دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حکمت متعالیه صدرایی، فلسفه حال و آینده


حکمت متعالیه صدرایی، فلسفه حال و آینده
برخورد تاریخ با اندیشه فیلسوفان متفاوت است .عوامل گوناگونی دست به دست هم می دهند تا به یك اندیشه فلسفی مجال حضور دهند تا بتواند از توجه و عنایت اندیشه ورزان برخوردار شود .در تاریخ فلسفه با بسیاری فیلسوفان مواجه می شویم كه در دوران حیات خویش توفیق می یابند تا اوج توجه و جامعه فلسفی دوران خویش را به دیدگاه جدید خود ببینند و در چالشهای له و علیه دوران خویش مشاركت بجویند .
شاید بتوان به خوبی دكارت، مارلبرانش، جان لاك، كانت و هگل را از این دسته فیلسوفان دانست .در مقابل تاریخ فلسفه نشان از فیلسوفانی می دهد كه این بخت با آنها یار نبوده و در دوران زندگی خود آرای فلسفی شان توجه و اقبالی را نیافته است و در گمنامی به سر برده اند، ولی پس از مرگشان دیر یا زود اقبالی وافر به دیدگاههای فلسفی آنها شده است .گمنامی لایب نیتس در هنگام مرگ، با وجود موقعیتهای خوب سیاسی اش، نشان از این بی مهری فلك در دوران زندگی او دارد .
اما همین فلسفه لایب نیتس در قرن بیستم دوباره بازخوانی می شود و رگه های اندیشه فلسفی او را می توان در آرای اندیشمندان این دوران دید .كی یركگارد در نیمه قرن نوزدهم می میرد، اما نظریه پردازیهای او حتی تا اواخر قرن نوزدهم نیز مورد عنایت قرار نمی گیرد .از دهه دوم قرن بیستم، رفته رفته آرای او نه تنها مورد توجه قرار می گیرد و روز به روز نقش مهمتری را در جغرافیای اندیشه روز بشری بازی می كند كه خود الهام بخش جریان عمده فلسفی مهمی همچون اگزیستانسیالیسم می گردد.
جالب آن است كه اندیشه فلسفی او الهام بخش یك تلقی جدید در فیزیك یعنی فیزیك كوانتومی می شود .بوهر ایده سطوح كوانتایی انرژی را در اتم در هنگام مطالعه كتاب كی یركگارد به مدد سطوح سه گانه كی یركگاردی ملهم شد.
گذشته از عوامل تاریخی و جغرافیایی كه در تأثیرگذاری آرای یك فیلسوف مؤثر است، نوع ظرفیتهای وجودی یك فلسفه نیز در تأثیرگذاری آن بر اندیشه بشری و راهگشا بودن آن تعیین كننده است .همین مسأله است كه یك فلسفه را پویا و پایا می سازد و در صورت عدم وجود آن، ظرفیتها آن را به فلسفه ای تاریخی كه دوران آن به سر آمده است، تبدیل می سازند .در این مقاله، درصددیم تا با باز نمودن عناصر پویای فلسفه ملاصدرا، این ظرفیتهای وجودی را بررسی كنیم .
برخی آرای حكمت متعالیه صدرایی وقتی با اندیشههای فلسفی دوران خود در حوزه های دیگر فلسفی جهان سنجیده می شود، تفاوت بارز زمانی آنها دیده می شود .آرایی كه ملاصدرا در آن دوران مطرح كرده، با مسایلی كه در دویست سال پس از او عرضه شده است، قابل مقایسه دیده می شود .هم عصر ملاصدرا، دكارت، در مواجهه با مسأله رابطه نفس و بدن بین توازی آن دو، بر اساس مبانی فلسفی اش و اتحاد آن دو بر اساس واقعیتهای پیش رویش، آمد و شد می كند كه خود پایه گذار مسایل بسیار دیگری در فلسفه می گردد .
اما تبیین از نفس به «جسمانیهٔ الحدوث و روحانیهٔ البقاء» توسط ملاصدرا كه نگاه فلسفی قرن بیستمی (همچون نگاه وایتهد و برگسون )به آن نزدیك می شود، خود بخوبی از پس تمایز در عین اتحاد و اتحاد در عین تمایز بین نفس و بدن برمی آید .بدن آنكه در ماتریالیستی نگاه كردن به نفوس حیوانی و نباتی -همچون دكارت -گرفتار آید .این گونه است كه ظرفیت وجودی یك فلسفه همچون فلسفه ملاصدرا می تواند نه تنها مشكل گشایی كند، بلكه كلیدهای ویژه ای برای حل و عقد زوایای تاریك اندیشه بشری در آینده ایفا كند.
اكنون با توجه به این نگرش صدرایی است كه روانشناسان را به یك نگرش جدیدی در برابر تقابل دو نوع تلقی دارویی -جسمانی و نگرش ذهنی -ادراكی می رساند كه نافی هیچ یك از آن دو نیست و جمع شایسته ای از آن را در اختیار می نهد .این پژوهشها همانهایی هستند كه از این پس باید به انجام برسد تا نگرشهای جدید روانشناسانه و حتی فلسفه ذهن از آن برخوردار شود .این همان ظرفیت وجودی است كه فلسفه ملاصدرا واجد است و پویایی خود را در این باب می نماید .در سالیان اخیر پژوهشهای بسیاری حول تطبیق و مقایسه اندیشه ملاصدرا و متفكران معاصر غربی به انجام رسیده و می رسد .
با وجود آن كه ملاحظاتی چند در این نوع مقایسه وجود دارد و دو فضای فكری متفاوت غرب و فرهنگ اسلامی ایران نحوه این مقایسه ها را با مشكلاتی مواجه می سازد، ولی خود این كنكاشها نشان از اموری چند دارد :
۱) اولاً، به ظرفیت باز اندیشه ملاصدرا اشاره دارد كه می تواند پا به پای بسیاری از نگرشهای نوین مطالب بسیاری را برای عرضه ارائه نماید .
۲) ثانیاً، اگر تاریخ اندیشه بشر را جریانی بدانیم كه در جهت روشنتر شدن بسیاری از تاریكی های ذهن بشری یك تأثیر و تأثر متقابل را می نماید (بدون آن كه ارزش گذاری تكاملی برای آن داشته باشیم )آن گاه به این نظر می رسیم كه این مقایسه ها خود برخاسته از آن است كه با ظهور اندیشه های جدید بسیاری از اندیشه های پیش گفته، وضوح و عمق خویش را می نمایانند .بدین صورت است كه وقتی با تلاش اندیشمندان جدید در بازنمودن یا طرح عمیق تر مسائلی خاص از نادانسته های بشری می شویم، می توانیم در پرتو آن عمق و تیزبینی آرای حكمت متعالیه صدرایی را بیابیم .
۳) ثالثاً، این آرا و نظریات جدید موجب می شوند كه اندیشمندان نوصدرایی در ادامه مسیر حركت او به راهیابیهای جدید برای انسان معاصر دست یابند، اما هر چه باشد این مسیری متمایز نخواهد بود، بلكه استفاده از غنای پیشین پیشتاز آن یعنی ملاصدراست .حال گذشته از مسأله تعامل و رابطه نفس و بدن، حسب اقتضای این مقاله به عناصری چند از فلسفه ملاصدرا اشاره می شود تا فلسفه حال و آینده بودن آن نشان داده شود:
▪ زمان:
تأمل در بحث زمان یكی از ویژگیهای فلسفه قرن بیستم است .توجه به ویژگی سیال بودن زمان در قرن بیستم محور آرای فیلسوفان مهمی گردیده است .شرایط تفكر ویتالیستی و پویشی از یك سو و تفكر اگزیستانسیالیستی از سوی دیگر بود كه پویایی زمان را محور توجه ویژه ای نمود.
كانت زمان را در قالب مقولات حس بیان كرد .
«هر گونه نگاه مقولی به زمان، خود ایستا ساختن آن و مكانی نگاه كردن به آن است.» همین امر جنبه پویایی زمان را در قالب معرفت شناسی جدید نادیده گرفت .در قرن بیستم با طرح بحث زمان توسط برگستون و تأكید او بر جنبه پویایی آن كه نه با هوش كه با شهود قابل وصول است، بحث زمان جلوه ای دیگر یافت .برگستون سعی كرد تا با فرا رفتن از نگاه مقولی معرفت شناختی كانتی، ماهیت واقعی زمان را نشان دهد .
او برای چنین فراروی دیگر به قالبهای ذهنی تكیه ننمود .او «شهود» را به كار آورد تا تبیین عالم بر اساس تحول پویا میسر شود .همین مسیر وایتهد با فلسفه پویشی خود با تأكید بر رخداد كه در نظر او عنصر اولیه عالم به شمار می آمد، راه نوی را پیش نهاد .
از اینها در پرتو نگرش اگزیستانسیالیستی خود بود كه توانست زمان را در كنار هستی و نه چیستی لحاظ كند .همه این تحولات در فلسفه، توانست جای را برای نگاه جدید و عمیق به زمان ایجاد كند .فلسفه اصالت الوجودی ملاصدرا به بركت اصل بنیادین خود، یعنی اصالت الوجود، حركت و زمان را از قالب مفاهیم ماهوی خارج ساخت و در ذات ماده جای داد .نگاه به زمان به جای نگاه به عنصری مقولی از ماده به توجه به عنصری وجودی تبدیل یافت .
حركت، بنیاد خویش را در جوهر و ذات ماده، دست در دست زمان كه آن هم در ذات ماده است، یافت .همین امر موجب گردید كه تحول و پویایی نه در نگاه بیرونی و عارضی ماده كه عین ذات عالم مادی گردید .تفاوت بین حركت قطعیه و توسطیه توسط صدراییان خود مبتنی بر تفاوت این دو نوع نگارش بود .بدیهی است ما كه اكنون با دستاوردهای فلسفی غرب در قرن بیستم با این موضوع مواجهیم، شرایط مناسبتری را یافته ایم تا عمق نگرش صدرایی را در این باب بفهمیم .با توجه به نگرش معاصر به مسأله زمان، حكمت متعالیه صدرایی فلسفه ای معاصر می گردد كه می تواند در گفتگو با آرای معاصران قرار گیرد. این عنصر فلسفه صدرایی همچنین می تواند مبنایی برای بررسی فلسفی ویژگیهای دیگر ماده گردد كه در فیزیك جدید و نگرش نسبیتی -كوانتومی بدانها نیاز است.
▪ مقولات فاهمه و معقولات ثانیه فلسفی:
كانت در درك مفاهیم بنیادین فلسفی همچون علیت، جوهر، وجود و ضرورت راه را در اعتبار مقولات فاهمه دید كه به طور پیشین قالب بندی ذهن ما را تشكیل می دهند .این نوع تبیین كانتی، نتایجی را به همراه آورد كه كانت را در مواجهه با برخی مسایل بنیادین در موضعی انكار كننده قرار داد .درك معنای واجب الوجود در قالب ساختار معرفت شناسانه پیشنهادی كانت دچار مشكلاتی جدی شد .
او با این كه علیت را ناگزیر در مقولات فاهمه می گنجاند، ولی نمی تواند در بخشی دیگر از فلسفه اش آن را به صورت وجودی نبیند، از این رو «نومن» را علت «فنومن» ذكر كرد .علتی كه بعد از «فنومن» نگری، جای داشت، حال قبل از آن و بین «نومن» و «فنومن» واقع می شود.آنها كه با معقولات ثانیه فلسفی در حكمت صدرایی آشنا هستند، دیگر اكنون به راه حل كاملاً متفاوت ملاصدرا در این مسأله به خوبی آشنا هستند .تقریباً برای این افراد آشكار است كه در چارچوب نظام فكری ملاصدرا با بسیاری از مشكلات مطرح شده پیشین مواجه نیستیم شاید مهمترین بحث در مقایسه فلسفه ملاصدرا و فلسفه كانت همین مقایسه مقولات فاهمه و معقولات ثانیه فلسفی باشد.
▪ وجود و تقدم آن بر ماهیت:
وقتی كانت تمام سعی خود را مصروف یك نظام معرفتی منسجم نمود و در نهایت هگل در ادامه تلاش او ضرورتاً به یك ایده آلیسم كل نگرمی رسد، بشریت آن عصر را با یك دغدغه وجودی مواجه می كند .با هگل این كل نگری در بسیاری از ابعاد عملی زندگی اثر می گذارد و تأثیر آن در اخلاق و سیاست، نگرش خاص دولت را پدید می آورد .نیاز به فرار رفتن از تفكر ماهوی به خوبی در آرا و نظریات كی یركگارد خود را می نمایاند.اقبال جدی به این نوع نگرش ظهور انواع متفاوتی را از این دغدغه وجودی در قرن بیستم به وجود می آورد .
نیچه، هایدگر، یاسپرس و سارتر با نگاه تقدمی به وجود نه نگاه مؤخر به وجود، نوع جدیدی از مواجهه فلسفی پدید آوردند كه در پرتو آن از زاویه ای دیگر به عالم نگاه شد و مبنایی عمیقتر برای تبیین آن پدید آورد.این تغییر نگرش هم مبنایی برای ملاصدرا بود تا به تعمیق مسایل فلسفی از ظاهر ماهوی به باطن وجودی، آن تغییر نگرش مبنایی را به وجود آورد كه برای حل بسیاری از مشكلات فلسفی راه مؤثرتر ارائه نماید .
تأكید بر وجود پیش از ماهیت همان زاویه عمیق است كه نیاز فلسفی معاصر بر آن تأكید كرده بود .اگر چه مبانی و نتایج این تقدم وجود در فلسفه ملاصدرا با آنچه در فلسفه غرب می گذرد، تفاوت دارد ولی ظهور دغدغه فلسفی معاصر، درك اهمیت نگاه ملاصدرا را در چهار قرن پیش به خوبی باز می نماید و این همان توجه فیلسوف معاصر است كه زمینه گفتگو را بین او و فلسفه معاصر ضروری می سازد.
▪ هرمنوتیك:
گرچه نگاه هرمنوتیكی به متن و بخصوص متون مقدس با شلایرماخر جدی می شود، ولی درگیر شدن نگاه هرمنوتیكی با وجود، در «هایدگر» و «گادامر» مبنایی دیگر می یابد .این مطلب در تفسیر و تحلیل متون، صرف نگاه به شرایط جغرافیایی تاریخی كفایت نمی كند، بلكه اصل كلمه و سخن در درگیری وجودی خود را می نمایاند .
وقتی در آرای تفسیری ملاصدرا با ظهور وجودی كلام الهی و نگاه وجودی به آن مواجه می شویم، این نوع هرمنوتیك بنیادین، درك عمیقی در برخورد با متون فراهم می آورد .هرمنوتیك معاصر و تلاشهای فلسفی كه در این باب به انجام می رسد .زمینه فلسفی مساعدی را فراهم آورده است تا در پرتو آن نگاه متفاوت ولی وجودی صدرا راه ارایه نظریه عمیق و تأثیرگذار در این باب عرضه گردد .نمونه های فوق بالندگی هایی چند در اندیشه صدرایی بود كه فلسفه معاصر غربی زمینه درك و مفاهمه آن را به وجود آورده است .
با وجود آنكه هر یك از فلسفه صدرایی و فلسفه غربی خاستگاه خاص خویش را داشته اند و بر مبانی متفاوتی نگاه فلسفی خویش را عرضه می دارند، ولی قرابتهای بسیاری را می توان یافت كه راه گفتگو را بین این دو ذخیره بزرگ فكری عالم گشود .در پایان متذكر می گردد كه موارد ذكر شده صرفاً نمونه های چندی از دقت نظرهای اندیشه صدرایی بود كه در فلسفه معاصر بالندگی آن دوش به دوش بسیاری اندیشه های زنده جهانی و حتی پیشتاز نسبت به آنها قابل طرح است.موارد دیگری را نیز می توان برشمرد كه هر یك خود بحثی جداگانه از بالندگی های فلسفه صدرایی خواهد بود.
حمیدرضا آیت اللهی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید