عالم برازخ عوالم کواکب و عناصر بسیط و مرکبات مادی است.
صور معلقه که همان عالم چهارم است عبارت است از عالم مثال یا خیال منفصل. این عالم بسیار وسیع و گسترده می باشد و از جهت تنوع شگفت انگیز است.
سهروردی صور معلقه را جواهری روحانی می داند که قائم به ذات است. این جواهر روحانی در عالم مثال متحقق بوده و به هیچ محل و مکانی وابسته نیست. به همین جهت حواس ظاهری انسان از درک جواهر عالم مثال ناتوان است. صور معلقه و جواهر عالم مثال از طریق برخی از مظاهر برای حواس ظاهری انسان قابل درک می شود. سهروردی جن و شیاطین را نیز در عالم مثال می داند و وجود آنها را در این عالم از طریق برخی مظاهر قابل رؤیت می داند.
او در کتاب تلویحات می گوید: هنگامی که انسان از شواغل حسی تقلیل می یابد و نفس ناطقه در خلسه فرو می رود و به جانب قدس روی می کند متوجه و مجذوب می گردد. در این هنگام لوح شفاف ضمیر آدمی به نقش غیبی منقش می گردد.
● عالم مثال چگونه عالمی است
عالم مثال مرتبه ای از هستی است که از ماده مجرد است، ولی از آثار آن برکنار نمی باشد. سهروردی صور معلقه را عالم مثال دانسته و مثل معلقه را غیر از مثل افلاطونی به شمار آورده است. وی بر این عقیده است که مثل افلاطونی عبارتند از موجودات که در عالم انوار عقلیه ثابت می باشند، ولی در نظر این فیلسوف مثل معلقه تنها در عالم اشباح مجرده متحقق می باشند.
عالم مثال برزخ میان عالم حس و عقل بوده و در واقع عالم اوسط را تشکیل می دهد.
وی معتقد است که عالم خیال نه ناشی از نفس است و نه قائم به نفس می باشد. صور خیالی دارای مکان و محل نبوده و در برخی موارد از طریق مظاهر مورد مشاهده اشخاص واقع می شوند. صور خیالیه را نمی توان در زمره امور معدوم بشمار آورد زیرا یک امر معدوم متصور و ممتاز نیست. محکوم به احکام ثبوتی نیز نمی باشد. صور خیالیه در ذهن انسان نیز جایگزین نمی باشد. زیرا انطباع کبیر در صغیر محال است. صور خیالیه در عالم عینی نیز قرار نگرفته اند. زیرا اگر صور خیالیه در عالم عینی استقرار داشتند، لازمه اش این بود که هر کس دارای حس سلیم است بتواند آنها را مشاهده کند. ولی این مسلم است که صور خیالیه در معرض مشاهده عینی اشخاص قرار نگرفته اند.
می توان گفت صور خیالیه موجود و محقق می باشند ولی نه در عالم ذهن جای دارند و نه در عالم عین. صور خیالیه نیز در عالم عقول کلیه نیز به کسوت هستی آراسته نمی باشند. زیرا این صور از نوع صور جسمانیه بوده و از سعه و کلیت عقلی برخوردار نمی باشند. در نتیجه صور خیالیه در صقع مخصوص و موطن دیگری جای دارند که آن را عالم مثال یا خیال منفصل می نامند.
● موجود مثالی
موجود مثالی چگونه موجودی است چه تفاوتی با دیگر موجودات دارد
سهروردی می گوید: موجود مثالی موجودی است که در عین این که از کم و کیف و سایر اعراض برخوردار است، از ماده مجرد است.
● علت وجودی عالم مثال
سهروردی علت وجودی عالم مثال را برخی از عقول متکافئه که آنها را عقول عرضیه می نامد، بشمار آورده است. در عالم مثال صور جوهریه تمثل پذیرفته و به شکل های گوناگون ظاهر می شود. اختلاف اشکال و تفاوت هیأت ها در عالم مثال به وحدت شخصیه یک فعلیت جوهری لطمه وارد نمی آورد و یک شیئ می تواند به صور گوناگون تمثل یابد.
خیال منفصل و خیال متصل سهروردی عالم مثال را به دو قسم منفصل و متصل تقسیم کرده و آنها را خیال متصل و منفصل می نامد. خیال منفصل عالمی است که قائم به خود بوده و از نفوس جزئیه متخیله بی نیاز و مستقل می باشد. خیال متصل برعکس، قائم به نفوس جزئیه است و پیوسته در متخیله افراد آدمی ظهور می پذیرد. باید توجه داشت که در عالم خیال متصل احیاناً صوری به ظهور می رسد که نتیجه دعابت نفوس بوده و دارای ملاک و ضابطه عقلی نیست. این گونه صور جزافیه در عالم مثال منفصل موجود نبوده و نمی توان آنها را از افعال حکیم به شمار آورد. آنچه موجب شده این عالم را عالم خیال منفصل بنامند؛ چیزی جز این نیست که بین این عالم و عالم خیال متصل نوعی شباهت برقرار است. باید توجه داشت جهان خیال منفصل که آن را عالم مثال اکبر نیز می نامند به هیچ وجه با مثل افلاطونی متحد نبوده و از جهت مراتب وجود پائین تر از مرتبه عقول قرار گرفته است.
● صور معلقه و صور نوریه
کسانی که با آثار سهروردی آشنایی دارند به خوبی می دانند که این فیلسوف متأله نه تنها به عالم مثل معلقه معتقد بوده و آن را به حکمای ایران باستان منسوب می نماید، بلکه به عالم مثل نوریه نیز معتقد بوده و آن را مقتضای برهان به شمار می آورد. باید توجه داشت که عالم مثل نوریه به هیچ وجه با عالم مثل معلقه متحد نبوده و هر یک از این دو عالم دارای احکام و آثار مخصوص به خود می باشند. صور معلقه غیر از مثل افلاطونی است. مثل افلاطونی عبارت است از موجوداتی که در عالم انوار عقلیه ثابت می باشد، ولی مثل معلقه تنها در عالم اشباح مجرده متحقق می باشد. وی صور معلقه و عالم مثال را عالم اوسط دانسته و آن را برزخ میان عالم عقول و جهان ماده بشمار می آورد. مثل افلاطونی عبارتند از ارباب انواع. هر نوع از انواع جرمیه که در عالم حس موجود است در عالم عقل امثال است و آن صورت بسیطه نوریه است که قائم است به ذات خود. زیرا قابل اشاره حسی نیست و آن مثل به منزله ارواح صور نوعیه جسمانیه است و این صور نوعیه جسمانیه به منزله اصنام آن صور نوریه است. آنچه در عالم اجسام از اشخاص موجود است، اظلال آن صور نوریه است و مثل افلاطونی عبارت از آن صور نوریه است.
مثل معلقه عبارتند از اموری که در عالم مثال قائم به ذات بوده و در محل و مکان مخصوصی منطبع نمی باشد. موجودات حسی جهان حسی را تنها می توان مظاهری برای مثل معلقه به شمار آورد. به همین جهت است که حقایق عالم مثال از طریق مظاهر متناسب با خود، در این جهان به ظهور پیوسته و برای اهل بصیرت قابل ادراک می باشد.
وقتی آدمی از شواغل حسی فارغ شد، آنگاه لوح ضمیر وی شفاف می شود و آماده دریافت نقوش غیبی از عالم مثال می شود. سهروردی برای این نقش غیبی صفاتی را برمی شمرد. در اینجا با نگاهی اجمالی این نقوش غیبی را مرور می کنیم:
نقش غیبی گاه به سرعت پنهان می شود و گاه بر حالت ذکر آدمی پرتو می افکند. در برخی موارد نقش غیبی به عالم خیال رسیده و از آنجا به علت تسلط خیال در لوح حس مشترک به نیکوترین صورت و در غایت حسن و زیبایی ترسیم می پذیرد.
آنچه از باطن غیب آدمی به حس مشترک وی می رسد، گاهی در قالب یک صورت زیبا قابل مشاهده بوده و گاهی هنگام نگارش مطلبی به صورت واژگان و زبان خودش را نمایان می کند.
یکی دیگر از وجوه این جریان باطنی این است که سروش غیبی، صدا و صوتی را به گوش انسان می رساند که به هیچ وجه قابل تردید نمی باشد. انسان در خواب یا بیداری ممکن است چنین اصواتی را تجربه کند. اگر در خواب باشد نیازمند به تعبیر است و اگر به صورت وحی آشکار نیازمند تأویل.
وی در فصلی از کتاب حکمت الاشراق تحت عنوان «آنچه کاملان از عالم غیب دریافت می کنند» می گوید: آنچه از جهان غیب برای کاملان و پیامبران و اولیای خداوند مکشوف می شود، گاهی مکتوب بوده و گاهی به شنیدن صدا و صوت می باشد. گاهی شخص کامل صورت زیبا و چهره نیکویی را مشاهده کرده و با وی به گفت وگو می نشیند. گاهی آنچه بر سالک هویدا می شود، از ورای حجاب و پشت پرده ظاهر می گردد.
سهرودی بر این عقیده است که آنچه انسان در حالت خواب مشاهده می کند - اعم از این که کوه باشد یا دریا یا صحرا - مثل قائم به ذات بوده که در هیچ مکان یا محلی منطبع نمی باشد. این فیلسوف متأله درباره بوی خوش و سایر اعراض مانند رنگ ها و مزه ها نیز همین عقیده را دارد.
به این ترتیب اعراض اگر چه در این عالم بدون موضوع تحقق پذیر نمی باشد، ولی همین اعراض در عالم مثال قائم به ذات بوده و بدون محل و ماده از تحقق برخوردار می باشد.
دلیل این مدعا این است که اگر ماده در عالم مثال تحقق داشته باشد و اعراض در آن منطبع باشند، لازمه آن این است که اجسام مادی آن عالم در این عالم متخیر بشمار آیند. این مسئله نیز مسلم است که اگر چیزی مادی و متخیر باشد باید هر کسی که چشم سالمی دارد بتواند آن را مشاهده کند.
صور و اعراض مثالی که در خواب و بیداری برای اشخاص جلوه گر می شوند، جز اشباح محض چیز دیگری بشمار نمی آیند. آنجا که انسان در خواب از خوردن و آشامیدن و غذا ها و نوشیدنی ها لذت می برد و از بوی خوش و نشاط انگیز سرمست می گردد، هرگز نمی توان ادعا کرد که این اعراض در تعدادی از اشباح منطبع می باشند. بلکه آنچه می توان در این باره ادعا کرد این است که گفته شود تعدادی از اشباح در تخیل، تمثل پذیرفته است.
به این ترتیب آنچه را در عالم مثال تحقق می پذیرد، باید جوهر بسیط بشمار آورد. زیرا یک موجود مثالی قائم به ذات خود بوده و از ماده و ثقل آن مجرد و مبراست. به همین جهت در عالم مثال تزاحم نبوده و اجتماع موجودات مثالی در محل واحد متمتع بشمار نمی آید.
سهروردی می گوید: شخصی که در عالم رؤیا موجودات مثالی را مشاهده می کند، به مجرد این که از خواب بیدار می شود بدون هیچ گونه حرکت و قطع مسافت از عالم مثال دور شده و آن عالم را در هیچ یک از جهات اطراف خود نمی یابد.
وی در این باره به مرگ اشاره می کند و رحلت انسان را به عالم دیگر نوعی انتقال بدون حرکت و قطع مسافت بشمار می آورد. او می گوید: وقتی انسان می میرد، بدون هیچ گونه حرکت و قطع مسافتی در جهان دیگر بوده و آنجا را مشاهده می کند.
● عوالم عالم مثال
عالم مثال یا همان اقلیم هشتم دارای طبقات و عوالمی مخصوص به خود است. جابلق و جابرص و هورقلیا هر یک شهری از شهرهای عالم مثال هستند. عالم عناصر از صور معلقه را جابلق و جابرص می گویند ولی عالم افلاک از صور معلقه را تحت عنوان هور قلیا مورد بحث قرار می دهند.
سهروردی عالم هورقلیا را عالم عجایب و غرایب بشمار آورده است. او بر این عقیده است که طبقات عالم مثال اگر چه برای غیر مبادی عالیه غیرقابل احصاء می باشد، ولی در عین حال این طبقات محدود و متناهی هستند. اشخاصی که در هر یک از طبقات عالم مثال قرار گرفته اند، انواع غیرمتناهی موجودات جهان را تشکیل می دهند. سهروردی عالم افلاک مثل معلقه را جهان هورقلیا دانسته و برای افلاک اصوات و نغمات موزون و متنوع قائل می باشد. وی بر این عقیده است که اصوات و نغمه های افلاک مشروط به شرایط اصوات این عالم نمی باشد.
این فیلسوف متأله حقیقت صوت را تموج هوا بشمار نمی آورد. تنها چیزی که وی درباره تموج هوا ابراز داشته، این است که آن را شرط تحقق صوت در این عالم بشمار آورده است.
به عبارت دیگر می توان گفت سهروردی اگر چه حقیقت صوت را تموج هوا نمی داند، ولی در عین حال تحقق صوت را در این عالم بدون تموج هوا امکان پذیر نمی داند.
او تأکید می کند که اگر یک شیء دیگر در یک محل و موضوع مخصوص باشد، معنی آن این نیست که این شیء در همه موارد و مواضع دیگر نیز شرط اساسی آن شیء بشمار می رود. به طور مثال اگر تموج هوا شرط تحقق صوت در این جهان بشمار می رود، معنی آن این نیست که تموج هوا در عوالم دیگر نیز از شرایط تحقق صوت می باشد.
آنچه پیامبران و اولیای و اهل کشف در حال مکاشفه می شنوند، به هیچ وجه نتیجه تموج هوا نمی باشد. صوت و صدایی که در گوش اولیای طنین افکن می شود، از صداهای محسوس بشمار نمی آید. زیرا هر کس که دارای گوش سالم بود می توانست از شنیدن آن بهره مند شود. در حالی که آنچه برای اهل کشف قابل شنیدن است، برای غیراهل کشف به هیچ وجه قابل شنیدن نیست. در مورد مسأله رویت هم همین طور است. در روایات اسلامی آمده که پیامبر (ص) در حضور بسیاری از صحابه جبرئیل را به صورت شخص دحیه مشاهده می نموده است. آنچه مسلم است این است که سایر مردم از دیدن آنچه پیامبر (ص) مشاهده می نموده است، محروم بوده اند.
صورت مثالی در عالم مثال اگر چه مشروط به تموج هوا نمی باشد، ولی در واقع و نفس الامر صوت حقیقی بشمار می رود. همان گونه که انسان در عالم مثال انسان است، صوت نیز در عالم مثال جز حقیقت صوت چیز دیگری نیست.
بنابراین در جهان افلاک مثالی و عالم هور قلیایی اصوات و نغمه هایی وجود دارد که مشروط به تموج هوا نمی باشد. اصوات و نغمه های این عالم به گونه ای است که هیچ گونه صوت و نغمه ای خوش آهنگ تر از آنها نیست.
سهروردی معتقد است که سامعه افلاک محتاج گوش نبوده و باصره افلاک نیز مشروط به چشم نمی باشد. وی این سخن را نیز درباره شامه افلاک صادق می داند. می توان گفت که همه این حواس بدون احتیاج به ابزار و آلات ظاهری در عالم افلاک و جهان هورقلیا موجود می باشد. اما سخن این است که سهروردی از چه راهی سخنان خود را اثبات می کند
● قاعده امکان اشرف
سهروردی برای اثبات مدعای خود به قاعده امکان اشرف متوسل می شود و آن را یک برهان معتبر به شمار می آورد.
تقریر برهان به این صورت است که گفته می شود حس باصره و سامعه و شامه برای افلاک ممکن الوجود شمرده می شوند. زیرا از نظر سهروردی افلاک نیز مانند انسان دارای نفوس ناطقه می باشند. از سوی دیگر چون حواس عالم افلاک مشروط و محتاج به ابزار و آلات جسمانی نمی باشند، ناچار از حواس ظاهری انسان اشرفند. اکنون با توجه به این که سامعه و باصره و شامه انسان به عنوان موجود اخص موجود می باشد، به آسانی می توان گفت آنچه اشرف از این حواس است، ناچار قبل از آنها موجود خواهد بود.
به عبارتی سهروردی از طریق قاعده امکان اشرف برای عالم افلاک به حواسی قائل گشته که مشروط و محتاج به آلات جسمانی نمی باشد.
این فیلسوف متأله بر این عقیده است که کاملان و اولیا که دارای مقام و مرتبه ای هستند که در آن مقام، بر ایجاد مثل قائم به ذات قادر می باشند، می توانند مثل را در مظاهر مختلف و به هر صورتی که خواسته باشند آشکار نمایند. سهروردی به پیروی از قرآن کریم و با اقتباس از این کتاب مقدس این مقام را مقام «کن» نامیده است.
قاعده امکان اشرف از قواعد و اصول مهم اشراقیون است و از قاعده الواحد نتیجه می شود. قاعده ای که می گوید از واحد جز واحد صادر نمی شود.
زهرا زواریان
منبع : روزنامه ایران