شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه بوش و خاورمیانه مردم


خاورمیانه بوش و خاورمیانه مردم
●●گفت‌وگو با محمد عطایی
●میثمی: چند نكته در مورد این بحران ـ كه می‌توان آن را فاجعه انسانی یا فراتر از آن قلمداد كرد ـ قابل ذكر است:
۱ـ وضعیت خاورمیانه: در ریشه‌یابی اگر نگاهی به منطقه بیندازیم، به نظر من تعادل منطقه به زیان اسراییل به هم خورده چرا كه:
الف ـ وضعیت عراق: ایران و امریكا درباره عراق در یك وضعیت استراتژیك مواضعی نزدیك داشتند و نیروهای حاكم در عراق دارای روابط خوبی با ایران بودند. می‌توان از عدم حضور نیروهای ضدایرانی در آنجا مطمئن بود. همچنین حاكمیت و بخشی از مقاومت ضد اشغال در عراق به نفع ایران است و اسراییل از این وضعیت نگران است.
بنا به تحلیل یك نشریه خارجی به نقل از رئیس موساد چنین ذكر شده كه رزمنده‌هایی در عراق در حال تربیت هستند كه بسیار خونسرد عمل می‌كنند و اگر به كشورهای خودشان برگردند ساختارشكن رژیم‌های خود (اردن، عربستان و...) خواهند شد و بعد از ایران اصلی‌ترین خطر برای اسراییل‌اند. امریكا گمان می‌كرد رفتن جعفری و حضور مالكی به نفع او خواهد شد، ولی این‌گونه نشد. ضمن آن‌كه ادامه سیر عراق به مذاكره ایران و امریكا كشید و این اواخر زلمای خلیل‌زاد دوباره مسئله مذاكره را مطرح كرد. آقای هاشمی در آخرین خطبه قبل از این فاجعه گفتند مذاكرات مبنای درستی پیدا كرده و باید مواظب بود از دوطرف كارشكنی نشود.
ب ـ فلسطین: اسراییلی‌ها فكر می‌كردند مردم فلسطین به ادعای اولمرت مبنی بر خروج از سرزمین‌های اشغالی پاسخ درخوری خواهند داد، اما گویا مردم فلسطین شناخت دقیق‌تری از اسراییل داشتند و چپ و راست آنجا را چپ و راست واقعی قلمداد نمی‌كردند، بلكه پادگانی می‌دانستند. فلسطینی‌ها بر این باور بودند كه خروج از غزه ناشی از مقاومت آنها طی چند دهه گذشته است، نه منت اسراییل بر آنان. اسراییل چاره‌ای جز خروج نداشت. حتی زمینه‌های خروج از غزه در خود اسراییل وجود داشت. در انتخابات فلسطین ۷۰% مردم به حماس رأی دادند و به هرحال نظرشان انتقام از بازداشت‌ها و كشتاری است كه اسراییل از فلسطینیان می‌كند. بنابراین خط‌مشی حماس را تأیید كردند. در این وضعیت اسراییل و امریكا بسیار شوكه شدند و كوندالیزا رایس گفت تعجب می‌كنم چرا مردم این‌گونه‌اند، ما چه كرده‌ایم كه مردم از ما متنفرند.
ج ـ لبنان: حزب‌الله توانسته بود در یك وضعیت دموكراتیك خود را تثبیت كند؛ حتی بعد از رفتن سوریه جناح‌های مختلف نتوانستند حزب‌الله را ـ كه هر آن تهدیدی علیه اسراییل بود ـ خلع سلاح كنند و عملی شدن آن امكان نداشت.
د ـ سومالی: در سومالی نیز اسلامگراها حاكم شدند و این‌ نیز نگرانی امریكا و سیا را برانگیخت.
ه ـ ایران: در ایران شاهد پیروزی احمدی‌نژاد بودیم. واژه‌هایی كه ایشان استفاده می‌كردند به گسترش پایگاه ایران در منطقه انجامید.
۲ـ بحران انرژی: برای اولین‌بار در نشست سران هشت كشور در اسكاتلند مسئله بحران انرژی و سرمایه‌گذاری در كشورهای نفت‌خیز مطرح شد، درحالی‌كه تقاضا برای نفت در آینده بیش از عرضه خواهد بود، سرمایه‌گذاری متناسب در این حوزه نشده و درنتیجه شرایط به سمت بحران انرژی پیش می‌رود و این بحران به فشار روی امریكا می‌انجامد و امریكا فشار را به اسراییل منتقل می‌كند، چرا كه سرمایه‌گذاری از دو طریق ممكن است؛ یا كشورهای نفتی باید سرمایه‌گذاری كنند كه آنها چندان انگیزه‌ افزایش عرضه را ندارند زیرا به كاهش قیمت نفت می‌انجامد، یا باید خودشان سرمایه‌گذاری كنند كه نیاز به ثبات، امنیت و بازگشت سرمایه دارد.
آنها می‌گویند این منطقه سراسر التهاب است.۹۰% عربستانی‌ها طرفدار القاعده‌اند، با كمی دموكراسی در مصر، اخوان‌المسلمین رأی آوردند. معتقدند باید این التهاب خوابانده شود. منشأ این التهاب قلدری‌ها و عربده‌كشی‌های اسراییل است كه دیگ ناسیونالیسم عرب را به جوش آورده و این موضوع فشار زیادی روی سران عرب ایجاد می‌كند كه آنها فشار را به امریكا و امریكا نیز به اسراییل منتقل می‌كند، به نظر من، خروج از غزه ـ به‌جز زمینه‌ای كه در داخل اسراییل داشت ـ ناشی از بحران انرژی هم بود؛ قابل توجه این‌كه خلیل‌زاد، بوش، رایس و... همگی عضو شركت‌های نفتی‌اند.
همزمان با خروج از غزه صحبت‌های احمدی‌نژاد اتفاق افتاد، قرار بود بعد از خروج از غزه اوضاع در منطقه عادی شود چنان‌كه قطر، عربستان و پاكستان هم می‌خواستند روابط زیادی با اسراییل برقرار كند و مشرف ـ رئیس‌جمهور پاكستان ـ نیز در جامعه یهود امریكا سخنرانی كرد. اما بسیج توده‌ها و این‌كه اگر هولوكاست در آلمان اتفاق افتاد، چرا اسراییل در آلمان به‌وجود نیامده، منطق‌هایی در كشورهای عرب ایجاد كرد كه نتیجه‌ دلخواه را نگرفتند. اینها همه به لحاظ افكارعمومی مسلمانان و اعراب به زیان اسراییل بود.
۳ـ آهنگ رو به رشد مذاكره ایران و امریكا: من در چندین نشریه خوانده‌ام كه به‌طور قطع نظامیان امریكا در برابر دیك‌چنی و رامسفلد، وزیر دفاع این كشور ایستاده‌اند و بوش را متقاعد كرده‌اند كه حمله به ایران اعم از اتمی یا غیراتمی عملی نیست و روند مذاكره چند ماهی است كه قوت گرفته است. سرمقاله‌نویس واشنگتن پست ـ آقای دیوید ایگنتیس ـ روی مذاكره با ایران تأكید دارد. برژینسكی، كیسینجر و حتی برخی از جمهوری‌خواهان صحبت مذاكره با ایران را مطرح كردند و گفتند امریكا كه با چین، روسیه و كره‌شمالی مذاكره می‌كند، چرا با ایران مذاكره نمی‌كند؟! روند در پنجاه‌سال گذشته این‌گونه بوده كه هرگاه بین امریكا و اعراب و ایران اتحادی پیش آمده، اسراییل فضا را نظامی كرده و به‌اصطلاح بازی را به هم زده است. اسراییل برای برقراری تعادل به نفع خویش، ابتدا از فلسطین شروع كرد و وضعیت كاری، درآمد و كمك‌‌هایی كه به سمت‌شان می‌آمد را محدود كرد و فشارهایی به آنها وارد كرد و طی ۱۵ روز حملات اسراییل به غزه تعداد زیادی از بی‌گناهان غزه را كشت تا حدی كه تمام جناح‌های فلسطین هم‌‌قسم شدند و در یك عملیات اعجاب‌انگیز به یك پاسگاه مرزی، كانال زدند و یك سرباز را گروگان‌ گرفتند. به خاطر این‌ درگیری مرزی، اسراییل بسیاری از اعضای كابینه را ربود و با تمام قوا به یك دموكراسی كه مورد تأیید جهان بود هجوم برد. ۶۵۰ ناظر بین‌الملل، روند انتخابات فلسطین را تأیید كرده بودند، بنابراین از آنجا كه اسراییل ابایی از حمله به یك دموكراسی كه روبنای غرب و ادعای خود اوست ندارد، قابل پیش‌بینی بود كه به لبنانی كه شورای امنیت روی آن قطعنامه ۱۵۵۹ را صادر كرده، حمله كند. حمله به لبنان قابل پیش‌بینی بود. به نظر من گروگان‌گیری حزب‌الله از اسراییل در خط ایران، سوریه یا هر رژیم عربی دیگری نبود و این فقط از یك نهضت مردمی كه مصداقش حزب‌الله بود و گروگان‌های زیادی در دست اسراییل داشت، برمی‌آمد. حمله اسراییل قابل پیش‌‌بینی بود و با ابتكار خود حمله را زودرس كرد. یعنی شروع‌كننده واقعی اسراییل بود، هرچند در تاكتیك، حزب‌الله معرفی شد یا در فلسطین هم شروع‌كننده را فلسطینی‌ها معرفی كردند.
محمد عطایی: البته زمینه بحران در خود اسراییل را هم باید در نظر گرفت
●میثمی: طی انتفاضه اول و دوم، سیر مهاجرت معكوس در اسراییل به راه افتاد و رئیس گروه مردم‌شناسی دانشگاه اسراییل گفت ۲/۱میلیون نفر از شهروندان اسراییل خط انتفاضه را قبول دارند كه اسراییل این پدیده را خطرناك‌تر از خود انتفاضه می‌داند.
▪عطایی: بیست درصد شهروندان اسراییل به لحاظ نژادی عرب‌اند و سیاست‌های داخلی اسراییل و تأكید فزاینده بر هویت یهودی موجب برانگیختن خصومت این بخش از شهروندان اسراییل شده است كه به نوعی خود را در این جامعه، شهروند درجه دوم می‌بینند.
●میثمی: غیرعرب‌ها هم هستند. اما حزب ندارند و این ناشی از سرشماری خود اسراییلی‌هاست. در اسراییل هم خط میانه‌روی وجود دارد، اما میانه‌روی داخل یك پادگان! یعنی میانه‌روهای اسراییل از تندروهای جاهای دیگر تندترند.
▪عطایی: این نكته در تحلیل سیاست‌های اسراییل دارای اهمیت است. برای نمونه، قبلاً حزب كارگر و حزب لیكود به این نتیجه رسیده بودند كه ما در غزه مشكلات اداری داریم و ‌هزینه نگه‌داشتن آنجا بیشتر از منافع آن است؛ كه این نیز دلیلی دیگر بر خروج از غزه بود.
●میثمی: هنگام خروج نیروهای اسراییلی از غزه، اهالی شهرك‌نشین‌ها در حال گریه به سربازان اسراییل می‌گفتند كه "شما به خدا و تورات خیانت می‌كنید." اسراییلی‌ها یك هفته تمام با تبلیغات صحنه‌های خروج را نشان دادند كه یعنی اسراییل در حال انجام فداكاری بزرگی است تا كشورهای منطقه هم گام‌هایی در مسیر نزدیكی به اسراییل بردارند.
▪عطایی: با توجه به تحولات و شرایط بعدی در دولت خودگردان و در لبنان، احتمالاً رهبران اسراییل بر این باورند كه تثبیت اسراییل هنوز به یك نقطه قابل قبول نرسیده، درحالی‌كه درگیری آن با فلسطینی‌ها ادامه دارد، در منطقه، ایران به سمت غنی‌سازی و به‌ گمان اسراییلی‌ها اتمی‌شدن پیش می‌رود كه مسئله مهم دیگری برای اسراییل است و تعادل را در منطقه به ضرر آنها به هم می‌زند.
●میثمی: اسراییل منتظر بود كه امریكا در برابر سیر غنی‌سازی در ایران یك حمله برق‌آسا به سایت‌های موشكی و اتمی ایران انجام دهد. سیمور هرش مقاله‌ای در نیویوركر (۱۰ ژوئیه ۲۰۰۶، ۱۹ تیر ۱۳۸۵) نوشته و در آن ضمن مصاحبه با تمامی ژنرال‌ها، او نقل كرده كه آنها گفته‌اند ما بوش را قانع كرده‌ایم كه خط چنی و رامسفلد ـ خط اسراییل ـ عملی نیست. نظامی‌ها به بوش گفته‌اند كه ما با وجود بهره‌مندی از یك‌میلیون نیرو در ایران هیچ اطلاع دقیقی در مورد ایران نداریم. از آنجا كه حاضر نیستند تیر در تاریكی بیندازند. ارتش امریكا بعد از تجربه عراق زیر بار یك حمله مجدد نمی‌رود. وقتی اسراییل دید هیچ امیدی به ارتش امریكا نیست به این نتیجه رسید كه خود، معادله را به نفع خود تغییر دهد و منطقه را نظامی كند. افزون‌بر این‌كه امریكا از طریق قطعنامه‌های ۱۵۵۹ نتوانسته بود حزب‌الله را خلع‌سلاح كند. این كار را انجام داد اما برآوردها و گمانه‌زنی‌هایش اشتباه از آب درآمد.
▪عطایی: اسراییل قصد حذف نظامی ـ سیاسی حماس و حزب‌الله را داشت و به گمان خودش می‌خواست این دو خطر فوری را در منطقه مهار كند.
●میثمی: اسراییل در تحلیل‌هایش همه‌چیز را در گروه‌ها و گروهك‌ها می‌بیند و فكر می‌كند تشكل حزب‌الله یك گروه جدا از مردم مثل بسیاری از سازمان‌ها و دولت‌هاست و می‌تواند آنها را متلاشی كند. به خاطر می‌‌آورم كه امریكایی‌ها به ملك عبدالله اعتراض می‌كردند كه چرا به حماس كمك می‌كند. او گفته بود اگر ما بخواهیم به مردم فلسطین كمك كنیم، راهی جز حماس نداریم، یعنی مطمئن می‌شویم كه پول به دست مردم می‌رسد. عربستان هم سعی می‌كند به امریكا بفهماند كه حماس یك تشكیلات مردمی است. حزب‌الله هم ضمن آن‌كه یك گروه مردمی است، جزیی از پارلمان و ارتش لبنان نیز هست.
▪عطایی: حزب‌الله از ابتدای تشكیلش، وارد فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی شد. در جنوب لبنان، در بقاع و بیروت خدمات اجتماعی این گروه ـ حتی به مسیحیان و اهل سنت ـ بسیار گسترده بود. در خلال بازسازی لبنان، پس از پایان جنگ‌های داخلی، حزب‌الله با سازماندهی قوی و موثری ظاهر شد. ضعف دولت لبنان، فعالیت‌های این گروه را در دوران پس از جنگ در چشم مردم لبنان ارزشمندتر ساخت. این فعالیت‌ها توانسته پیوندهای اجتماعی حزب‌الله را عمیق‌تر كند و محبوبیت آن را به ورای مرزهای قومی و مذهبی در جامعه چند پاره لبنان برساند. سال گذشته شوراهای شهر حزب‌الله ـ فكر می‌كنم در منطقه ضاحیه بیروت ـ ازسوی سازمان ملل متحد به‌عنوان موفق‌ترین شورای شهر در سطح خاورمیانه شناخته و تقدیر شدند. به‌هرحال، وزن اجتماعی حزب‌الله، چالش مهمی برای مخالفان این گروه هست. مشابه همین وضعیت را حماس در مناطق فلسطینی و خصوصاً نوار غزه دارد. از این‌رو، علامت سوال بزرگی در برابر رویكرد ماشین جنگی اسراییل در برابر حزب‌الله و حماس وجود دارد.●میثمی: به نظر من، امریكا با تمام انرژی و نیرو از این كار اسراییل حمایت نكرده، چرا ‌كه خط امریكا، تشكیل و نظارت بر یك خاورمیانه دموكراتیك بزرگ است و این‌كه به این دو دموكراسی (فلسطین و لبنان) حمله نظامی كند قابل توجیه نیست. دعوای مرزی پیش آمده باید به‌وسیله كشورهای برادر و دوست و یا سازمان ملل حل می‌شد، آن هم بین سه كشور كه از نظر امریكا، هر سه دموكراتیك هستند. تقریباً تمام سران غرب این نظر را تأیید كردند كه واكنش متناسب با گروگان‌گیری دو نفر، نابودی یك كشور نیست و از این بابت اسراییل حرفی برای زدن ندارد. رایس از ابتدا تقریباً ساكت بوده و در راستای آتش‌بس حركت كرده و حداقل در دفاع از اسراییل افراطی نیست. البته دیپلماسی حزب‌الله هم فعال است و می‌گوید ما آتش‌بس را می‌پذیریم. امریكا هم تمام قطعنامه‌های سازمان ملل را اجرا كنـد؛ (۲۴۲، ۲۳۸، ۲۹۵ و...).
▪عطایی: اگر بپذیریم كه سیاست‌های امریكا در خاورمیانه با محوریت اسراییل تعریف می‌شود و اسراییل دژ استراتژیك امریكا در منطقه به‌شمار می‌رود، ابهاماتی درباره این بحث شما مطرح می‌شود. امریكا به متحدی نیاز داشت كه تمام جناح‌هایش از آنِ خودش باشد و این كشور تنها اسراییل می‌تواند باشد و ازسویی ماهیت یهودی آن به تضاد با امریكا منتج نمی‌شود، ازسوی دیگر اسراییل از موقعیت استراتژیك خاصی در منطقه برخوردار است. به نظر می‌رسد تجربه مصرِ سادات می‌تواند تأییدكننده این تحلیل باشد كه اسراییل نقش راهبردی و كاملاً متمایزی از دیگر شركای منطقه‌ای امریكا، برای این كشور دارد. ظرف مدت كوتاهی، مصر ۱۸۰ درجه تغییر جهت داد و در اردوگاه امریكا قرار گرفت. این تجربه دردناك برای شوروی سابق، یادآوری این نكته به امریكا بود كه حتی نزدیك‌ترین متحدانش در منطقه نیز ممكن است روزی به همین شكل تغییر جهت دهند و این امر به‌نوعی تأكید بر اهمیت كار ویژه اسراییل برای ابرقدرت امریكا در خاورمیانه است.
از زمانی‌كه بوش بر سر كار آمد، امریكا به این باور رسیده بود كه سرانجام موقعیت اسراییل تثبیت شده، چرا كه عربستان‌سعودی، مصر و اردن را با خود همراه كرده بود و در میان جریان‌های فلسطینی، برخی جناح‌های اصلی "واقعیت" موجودیت اسراییل را پذیرفته بودند. بنابراین به نظر می‌رسید امنیت خاورمیانه جدید كه با محوریت اسراییل تعریف می‌شد، با خطر جدی روبه‌رو نباشد. فقط چند كشور محدود مثل لیبی سابق، سوریه، عراق صدام و البته ایران، گروه‌هایی چون حزب‌الله و حماس وجود داشتند كه مخالفت می‌كردند. امریكا چگونه می‌تواند به درگیری‌ها از نوع مسئله مرزی نگاه كند. یعنی آیا ضربه‌زدن به حزب‌الله بخشی از سیاست‌های امریكا نیست؟ آیا امریكا می‌تواند ببیند كه حزب‌الله در لبنان محبوبیت پیدا كند و حاكم شود یا اخوان‌المسلمین در مصر! و یا حماس در فلسطین!؟
●میثمی: این قابل پذیرش امریكا نیست اما آلترناتیوش جنگ است كه در عراق شد و برای افكارعمومی امریكاییان جمع‌بندی مثبتی نداشت. نتایج افغانستان هم رضایت‌بخش نیست. ژنرال‌ها و نظامیان امریكا و بویژه بازنشستگان ارتش نیز جمع‌بندی مثبتی از اشغال عراق ندارند. یعنی باید دید امریكا به‌جز تحمیل یك جنگ دیگر راهی دارد! كه این هم نتیجه‌ای ندارد. صاحبنظران امریكا با جمع‌بندی‌های خود به این نتیجه می‌رسند كه جنگ نه‌تنها نتیجه نداده است بلكه كاركرد منفی داشته است. اما دولتمردان یهودی اسراییل هویتی دارند كه به راحتی ـ و حتی به سختی هم ـ نمی‌توانند به این تحولات تن دهند. وقتی بوش انتخاب شد شارون در مسجدالاقصی بلوایی به پا كرد و به ایجاد بحران انجامید و انتفاضه دوم شروع شد. با سركارآمدن بوش، ایران منتظر لغو تحریم‌ها بود چرا كه بوش نفتی بود. این بار هم اسراییل این جنگ را در آستانه انتخابات مجلس سنای امریكا شروع كرده و آگاهانه است و معمولاً در آستانه انتخابات اگر كسی هم مخالف اسراییل باشد چیزی نمی‌گوید، چرا كه رأی یهودی‌ها هم مورد نیاز است. انتخابات آبان امریكا ـ انتخابات سنا ـ برای هر كدام از جریان‌های امریكا توأم با شكست باشد، می‌تواند به شكست در انتخابات ریاست‌جمهوری هم بینجامد. به نظر من ایران هم می‌داند كه امریكا خط آغاز جنگ ندارد و خط مذاكره هم كه توسط رایس به‌طور رسمی عنوان شد. دیدیم با وجود سخنان بوش كه ایران جزو محور شرارت است، وزارت امورخارجه امریكا اعلام كرد كه ریاست‌جمهوری ایران انتخابی است. چنین تبصره‌هایی خط شرارت را كمرنگ و مذاكره را قوی نمود. آقای رفسنجانی هم در نمازجمعه گفتند مذاكرات به جای خوبی رسیده، مواظب باشید از دو طرف كارشكنی نكنند. یعنی از آن سو نظامیانی چون جورج كیسی كه اعلام كرد ایران در تمام مسائل عراق دخالت می‌كند اما ما مدركی نداریم. كیسی و رامسفلد در مصاحبه‌ای مشترك با چنین موضع‌گیری‌هایی در واقع به خط مذاكره واكنش نشان دادند. در این‌سو هم تندروهای داخلی خودمان حاكمیت خود را در جنگ می‌بینند، یعنی هیچ‌كدام از این دو جناح به اضافه اسراییل خواستار مذاكره مبنایی نیستند.
▪عطایی: یك تحلیل مطرح است كه تهاجم اسراییل را ناشی از بازی امریكا در منطقه می‌دانند. با توجه به صحبت‌های شما این مسئله قابل قبول نیست.
●میثمی: شاید از این وجه درست باشد كه امریكا از آنچه می‌گذرد خبر داشته، اما نمی‌تواند دولت یهود را قانع كند كه درگیر نشود؛ لذا صبر می‌كند تا وارد عمل شود و می‌گویند اگر موفق شد كه به نفع ما هم هست اگر هم ناموفق بود كه به پای میز مذاكره می‌آید. ۱۸۰۰۰۰۰ نفر مهاجر از شمال اسراییل به بندر ایلات و عقبه رفته‌اند و هر روزه صد تا پانصدمیلیون‌دلار خسارت اقتصادی به این كشور وارد می‌شود. این مسائل آنها را سر عقل می‌آورد. آنها در حال حاضر عقلانیتی جز غرور و هویت جودائیسم ندارند. در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ تمام جناح‌های اسراییل (یعنی یهودی‌ها، دولتمردان اسراییل و صهیونیست‌ها) یك دست بودند. امریكا هم به آنها كمك اطلاعاتی كرد و مصر را نیز فریب اطلاعاتی داد. امریكایی‌ها به مصر اطلاعاتی دروغ دادند مبنی بر این‌كه دیگر جنگ نمی‌شود و هواپیماها به آشیانه‌ها برگشتند و ژنرال‌ها در حال بستنی‌خوردن بودند كه حمله اسراییل شروع شد، ولی در اكتبر ۱۹۷۳ كه نیكسون نفتی سر كار و به اعراب نزدیك‌تر بود، گفته می‌شد سه نفر در وزارت خارجه امریكا دستگاه اطلاعاتی اسراییل را خام كرده بودند كه مصر حمله كرد و به نفع مصری‌ها هم تمام شد. امریكا با این كلك‌های اطلاعاتی هر وقت بخواهد به نفع یك‌طرف عمل می‌كند. پرسش اینجاست كه چرا رایس كه دستگاه رسمی سیاست خارجه است تاكنون كه ۱۰ روز از حمله اسراییل به لبنان می‌گذرد سكوت كرده و به نفع كسی حرفی نزده است؟ به نظر من در حال پیش‌بردن یك دیپلماسی جدید در منطقه است. اگر طرفداری افراطی كند شكست می‌خورد، باید قدری معقول باشد؛ چون توان جنگ موفق ـ و نه تخریبی ـ در خاورمیانه ندارند. بیلان عراق كه به‌جز جنگ فرقه‌ای شیعه ـ سنی چیز دیگری نبود.
▪عطایی: شاید بتوان گفت كه اسراییل با این كار امریكا را در عمل انجام شده قرار داده است.
●میثمی: البته، چرا كه حركت نظامی عمدتاً نیاز خود اسراییل است. امریكا از طریق شورای امنیت و فرانسه گام‌های استواری برای خلع سلاح حزب‌الله برداشته بود. خط آنها عمل از طریق دولت لبنان، مسیحیان، جمیل، جنبلاط، جعجع و... بود كه با بسیج آنها، حزب‌الله را تحت فشار قرار دهند. به نظر من خط امریكا و فرانسه ـ كه مبتكر قطعنامه ۱۵۵۹ بودند ـ حمله نظامی نبود. دیدیم كه سوریه را هم از طریق عمل دیپلماتیك و سیاسی شورای امنیت، از لبنان خارج كردند.
▪عطایی: فاز نظامی كنونی علیه حزب‌الله را به‌هیچ وجه نمی‌توان جدا از روندهای پیشین حاكم بر مناسبت اسراییل و لبنان فهمید و تحلیل كرد. این فاز درواقع ادامه فاز سیاسی است كه بعد از ترور رفیق حریری شروع شد و هدف اصلی و عمده آن، خلع‌سلاح حزب‌الله و تغییر آرایش قوا در عرصه سیاسی لبنان بود. پس از ترور حریری در وهله اول سوریه را از لبنان اخراج كردند و سپس خلع‌سلاح حزب‌الله را مطرح كردند. اما پس از چند ماه نیروهای مخالف سوریه و همین‌طور امریكا و اسراییل متوجه شدند كه روند سیاسی داخل لبنان به تثبیت موقعیت حزب‌الله انجامیده است، برای نمونه جریان مستقبل وضعیت پارلمانی‌اش زیر سوال بود، میشل عون به‌عنوان مهم‌ترین رهبر سیاسی مسیحیان لبنان، به ائتلاف كاملی با حزب‌الله رسیده بود و بیشترین شانس را برای كرسی ریاست‌جمهوری این كشور داشت. اسراییل این روند را روند تثبیت حزب‌الله می‌دانست، درنتیجه برای مهار خطر استراتژیكی چون حزب‌الله شاید چاره‌ای جز گشودن فاز نظامی نبود. درواقع در ادامه همان روند سیاسی یك‌سال گذشته فاز نظامی گشوده شد تا شاید از این طریق حزب‌الله تضعیف شود و به كمك جریان‌هایی چون جنبلاط و جعجع یك حاكمیت بی‌خطر برای اسراییل در لبنان بر سر كار بیاید، از این زاویه می‌شود به این نتیجه رسید كه امریكا و اسراییل در این جنگ زمینه‌های مشتركی دارند.
●میثمی: به هر حال امریكا كه موافق است و دلش می‌خواهد حزب‌الله حذف یا خلع سلاح شود. صحبت‌های بوش در بین سران هشت كشور نشان‌دهنده نفرت آنهاست و حتی جناح‌های میانه‌رو‌تر امریكا هم نسبت به حزب‌الله حساسیت دارند و از آن متنفرند. ولی این‌كه آیا حذف حزب‌الله از طریق نظامی ممكن است، محل مناقشه است. امریكا نیرو وارد منطقه كرده ولی ناكافی است و آن جریان رادیكالی كه بعد از حمله به عراق قوت گرفت را بزرگ‌ترین خطر برای خود می‌دانند. امریكا یك ابرقدرت است و بحران انرژی برایش اهمیت دارد، اسراییل این حساسیت را ندارد. بحران انرژی با اعراب و مسلمین ارتباط پیدا می‌كند، چرا كه بالاخره دو سوم ذخایر نفت دنیا در این منطقه است. درحالی‌كه مخازن نفت دنیا نیمه دوم عمر خود را می‌گذرانند، همه امید آنها این است كه این نفتی كه با فشار خودش بالا می‌آید از اینجا استخراج كنند و ببرند چرا كه ایجاد جایگزین برای نفت مدت‌‌ها طول می‌كشد و بسیار گران تمام می‌شود. سنای امریكا تصویب كرده كه تمام اتومبیل‌های امریكایی در هر ۱۰۰ كیلومتر نباید بیش از ۵/۳ لیتر مصرف سوخت داشته باشند. این یك انقلاب در صنایع امریكا خواهد بود و حساب كرده‌اند كه روزی ۵/۲ میلیون بشكه در روز واردات نفت كمتر می‌شود تا وابستگی به اعراب و مسلمین كمتر شود. این یك چشمه از فشار به امریكا و غرب است كه اسراییل چنین فشاری را حس نمی‌كند و به هرحال دیگ ناسیونالیسم عرب هم از عربده‌كشی‌ها و تحقیركردن‌های اسراییل به جوش آمده و دولت‌های عرب را درگیر تروریسم داخلی كرده است. امریكا هم با آنها در حال جنگ است. گزارشی كه خود اسراییل به امریكا داد، این بود كه از سقوط بشار اسد جلوگیری شود، چرا كه اگر اسد ساقط شود بنیادگرایی اسلامی جایگزین آن می‌شود. یعنی از یك‌سو به ادعای آنها سرانجام، خاورمیانه بزرگ دموكراتیك است كه جلوی تروریسم را می‌گیرد ولی از سوی دیگر وقتی دو كشور دموكراتیك فلسطین و لبنان وارد یك جنگ مرزی شود، موجب رشد تروریسم می‌شوند. بنابراین كل سیاست خاورمیانه بوش زیر سوال می‌رود. امریكا از طریق شورای امنیت و قطعنامه‌ ۱۵۵۹ سعی كرد كه حزب‌الله را به‌طور دموكراتیك حذف نماید، اما حزب‌الله در همین سیر حتی بدون سوریه تثبیت شده و از اتفاق، قدرت بیشتری پیدا كرد. رایس این موضوع را می‌بیند و می‌خواهد مبشر یك دیپلماسی در منطقه باشد كه دارای منطقی به ظاهر منسجم است تا بتواند روشنفكران خاورمیانه را هم جذب كند، لذا با جنگ نمی‌تواند چنین كند. اگر راه جنگ معطوف به نتیجه بود، حضور ناتو، امریكا و این همه نیرو در افغانستان باید نتیجه مثبت می‌داد.
كرزای افسرانی را كه روسای قاچاق موادمخدرند درجه می‌دهد و ژنرال می‌كند. یعنی حاكمیت كرزای به سمت فساد می‌رود. از آن سو نیز طالبان استان به استان در حال پیشروی است و مجهز به موشك‌های استینگر نیز شده است. امریكا از هر طرف كه محاسبه كند، باید با ایران مذاكره كند. كانال‌های مذاكره هم متعدد شده‌اند. یك‌بار سعودالفیصل و دو بار سفر عبدالله گل به ایران به نظر می‌رسید در راستای میانجی‌گری بین ایران و امریكا باشد. ایران و تركیه در حال حاضر وحدت زیادی روی عراق دارند، نخست بر سر یكپارچگی و جلوگیری از تجزیه آن، دوم روی پ.ك.ك(P.K.K.) و سوم روی قبرس كه ایران هم در آن مورد در حال نزدیكی به موضع تركیه است. به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد و خاتمی در بین مردم تركیه محبوبیت زیادی دارند و اینها همه دلایلی بر مسئله‌دارشدن توده‌های منطقه با اسراییل و امریكاست. در سفر وزیر امورخارجه اسراییل به تركیه، خبرنگاران از او پرسیده بودند كه چرا شما با وجود اتمی‌بودن عضوNPT نمی‌شوید، لیون گفته بود: "نمی‌فهمم"، خود عبدالله گل ترجمه كرده بود باز تكرار كرده بود "نمی‌فهمم" مترجم سفارت اسراییل هم ترجمه كرده بود باز هم جواب قبل را داده بود. سرانجام یك مترجم دیگر آورده بودند و خانم لیون از دست خبرنگاران گریخته بود. خانم لیون در تركیه حتی از انجام یك مصاحبه مطبوعاتی عاجز است و خودشان هم می‌دانند معادلات منطقه به نفعشان نیست، مگر این‌كه با نظامی‌كردن، لبنان را تصرف كنند، بعد آهسته‌آهسته امتیاز بگیرند و عقب بروند. یعنی اشغال‌ كنند بعد به مرگ بگیرند كه به تب راضی شوند.▪عطایی: تصویر كلی كه شما درباره سیاست امریكا ارائه می‌دهید این است كه امریكا اگر موافق نبوده اما بدش هم نمی‌آید كه اسراییل پیروزی كسب كند. از این منظر آیا بازتاب تضادهای درون حاكمیت امریكا را در سیاستش دربرابر حمله اسراییل شاهد هستیم؟ آیا می‌توان گفت كه اختلاف نظر میان وزارت‌خارجه امریكا و تندروهای حاكم در این كشور درباره حمله اسراییل به لبنان، بازتاب اختلاف نظر در قبال یك سیاست منسجم در برابر ایران و سوریه نیز هست؟ بدون شك روند كنونی در لبنان و وضعیت حزب‌الله هرگونه كه رقم بخورد بر وضعیت ایران و سوریه به‌طور مستقیم تأثیر خواهد داشت. به عبارت دیگر، اگر حزب‌الله از لحاظ نظامی، سركوب شود، تندروها و جناح‌های طرفدار اسراییل در امریكا زمینه عملی و نظری برای برخورد نظامی با ایران و سوریه را بیش از پیش فراهم خواهند یافت.
●میثمی: امریكا از روش شناخت تجربه و خطا استفاده می‌كند. آنها صاحب‌نظرانی دارند كه جمع‌بندی كنند. به‌هرحال بدون اطلاع درست و با دو شاخك دروغ سلاح اتمی و القاعده به عراق حمله كردند و دولت لائیك عراق را كه ربطی به القاعده و سلاح اتمی نداشت بر انداختند. این حمله برای ارتش و دستگاه اطلاعاتی امریكا خبط بزرگی بود و به همین علت اعتبار بوش در امریكا پایین آمده و ارتش هم زیر بار چنین ننگی رفته كه بازیچه میان دو دروغ شده است. بعد هم با تظاهرات گسترده در دنیا ازجمله تظاهرات دومیلیون نفری لندن روبه‌رو شد و این یعنی از دست‌رفتن اعتبار.
اسپانیا از عراق خارج شد. ایتالیا در حال خروج است و روند به نفع آنها نیست. بوش در پی ارتباط با آلمان و مركل، به‌دنبال این است كه حداقل یك متحد قوی در اروپا داشته باشد. آنها ایتالیا و اسپانیای اشغالگر را از دست دادند. در افغانستان نیز فرمانده نیروهای انگلیسی اعلام كرده كه ما داریم مثل شوروی می‌شویم، ما قرار بود صلح‌بان باشیم اما وارد جنگ تن به تن شدیم و اگر وضع به همین منوال پیش برود شكست می‌خوریم. این گزارش در مجلس عوام انگلیس هم خوانده شده است. به‌هرحال با مجموع این عوامل، آنها به نتیجه رسیده‌اند كه حمله نظامی به ایران را هر چند قبول دارند، عملی نیست، البته بحران انرژی را هم باید به این دلایل افزود. ایران در ۲۷سالی كه از انقلاب می‌گذرد، امن‌ترین كشور برای عرضه نفت بوده است و در حال حاضر جمع‌بندی نفتی‌ها این است كه ما در عربستان، كویت، قطر، بحرین و امارات، امنیت نداریم، همچنین ونزوئلا كه قسمتی از نفت امریكا را تأمین می‌كرد، در حال ملی‌كردن نفت است و از نظر آنها امن نیست. امریكای لاتین در حال جهت‌گیری به سمت مبارزه با امریكاست و دولت‌های چپ در حال قدرت گرفتن هستند. آقای پارا وزیر نفت سابق ونزوئلا كه كتاب "سیاست‌های نفتی" را در این زمینه نوشته است گفته، امن‌ترین كشور برای سرمایه‌گذاری، ایران است؛ هم برای سرمایه‌گذاری و هم برای عرضه نفت در خلیج‌فارس. امریكا هم بحران انرژی دارد و هم بحران سرمایه‌گذاری در انرژی و با توجه به كارشناسی‌های انجام گرفته، این موكول به مهار نسبی اسراییل است. امریكا خودش امروزه در منطقه حضور دارد و نقش اسراییل كمرنگ‌تر شده و حتی اگر خودش هم حضور نداشته باشد، عراق می‌خواهد تولید نفتش را بیشتر كند. آن‌قدر این كشور تخریب شده كه راهی جز این ندارد. تمام تولیدات خوابیده است و هر حكومتی در عراق باشد ناچار است تولید نفت را افزایش دهد؛ حال چه امریكا باشد چه نباشد، عربستان هم همین‌طور. یعنی بدون حضور ژاندارمی به‌نام اسراییل، جریان نفت برقرار است. ایران هم هیچ‌گاه عرضه نفت را مختل نكرده. ضمن آن‌كه با شعار "نفت بر سر سفره"، نه انگیزه تحریم نفت را دارد و نه دوست دارد تحریم شود. اما در مورد جناح‌های داخلی امریكا، جناح ایپاك ـ كمیته مشترك امریكا و اسراییل ـ كه طرفدار اسراییل است معتقد است كه به هرحال ایران تا چند سال دیگر اتمی می‌شود و هركس خلاف آن ادعایی كند با او برخورد می‌كنند، برای نمونه، آقای گاس ـ رئیس سیا كه دوست نزدیك بوش هم بود ـ گفت كه ایران تا ده‌سال دیگر نمی‌تواند اتمی شود، با این وجود او را عوض كردند. یك ژنرال نیروی هوایی به جایش آوردند كه یك ماه بعد گفت پنج‌سال دیگر ایران اتمی می‌شود. خود اسراییل هم معتقد است این فاصله تنها دوسال است. اما به‌جز جناح چنی و رامسفلد كه از مجاهدین‌خلق هم برای حمله به ایران حمایت می‌كنند، بقیه معتقدند كه نمی‌توانند وارد جنگ با ایران شوند. رامسفلد معتقد است مجاهدین متحد آنهاست، برخلاف جناح پاول و جناح وزارت‌خارجه كه آنها را اسیر می‌داند، جناح چنی و رامسفلد پیوند جدی با اسراییل دارند و در پروسه مذاكرات با ایران این جناح است كه مذاكره را مخدوش می‌كند. جان بولتون نیز جزو این جناح است و روشی متفاوت از وزارت‌امورخارجه دارد، با وجودی‌كه اختلاف زیادی بر سر نصب او بود، بوش اصرار داشت كه او نماینده امریكا در سازمان ملل باشد. آنها كار خود را می‌كنند اما دستگاه رسمی كه باید واكنش نشان دهد، دستگاه وزارت‌خارجه است كه به نظر من هنوز تمایلی به حمایت كامل از اسراییل ندارد؛ چرا كه امریكا با بمباران لبنان، حامیان، سیاستمداران لبنان و كشورهای عرب را از دست داد. به‌هرحال دستگاه‌های حامی به‌طور بنیادی زیادند و همه اسراییل را تأیید می‌كنند، اما موضع رایس متفاوت است و این از منافع كل ابرقدرت امریكا بیرون می‌آید. مدتی است كه به ابتكار رایس، یكجانبه‌گرایی را كنار گذاشته‌اند و می‌خواهند با متحدین اروپایی خود در شورای امنیت حركت هماهنگ انجام دهند، همچون قطعنامه ۱۵۵۹ و در برخورد با ایران، بالاخره رویكرد به دیپلماسی و سازمان ملل و شورای امنیت در امریكا قدرت گرفته و این ناشی از یك جمع‌بندی است.
نشانه‌های زیادی وجود دارد كه امریكا در حال حركت به سمت دیپلماسی و مذاكره است. اسراییل در منطقه در وضعیتی گیر افتاده كه اگر این حمله موشكی حزب‌الله با حمله سوریه از بلندی‌های جولان، مصر و اردن هماهنگ می‌شد، اسراییل عقب می‌نشست و ناچار از مذاكره می‌شد.
▪عطایی: مدتی پیش یك گزارش امنیتی از موساد منتشر شد كه گفته بود خطر اصلی برای اسراییل، مصر است نه ایران و سوریه، چرا كه از نظر نظامی قدرتمند شده است.
●میثمی: با این حال حتی اگر حزب‌الله شكست هم بخورد، راهبرد منطقه را اصلاح كرده است. در عراق جنگ و كشتار وسیع فرقه‌ای اتفاق افتاد، ولی حزب‌الله شیعی این خط را اصلاح كرد و با حماس سنی مواضع مشترك گرفتند.
▪عطایی: با توجه به وضعیتی كه از اوضاع امریكا و منطقه ترسیم شد، بهتر است در اینجا خود عملیات را به بحث بگذاریم و سپس به نتایج آن بپردازیم.
●میثمی: به نظر من تحلیل حزب‌الله این بوده است كه وقتی اسراییل به دموكراسی فلسطین حمله می‌كند كه به سختی می‌شد به آن حمله كرد. حمله به لبنان حتمی بود. علیه فلسطین هیچ قطعنامه‌ای نبود و انتخاباتش توسط تمام ناظران بین‌المللی تأیید شده بود، درحالی‌كه لبنان قطعنامه داشت و در آن بحث خلع‌سلاح حزب‌الله مطرح بود. حزب‌الله خوب فهمید كه بعد از فلسطین نوبت خود او و سپس سوریه و ایران است. به نظر من از وقتی‌كه نظامی‌های امریكا زیر بار نئوكان‌ها نرفته و خط‌مشی نظامی حمله به ایران را عملی ندانستند، اسراییل روی این موضع آمد كه بال‌های ایران را برای امنیت خودش بزند. به نظر من همان‌طور كه حسن نصرالله گفت، برنامه گروگان‌گیری را سوریه و ایران نمی‌دانستند، چرا كه اگر می‌دانستند مانع حزب‌الله می‌شدند. این كشورها ابتكار حمله به اسراییل را ندارند، اما این تصمیم درستی بود و زمانش هم زمانی بود كه حماس و فلسطین زیر آتش بودند و كشورهای دنیا هم كمكی نمی‌كردند، لذا حزب‌الله به كمك آنها شتافت و خط‌مشی فرقه‌گرایی عراق را تضعیف كرد. تا قبل از این بین سنی و شیعه حتی در لبنان و سوریه اختلاف بود. سنی‌ها زرقاوی را قبول داشتند و شیعیان نصرالله را، در خود فلسطین هم همچنین.
▪عطایی: بعد از ترور حریری، بسیاری از اهل سنت در سوریه و لبنان به مسئله از زاویه رقابت‌های شیعه و سنی نگاه می‌كردند. اشغال عراق و سرنگونی صدام هم این نگاه را تشدید می‌كرد. به اعتقاد آنها، مهلیس ـ رئیس تیم تحقیق بین‌المللی درباره ترور حریری ـ باید با ساقط‌كردن رژیم علوی حاكم بر سوریه، از دست‌رفتن عراق و از میان رفتن رفیق حریری را به‌عنوان یك رهبر سنی عمده در جهان عرب جبران می‌كرد. این منطق شیعه ـ سنی دیدن تحولات، حتی بر گروه‌های سنی لبنانی مانند حركت توحید شیخ سعید شعبان، كه به‌طور معمول به حزب‌الله و جمهوری‌اسلامی نزدیك بودند، تأثیر گذاشته بود.
●میثمی: خدام هم در سوریه نماد سنی‌ها بود و جنگ فرقه‌ای در حال اوج‌گیری بود. حسن نصرالله با حمله به اسراییل سنی و شیعه را متحد كرد و راهبرد تصحیح شد. به‌دنبال این موضع علمای عراق اعم از سیستانی و یا اهل تسنن، حزب‌الله را تأیید و اسراییل را محكوم كردند و ائتلاف یكپارچه عراق به امریكا هشدار داد كه این فرقه‌گرایی‌ها زیر سر امریكاست. نوری مالكی ـ نخست‌وزیر جدید عراق ـ كه مورد تأیید امریكا هم هست خواستار اخراج مجاهدین شد و این نمایانگر ضعف خط رامسفلد و چنی است كه خواستار نگهداری مجاهدین به‌عنوان اهرم فشار و حمله به ایران بودند. این ضعف به‌معنای ضعف خط اسراییل هم هست. بحران انرژی را هم نباید فراموش كرد. نوع زندگی امریكایی و تمدن امریكا بسیار وابسته به نفت است. رامسفلد موقعی كه نفت ۵۰دلار شده بود گفت ما با این افزایش قیمت نفت، كل هزینه جنگ عراق را پوشش می‌دهیم. از آنجا كه اینها فراملیت‌های نفتی ـ تسلیحاتی هستند هرچه قیمت نفت گران شود سودشان بیشتر می‌شود. اصلاح خط استراتژی توسط حزب‌الله برای ایران هم خوب بود. بخشی از جمعیت ما از اهل سنت هستند. همچنین كردهای عراق باید نسبت به مواضعشان در مورد اسراییل به بقیه ملت عراق توضیح دهند. مقتداصدر به بارزانی گفته بود چرا با اسراییل رابطه دارید، بارزانی پاسخ داده بود: "بنا نیست شما در امور داخلی ما دخالت كنید"، یعنی برای خودشان یك حكومت دارند. درحالی‌كه سیاست خارجی با دولت فدرال است. در تركیه هم علیه اسراییل تظاهرات زیادی شد. دستاورد دیگر دفاع حزب‌الله این بود كه كشورهای عرب تا به حال نتوانسته بودند اسطوره شكست‌ناپذیری اسراییل را شكست دهند، اما حزب‌الله با موشك‌های ساده بدون رادار این كار را كرد. مكانیزم عمل این موشك‌ها پرتابه‌ای است و پاتریوت‌های اسراییل هم از مقابله با آنها عاجز بودند.
▪عطایی: برخی، خروج از بن‌بست سیاسی را انگیزه حزب‌الله در پس عملیات گروگان‌گیری دو سرباز اسراییلی می‌دانند، درحالی‌كه باید گفت قضیه برعكس است و این نیروهای مخالف سوریه (جریان سعد حریری، جنبلاط و جعجع) بودند كه با ایجاد شكاف در ائتلافشان، نتوانستند حزب‌الله را به حاشیه ببرند و حتی با بركناری امیل لحود به‌قول معروف كاخ ریاست‌جمهوری را از چنگ سوریه خارج كنند. این مسئله، سرخوردگی اسراییل و امریكا را از تحولات داخلی لبنان در پی داشت. با این وصف، چشم‌انداز پارلمانی و ریاست‌جمهوری در لبنان به نفع حزب‌الله پیش‌بینی می‌شد و اساساً در داخل، بن‌بست سیاسی، متوجه نیروهای مخالف سوریه بود و نه حزب‌الله. از سوی دیگر، این‌كه حزب‌الله را مسبب جنگ و ویرانی زیرساخت‌های لبنان می‌دانند، چشم بستن بر ابعاد استراتژیك تضاد میان این گروه با اسراییل و روندهای تاریخی حاكم بر این قضیه است. گفتن این‌كه عملیات مرزی حزب‌الله چنین جنگ گسترده‌ای را به‌وجود آورد، شبیه تقلیل‌‌گرایی‌های تاریخی است كه ماكس وبر در بحث از علیت در تاریخ، آن را نقد می‌كند و برای نمونه می‌گوید چطور می‌توان واقعه عظیم جنگ جهانی اول را به شلیك آن جوان صرب به سوی پادشاه پروس نسبت داد و ادعا كرد اگر وی چنین نمی‌كرد، جنگ اول جهانی رخ نمی‌داد. به اعتقاد من، در سطح استراتژیك، برخورد میان اسراییل و حزب‌الله دیر یا زود، ده روز پیش یا شش ماه بعد، رخ می‌داد؛ چنان‌چه این برخورد با انقلاب فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان ۱۹۸۲ رخ داد.
در ۱۹۸۲ هم اسراییل با خطر نیروهای متخاصم فلسطینی و چپ‌گرا در همین لبنان روبه‌رو بود. محور شارون ـ ایتان در دولت بگین، به‌دنبال نابودی سازمان آزادیبخش فلسطین و سركار آوردن یك دولت طرفدار اسراییل در لبنان و نهایتاً از میان بردن نفوذ فلسطین در لبنان بودند و سرانجام هم جنگ را با یك بهانه واهی شروع و تا قلب بیروت پیشروی كردند.●میثمی: بوش هم در سخنرانی‌اش شروع‌كننده را حزب‌الله دانست و گفت برای راه‌حل باید به‌دنبال ریشه بود، البته همین مضمون را در مورد فلسطینیان گفت.
عطایی: اتفاقاً وضعیت وحشتناك حاكم بر غزه و مناطق فلسطینی كه دنیا عادت كرده چشم خود را در برابرش ببندد، بی‌پایه‌بودن این حرف را نشان می‌دهد. كشتاری كه از فلسطینیان می‌شد و تخریب زیرساخت‌های آنها قبل از حمله مشترك گروه‌های فلسطینی و گروگان‌گرفتن یك نظامی اسراییل بود. این سیاست تنبیه دسته‌جمعی(Collective Punishment) یكی از اركان سیاست خارجی اسراییل است و هم‌اكنون نیز در لبنان پیاده می‌شود و ربطی به آغازگری نداشت.
میثمی: اسراییلی‌ها قصد دارند آن‌قدر هزینه دموكراسی در فلسطین را بالا ببرند كه فلسطینی‌ها بگویند ما اشتباه كردیم به حماس رأی دادیم.
▪عطایی: حملات اسراییل به لبنان بسیار بی‌سابقه است و با انگیزه فلج‌كردن زندگی روزمره مردم برای یك مدت طولانی صورت می‌گیرد. واقعاً چه منطقی پشت سر تخریب تأسیسات زیربنایی یك كشور و پل‌ها و جاده‌های داخل شهرها و بیرون شهرها می‌تواند باشد، جز آن‌كه به لبنانی‌ها ثابت كنند اگر قصد رأی‌دادن به مقاومت و حفظ حزب‌الله را دارید، هزینه سنگینی باید بپردازید.
به هر صورت تثبیت سیاسی حزب‌الله در داخل و وزن نظامی آن در كنار مرزهای اسراییل زمینه‌های این جنگ را به‌وجود آورد و تنها اسراییل منتظر یك فرصت بود. اگر به تجربه اشغال لبنان در ۱۹۸۲ رجوع كنیم، به باور من اسراییل بهانه لازم برای سركوب حزب‌الله را دیر یا زود پیدا می‌كرد. زمانی‌كه جناح ابونضال، سفیر اسراییل را در لندن ترور كرد، سازمان آزادیبخش فلسطین و عرفات نه‌تنها رابطه‌ای با این جناح نداشتند، بلكه به‌دلیل رقابت‌های درونی، ابونضال را از ساف اخراج كرده بودند. همین موضوع بهانه اشغال سراسری لبنان توسط اسراییل شد و هیچ‌كس به فریادهای عرفات توجه نشان نداد كه می‌گفت نه فتح و نه دیگر سازمان‌های فلسطینی مستقر در لبنان، نقشی در ترور سفیر اسراییل نداشتند.
هم از این زاویه و هم از منظر انگیزه‌ها و اهداف اسراییل و حتی از منظر دستاوردها، شباهت‌های زیادی میان حمله كنونی اسراییل با حمله ۱۹۸۲ به لبنان وجود دارد.
●میثمی: نصرالله اعلام نمود هركس قصد مذاكره دارد با سینیوره و نبیه‌بری مذاكره كند. این سیاست داهیانه‌ای بود كه اعلام وفاداری به دولت مركزی بود. اعلام این‌كه این حملات ازسوی سوریه یا ایران نبود و اگر می‌بود لااقل منتظر حمله به آنها می‌شدیم و بعد موشك‌هایمان را شلیك می‌كردیم.
▪عطایی: همچنین حزب‌الله اعلام كرد كه دولت از عملیات ما اطلاع داشته است. حزب‌الله در ماه‌های قبل بارها عنوان كرده بود كه به‌زودی سمیرقنطار (اسیر لبنانی در اسراییل) را در خانه می‌بینیم. حسن نصرالله در جلسات دولت نیز گفته بود كه ما برای آزادی گروگان‌ها به عملیات دست خواهیم زد. همچنین در منشور توافق دولت حاكم كنونی حق عملیات برای مقاومت حزب‌الله به‌رسمیت شناخته شده است و كارشان غیرقانونی نبود.
●میثمی: تحلیلی هم می‌گوید اولمرت جناح میانه‌روی اسراییل بود و این حمله منجر به حاكمیت جناح تندرو شد.
عمیرپرتز، وزیر دفاع عضو حزب كارگر است، اما تندرو‌تر از بقیه عمل كرد. قبل از جنگ هم نظرسنجی‌ها نشان می‌داد بیشتر مردم اسراییل مخالف سیاست‌های میانه‌رو‌انه اولمرت هستند، یعنی چپ و راست آنجا پادگانی است و جنگ می‌خواهند.
روز قبل از حمله اسراییل یك بیانیه مشترك هم بین گروه‌های فلسطینی ازجمله حماس و فتح امضا شد كه خیلی به تداوم آتش‌بس كمك می‌كرد و تلویحاً اسراییل را پس از ۱۹۶۷ در كنار كلیه قطعنامه‌ها نیز به رسمیت شناخته بود. اینها نشان می‌دهد كه جنگ با غافلگیری حزب‌الله حتمی‌الوقوع بود. ارزیابی ده‌روزه جنگ برای اولین‌بار ضربه‌پذیری اسراییل را نشان داد. حال حتی اگر حزب‌الله نابود شود، تكنولوژی موشك‌سازی و كاربرد آن در لبنان توده‌ای شده است و گروه‌های مقاومت زیادی به‌وجود خواهند آمد.
▪عطایی: در سال ۱۹۸۲ نیز وقتی اسراییل نیروی زمینی وارد لبنان كرد نتوانست فتح را ریشه‌كن كند و درنهایت این سوریه و امل بودند كه توانستند فتح را از لبنان اخراج كنند. در مورد سرانجام این جنگ تردیدها در داخل اسراییل از همان روزهای اول قابل مشاهده بود. هاآرتص در سرمقاله‌ای در روز دوم جنگ نوشته بود كه ما قبلاً با حزب‌الله مذاكره كرده‌ایم و كار تازه‌ای نیست، چرا امروز با آنها مذاكره نمی‌كنیم.
●میثمی: نصرالله گفته بود كه ما هركجا مورد اصابت قرار می‌گیریم، خبرنگار می‌بریم و اعلام می‌كنیم چرا كه شهادت افتخار است، اما اسراییلی‌ها ضربات وارده به خود را سانسور می‌كنند.
▪عطایی: نكته قابل توجه این است كه ارتش اسراییل كه خود را ارتشی اخلاق‌گرا و در عین حال مكانیزه می‌داند، اینك خود را در رویارویی با یك گروه چریكی می‌بیند و یكی از دلایل انتساب عملیات حزب‌الله به ایران و سوریه در رسانه‌های اسراییلی ناشی از این است كه اسراییل در نبرد با حزب‌الله، غرور خود را ضربه‌خورده می‌یابد و لذا قصد نسبت‌دادن جنگ به این دو كشور را دارد.
●میثمی: آقای هاشمی در خطبه نمازجمعه تهران گفتند اگر ارتش لبنان یا سازمان ملل حایل شود، مناسب است اما ارتش اسراییل هر دو را رد كرده و تنها موافق حضور ناتو هستند.
▪عطایی: اواسط دهه ۱۹۸۰ پس از قتل‌عام آوارگان فلسطینی در صبرا و شتیلا و عقب‌نشینی اسراییل از لبنان، نیروهای چندملیتی در لبنان به‌عنوان حایل حضور یافتند. در آن زمان سازمان جهاد اسلامی كه درواقع بخش عملیات خارجی حزب‌الله بود در دو عملیات همزمان به مقر تفنگداران دریایی امریكایی و فرانسوی حمله كرد و ۲۴۰ سرباز امریكایی و ۹۰ سرباز فرانسوی را كشت. پس از آن، این نیروها از لبنان رفتند و امریكا دست به دامن حافظ اسد شد تا با حضور در لبنان قدری فضا را آرام كند، یعنی این راه قبلاً آزموده شده و در شرایطی كه حزب‌الله قدرتمندتر است حضور این نیروها بدون موافقت حزب‌الله و سوریه، منبع بی‌ثباتی و تنش‌زایی خواهد بود.
در اینجا بد نیست به این نكته هم اشاره كنم كه دولت سوریه كه همواره به‌دنبال تثبیت نیروهای میانه‌رو و سنتی در لبنان بوده می‌تواند به بهترین وجه همان نقشی را برای امریكا در مقابل حزب‌الله ایفا نماید كه در سال‌های دهه ۱۹۸۰ ایفا كرد. البته این قضیه منوط به تضمین‌های جدی امریكا در عرصه‌های مختلف و ازجمله به ‌رسمیت شناخت نفوذ این كشور در لبنان هست. از این‌رو سخنان بوش درباره نقش سوریه در بحران كنونی، تأیید نفوذ این كشور در لبنان در قالب زبانی تهدیدآمیز بود. سوریه تاكنون از برنده‌های این جنگ بوده و باید منتظر بود و دید آیا دوباره این شعار معروف حافظ اسد تحقق می‌یابد كه راه‌حل بحران‌های خاورمیانه از دمشق می‌گذرد؟
●میثمی: مطبوعات خارجی هم معتقدند ایران سیر جدایی از جنبش‌های اسلامی را طی كرده، بخش عربی خطبه‌ها را قطع كردند. درواقع از نظر آنها ایران یك نظام رسمی شده و قادر به انجام هر عملی نیست، لذا تداوم انقلاب را نهضت‌های اسلامی مانند حزب‌الله و حماس پیش می‌برند.
▪عطایی: آنها با داشتن هویت‌ مستقل از ایران و هر جای دیگری امكانات می‌گیرند، اما در خط‌مشی، خودشان تعیین‌كننده‌اند. رابطه میان ایران و حزب‌الله خطی و یكسویه نیست. حزب‌الله از گروه‌ها و لایه‌های مختلف تشكیل شده و این مسئله منجر به تفاوت‌هایی در نگرش‌های ایدئولوژیك و خط‌‌مشی آنها می‌شود، چنان‌چه می‌دانیم بین علامه فضل‌الله (هرچند جزو ساختار رسمی حزب‌الله نبود)، سیدعباس موسوی، شیخ‌صبحی طفیلی و ابوهشام تفاوت‌های جدی وجود داشت. همچنین تصمیم‌گیری در حزب‌الله شورایی است و نظرات رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی برخاسته از سه منطقه اصلی شیعه‌نشین، یعنی بقاع، جنوب و بیروت در آن هماهنگ می‌شود. ضمن این‌كه جدا از این تكثر داخلی، حزب‌الله در منطقه‌ای فعال است كه باید حساسیت‌های متفاوتی را لحاظ كند، (سوریه، جناح‌های لبنان، ایران و...) لذا بسیار هوشمندانه باید تصمیم بگیرند. مسائل ناشی از انحلال دفتر نهضت‌های آزادیبخش (زیر نظر آیت‌الله منتظری) و اختلافات میان محتشمی و هاشمی رفسنجانی بر سر پایان‌دادن بحران گروگان‌ها در لبنان، به رهبری حزب‌الله آموخته است كه نفوذ مستقیم جمهوری‌اسلامی ناگزیر باعث فرافكنی جناح‌بندی‌های داخلی آن به درون این گروه می‌شود و بایستی از آن اجتناب كرد.
●میثمی: به نظر من، پس از خروج سوریه از لبنان قدرت مانور حزب‌الله بیشتر شد تا زمانی‌كه سوریه حضور داشت. یك عامل بازدارنده بود. در آن زمان حزب‌الله یك هواپیمای بدون سرنشین بر فراز اسراییل به پرواز درآورد و سالم برگرداند، اسراییل روی سوریه فشار آورد. بلافاصله فاروق‌الشرع وزیرخارجه سوریه به ایران آمد و توضیح خواست، اما حالا كه سوریه نیست نمی‌توان به آنها فشار آورد تا آنها هم فشار را به حزب‌الله منتقل كنند؛ ازسویی قدرت مانور حزب‌الله هم بیشتر شده است. اگر سوریه در لبنان بود این ابتكار حمله و گروگان‌گیری انجام نمی‌شد و اگر می‌شد سوریه گروگان‌ها را تحویل می‌داد.
▪عطایی: سوریه پیش از این هم نقش رادیكال‌های جناح‌های مختلف را محدود كرده است، برای نمونه این كار را با جعجع در مسیحیان و شیخ‌سعید شعبان در اهل سنت لبنان انجام داد و مدتی هم درقالب حمایت از امل با حزب‌الله وارد جنگ شد.
●میثمی: یعنی می‌توان به این نتیجه رسید كه اگر امریكا بنای مذاكره با سوریه را داشته باشد، سوریه حتی روی حزب‌الله هم با آنها توافق می‌كند. این موضوع دور از انتظار نیست.▪عطایی: شما فكر می‌كنید جناح‌های تندروی ایران می‌توانند در تحولات اخیر نقش داشته باشند؟ البته شما به موضع ایران اشاره كردید اما گفتید كه جناحی هم هست كه نمی‌خواهند مصالحه‌ای انجام شود؟
●میثمی: بله، چنین جناحی در ایران موجود است. آنها معتقدند كه امریكا در عراق به گل نشست. آن زمان كه امریكا به عراق حمله كرده بود خود امریكایی‌ها معتقد بودند در صورت حمله امریكا به ایران ۱۰% مردم (هفت‌میلیون نفر) مقاومت می‌كنند. اما وقتی امریكا صدام را ساقط كرد، در مقطع تثبیت دچار مشكل شد. جنگ‌های فرقه‌ای و تروریسم، خود بزرگ‌ترین معضل عراق شد تا حدی كه روشنفكرانی كه در انتظار تكرار بهار بغداد بودند، ناامید شدند و متوجه وضعیت وخیم آنجا شدند. اینها درنهایت به این نتیجه رسیدند كه اگر امریكا به ایران حمله كند، به گِل واقعی می‌نشاندش و مانورهایی در زمین و دریا نیز انجام شد. آنها می‌گویند اگر امریكا به ایران حمله كند، مردم دور حاكمیت جمع می‌شوند و نمی‌توانند ایران را از پای درآورند، اما اگر این نیروها خودشان به امریكا حمله كنند، مردم را از دست می‌دهند. در صورت حمله امریكا ناسیونالیسم قوی مردم ایران ـ كه خود را در مسابقات فوتبال نشان داد ـ امریكا را با خطرات جدی روبه‌رو می‌كند.
▪عطایی: یك نكته هنوز خوب شكافته نشد، این‌كه نقش جناح رادیكال ایران چه بوده است؟
●میثمی: از كینزر گرفته تا هوشنگ امیراحمدی همه می‌گویند امریكا توان حمله به ایران را ندارد و حتی به ایرانیان مقیم خارج می‌گویند كه از موضع دموكراسی برخورد كنند نه براندازی؛ چرا كه در صورت حمله فقط نیروی نظامی ـ امنیتی است كه جوهر حركت می‌شود و جریان‌های سیاسی به زیر كشیده می‌شوند و روند دموكراسی مخدوش می‌شود. در حال حاضر با وجود همین شرایط بسته حضور زنان در دانشگاه بیشتر می‌شود. نشریات و NGOها فعال‌اند و اینها همه‌ نشان از رشد روند دموكراسی دارد.
از منظر نتایج عملیات حزب‌الله نیز با توجه به این‌كه ایران با حدود ۲۰ كشور همسایه اولین گاز دنیا را بعد از روسیه، دومین نفت را بعد از عربستان و رتبه چهارم معادن را در دنیا دارد. بنابراین در منطقه‌ای كه دو سوم ذخایر نفت دنیا در آن است وزنه‌ای تأثیرگذار است. همچنین مواضعش در افغانستان و عراق با امریكا همسو بود؛ لذا هرگونه حمله به ایران ثبات منطقه را بر هم می‌زند. شایان ذكر است كه در ایران نوآوری در دین هم بسیار بوده، مطرح شدن اسلام روشمند در ایران خود پدیده‌ای منحصر به فرد است. ما مراحلی را كه كشورهای دیگر نسبت به دین در حال گذراندن هستند از سر گذرانده و در حال دستیابی به لایه‌های عمیق‌تر اسلام هستیم كه با دین‌گریزی متفاوت است.
▪عطایی: در مورد دستاوردهای عملیات حزب‌الله هم نیاز به یك دسته‌بندی داریم.
●میثمی: عملیات حزب‌الله هم به‌طور مشخص اصلاح راهبرد است. تا قبل از این عملیات، مسائل فرعی زیادی ازقبیل قومیت‌ها، نژاد و فرقه‌ها اصلی می‌شد، اما این وضع جدید به اصلاح راهبرد در جهت درگیری كل منطقه با اسراییل و متعاقب آن در صورت حمایت امریكا، با امریكا نیز خواهد انجامید كه مسئله اصلی است و این بالاترین دستاورد است كه حتی در صورت شكست نهضت، این اصلاح خط‌مشی انجام شده است. اصلاح راهبرد نیاز به هزینه دارد، گاهی یك خط‌مشی غلط، یك‌میلیون كشته می‌گیرد، ولی مصداق هرزروی نیرو می‌شود، اما در یك خط‌مشی درست عده‌ای كمتر شهید می‌شوند، ولی اثرگذارند و در این سیر خون شهید به بسیج نیروهای دیگر می‌انجامد.
▪عطایی: در هفته گذشته به‌طور بی‌سابقه‌ای در غزه پرچم حزب‌الله یا عكس نصرالله را در دست می‌گیرند. من پیش از این با یكی از روشنفكران غزه مصاحبه می‌كردم، می‌گفت ما هیچ‌گاه از ایران، حزب‌الله یا نصرالله اسم مستقیم نمی‌آوریم، چرا كه در غزه گرایش‌های متعصب سنی وجود دارند. حتی در خود حماس هم همین‌طور است، اما این تضاد به یكباره برداشته شد نه‌تنها در فلسطین، كه در مصر، اردن و عربستان.
●میثمی: باید اضافه كرد كه در این نبرد كل زرادخانه‌ هسته‌ای اسراییل، ۲۰۰ كلاهك هسته‌ای و كل تجهیزات هسته‌ای آنها بی‌ثمر شد. نیروی هوایی اسراییل كه بزرگ‌ترین نیروی هوایی منطقه است و به شكار كارخانه لبنیات و بمباران خیابان مشغول است و درواقع در حال حمله به اهداف غیرنظامی و بی‌دفاع و بی‌گناه است. حزب‌الله ثابت كرد كه نقش ایمان و كیفیت نیرو چه اندازه مهم است.
در سال ۱۹۸۳ یك سناتور امریكایی گفت مشكل تمدن غرب اینجاست كه بزرگ‌ترین تنبیه در غرب اعدام است اما در جنوب لبنان مرگ را سرآغاز زندگی نوین می‌دانند. "وُلَدارالاخرهِ لَهِیُ الحیُوان" درواقع ترجمه یك آیه از قرآن از زبان او جاری شد. این سناتور معتقد بود بن‌بست تمدن غرب در این نقطه است و شهادت، اخروی‌گری و معادباوری درمقابل سودجویی و عافیت‌طلبی قرار گرفت. حزب‌الله ضربه‌هایی كه پذیرفته اعلام می‌كند، اما اسراییل از اعلام آنها می‌ترسد. درواقع جوهر این پیروزی همین است.
به هر صورت با این اوصاف اسراییل هم زمانی شروع به حمله كرد كه در آستانه انتخابات سنا در امریكاست و دست امریكا بسته است چرا كه جناح‌های مختلف امریكا به رأی یهودی‌ها نیازمندند، البته جناح تند ـ نئوكان‌هاـ خیلی افراطی از اسراییل دفاع كرد و می‌كند. بولتون رسماً گفت به لحاظ اخلاقی یك اسراییلی و یك عرب برابر و قابل قیاس نیستند. در بین نئوكان‌ها كسانی همچون داگلاس فیث، لاتی و الیوت آبرایمز مواضع ضد مذاكره دارند و جنگ‌طلب جدی هستند، اما به نظر من سیاست كلی امریكا پس از جنگ عراق تغییر كرده است.
▪عطایی: پس موضع امریكا در شورای امنیت با وتوی طرح میانجی‌گری به چه معناست؟
●میثمی: اول آن‌كه امریكا در افكارعمومی حتماً از وتو به نفع اسراییل استفاده می‌كند، دوم این‌كه نزدیك انتخابات است و رأی یهودی‌ها را نیاز دارد. سوم این‌كه جان بولتون مورد وفاق همه نیست و با انتخاب او بسیاری بر این باور بودند كه بوش قصد عقب‌نشینی از مواضع جنگی خود را دارد، برای همین هم كسی‌ را می‌خواهد تا در مجامع بین‌الملل حضور یابد كه در كلام تند باشد و از مواضع قبلی امریكا دفاع كند. به همین دلیل بوش با وجود مخالفت‌ها با استفاده از اختیارات خود بولتون را انتخاب كرد.
این جنگ برخلاف جنگ‌های سابق كه بین دولت‌های عرب و اسراییل بود، ابعاد توده‌ای دارد و ممكن است به سرنگونی دولت‌های دیگر نظیر اردن و مصر بینجامد. در عراق هم با توجه به پتانسیل چپ توده‌ها ممكن است شاهد عمل حاكمیت و مردم آنجا علیه امریكا باشیم. تظاهرات اردن و مصر تا اینجا بسیار پرتنش و همراه با درگیری با نیروهای دولتی بوده است.
یك نكته را نباید فراموش كرد كه سازمان ملل و اسراییل مدام قطعنامه ۱۵۵۹ را خاطرنشان می‌كنند، درحالی‌كه نصرالله می‌گوید اگر قرار است قطعنامه‌ای اجرا شود، تمام قطعنامه‌ها اجرا شوند. بنابر قطعنامه ۲۴۲، اسراییل باید از كل مناطق اشغال شده در سال ۱۹۶۷ خارج شود، ولی نرفته است، واژه اراضی(Occupied Territories) در قطعنامه قید شده است.
▪عطایی: رابطه حزب‌الله با دولت لبنان نیز در این جریان جالب توجه است. نقش حزب‌الله به‌عنوان جریان مقاومت در برابر اشغال، طی سال‌های گذشته این بود كه بمانند یك ضربه‌گیر در مقابل دولت لبنان عمل می‌كرد؛ یعنی حملات اسراییل بیشتر متوجه حزب‌الله بود تا دولت لبنان. لذا دولت هم به حزب‌الله نیاز دارد در این جریان دولت از روز اول اعلام كرد كه از عمل حزب‌الله بی‌اطلاع بودیم. تا حمله اسراییل تنها معطوف به حزب‌الله شود. دولت سینیوره سعی كرد از این جنگ فاصله بگیرد و وقتی سفیر لبنان در امریكا در مصاحبه‌ای گفته بود راه‌حل این مسئله حمله نبود، بلكه مبادله اسرا بود، به لبنان احضار و مورد بازخواست واقع شد.
●میثمی: امیدوارم این تحقیر‌كردن‌ها و خشونت‌ها تمام شود و همه اقوام و ادیان در كنار هم زندگی كنند و این مقاومت پایانی بر مشی زورگو و غاصب اسراییل باشد. ما شعار نابودی نمی‌دهیم، سیر طبیعی حوادث همان‌طور كه گفتم به زیان اسراییل است.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید