دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ناتمام، به همین سادگی


ناتمام، به همین سادگی
زمزمه آوازی در بلندترین نقطه یک خانه و پیچش چادری در باد...
همه چیز درست و آرام به نظر می‌رسد، باید منتظر ماند تا چای دم بکشد، بشقاب‌ها شسته شود، رخت‌ها در پیچش دایره‌واری بچرخند، بچه‌های گرسنه سر برسند و غذای گرم آماده شود.
اما انگار این انتظار ختم نمی‌شود... اتفاق دیگری در راه است، چیزی که نمی‌توان در یک دیالوگ کوتاه یا درددلی زنانه خلا‌صه کرد.اتفاقی مثل یک درد پنهان که با کسی قسمت نمی‌شود.
نگرانی‌ای که زاده روزمرگی یک زن است که قلم نقاشی‌اش را خشک می‌کند و شعرش را ناتمام.
<به همین سادگی> آخرین ساخته رضا میرکریمی قصه روزمرگی یک زن ناتمام است.
میرکریمی در این تجربه به سینمای اکسپرسیونیسم بسیار نزدیک‌تر می‌نماید. از بیان مشکلا‌ت بیرونی که هر کسی به راحتی می‌تواند از آن سخن گوید، پرهیز کرده و به دنیای درونی زنان می‌پردازد، جایی که قدم نهادن در آن نیازمند شناختی بیشتر و درکی عمیق‌تر است.
از دیالوگ‌های بلند، کمتر بهره می‌جوید و در لوکیشنی ساده و دلگیر با حرکت نرم دوربین روی دست، از آغاز تا پایان یک روز را به تصویر می‌کشد.
هنگامه قاضیانی در نقش <طاهره> تمامی بار فیلم را یک تنه بر دوش می‌کشد. او به سان همه زنانی است که روزی مادرمان بودند، روزی خواهر یا زنی در خانه مجاور.
بسیاری ساخت این فیلم را یک سقوط می‌دانستند و برخی آن را ایستادن روی لبه پرتگاه تعبیر کردند.
با این وجود میرکریمی طرح کوتاه خود را با همکاری شادمهر راستین در قالب روایتی یکدست و بدون افت و خیزهای دراماتیک مکتوب کرد.
وی برای شروع این فیلم، ۹ماه روی فیلمنامه کار کرد و از هشت زن نویسنده درخواست کرد تا قصه را بخوانند و هر کدام صفحاتی در مورد دیدگاه خود نسبت به طاهره بنویسند تا شاید در فضاسازی قصه او را یاری کنند.
به نظر می‌رسد میرکریمی در این روایت آنقدر به دنیای درونی زنان نزدیک می‌شود که ظریف‌ترین احساس‌های ناشی از یک کلا‌م یا یک نگاه را در اضطراب چشم‌ها و گره ابروان بازیگر زن خود خلا‌صه می‌کند، آنچنان که مخاطب به گونه‌ای مجاب می‌شود که نیاز به برهان بیشتری احساس نمی‌کند.
<طاهره> از سرزمینی دور می‌آید، از روستایی که در آن معنا پیدا کرده و از لذت سوارکاری تا تجربه شلیک یک تفنگ شکاری را برایش زنده می‌کند.
طاهره با ته‌لهجه آذری محصور دیوارهای دلگیری است که با دست‌های همسرش، کودکانش و همه تکرارهای بیهوده هر روز ساخته شده‌اند.
میرکریمی خطر می‌کند و پا به خلوتی می‌گذارد که آنقدر آشکار نیست که بتوان گفت و آنقدر نهان نیست که نتوان لمس کرد.
حسرت دخترکی آزاد و رها در چشم‌های طاهره موج می‌خورد به همان سادگی که در چشم‌های همه زنان این سرزمین. طاهره آشپزی می‌کند، خانه‌داری می‌کند، نقاشی هم می‌کشد، شعر هم می‌گوید اما دلش انگار پی چیزی می‌گردد، غریب، آشنا که شاید از روزهای دور می‌آید.
و انگار باید برود و چمدانی را که به اندازه غربت او جا دارد از کنج تاریک اتاق بیرون بکشد، کودکانش را خواب کند، شویش را غذای گرم دهد، زن رنجور همسایه را دلگرم کند، شعرهایش را لا‌به‌لا‌ی کاغذهای مچاله جا بگذارد و در آستانه، به همین سادگی ناتمام شود.


تهمینه بهرامعلیان
منبع : روزنامه اعتمادملی


همچنین مشاهده کنید