سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مشروعیت روشنفکران دینی


مشروعیت روشنفکران دینی
«روشنفکران دینی» تعبیری مناقشه‌انگیز در دهة اخیر تاریخ فکری ایران بوده است. من در اینجا نمی‌خواهم در این مناقشه وارد شوم (قبلاً، آن را توضیح داده‌ام)، اما یادآور می‌شوم که من این تعبیر را به صورتی می‌پذیرم که ادوارد شیلز در مقالة خود دربارة «روشنفکران [دینی]» در «دایرة‌المعارف دین» تعریف کرده است، و نیز تعریفی که او به طور کلی از «روشنفکران» دارد. بنا بر این تعریف روشنفکران دینی کسانی‌اند که با کار فکری خود قادرند به شرح و بسط تعالیم دینی بپردازند و از این طریق رابطة دین (اعتقادی ثابت) را با اوضاع و احوال تغییرپذیر جامعه و تاریخ مستحکم کنند. جهان اسلام در روند تاریخی شکل‌گیری تمدن خود چهاردستة مشخص از «روشنفکران» (کسانی که کار فکری می‌کنند) پدید آورده است: فقیهان، متکلمان، صوفیان، و فیلسوفان. پس از نگاهی تاریخی به این چهار گروه من پرسش خودم را دربارة «وضعیت معاصر» روشنفکران دینی شرح می‌دهم.
آنچه میان کار فکری این چهار دسته اشتراک و افتراق به وجود می‌آورد «منبع» یا «منابعی» بود که آنان برای کار فکری خود برمی‌گزیدند و التزامی بود که به شریعت داشتند. «کتاب» و «سنت» (و در مرتبة بعد «اجماع» و «عقل» و هردو اینها معنای محدودی داشت، با تفاوتی در میان سنی و شیعه) مهمترین منابعی بود که فقیهان برای استنباط احکام شرعیه به آنها استناد می‌کردند. متکلمان دفاع از اصول عقاید اسلامی در برابر ادیان دیگر را به عهده داشتند، و در دفاع از دین خود و اسکات خصم ملتزم به استناد به عقل و حجت دانستن آن بودند. با این وصف، آنان التزام به شریعت را نیز می‌پذیرفتند. صوفیه التزام به «شریعت» داشتند، اما برای خود راه دیگری نیز در کنار آن باز می‌کردند: «طریقت». برای صوفی «شریعت» التزام به «عبودیت» بود، و بایسته، اما غایت «حقیقت» بود و حقیقت عبارت بود از مشاهدة ربوبیت. صوفی در کنار التزام به «شریعت» به سلوک (تجربة شخصی) خود نیز اهمیت می‌داد («طریقت») و از همین رو گاهی از مرزهای شریعت نیز فراتر می‌رفت، چرا که مقصود او مشاهدة ربوبیت و اتصال با آن بود، و گذشتن از «عبودیت». فیلسوفان یگانه منبع خود را عقل می‌دانستند و التزامی به شریعت نداشتند.
با تعبیر امروز، سه دستة نخست روشنفکران جهان اسلام را می‌توانیم «روشنفکران دینی» و گروه آخر را «روشنفکران سکولار» یا «دنیوی» بنامیم. ماجرای فکری جهان اسلام سرگذشت برخورد این چهار گروه با یکدیگر است و طلوع و افول فرهنگ اسلامی را می‌توان با همین برخورد توضیح داد.
فقیهان خود را یگانه روشنفکران «مشروع» در جهان اسلام می‌دانستند چون وظیفة استنباط احکام شریعت از کتاب و سنت را از آن خود کرده بودند، در نتیجه، آنان می‌توانستند از زبان «شارع» سخن بگویند و «حکم خدا» را اعلام کنند. تعابیری دال بر «فقه» و «علم» در قرآن آمده بود و در نتیجه آنان شدند «فقیه» و «عالم». آنان زودتر از همه رسیدند و بهترین و مشروعترین نام‌ها را به خود اختصاص دادند. بدین ترتیب، آنان می‌توانستند در مبارزه‌های اعتقادی حرف آخر را نه با استدلال که با «شمشیر» بزنند: «قتل». «تکفیر» و «ارتداد» دو حکم برندة فقیهان در مبارزه‌های اعتقادی بود. آنان یگانه سخنگویان مشروع اسلام بودند. فقیهان کمتر از همه حرف می‌زدند، چون کار آنان استنباط احکام بود نه تبیین احکام یا تشریح اعتقادات، اما بیشتر از همه قدرت داشتند، چون می‌توانستند قاضی باشند. آنان دستی در فرهنگ عمومی جامعه و پیشبرد آن نداشتند. بیشترین پیروان آنان را عوام مقلّدی تشکیل می‌دادند که فقط می‌خواستند از «درستی» و «نادرستی» اعمال خود مطمئن شوند، و نه اینکه بدانند چرا باید این اعمال را انجام دهند و یا این اعمال چه سودی دارد. شریعت التزام به عبودیت بود و مردمان معنای عبودیت را چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی فکری پذیرفته بودند. بدین طریق، فقیهان می‌توانستند هم در سوی «سلطان» قرار بگیرند و هم در سوی «عوام» — به هردو نزدیک باشند و به هردو خدمت کنند و در صورت تعارض از یکی علیه دیگری نیز استفاده کنند.
متکلمان نخستین کسانی بودند که برداشتهای اعتقادی متفاوت از کتاب و سنت را به فعلیت درآوردند. آنان متوجه شدند که ممکن است دیدگاه‌های متفاوتی در خصوص جبر یا اختیار وجود داشته باشد، همه با استناد به قرآن. توانایی آنان در فهم این گونه تعارضات آنان را به افرادی قدرتمند و خطرناک تبدیل کرد. آنان توانایی خود در جدل را با توسل به استدلال‌های عقلی در دفاع از دین و مذهب به رخ می‌کشیدند. آنان قادر بودند مذاهب اعتقادی به وجود آورند و به وجود نیز آوردند. رونق کار آنان در هنگامه‌ای بود که شکل‌گیری مذاهب مختلف و جدل‌های اعتقادی میان ادیان و مذاهب در فضای آزاد دربارهای خلفای اسلامی رونق داشت. از میان رفتن فضای بحث آزاد یا مذهب‌سازی برای کسب قدرت سیاسی به حیات آنان خاتمه داد.
صوفیان راه تازه‌ای در فهم دین گشودند. آنان قید و بند شریعت در فهم دین را گشودند تا «احساس» نیز هوایی بخورد. آنان رابطة «عبودیت» در دین را به رابطه‌ی «محبوبیت» تبدیل کردند و بدین ترتیب، رابطه‌ی خدایگانی و بندگی جای خود را به رابطه‌ی عاشقی و معشوقی داد. فرهنگ پربار جهان اسلام در شعر و ادبیات و حکمت و حتی فلسفه مرهون تجربه‌های شخصی و آزاد و عاشقانة صوفیان است با خدایی که محبوب انسان است. صوفیان در جهان اسلام توانستند هم در میان عوام و هم در میان خواص و قدرتمندان هواداران بسیار گرد آورند. از همین رو، آنان نیز آماج نفرت و خصومت فقیهان قرار گرفتند و به بدعت و زندقه متهم شدند.
فیلسوفان بیگانه‌ترین نام را در میان این چهار گروه داشتند. آنان گاهی می‌کوشیدند نام «حکیم» را برای خود انتخاب کنند و به جای فلسفه نیز از «حکمت» سخن بگویند تا کمتر خصومت برانگیزند. اما این ترفندها در مناطقی از جهان اسلام که پیروان سلف صالح بر آن حکم می راندند هیچ گاه کارگر نیفتاد. فلسفه در آن بخشی از جهان اسلام که بیرون از حکومت متشرعان قشری قرار می‌گرفت به حیات خود ادامه داد، اما لباس تصوف بر تن کرد. فلسفه یگانه محصولی از جهان اسلام بود که به غرب رفت و به ادامة فرهنگ جهانی یاری رساند. با آغاز دورة انحطاط در جهان اسلام سه‌گروه از چهار گروه نخست از میان رفتند. جهان اسلام از قرن نهم به بعد دیگر نه متکلم بزرگی دارد و نه صوفی یا عارف بزرگی و نه فیلسوف بزرگی، و نه حتی شاعر یا دانشمند بزرگی. بالاگرفتن کار فقیهان از قرن ششم به بعد و به‌ویژه بعد از حمله‌ی مغول مهر پایانی است بر فعالیت آزاد فکری در جهان اسلام.
اکنون می‌توان این پرسش را کرد که «روشنفکری دینی» در جهان اسلام، با استفاده از عنوانی عام، دارای چهار سنت فکری متمایز بود که هریک دارای جایگاه و نهادهای اجتماعی خاصی نیز بود. اما عمر تاریخی سه سنت از این چهار سنت به پایان رسید و هیچ نهادی هم بر جای نگذاشت. اکنون جریانی که از آن با تعبیر «روشنفکری دینی» یاد می‌شود چه ویژگی‌هایی دارد و به کدام یک از این چهار سنت نزدیک است. آیا «روشنفکران دینی» کنونی ادامه‌دهنگان سنت «فقیهان»اند یا «متکلمان»، یا «صوفیان»، یا «فیلسوفان»؟ نگاهی به شخصیتهای شناخته‌شدة روشنفکری دینی نشان می‌دهد که ما بیشتر تمایلاتی از نوع تمایلات سه گروه اخیر را در این افراد شاهد هستیم. بنابراین، آیا می‌توانیم توقع داشته باشیم که «روشنفکری دینی» فقط عنوانی موقتی برای تجدید حیات این سه گروه اخیر باشد و در آینده سه جریان متمایز به وجود آید، دارای جایگاه و نهاد اجتماعی؟ یا «روشنفکری دینی» فقط عنوانی است برای آن دسته از روشنفکرانی که به‌طور موقت به نظریه‌پردازی دربارة رابطة «دین و مدرنیته» می‌پردازند و کارگزاران دورة گذارند و پس از این دوره به «روشنفکران سکولار» تبدیل می‌شوند؟
نویسنده: محمد سعید - حنایی کاشانی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://eboard.ir
منبع : باشگاه اندیشه