دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مردگان هم می‌توانند شاد باشند


مردگان هم می‌توانند شاد باشند
شما (در كاریكاتورهای جدیدتان) به موضوعی پرداخته‌اید كه در دنیای ما هم‌عنان با عشق و زندگانی است اما فراگیرتر از آن به نظر می‌آید: دنیای مردگانی.
مرگ قدیمی‌ترین دغدغه انسان بوده و تازه‌ترین وسوسه او نیز هست به هنگامی كه صدای فغان از محله‌ای به نشانه سوگواری بر می‌خیزد. ما درون تن مرگ و شانه به شانه مردگان زندگی می‌كنیم. رسانه‌ها هر صبح با حوادث بومی و جهانی این الفت ناگزیر را یادآور می‌شوند كه ما همان‌قدر همخانه زندگی هستیم كه همسایه مرگ. ادبیات و هنر واسطوره همان‌سان نگرش ما را به مرگامرگی حساس می‌كند كه تاریخ و سیاست و فجایع دامن گستر جهانی. مرگ‌آگاهی، اما تفاوت دارد با مرگ اندیشی.
آئین مردگانی تنها مشغله مرگ‌پرستان منفعل است و شما برابر این تابو، شوخ چشمانه نگرانید و بر آن خنده می‌زنید. مرگ در هر حالتی و هرجا مهیب است، چرا كه پایانی به ناكام است. شخص را غصه‌دار و ترسنده و گریان می‌كند. اما دوست عزیز شما از مرگ نهراسیده‌اید و مرگ را در آثارتان به سخره گرفته‌اید. شاید هم از ترس آن از استهزا می‌كنید. هرچه هست من نیشخند طراح را به فضای مردگانی می‌بینیم و این رویكردی نوآورانه است به فضایی عتیق.
در زندگی بشر اسطوره مرگ اندیشی، تفكر را به بند كشیده و ترس از نابوده شدن دنیای زندگان را پر از وحشت فنا كرده است و همین وحشت‌ها آدمی را در دهانه دوزخ بیم و امیدهای عبث، بی‌پناه رها كرده است تا زیركان مقتدر عالم توی دل خلایق را خالی كنند و به خیال خود، بیاكَنند از هرچه پایه‌های اقتدارشان را ابدی تواند كرد. اسطوره مرگ‌اندیشی، دیری است در دایره تردید نواندیشان عصر، محل چون‌وچراست و شما درست به جا و به موقع، مرغان مرگ‌اندیش را آن بالا رها كرده‌اید و مرگ آگاهان شنگول را در دنیای زیرزمینی شادی‌های روزانه زندگی، به طربناكی‌های خجسته واداشته‌اید.
مسأله این است كه در ، با یك ترفند هوشمندانه، جای زندگان و مردگان را با هم عوض كرده‌اید و در فضای مجازی شوخیانه، به مردگان آزادی زیستی دوباره داده‌اید. خط مرزی را شكسته‌اید، خطی كه مرزی ساختگی می‌كشد بین زندگان و مردگان
. در آثار شما زندگان (گِریندگانِ فراز گورها و عزاداران مراسم تدفین) یك‌سر مردگانند و پیداست كه شما هم ملول گشته‌اید «زین خلق پرشكایت گریان» كه آن‌ها را انبوهی از بی‌چهرگان یكسان قامت كسالت بار نشان داده‌اید. اما مردگان شما در واقع زندگی حقیقی دارند كه در دنیای خاموششان، پنهان از اغیار جشن می‌گیرند و هیاهو راه می‌اندازند و در دنیای زیرزمین به عشرت و طرب می‌كوشند، از تلویزیون برنامه ماهواره نگاه می‌كنند، كنار استخر تن به آفتاب و تنعم می‌سپارند، زیر خاك در برج‌های بلند و مجتمع‌ها تفریحی به عیش می كوشند، كنسرت تماشا می‌كنند بی‌ترس و باك از برهم زننده‌ی خوشی‌های زودگذر.
طنزهای تصویری شما كه رنگ‌های شاد دارد با شادخوئی، مرگ را جشن می‌گیرد، آئین مردگانی را بدل به نشاط زندگی هر روزی می‌كند. مردگان انگار هر آن كاری كه نمی‌توانسته‌اند روی زمین بكنند زیرزمین انجام می‌دهند، راستی زیر كدام جای زمین است؟ چرا زندگی زیرزمینی می‌شود و چگونه؟ چِرایی‌اش كار هنرمند نیست اما چگونی‌اش را با سَبُك‌روحی و شنگولی به ما نشان داده‌اید. در این دیار نیستی كه خوش هوای دلكشی دارد، اندوه راه ندارد، اندوه آن بالا جا مانده در مراسم اشك‌ریزان بازماندگان كه بیشتر باید بر خود بگریند تا بر رفتگان. رفتگان این پائین، بی‌نیازند از این اشك‌ها، گرچه گاهی سیل گریه عزاداران، نَشت می‌كند به پایین تا حوضی پر از ماهی تدارك كند.
مردگان زنده‌دل این پایین آرزوها و بیم‌ و امیدهای خود را دارند، از مشكلات گوربه گوری و همسایگی ناجنس تا مراسم شاد عروسی و كنسرت و تفریح فردی و گروهی و خلوت عاشقانه. گاهی طنازی طرح‌ها چند لایه است: عروس و داماد مرده كه به اقتضای كار امشب نیازی به تن‌پوش ندارند لباس پوشیده‌اند و مدعوین اسكلت‌هایی برهنه‌اند. یا حمالان جسد بر اثر سنگینی مرده آرزو می‌كنند كه تخته سنگی مرده را دوباره له كند. آرزوهای اعیانی مردگان كه مشت‌ومال فرشتگان را طالبند تنها می‌تواند عذاب آنان را سنگین‌تر كند، اما عقوبتی در كار نیست. چه عقوبتی گران‌‌بارتر از زیستن پیشین «اكنون زچه ترسیم كه در عین بلاییم؟».
در بعضی كارهای شما، زندگی نه به صورت رویدادهای زیرزمینی مردگان بلكه درمرز دو دنیا رخ می‌دهد: در اثری گوری بین نرده‌های دراز محصور است در سمت چپ، دو درخت چنان عاشقانه شاخه در شاخه بافته‌اند كه زندگی رویان به روی زمین را تماشایی و انسانی می‌كنند. عرض‌اندام هستی جسور را برابر نیستی می‌بینم، در گلدانی كه از زیر زمین عشرت بالا گرفته و صعود كرده روی زمین پر حسرت. یا عمارت آسمان سایی كه نوك تیزش مرز دنیای جعلی را شكافته و روی خاك از حشمت نهفتگان زیرزمین خبر می‌دهد.
گامی بلند برداشته‌اید در میان‌سالی، با این كارها و با فرش- نگاره‌های پیشین و به باشگاه طنزپردازان جدی خوش آمدید. خوشا كه توانسته‌اید مضحكه‌ای از مرگ- بازی را سرخوشانه به ما نشان دهید. به مستبد بزرگ كه مرگ نام گرفته خنده‌اید و ما را هم می‌خندانید. این كار را با قلمی ظریف و چالاك، با تركیب‌بندی استوار، با بهره‌گیری از نگارگری بومی (به‌ویژه قلم‌گیری مینیاتوری) صورت داده‌اید. طراحی فضای موحش اما شاد، جرأتی جوانانه می‌خواهد و سبك‌ساری. دل مرده‌ها حتی دلمرده‌ها را هم شاد كرده‌اید.
نویسنده : جواد مجابی
منبع : دوهفته‌نامه هنرهای تجسمی تندیس