پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تعامل اخلاق و سیاست‏


موضوع این مقاله - همان گونه که از عنوان آن بر می‏آید - رابطه میان اخلاق و سیاست می باشد. بحث از اصل رابطه میان این دو، ضرورت و چیستی یا ماهیت این رابطه و در نهایت، چگونگی رابطه آن‏ها و سازوکار عینی و عملی مربوط و نمودارهای آن، نیازمند روشن شدن هر چه فراتر بنیاد هستی یا چرایی، ماهیت و چگونگی و یا سازکارهای هریک از آن‏هاست. حقیقت، ماهیت و واقعیت اخلاق و سیاست و رابطه این دو، به صورت چالشی - اگر چه دیرین - جدید، جدی و جهانی مطرح شده است. هرگونه سیاست و روابط و رفتار سیاسی عینی، برآیند اخلاق به عنوان نظام هنجاری است. در مقابل راهبرد اخلاق و سیاست نامتعالی که مدعی جدایی اخلاق و سیاست است، راهبرد اخلاق و سیاست انسانی، متعادل و متعالی که بر همبستگی و پیوستگی اخلاق و سیاست و تعامل مثبت و سازنده این دو استوار می باشد، قرار دارد. بر این اساس، اخلاق و نظام هنجاری به سانِ شبکه اسکلت‏بندی سیرت. سرشت و درون سازه و حتی زیرساخت سِیَر و ساختار سیاست، جامعه و نظام سیاسی کشور را تشکیل می‏دهد و سیاست و نظام سیاسی، صورت و ساختار راهبردی اخلاق، نظام هنجاری و نیز جامعه و کشور به شمار می آید، بنابراین این دو دارای روابط وثیق تعامل، تداول و حتی رابطه علّی بوده که برآمدِ توأمانی آنها، به صورت ارتقای کمّی و کیفی و تحول جوهری کارآیی نیروها و کارآمدی نهادین نظام سیاسی ظهور و بروز می‏کند.
●پیش درآمد
«اخلاق» و «سیاست» به معنای مطلق، پدیده‏ها، مفاهیم و واژگانی دور زاد، دیرپای، فراگیر و در عین حال سهل و ممتنع می باشند، به گونه‏ای که چه بسا همگان به صورت روزمره از اخلاق و سیاست - خواه به صورت عام و یا خاص - سخن می‏گویند؛ از قبیل اخلاق اقتصادی و سیاست اقتصادی، اخلاق علمی و سیاست علمی و اخلاق یا سیاست این یا آن گروه و حتی شخص به خصوص. در عین حال، این پدیده‏ها همواره در کشاکش چالش شناخت مفهومی قرار دارند. هر چند این چالش نشان دهنده غنای وجودی و معنایی این دو پدیده و اثربخشی آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان‏ها می‏باشد، چرا که هم «اخلاق» و هم «سیاست» - وجه تمایز آدمی نسبت به سایر موجودات بوده و برترین شاخصه‏های انسانیت او به شمار می‏رود. خصلت‏های روحی و معرفتی انسان هم چون عقل و اراده، کمال‏طلبی و زیبایی جویی، علل و اسباب این شاخصه‏ها بوده و مدنیت، نظام مدنی و تمدن بشری برجسته‏ترین و فراگیرترین آثار و نمودارهای آن محسوب می‏شود. موضوع این مقاله - همان گونه که از عنوان آن بر می‏آید - رابطه میان اخلاق و سیاست می باشد. بحث از اصل رابطه میان این دو، ضرورت و چیستی یا ماهیت این رابطه و در نهایت، چگونگی رابطه آن‏ها و سازوکار عینی و عملی مربوط و نمودارهای آن، نیازمند روشن شدن هر چه فراتر بنیاد هستی یا چرایی، ماهیت و چگونگی و یا سازکارهای هریک از آن‏هاست.
مسلم، ارزش‏زدایی سیاست و سیاست ارزش زدا شده، نه ممکن و عملی بوده، نه لازم و ضروری و نه مفید و سازنده می‏باشد. بینش اخلاقی - سیاسی مدرنیستی که از کتاب «شهریار» ماکیاولی سرچشمه گرفته و تحت عنوان سیاست طبیعی، اخلاق طبیعی و سیاست و اخلاق ماکیاولیستی جریان یافته است،۱ به ویژه در نقطه اوج آن، یعنی در نگرش و گرایش پوزیتیویستی که از بنیاد و نخست، مدعی اخلاق زدایی سیاست می باشد،۲ نه تنها به سیاست خنثی و بیطرفانه و به تبع آن به دانش سیاست واقع نمایانه نینجامیده است، بلکه برعکس، ارزش ها و اخلاق مادی را مدنظر داشته‏۳ و در این راستا، اخلاق و ارزش های هژمونیک و سلطه‏جویانه جوهری خود را در سیاست تزریق و ترویج نموده و به دنبال خود آورده است. بدین سان این جریان، دانش سیاست ابزاری متناسب خویش را به جای دانش سیاسی حقیقی، یقینی و متعالی نشانده است. وضعیت علمی و عملی اخلاقی و سیاسی و یا چالش اخلاقی و سیاسی علمی و عملی‏ای که انتقاد و مخالفت‏های افراد، جریانات و حتی مکاتب عمده‏ای از قبیل مکاتب انتقادی فرانکفورتیان و لئواشتراوسی‏ها را سبب گردیده، برخی جریان‏های پسامدرنیستی را به نسبیت گرایی مطلق و نیهیلیسم سوق داده و برخی دیگر به سان سنت گرایان معاصر، غرب را به چاره‏اندیشی واداشته است. مسئله اصلی، وجود رابطه و تعامل عینی علمی و عملی مطلق اخلاق و سیاست و نیز اخلاق و سیاست مطلق می باشد. چالش اصلی، تبیین و تعیین رابطه حقیقی و کارآمد اخلاق و سیاست و حتی تعامل اثربخش اخلاق با سیاست در جهت تعالی، بهره‏برداری متزاید سیاست از اخلاق به منظور ارتقای کارآمدی می‏باشد، چراکه هرگونه تعلل در تبیین، توجیه و ترسیم رابطه مثبت و سازنده حقیقی و واقعی میان اخلاق - خواه مطلق یا متعالی - و سیاست - خواه مطلق یا متعالی - به معنای تقویت، ترویج و تسلط اخلاق نامتعالی در سیاست و در نتیجه، تحقق و توسعه سیاست نامتعالی می‏باشد، زیرا اخلاق نامتعالی، اعم از اخلاق طبیعی یعنی اخلاق مادی اومانیستی و یا اخلاق هژمونیک یعنی تنازعی و سلطه‏جویانه، سیاست نامتعالی تک ساحتی ماتریالیستی و یا سیاست استبدادی و استکباری سیطره‏جویانه را به دنبال خواهد داشت. فرضیه اصلی مقاله حاضر این است که «میان اخلاق و سیاست، رابطه تعاملی و ساختی برقرار می‏باشد» که تعامل به معنای تأثیر و تأثر متقابل است. براین اساس، می توان اذعان کرد که «میان اخلاق و سیاست، رابطه تداول وجود دارد» که تداول به معنای تاثیر و تأثر متزاید یا فزاینده است؛ به عبارت دیگر «اخلاق، سیرت سیاست بوده و سیاست، صورت اخلاق» و نظام هنجاری و هنجارها می‏باشد. حتی «نظام اخلاقی، شبکه هنجاری، و سیاست شاکله راهبردی جامعه، کشور و زندگی است». هم چنین «اخلاق، نظام زیرساختی و درون‏ساختی، و سیاست، نظام سیر و ساختار روساختی و برون‏ساختی جامعه و کشور به شمار می‏آید». بدین سان، اخلاق به عنوان منش و گرایش، ناشی از بینش و نگرش، متناسب و بر اساس آن معطوف به کنش و روش سیاسی بوده و در مقابل، سیاست به عنوان روش و کنش، برآمده از اخلاق و نظام هنجاری و تحصل‏۴ عینی و عملی - مدنی آن می‏باشد. به هر حال، اخلاق و سیاست رابطه تعاملی و ساختی وثیقی دارند؛ رابطه‏ای که بنا به تفسیر فلاسفه سیاسی‏ای هم چون حکیم ابونصر فارابی و خواجه‏نصیرالدین طوسی، اخلاق به سیاست تَعُّین می‏دهد۵ و سیاست به اخلاق، تَحَصُّل می‏بخشد. چه‏بسا نامیدن آثار سیاسی فارابی تحت عناوین؛ «التنبیه علی سبیل السعاده» و «تحصیل السعادهٔ» که در بردارنده آمیزه‏ای بهینه از اخلاق و سیاست متعالی به منظور توسعه، تعادل و تعالی سیاسی و اجتماعی است، نیز برخاسته از این موضع باشد. آرا و آثار سیاسی فارابی برترین نمونه و نماد برجسته و پایدار پیوستگی اخلاق و سیاست و یگانگی آن‏ها در سیر و ساختار راهبردی جامعه می‏باشد؛ موضوعی که به شدت سبب جلب نظریه سیاسی لئواشتراوس و جذب این نظریه در فلسفه سیاسی وی شده است.۶
●درآمد
دیدگاه‏ها و به تبع آن رهیافت‏های متفاوت و گاه متعارضی در زمینه رابطه یا جدایی اخلاق و سیاست وجود داشته و دارد؛ رهیافت‏ها و دیدگاه‏هایی که ناشی از نگاه آن‏ها به اخلاق و سیاست و متناسب با برداشت آن‏ها از این دو مقوله می‏باشد. جملگی این نگاه‏ها، برخلاف برخی ادعاهای ظاهری و جزئی گرایانه که ممکن است به بعضی بی‏اخلاقی‏ها در سیاست و در واقع، جدایی سیاست از اخلاق یا اخلاق زدایی سیاست معتقد بوده یا در مقابل مروج بعضی سیاست پرهیزی‏ها در اخلاق و در واقع، جدایی اخلاق از سیاست یا اخراج آموزه‏های سیاسی و حتی آمیزه‏های سیاسی از اخلاق یعنی سیاست زدایی اخلاق و منع اخلاق از سیاست‏نگری و سیاست‏گرایی باشند، ضمن دربرداشتن ضمنی مطلق اخلاق و سیاست، در حقیقت به تبیین اخلاق مطلق یا متعالی و نیز سیاست مطلق و متعادل، به ویژه رابطه میان اخلاق متعالی و سیاست متعالی با چالش فوق می‏پردازند؛ چالشی که در یک سوی آن رهیافت جدایی کامل اخلاق و سیاست قرار دارد و میان این دو چه بسا قائل به تباین، تقابل و حتی تضاد تا سرحد تناقض و تعارض می‏باشد و در دیگر سوی، رهیافت عینیت و یگانگی سیاست و اخلاق قرار دارد که میان این دو حداقل به همگرایی، هماهنگی، همبستگی و حتی پیوستگی تا سرحد همگنی، همگونی و ادغام معتقد است.براساس این دیدگاه و در چالش و پیوستار گسستگی - پیوستگی اخلاق و سیاست برمبنای این که مفهوم و گستره این دو مقوله چیست، رهیافت‏های مختلف و حتی متعارضی شکل گرفته که عبارت‏اند از:
الف) براساس رهیافت جدایی اخلاق از سیاست، اخلاق اصالت یا سازندگی ندارد یا در مقابل، در راهبرد جدایی سیاست از اخلاق، سیاستْ منفی بوده و تعالی‏بخش نمی‏باشد. کارکرد اخلاق در این رهیافت، چه بسا شخصی، درونی و احیانا معنوی است، حال آن که کار ویژه سیاستْ عمومی، بیرونی و مادی می‏باشد.
ب) در حد وسط، اخلاق و سیاست دو حوزه زندگی فردی و جمعی انسانی بوده که دارای رابطه و نسبت عموم و خصوص من وجه می‏باشد؛ یعنی برخی امور، اخلاقی بوده و سیاسی نمی‏باشد و در مقابل نیز برخی امور، سیاسی بوده و اخلاقی نیست. در عین حال، اخلاق سیاسی و یا سیاست اخلاقی به معنای آن بخش از اخلاق و اخلاقیات است که اجتماعی و سیاسی محسوب می شود و یا آن بخش از سیاست و سیاسیات می‏باشد که اخلاقی به شمار می رود و یا مراد سیاست در مورد بخش اخلاق، سیاست فرهنگی و مانند این‏ها، می‏باشد.سیاست
ج) براساس رهیافت پیوستگی اخلاق و سیاست، اخلاق و سیاست لازم و ملزوم و بلكه عین هم بوده و حداكثر مراتب دوگانه یا حقیقت و واقعیت واحد و یگانه محسوب می‏شوند، بدین سان كه اخلاق سیاسی، به معنای معطوف بودن اخلاق به سیاست و موثر در آن و بلكه محور، مبنا و غایت و در نتیجه، تعیین كننده در سیاست است، همچنان كه سیاست اخلاقی به معنای مبتنی بودن و متاثر بودن سیاست از اخلاق - خواه مطلق اخلاق تا اخلاق مطلق - می‏باشد. بدین ترتیب، اخلاق از بنیادین‏ترین، جزئی‏ترین و شخصی‏ترین مراحل و مراتب آن تا كلی‏ترین و فراگیرترین وجوه جمعی تا سرحد جهانی، معطوف به سیاست بوده و در آن بازتاب می یابد. و از مبادی، اركان و اجزای سیاست به شمار می‏رود، هم‏چنان كه سیاست در كلی‏ترین صورت، سیر و ساختار راهبردی و تحققی اخلاق در تمامی گستره ها و بخش های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به شمار می آید. بدین ترتیب، مطلق اخلاق نظام هنجاری به سان اسكلت‏بندی سیر و ساختار سیاست بوده و اخلاق متعالی، جنبه تعالی و تعالی بخش سیاست و صورت و ساختار آن است و در مقابل، سیاست سیر و ساختار راهبردی اخلاق یا ترسیم و تحقق نظام هنجاری در میان ملت و جامعه سیاسی به شمار می آید. براین اساس، اخلاق شاكله سیاست بوده و سیاست صورت، سِیَر و ساختار عمومی اخلاق است. در این راستا، سیاست متعالی آمیزه‏ای بهینه، سازوار، كارآمد و در نتیجه، اثر بخش و بهره ور از اخلاق متعالی و سِیَر و ساختار راهبردی به منظور تعالی و تعالی‏بخشی است. كاركرد سیاست كاركرد سیاسی هنجارها، كاركرد هنجارهای سیاسی و ایجاد تعادل و توازن میان هنجارهای مادی و اقتصادی به منظور تامین هنجارهای معنوی، فرهنگی و متعالی می باشد و كارویژه آن، نظام سیاسی و دولت به عنوان برترین نهاد سیاسی، ترسیم و تنظیم ساختاری و راهبردی شبكه هنجارها و تحقق عملی و عینی هنجارهای نظام برای دست یابی به توسعه اقتصادی، تعادل سیاسی و اجتماعی و تعالی فرهنگی و معنوی است. در تعبیری اخلاق، دین و معنویت و ارزش، به سان روح و سیاست، و دولت به سان جسم و ابزار فرض شده است. مراد از دین و شریعت در این جا نظام راهبردی اعم از نظام معرفتی، نظام حقوقی و نظام هنجاری و اخلاقی می باشد.۷ بر اساس رهیافت‏های پیش گفته و در مقام نقدگذاری آن‏ها، برخی اخلاق را مربوط به حوزه ارزش‏ها، و سیاست را مربوط به حوزه قدرت دانسته‏اند بنابراین به جدایی كامل اخلاق از سیاست معتقدند. آن چه از نظریه نیچه برداشت می‏شود، اوج این چنین رهیافتی به شمار می‏آید.۸ نیچه در واقع، مخالف اخلاق ضعیف، ذلت پذیری و ضعف اخلاقی می‏باشد كه به زعم وی، در مسیحیت رواج دارد. ایشان اخلاق توانایان را چه در قالب اَبَر انسان یا اراده معطوف به قدرت، نه تنها تایید می‏كند، بلكه سخت نیز می‏ستاید.۹ شبهه جدایی اخلاق از سیاست، در نظریه‏ها و نظام‏های مدرنیستی اعم از لیبرالیستی و سوسیالیستی با شدت و ضعف‏هایی، مواجه است‏۱۰ در این رهیافت، بیشتر گونه‏ای اخلاق ماتریالیستی، اومانیستی و ناتورالیستی‏۱۱ یا مادی و طبیعی در سیاست ترویج می‏گردد تا بی‏اخلاقی به معنای مطلق كه در تمامی عرصه‏های زندگی انسانی از جمله در قلمرو زندگانی سیاسی او كاری ناشدنی است. هم چنین در ظاهر،گاه اخلاقِ به معنای اخلاق و ارزش های شخصی یا درونی، جدا از حوزه سیاستِ به معنای امور برونی، اجتماعی و مدنی انگاشته شده است، ولی باز هم نقش و تاثیر اشخاص در جامعه و سیاست و بازتاب اخلاق در آن‏ها، قابل توجه بوده و چه بسا حتی تعیین‏كننده است. ضمن این كه این به معنای كم رنگی مشتركات و مشابهت‏های اخلاقی اشخاص در اجتماع و اخلاق مشترك اجتماعی و سیاسی جامعه و كم توجهی به آن نمی‏باشد؛ به عبارت دیگر، هم اخلاق شخصی، جمعی و نیز سیاسی موضوعیت، وجود و حتی ضرورت داشته و هم این حوزه‏ها و گستره‏های اخلاقی دارای تاثیر و تاثر متقابل و بلكه متزاید هستند، به گونه‏ای كه هرگونه تغییر و یا تحول كّمی یا كیفی در هریك از آن ها، به همان میزان در سایر عرصه های اخلاقی و سیاسی بازتاب یافته، اثرگذار خواهد بود.۱۲ اخلاق به عنوان فضیلت، سعادت و خیر بایسته و شایسته كه با گزاره‏های انشایی بایست و نبایست، شایست و ناشایست، خوب و بد و مانند این ها ارایه می‏شود، چه بسا رهیافتی هنجاری، با احكام ارزشی و حتی سنجشی‏۱۳ تلقی شده و به عنوان علوم دستوری یا تجویزی، جدا از سیاست و حتی رو در روی آن به عنوان دانش توصیفی پنداشته شده است، همان گونه كه در فلسفه و سیاست پوزیتیویستی و دیدگاه‏های متاثر از آن شاهد آن بوده و هستیم.۱۴ و بر این اساس سیاست و دانش سیاسی قدیم و شرقی را هنجاری و اخلاقی، و سیاست و دانش سیاسی جدید و غربی را عینی و علمی (توصیفی - تبیینی‏۱۵ و تجربی) معرفی می‏كنند۱۶ و میان سیاست اخلاق یا سیاست آمیخته با اخلاق و سیاست به اصطلاح عینی و علمی جدایی و فاصله زمانی و تمایز ماهوی تصویر می‏نمایند.
خاتمه‏
از حیث دیرینه‏شناسی و تبارشناسی اخلاق و سیاست و رابطه این دو به عنوان پیشینه و پشتوانه نظری و عملی این بحث می‏توان گفت كه اخلاق و سیاست در شرق و ایران باستان به عنوان خاستگاه سیاست، مدنیت و حتی اخلاق و دیانت، همانند دین و سیاست آمیزه‏ای به هم پیوسته، همگن و همگون بود، به همین منظور دچار افراط و یا تفریطها و استفاده‏ها و سوء استفاده‏های گوناگونی واقع می‏شد.۱۷ در غرب، یونان باستان و آتن سوفیست ها برای نخستین بار به اخلاق و رابطه آن با سیاست به سان پدیده‏های متعین گرایش یافتند، لیكن بیشتر خود به اخلاق نسبی و نسبیت اخلاق در سیاست سوفیستی كشیده شدند و دیگران را در این وادی بحران‏زا فرو غلتانیدند. سقراط با نگاه حكمت، به اخلاق و سیاست و رابطه وثیق آن‏ها گرایش یافت. افلاطون به تدوین حكمت اخلاق و سیاست، اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی در قالب آرا و آثاری همت گماشت. ارسطو به علوم منطق، سیاست و اخلاق به ویژه در كتاب سیاست و اخلاق نیكوماخوس خویش پرداخت.۱۸ جریانات فكری و سیاسی قهقرایی پساارسطویی، هم چون جریان‏های پسامدرنیستی امروزین، به تعارض‏گونگی و آنارشی سیاسی و اخلاقی دچار آمدند. نسبی گرایان مطلق و كلبیون، اخلاق‏گرایی را محملی برای سیاست‏گریزی و سیاست پرهیزی و حتی سیاست‏ستیزی خویش قرار دادند و رواقیون و اپیكوری‏ها، سیاست زدگی را ابزاری برای اخلاق‏گرایی مبتذل یا ابتذال اخلاقی و اخلاق‏عوامانه و عوام فریبانه خود ساختند.۱۹ تا جایی كه حتی با ظهور و رسمیت دین مسیح كه تا آن زمان برترین نماد دمیدن روح اخلاق و معنویت در سیاست، قدرت و دولت بود، باز كاری از پیش نرفت، به گونه ای كه جز رگه باریك ولی كمابیش ممتدی از اخلاق و سیاست متعادل و متعالی به هم پیوسته،۲۰ دوآلیسم سیاسی و دینی از جمله اخلاقی و آیین دو شمشیر۲۱ و اوج آن در نظریه و كتاب «شهرخدای» سنت اگوستین(قرن پنجم میلادی)، جریان غالب غرب را در این زمینه تشكیل می داد.دین اسلام در راستای دین توحیدی و مدنی ابراهیمی و به عنوان دین خاتم و جهانی، با آمیختگی بهینه و بسامان دین و سیاست و به تبع آن اخلاق و سیاست، معنویت مقتدر و انسانیت و مانند این‏ها، كارآمدی كامل خویش را به سان دینی مدنی، اخلاقی و متعالی به منصه ظهور رسانید. فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی و حضرت امام خمینی(ره)، برجسته‏ترین شخصیت‏های شاخص عینیت اخلاق و سیاست در رویكرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالی و در رهیافت اسلامی و توحیدی اخلاق و سیاست به شمار می آیند.۲۲ دوران مدرن در غرب كه رنسانس یا بازگشت به ماتریالیسم و اومانیسم یونانی و رومی محسوب می گردد، از بدو زایش از حیث اخلاق و سیاست متعادل و سیاسی، در دیدِ سیاسی و به ویژه اخلاقی گرفتار دو بینی و كم سویی، و در عمل و كردار سیاسی و اخلاقی دچار نارسایی و ناسازواری شده است. شبهه جدایی تا حد تعارض اخلاق، دین و معنویت با سیاست تحت عناوین سكولاریسم، لائیسیته و مانند این‏ها، و نسبیت تا حد نسبیت مطلق اخلاق پوچ و هیچ‏گرایانه‏۲۳ در این شرایط، غالب می نماید. بحران معنویت ناشی از نیهیلیسم معرفتی و اخلاقی در سیاست برخی از فرهیختگان را به نقادی مدرنیسم واداشت، لكن اغلب جدا از برخورد سلبی با تمامیت یا برخی مظاهر و یا اركان مدرنیسم، نظریه‏ای اثباتی، اصلاحی یا جایگزین ارایه نداده و بلكه به انجام این چنین رسالت خطیری قادر نبوده و نمی باشند. از این بدتر، پسامدرنیست‏ها هستند كه به جای نقد به نفی مدرنیسم،آن هم نه با كاوش‏های شالوده‏شكنانه، بلكه با داعیه‏های ظاهرنگرانه و جزءگرایانه روی آورده‏اند؛ حركت‏هایی ناهمگون و ناسخته كه بیشتر انفعال‏آمیز بوده و چه بسا صرفا در جهت تعارض و به سان جایگزین مدرنیسم می‏باشد. به همین سبب، اینان به نسبیت مطلق اخلاق و سیاست و هرج و مرج گونه روابط آن‏ها گرایش یافته‏اند. فرایندی كه چیزی جز تقویت و تداوم اخلاق و سیاست طبیعی و تنازع‏خیز در پی نخواهد داشت؛۲۴ اوضاع و چالشی كه دارای رویكرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالی، رهیافت پیوستگی اخلاق و سیاست، راهبرد اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی به معنای واقعی آن و راه برون رفت از آن و فرا رفت به سیاست و سامانه‏ای رسا و سازوار در سطح ملی و جهانی می‏باشد.برآمد
این پیش‏فرض كه اخلاق و سیاست شاخص برتری مزیت انسان بر سایر جانداران و پدیده‏ها می‏باشد و اخلاق مجموعه و بلكه منظومه و شبكه هنجارها و نظام هنجاری جامعه تلقی می‏گردد و سیاست، سازه نظام‏مند و شاكله راهبردی نهادمند كشور است، در این شرایط اولاً: مطلق اخلاق و مطلق سیاست و نیز اخلاق مطلق و متعالی و سیاست مطلق و متعالی نه تنها دارای پیوست بوده، بلكه لازم و ملزوم یكدیگرند؛
ثانیاً: در چنین پیوستاری، اخلاق شبكه استخوان‏بندی ساختار نظام سیاسی و درون سازه سیر سیاست را تشكیل می‏دهد و در مقابل، سیاست سازه ساختاری نظام هنجارها و نظام راهبردی شبكه هنجاری به شمار می‏آید. بدین ترتیب اخلاق، منش و سیرت سیاست، و سیاست صورت ساختاری، روش و سیر راهبردی و كنش عمومی و فرابردی اخلاق تلقی می‏شود؛ به عبارت دیگر، اخلاق نظام هنجاری و ارزش ها، منش، درون‏داشت، ملكات، عادات و سیرت تا سر حد هویت و حتی شخصیت فردی افراد، گروهی گروه‏ها و اجتماعی اجتماعات نظام و جامعه آن‏ها بوده و سیاست و سیر و ساختار سیاسی، صورت، علت صوری و صورت علّی و سامان بخش جامعه، نظام و افراد و گروه های اجتماعی مربوطه محسوب می شود، بنابراین اخلاق و سیاست دارای رابطه وثیق ساختی و صوری هستند؛ ثالثاً: فراتر از این‏ها، میان اخلاق و سیاست رابطه وثیق تعاملی یعنی تاثیر و تاثر متقابل، و رابطه تداولی یعنی تاثیر و تاثر متزاید تا سر حد رابطه علی و معلولی بر قرار است. چنان كه خداوند - تبارك و تعالی - می‏فرمایند كه :«إ نّ الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم»، تغییر برون، سرنوشت، سیاست و ساختار راهبردی ملت ها و كشورها به عنوان متغیر وابسته و تابع، معلول و مرهون و در گرو تغییر درون، سرشت، هویت، فرهنگ و اخلاق آن‏ها می‏باشد. بنابراین، هرگونه تغییر كمّی یا كیفی و شكلی و تحول جوهری یا ماهوی و ذاتی به هر میزان - خواه كاهش یا افزایش مثبت و سازنده یا منفی و بازدارنده - ضمیر هرگونه تغییر و تحول سیاسی به همان تناسب بوده و آثار و تبعات سیاسی خاص خویش را به دنبال داشته و خواهد داشت، چنان كه منشأ و مبدأ عملی هرگونه سیر و ساختار سیاسی و سازه آن را باید در درون سازه و زیرساخت ماهوی آن به سان پیشینه و پشتوانه راهبردی سیاست جست و جو كرد.
قد جعلنا الحبل فی اعناقهم
و اتخذنا الحبل من اخلاقهم‏
(مثنوی مولوی)
در این راستا، اخلاق متعادل و متعالی، سیاست متعادل و متعالی متناسب و خاص خویش را ایجاب می‏كند، هم‏چنان كه سیاست متعادل و متعالی، اخلاق متعادل و متعالی را تحقق می‏بخشد.
غره شیرت بخواهد امتحان
نقش شیر و آن گه اخلاق سگان‏
(مولوی)
مراد از اخلاق و سیاست متعادل و متعالی یا حقیقی و یقینی كامل و كارآمد انسانی و انسان‏ساز، خواه اخلاق و سیاست مطلق و متعالی نهایین و در حد نظام، جهان و جامعه معصوم(ع) و خواه غیر نهایین و در حد نظام، كشور و جامعه قدر متیقن و قدر مقدور غیر معصوم در زمان غیبت و در فرابرد انتظار مثبت، سازنده و پویا در عصر حاضر و فرارو است؛ راهبردی كه به قدر فهم و درك علمی اخلاقی و سیاسی ما و به میزان قدرت، امكان و كارآمدی سیاسی و اخلاقی در این زمان و از جمله در جمهوری اسلامی ایران میسور و عملی می‏باشد.
ظاهر كافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین‏
(مثنوی)
بر این اساس، هر نظام اخلاقی و سیاسی نامتعالی نیز این چنین رابطه‏ای دارد. چه اخلاق و سیاست طبیعی تك‏ساحتی صرفا اقتصادی‏نگر و توسعه گرا یا اخلاق و سیاست تنازعی و سیطره‏طلبانه استبدادی و استكباری ملی تا جهانی كه در ایجاب و ایجاد یكدیگر تاثیرگذار و بلكه تعیین كننده هستند.
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند
(مولوی)
نیروها، نهادها و اخلاق ناری، طبیعی و تنازعی و سوزنده سبب و زمینه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست و سازمان‏های ناری و ویران‏گر هستند، هم‏چنان كه نیروها، نهادها و اخلاق نوری، روشنگر و تعالی‏بخش، زمینه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست‏های روشنی‏بخش و تعالی‏آفرین‏اند. در نهایت، كار ویژه و كارآیی توأمان اخلاق و سیاست، در رهیافت اخلاق و سیاست متعالی، انسان‏سازی جامعه و جهان و جهانی‏سازی و جامعه‏سازی انسانی با تامین توأمان توسعه اقتصادی، تعادل سیاسی و در جهت تعالی فرهنگی و معنوی با تبیین و تحقق آزادی‏های مشروع فردی، عدالت اجتماعی و به وسیله اقتدار قانونی و مدیریت راهبردی و معمارگونه دولت میسر می‏باشد. اخلاق و دانش، فلسفه و حكمت و بینش، نگرش و گرایش اخلاقی با تعیین، تشخیص و تجویز و نیز ترویج هنجارهای فردی و جمعی اعم از عمومی یا اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، در ایجاد انگیزه و زیرسازه و حتی زیرساخت نظام سیاسی، جامعه، كشور و دولت و سیاست های آن اثر گذار و تعیین كننده خواهد بود. در مقابل، سیاست، دولت و حتی نظام سیاسی و دانش، فلسفه و حكمت و بینش، نگرش و گرایش سیاسی با ترسیم، تنظیم و تامین و نیز تحقق ساختاری و نیز سازه‏ها و راهبردهای فرابردی جامعه و كشور اثر گذار و تعیین كننده می‏باشد. بدین ترتیب هر دور فرایند اخلاق و سیاست در كارآیی و كارآمدی عمومی، سیاسی و ملی اعم از بهره وری و اثربخشی اقتصادی، فرهنگی و سیاستی، و در پویایی و نتیجه و بالندگی فراگیر اجتماعی تاثیر سرشت‏ساز و سرنوشت‏سازی داشته و خواهند داشت.
پی‏نوشت‏ها
*) استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران.
۱.لئواشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی. ص ۴۸، نیز در خصوص رابطه علم سیاست ماكیاولی و نگرش علمی طبیعی، روجوع شود به همان، ص ۵۹، علاوه بر این‏ها رجوع شود به: نظریه‏های نظام سیاسی، ویلیام تی. بلوم، ج ۱، صص ۴۴۵. البته صرف نظر از بسیاری نقطه نظرات مثبت یا منفی در آثار و آراء سیاسی ماكیاولی از جمله در گفتارها، به نقل از همان، ص ۴۱۷ و ص ۴۳۴، در حقیقت، نظریه سیاسی وی حاوی نوعی اخلاق منفی است. برای نمونه ر. ك: خداوندان اندیشه سیاسی، و. ت. جونز، ترجمه، ص ۴۸ بویژه آن‏جا كه تصریح می‏سازد؛ فضایل عبارتنداز: نیرنگ، فریب و جز این، یعنی درست همان (اخلاق و) صفاتی كه ماكیاول بر می‏شمارد.
۲. برای نمونه ر. ك: فلسفه سیاسی چیست؟ بویژه گفتار اول و ص ۱۴، ۲۰، ۲۸، ۵۷، ۵۹.
۳. همان، ص ۶۶.۴. تحصل به معنای صورت دهی، بازتولید و بازسازی اخلاق و نظام اخلاقی در جهت تأمین و تحصیل منافع، مصالح و اهداف عمومی، ملی و راهبردی. برای نمونه ر. ك: واژه نامه فلسفی، ص ۷۶. بدین سبب فارابی، براساس رهیافت كتاب آرا اهل مدینه و نیز سیاست مدینه، پس از كتاب تنبیه علی سبیل السعاده، كتاب تحصیل السعاده را می‏آورند. كه به معنای بازسازی اخلاق و سعادت در جامعه و سیاست و متقابل بازسازی جامعه براساس اخلاق و نظام هنجاری است كه در آثار پیشین بدان پرداخته است. همچنان كه در كتاب تحصیل سعاده خویش در تصریح بدین رابطه سیاست با اخلاق می‏آورد: «المبادی العقلیه و... الافعال و الملكات (الاخلاق) بها یسمی الانسان... فیحصل من ذلك العلم الانسانی و العلم المدنی، نقل از واژه نامه فلسفی، ص ۱۸۹. ابن سینا نیز در الشفای خود، موجود یعنی ایجاد، مثبت یعنی نمود دادن و تحصیل را یكی دانسته و می‏گوید: «فالموجود و المثبت و المحصل اسماء مترادفه علی معنی واحده»، نقل از واژه نامه فلسفی، ص ۷۶.
۵. ر. ك: فرهنگ فلسفی، ص ۲۴۲ نیز فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، صص ۷ - ۹۶. در واژه نامه فلسفی، ص ۲۰۷ آمده است؛ «التعین، هو التشخص.»
۶. ر.ك.: لئواشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه دكتر فرهنگ رجایی و نیز لئواشتراوس وگراپسی، نقد دولت جدید، با ترجمه تدین. حتی نقادی تاسر حد نفی علم، فلسفه، سیاست و اخلاق و اخلاق زدایی مدرن از سوی اشتراوس، كاملاً به پشتوانه نظری و رهیافت كارآمد فارابی در پیوستگی بهینه و سازوار اخلاق و سیاست وی استوار است.
۷. از جمله ر. ك: ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه، ملاصدرا، به قلم دكتر جواد مصلح، مبحث رابطه دین و سیاست یا شریعت و دولت، صص ۸ - ۴۹۶. اگرچه ظاهراً در این موضع رابطه دین و سیاست با الگوی رابطه روح و جسم توسط ملاصدرا ارایه شده است. لكن از آن جایی كه اخلاق، یكی از اركان سه گانه زیر مجموعه دین اعم از نظام معرفتی، نظام حقوقی و نظام اخلاقی به شمار می‏آید، عملاً شامل تبیین همین رابطه میان اخلاق و سیاست نیز می‏باشد.
۸. ر. ك: آثار نیچه و نیز آثار در مورد نیچه كه غالباً و بلكه نوعاً بدان پرداخته‏اند. برای نمونه: اراده معطوف به قدرت، آزمایشی در دگرگونی همه ارزش‏ها، وی در این نگاه در حقیقت مدعی جدایی اخلاق انسانی، فاضل و متعالی و جایگزنی اخلاق قدرت می‏باشد. خداوندان اندیشه سیاسی، ج ۲، قسمت اول، ص ۴۵. نیچه از حیث نگاه اخلاقی شاید متأثر از سوفیستی چون تراسیماخوس باشد. بلكه بیشتر می‏توان گفت وی این گونه اخلاق را ریشه‏های فرهنگی و سیاسی غرب و مدرنیسم می‏داند. كما این كه ماكیاولی نیز این چنین اخلاقی را در سیاست طبیعی مورد نظر خویش ترویج می‏سازد (همان،). این همان اخلاق داروینیستی و تنازعی محسوب می‏گردد. نیز نگاه كنید به فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا، ترجمه صانعی، تهران، حكمت، ۱۳۶۶، ص ۱۲۲.
۹. ر. ك: اراده معطوف به قدرت، نیچه، صص ۲ - ۶۱ به بعد. نیز نیچه، اثر استون، ص ۹۴ و ص ۱۱۷.
۱۰.سكولاریسم، اساساً به معنای جدایی دین و از جمله اخلاق از سیاست و دنیا بوده كما اینكه لائیسیته، به معنای دنیوی و عرفی سازی و سیاست بدون دین، اخلاق و معنویت می‏باشد. این مورد را بیشتر می‏توان Immoral دانست ر. ك: فرهنگ فلسفی، ص ۱۲۱ و نیز ص ۵۴۲ تحت عنوان لا اخلاقی، ضد اخلاقی، غیر اخلاقی و ضد اخلاق گرایی.
۱۱. و به تعبیری نیچریه در گفتمان سید جمال الدین اسدآبادی. وی از نخستین نواندیشان سیاسی شرق بوده كه به ماهیت طبیعی مدرنیسم پی‏برده و رساله‏ای نیز تحت همین عنوان در نقد و نفی رویكرد طبیعت انگارانه آن به رشته تحریر در آورده است. وی بدین ترتیب در حقیقت آژیر خطر بحران زایی مدرن را به صدا در می‏آورد.
۱۲. علاوه بر این می‏توان رابطه مزبور را متزاید، یعنی تأثیر و تأثر فزاینده نیز دانست. به گونه‏ای كه با افزایش كمی و كیفی اخلاق و ارتقای ماهوی و جوهری آن، افزایش كمی و كیفی سیاست و ارتقای ماهوی و جوهری آن را انتظار داشته و شاهد خواهیم بود.
۱۳. فرهنگ فلسفی، ص ۵۴۲.
۱۴. همان.
۱۵. در انگاره پوزیتیویستی یا نمودشناسی، تبیین علمی، در حقیقت همان توصیف علمی به شمار می‏آید، نمونه آن در «تبیین در علوم اجتماعی» اثر دانیل لیتل است. حال این كه تبیین، بیشتر فهم و تفهم مفهومی و محتوایی پدیده‏ها را از جمله اخلاق و سیاست كه فرای توصیف علمی آن‏ها بوده را می‏رساند.
۱۶. ر. ك: فلسفه پوزیتیویستی و نیز سیاست پوزیتیویستی اثر اگوست كنت فرانسوی، موسس رهیافت نوین پوزیتیویسم و آراء و آثار در مورد آن و یا متأثر از آن. در كتاب خداوندان اندیشه سیاسی، جستارهایی از آراء و نوشتارهای كنت در این زمینه آمده است. برای نمونه، ویلیام تی بلوم، در كتاب نظریه‏های نظام سیاسی خویش، اندیشه پیشین تحت عنوان كلاسیك را در اهتمام بیشتر به فضیلت، اخلاق، خیر و سعادت می‏داند. كما این كه وی مدعی می‏شود كه اندیشه‏های سیاسی مدرن، عمدتاً و بلكه اساساً بدین مباحث كم توجه و حتی بی‏توجه هستند. ج ۱، بخش یكم تحت عنوان نظریه‏های فضیلت، ص ۱۴ و نیز بخش دوم تحت عنوان نظریه‏های آزادی، ص ۵۰۳. در زمینه عدم رعایت اخلاق در سیاست و بلكه در زمینه اخلاق منفی یا اخلاق سیاسی به تعبیر وی روباه صفتانه، نگاه كنید به شهریار ماكیاولی، ص ۹۴ و ۹۵ مبنی بر روباه صفتی اخلاقی و سیاسی و نیز ص ۹۰ در زمینه عدم رعایت اخلاق و ضرورت ظلم و بی‏عدالتی در صورت لزوم و مانند این‏ها.
۱۷. برای نمونه ر. ك: جاویدان خرد، ابن مسكویه، بویژه ص ۵ مقدمه. و نیز تجارب امم، مسكویه، بویژه ص ۱۱۶، مسكویه خود صاحب یكی از محكم‏ترین آثار اخلاق فلسفی و یا فلسفی اخلاقی تحت عنوان تهذیب می‏باشد. این كتاب، آثار زیادی بر آراء پس از وی بویژه در جهان اسلام و در میان اسلامیان، بر جای گذاشته است. كتاب نامه تنسر، عموماً و بویژه ص ۵۳ و «السعاده و الاسعاد» ابوالحسن عامری، عموماً و بویژه ص ۲۱۱، نیز در این زمینه راهنما هستند. در این آثار، یگانگی دین با سیاست و در نتیجه بر این اساس، پیوند اخلاق و سیاست و نوع آن مطرح گردیده است. چرا كه اخلاق یكی از زیر مجموعه‏های دین محسوب می‏گردد.
۱۸. برای نمونه ر. ك: جمهوریت و نیز نوامیس و بلكه سایر رسایل افلاطون، كتاب‏های سیاست و نیز اخلاق نیكوماخوس ارسطو كه چند ترجمه تاكنون خورده است. مطهری، در كتاب حكمت عملی خویش، از زیر مجموعه آشنایی با علوم اسلامی، به اخلاق افلاطونی (ص ۱۹۷) و ارسطویی (ص ۲۰۲) پرداخته است.
۱۹. حكمت عملی، مطهری، ص ۲۱۵ و ص ۲۱۰ و نیز ص ۲۰۵ و ص ۲۰۸ به ترتیب فلسفه، اخلاق و سیاست شكاكان و كلبیون.
۲۰. چنان چه ویلیام تی. بلوم در كتاب نظریه‏ها و نظام سیاسی خویش، همواره در صدد نمایش و نشان دادن این جریان در فلسفه و سیاست كلاسیك و مدرن و نمود جسارتهای اخلاق گرایانه آن است. ر. ك: پیشین.
۲۱. متعلق به پاپ گلاسیوس اول، قرن ۵ م، ر. ك: مكتب‏های سیاسی، پاسارگاد، واژه آیین دو شمشیر.
۲۲. ر.ك: فارابی، احصاء علوم؛ آراء اهل مدینه؛ سیاست مدنیه؛ تحصیل سعادت؛ تنبیه علی سبیل السعاده و فصول منتزعه و خواجه نصیر، اخلاق ناصری؛ اخلاق محتشمی؛ اوصاف اشراف و مصباح الهدایه و نیز امام خمینی(ره)، شرح جنود عقل و جنود جهل. آثاری چون كیمیای سعادت، احیا علوم دین غزالی و معراج السعاده و مفتاح السعاده نراقیین نیز از این زمره می باشند.
۲۳. «نسبیت اخلاقی، نظر كسانی است كه می‏گویند: تصور خیر و شر نسبت به زمان و مكان متغیر است، بدون این كه این تغییر با توأم با پیشرفت معینی باشد.» فرهنگ فلسفی، ص ۶۳۱. نسبیت اخلاقی با نسبیت معرفتی و سیاسی پیوند داشته و به نسبیت مطلق تا حد شكاكیت، انكار و آنارشی یا نیهیلیسم و پوچ انگاری و درهم انگاری كه همان آنارشیسم معرفتی )Agnosticism(، اخلاقی و سیاسی است، فرو می‏رود.
۲۴. برای نمونه، ر.ك: اشتراوس، مكتب فرانكفورت، فلسفه سیاسی چیست؟ نظریه و روش در علوم سیاسی. ویژه در مبحث علوم هنجاری، آثار میشل فوكو و آثار در مورد وی از جمله فوكو، پساساختارگرایی و پساهرمونتیك.

منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره ۲۶
نویسنده:علیرضا صدرا
منبع : خبرگزاری فارس