یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از خلیج سوئز تا خلیج عربی


از خلیج سوئز تا خلیج عربی
خلیج فارس نامی تاریخی و کهن است. آری. ولی باید درست از آن دفاع کرد. بدترین آسیب را دفاع بد می زند.
بسیار دیدم و شنیدم که گروهی برای اثبات تاریخی بودن نام خلیج فارس، از هرودوت گواه می آورند. ولی من در ۹ کتاب هرودوت هرگز چنین نامی نیافتم. اتفاقا هرودوت در کتاب خود از خلیج عربی یاد می کند. همچنین دیودور دیگر تاریخنگار یونانی که کمتر از ۵ سده پس از هرودوت می زیست به خلیج عربی اشاره دارد. ولی این اشارات نه تنها سودی برای پان عربها ندارد، بلکه کاملا اثبات کننده حقانیت سخن ما ایرانیهاست. چراکه خلیج عربی مورد نظر تاریخ نگاران یونانی آن طور که خودشان می نویسند میان مصر و سوریه است. نه این خلیجی که دجله و فرات بدان می ریزند.
پر واضح است که خلیج عربی هرودوت و دیودور همان خلیج سوئز امروزین است که به دریای سرخ راه دارد. حال پرسش اینجاست که اعراب که از نداشتن هیچ خلیجی به نام خود غمگینند، چرا از این نوشته تاریخی بهره نبرده و خلیج سوئز یا حتی دریای سرخ که دور تا دور آن را عربزبانان فراگرفته اند، را خلیج عربی نمی نامند؟ پاسخ را باید در سیاست های پشت پرده و دست های پنهان استعمار انگلیس دانست که با این ترفند هم اعراب را به سوی خویش جذب کرد و هم آسیبی بزرگ به مالکیت بی چون و چرای ایران بر آبهای جنوب فلات ایران زد.
جا دارد تا ایرانیان گرامی که در محیط اینترنت برای نگهداشت نام تاریخی خلیج فارس تلاش می کنند، عبارت «هرگز هیچ خلیجی به نام عربی وجود نداشته است» را به کار نبرند. چراکه با این کار هم ۲۰۰ میلیون عرب جدی تر می شوند تا این خلیج را به نام خود ثبت کنند و هم این یک اشتباه است و اگر پژوهشگری وارون این ادعا را ببیند، در کلیت موضوع شک می کند. بهترین راه آن است که عبارت خلیج عربی را معطوف به جایگاه تاریخی خود یعنی خلیج سوئز کنیم. با اینکار هم اعراب خرسند خواهند بود که دریایی به نام خود دارند و هم دیگر کسی سخن از عربی بودن خلیج فارس نخواهد زد. چراکه نمی شود دو خلیج در دو جایگاه گوناگون، نامی یکسان داشته باشند.
حال به بررسی کهن ترین اسناد تاریخی درباره دریاهای آسیای غربی می پردازیم.
یونانیان باستان وارون ادعایی که مبنی بر شناخت جغرافیای جهان داشتند، در این دانش بسیار ناآگاه بودند. آنچه یونانیان در نوشتارهای خود در این باره نوشته اند یا افسانه است یا برگرفته از گفتار دیگران. چراکه آنان در گوشه جهان بودند و آنچه می شناختند کرانه های شرقی دریای مدیترانه و جزایر یونانی نشین و شبه جزیره یونان تا ایتالیا و مصر شمالی و صحرای سینا که آنرا عربستان می خواندند و فینیقیه و آسیای خرد به ویژه لیدیا و ایونی بود. دیگر بخش های جهان از نظر اینان بسیار تاریک و مبهم بود و ذکر توصیفات آنان از دیگر بخش های جهان مضحک جلوه می کند. هرودوت که با بهره گیری از امکانات دوران هخامنشی در همین بخش های ذکر شده در بالا و نه در بخش های ناشناخته، گشت و گذار کرد، در اثر خود بارها اشتباهات جغرافیایی یونانی های دیگر را به رخشان کشید. برای نمونه به آنان اثبات کرد که رود نیل جداکننده آسیا و آفریقا نیست. بلکه در درون آفریقا است یا مصر کاملا بخشی از آفریقا به شمار می آید. هرودوت و یونانیان آفریقا را به این بزرگی نمی پنداشتند. بلکه تصور می کردند حبشه که در جنوب مصر است جنوبی ترین بخش آفریقاست و دریایی که در جنوب آفریقای پنداری بود را دریای جنوب یا اریتره می خواندند و دریای سرخ را نیز همان اریتره می نامیدند. نخستین بار داریوش بزرگ با گشایش کانال سوئز مدیترانه را به اقیانوس هند متصل کرد. داریوش در کتیبه خود در مصر یعنی همان سرزمینی که جمال عبدالناصرش نام جعلی خلیج عربی را برای خلیج فارس به کار برد و دیگر اعراب نیز از او پیروی کرده و می کنند به دریای پارس (دریایی که از پارس می آید) اشاره می کند. اشاره او کاملا درست است. چراکه در آن زمان بخش های شمالی خلیج فارس، پارس خوانده می شد و بسیاری از ایرانیان در جزایر مسکونی این دریا زندگی می کردند.
آثار تاریخی فراوانی از تمدن های ایرانی در جزایر خلیج فارس به جای مانده است و همین چندی پیش کشف لوحی به پارسی باستان در قلب خلیج فارس این حقیقت را روشن تر کرد. کتیبه داریوش کهن ترین سند درباره دریای پارس است یونانیان در اثر گسترش راه دریایی هخامنشیان از هند تا پارس و از دجله و فرات در میانرودان تا دریای سرخ و در پایان مدیترانه، پی بردند که این آبها به هم ارتباط دارند ولی هرودوت که سفری به ایران نداشت هرگز خلیج پارسیان را ندید و متوجه نشد که اگرچه آب این دریا به دریای سرخ و اقیانوس هند مربوط است ولی این دریا، خلیجی است که سه سوی آن خشکی بوده و تنگه ای کوچک آن را به آبهای آزاد متصل می کند. به همین دلیل او دریایی که دجله و فرات به آن می ریخت را نیز همان دریای اریتره نامید. به همین دلیل در تاریخ هرودوت می بینیم که گاهی منظور او از دریای اریتره خلیج فارس است و گاهی اقیانوس هند و گاهی هم دریای سرخ ولی هرگز خلیج عربی با دریای اریتره یکی گرفته نشده است.
با حضور اسکندر در منطقه، تاریخ نگاران یونانی تا اندازه زیادی با جفرافیای آسیای جنوبی آشنا می شوند و دیگر نویسندگان از جمله استرابو در سده دوم پیش از میلاد پی به هویت مستقل خلیج فارس از دریای اریتره برده و آن را خلیج پارس یا سینوس پرسیکوس می نامند و در ۲۲۰۰ سال آینده این نام در همه جهان جاودانه بود. فلاریوس آریان دیگر تاریخ نگار غربی نیز به دریای پارس اشاره دارد.
همچنان که می دانیم گاهی نامی به صورت اتفاقی بر خشکی یا دریا یا رودی گذارده می شود و گاهی هم حکایت از حضور یک قوم باستانی دارد که نام خود را بر جایی گذارده و سپس خود نابود شده اند. برای نمونه با اینکه همه ما به سرزمین کارون و کرخه خوزستان می گوییم، ولی نیک می دانیم که خوزی ها سده هاست که فراموش شده اند و دوران حاکمیت آنها به چند هزار سال پیش باز می گردد. درباره خلیج فارس ماجرا به این شکل نیست که زمانی به دلیل حضور ایرانیان، این نام گذارده شده باشد. بلکه تاریخ می گوید که در همه دوران باستان، ایرانیان به شکل گسترده و رسمی بر این دریا چیرگی داشتند.
تا آغاز اسلام یعنی سده هفتم میلادی نه تنها کرانه شمالی این دریا و جزایر مسکونی آن، بلکه کرانه های جنوبی نیز زیر چیرگی پادشاهی ایران بود. کمترین سند و مدرک و اثری از حضور اعراب در خلیج فارس در دوران باستان یافت نشده است. احتمالا نخستین بار شاپور دوم (بزرگ یا ذوالاکتاف) اعراب اسیر شده را به منطقه آورد ولی در هنگام سرنگونی ساسانیان اثری از اینها نیز دیده نشده است. آنچه می دانیم چند قبیله عرب در جنوب میان رودان در کنار دجله و فرات می زیستند که زیر فرمان ایرانیان بودند. اعراب مسلمان نخستین اعرابی بودند که به دریاپیمایی در خلیج فارس پرداختند و از این راه به ایران و هند یورش بردند ولی گزارش ها حاکی از آن است که ترکیب جمعیتی ساکنان کرانه های این دریا و جزایر مسکونی آن تغییری نکرد و بهترین نشانه، تاریخ های اسلامی هستند که به نام خلیج فارس و حضور فارس ها (ایرانیان) در آن تاکید دارند. ابن بطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی و دیگران از نویسندگان مسلمان ایرانی و عرب هستند که به زبان های فارسی و عربی به نام بحرالفارس یا بحر العجم یا الخلیج الفارس یا نام هایی همانند اینها اشاره کرده اند. به ویژه استخری جغرافی دان ایرانی در قرن ۹ میلادی نقشه ای داده است و در آن به بحر فارسی اشاره کرده است.
در زبان های اروپایی همانند انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و لاتین و... نیز همواره خلیج فارس ترجمه شده است Golf Persische Gulf Persian ) و Persia bi Golfo و (sinus Persicus و البته این توضیح لازم است که در همه این موارد واژه پارس و پارسی معادل ایران و ایرانی است. چراکه در این زبان ها به کل سرزمین ایران، پارس و به همه ایرانیان پارسی می گفتند و تا دوره رضاخان نام رسمی ایران در محافل جهانی «پرشیا» بود.
قدرت یابی مجدد ایران در دوره صفوی همزمان با زاده شدن استعمار بود. در این زمان بیننده حضور تعداد بسیار محدودی از قبایل عرب در کرانه جنوبی خلیج فارس هستیم. همکاری صفویان با انگلیس برای بیرون کردن پرتقالی ها از خلیج فارس منجر به قدرت یابی انگلیس در این آبها شد و با زوال قدرت صفویان انگلیس به قدرت برتر این منطقه بدل شد. تعداد فراوانی از نقشه ها به زبان های گوناگون حتی عربی از این دوران موجود است که یک صدا خلیج فارس را فریاد می زنند. تا اینکه برای نخستین بار اصطلاح «خلیج عربی» توسط کارگزاران انگلیس به کار رفت. یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون در کتابی بنام حباب های طلایی در خلیج عربی!! در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم می کند که این خلیج را عربی بنامیم». که البته اگر او سری به جزیره های این دریا و همچنین کرانه های شمالی آن می زد، پی می برد که جمعیت ایرانیان به مراتب بیش از اعراب است وی و فرد دیگری بنام سر چارلز بلگریو به قصد تفرقه بین ایران و کشورهای عرب این موضوع را مطرح کردند. سر چارلز بلگریو که بیش از ۳۰ سال نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بوده است، بعد از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۶۶ کتابی درباره سواحل جنوبی خلیجفارس منتشر کرد و در آن نوشت که «عربها ترجیح می دهند خلیج فارس را خلیج عربی بنامند». که توجیه منطقی او نیز بسیار پوچ است. چراکه بیرون از بحث تاریخی، اگر فقط نگاهمان به امروز باشد، اگرچه از ۷ کشور خلیج فارس، ۶ کشور عرب هستند ولی جمعیت غیرعرب ها (ایرانی ها) چه آن زمان و چه امروز بیش از اعراب است. بنابراین اگر اقلیت عرب های خلیج فارس ترجیح می دهند تا بگویند خلیج عربی، اکثریت ایرانیان ترجیح می دهند بگویند خلیج همیشه فارس. با این منطق این پرسش پیش می آید که دریای عربی (عمان) را چرا باید عربی خواند؟ درحالی که در آن منطقه ۲۰۰ میلیون ایرانی و پاکستانی زندگی می کنند و هیچ عربی در آنجا حضور ندارد!.
لازم به تذکر است که از دید جغرافیایی نیز تا آنجا که من می دانم، این خلیج ادامه فلات ایران است و نه ادامه شبه جزیره عربستان.
با این حال در سده ۲۰ هم هنوز اعراب این دریا را با نام کهن و راستینش صدا می زدند حتی جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر که او را پدر ناسیونالیسم عربی دانسته و همو بود که نخستین بار به شکل رسمی این دریا را خلیج عربی خواند، در آغاز کار بارها این دریا را خلیج فارس خوانده بود ولی پس از شکست از اسرائیل، برای رهایی از این بار منفی، ذهن ها را معطوف به دشمنی اعراب با ایران کرده و به جای تصاحب فلسطین، سخن از تصاحب خلیج فارس زد!!. رهبران عراق، قاسم، حسن البکر و صدام حسین که ادعای جانشینی جمال برای رهبری اعراب را داشتند، نیز ایرانی ستیزی را بر یهودی ستیزی ترجیح داده و همین راه را پیمودند و حتی سخن از عربی بودن خوزستان را پیش کشیده و تلاش داشتند تا مرزشان را گسترش دهند که چه پیش از انقلاب و چه پس از آن ناموفق بودند.
در نیمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ خورشیدی سر ویراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض های پیاپی نمایندگان ایران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگی خلیج عربی در اسناد این سازمان از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ایران را همیشه در نظر داشته باشند.
سازمان ملل متحد در چندین نوبت در بیانیه ها، اصلاحیه ها و مصوبه های گوناگون و با انتشار نقشه های رسمی، نه تنها بر رسمی بودن نام «خلیج فارس» تاکید کرده، بلکه از هیات های بین المللی خواسته که در مکاتبات رسمی به ویژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل «خلیج فارس» استفاده کنند.
▪ لیست اسناد سازمان ملل درباره نام خلیج فارس:
ـ سند شماره ۶۱ نشست بیست و سوم سازمان ملل متحد در وین (۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶) باعنوان «رسمیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس»
ـ سند A .۲۹ST/CS/SER .۲/Abb در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳)
ـ قطعنامه /۲UNLA ۸, ۴۵ در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳)
ـ قطعنامه /Qen۳۱۱UNAD در تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹)
ـ نقشه رسمی کمیسیون اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷)
ـ نقشه رسمی ایران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانویه ۲۰۰۴)
ـ نقشه رسمی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸)
(منابع اسناد سازمان ملل در دانشنامه ویکیپدیا موجود است)
▪ بحث حقوقی:
نکته بسیار مهم در نام خلیج فارس این است که این نام پیوندی محکم با چیرگی بر خشکی ها و دریاها و منابع زیرزمینی این دریا دارد. همچنان که می دانیم، ایران با همه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اختلاف دارد. با عراق اختلاف بر سر اروند رود حل نشده است. با قطر و کویت بر سر مرز آبی و منابع زیرزمینی اختلاف داریم. بسیاری از ایرانیان هنوز بحرین را فراموش نکرده اند و از همه مهمتر امارات عربی که ماجرای جزیره های سه گانه ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ بزرگترین مسئله مربوط به تمامیت ارضی ماست. بحث درباره حاکمیت این آبها و خشکی ها چه از نظر حقوقی و چه از نظر سیاسی جستاری بیرون از بحث ماست ولی اگر نام خلیج عربی بیش از این به رسمیت شناخته شود یا جهانیان تصمیم بگیرند که برای دوری از این مناقشه به «خلیج» اکتفا کنند!! (کاری که انگلیسی ها می کنند) آنگاه اعراب برای دستیابی به اهداف خود برای سهمگیری بیشتر در خشکی و دریا امیدوارتر خواهند شد.
توجه داشته باشیم که در همسایگی خلیج فارس دریای دیگری است که بسیار مظلوم مانده است. نام جهانی امروز آن دریای عربی (see Aradian) است ولی گویا این نام نه اعراب را خرسند می کند و نه ایرانیان هرگز تلاشی برای زدودن آن و جایگزینی نامی ایرانی پسند کرده اند. شاید یکی از دلایلش سنجش ناپذیر بودن این دریا و خلیج فارس از دید ثروت های طبیعی باشد. در ایران به این دریا، دریای عمان گفته می شود. این درحالی است که خلیج عمان فقط بخشی در سمت چپ این دریا است که به تنگه هرمز راه دارد ولی ما کل دریا را به عمانی ها بخشیده ایم. چه خوب است که در نقشه های خود به زبان فارسی نام هایی ایرانی به کار گیریم. نام کهن و ایرانی دریایی که امروز عمان می خوانیم، مکران است.
چراکه قوم مکری در کرانه آن می زیست و به اقیانوس هند، سدویس (Sabvis) می گفتند. همچنین است نام دریایی که امروز خزر می خوانیم. درحالی که نام جهانی آن نامی ایرانی (کاسپین) است.
هر کشوری حق دارد که در درون کشور خود هر سرزمین و دریا و خشکی و جزیره و رودخانه ای را هرطور که می خواهد بخواند و هیچ نهادی در جهان حق اعتراض ندارد. اعتراضها و دعواها بر سر نام های جهانی است که در مکاتبات بین الملل باید به کار رود. همچنان که کشوری که ما آلمان می خوانیم، خود آلمانی ها دوئیچلند خوانده و نام رسمی آن در سازمان ملل جرمانی است یا کشوری که ما یونان می خوانیم، خودشان بدان جمهوری هلنیک یا هلاس می گویند، درحالی که نام رسمی اش در سازمان ملل گریس است. یا نمونه آبی آن انگلیش چنل (کانال انگلیسی) است که فرانسوی ها آن را کانال مانش گویند ولی نام رسمی اش همان انگلیش چنل است. بدبختانه نام رسمی اروند رود هم شط العرب است و ما به جای اینکه تلاشی در جهت اصلاح نام رسمی اروند رود یا دریای عربی انجام دهیم، در بحث خلیج فارس نیز موضعی پدافندی پیش می گیریم و درباره دریای کاسپین کاسه داغتر از آش شده و خودمان نامی بیگانه (خزر) را رسمی می کنیم.
هنگامی که در یک جنگ یک طرف، به ناگاه عقب نشینی آغاز کند، نتیجه جنگ به سود دیگری خواهد بود. روشن نیست که در حالی که هیچ دولتمرد عربی یک گام از نام خلیج عربی پا پس نمی کشد و هیچ کنفرانس و شورایی با حضور همه کشورهای عربی تشکیل نمی شود مگر اینکه در قطعنامه پایانی بر نام خلیج عربی و مالکیت اعراب بر جزیره های سه گانه تاکید شود، گاه فراموش می کنیم که ۸ سال جنگ و نیم میلیون شهید و چند میلیون جانباز و هزار میلیارد دلار خسارت جنگ برای چه بود؟ آیا برای این نبود که یک وجب از خاک ما و یک لیتر از آب ما به دست دیگران نیفتد؟
هیچ کدام از ایران دوستان در اندیشه جنگی دیگر با هیچ کشوری، چه کشورهای عربی و چه دیگران نیستند. تاریخ گواهی می دهد که ایرانیان به فکر زندگی مسالمت آمیز با همسایگان بودند و اگر جنگیده اند، برای دفاع بوده است. ولی در هنگامی که گفتمان اعراب در این نیم سده به ویژه در پی شکست های پیاپی از اسرائیل، گفتمانی خصمانه با ایران بوده است، چرا ما باید مدام از در سازش وارد شویم؟ ادعاهای اعراب هرگز در پی عربی شدن خلیج همیشه فارس و چیرگی بر جزیره های سه گانه همیشه ایرانی متوقف نخواهد شد. کما اینکه صدام دیکتاتور سابقه عراق در مورد خوزستان ایران ادعا داشت!
نویسنده : بهرام روشن ضمیر
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید