جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مدپرستی «پست مدرنیسم» در ایران


مدپرستی «پست مدرنیسم» در ایران
پست مدرنیست های اروپایی در جهان آسیایی ایرانی هیچ گاه عاقبت به خیر نبوده اند، چه اینکه گاه آنان را جایگزین علت های موجده تصلب تفکر کرده اند و گاه توجیه گر فراروایت های تئوکراتیک. از آن سو، در واقع در سمت «چپ» قضیه باید گفت پست مدرن ها در ایران سرکردگان شالوده شکنی از مدرنیته یی هستند که هرگز در ایران تاریخی پایه گذاشته نشده است. پیروان پیامبران پست مدرن در ایران قبل از اینکه وقوف به داشته های تاریخ اندیشه خود داشته باشند، در شوق نداشته های تاریخ اندیشه (البته در نظر متفکران پست مدرن) در غرب غوطه ورند و کوشا هستند که با برقراری اینهمانی میان مدرنیته غربی و تجدد ایرانی، جهل ورزانه، اسباب و ابزار فراروی از مدرنیسم را فرآوری کنند. اما این دسته از مدهوشان و مدپرستان ویترین اندیشه غربی در ایران در وادی پست مدرنیسم که هبوط می کنند به سخیف ترین افسانه ها متشبث می شوند. این گونه است که در این سرزمین با هایدگر می توان به تفکر فراساحتی و آخرالزمانی و نیز شمولیت عرفانی دست یازید.
اگر چه توضیح واضحات و تکرار مکررات است اما بار دیگر باید در برابر مقلدان وطنی پست مدرنیسم غربی ایستاد و گفت؛ چگونه در فرهنگی که ایضاح منطق درونی تاریخ اندیشه اش برای نیل از سنت سرزمینی به مدرنیته جهانی هنوز پای در گل و معلق در هوا مانده است، بی توجه به زمان و زمین، سخن از پست مدرنیته راند. چگونگی سخن گفتن از فرامدرنیته در صورت فقدان مدرنیته، چیزی است که توضیحش بر عهده تکرارکنندگان ایرانی فلسفه پست مدرنیسم است. این موضع نگارنده به معنای دهن کجی به فلاسفه طراح گسست در منطق دکارتی، معرفت کانتی و عقل هگلی نیست. چه اینکه در سایه روش شناسی امثال میشل فوکو به دستاویزها و مناطق جالب توجهی در عرصه سرزمینی تاریخ اندیشه دست خواهیم یافت. آنچه مطمح نظر است آفات و دگردیسی پست مدرنیته در ایران است.
سرنوشت هایدگر در این مورد غمبار تر از هم تباران دیگرش است. هایدگر در ایران از سوی قاطبه یی اقبال یافت و رو به تقویت رفت که در بازخوانی آرا و پشتوانه های تئوریک آنان، چیزی جز عشق به افلاطون گرایی و فلسفه کلاسیک- و نه مدرن- را رصد نمی توان کرد. از سر دریغ باید گفت غریبی اندیشمندان دیگر غربی نیز، نتیجه این تشبث بی مورد به هایدگر است. چه اینکه پیگیری پرونده هایی که ناظر به سعادت غایی و فضیلت نهایی و برافراشتن بیرق اطلاق حکیم حاکم بر گستره جان و روان انسان های بالذات متفاوت است، در استعداد توشه تئوریک لئو اشتراوس فیلسوف است و نه هایدگر شاعر، شهرت بی مورد هایدگر نزد سنت مداران ایرانی، باعث غربت بی معنای اشتراوس شده است و این تنها یکی از نتایجی است که پیروان پست مدرنیسم در ایران سبب شده اند و ناگفته هویداست که همین امر مسبب اغتشاش های بنیان افکن در عرصه اندیشه و مهم تر از آن تاریخ اندیشه شده است.
نه تنها سنت مداران و تقدم گرایان ما که تجددگرایان ما نیز در بی مفهومی پست مدرنیته در ایران نقش اساسی را برعهده دارند. گفته شده است پست مدرنیسم بیان طناز و اعتبارزدا از نتایج مدرنیته است. تشکیک در مبانی مدرنیته از اصلی ترین وظایف پسامدرنیته است. پسامدرنیته یی که مشکل را در معرفت مدرن و باورها و نهادهای سیاسی برآمده از آن می داند و می خواهد از دموکراسی و حقوق بشر تنقیح به عمل آورد. آیا مشکل معاصر ما حقوق بشر و دموکراسی است یا عدم استقرار حقوق بشر و دموکراسی؟
البته اگر مراد دوستان از پست مدرنیسم در ایران ناظر به متصور شدن شلختگی مفاهیم، طنازی روشنفکران اندیشه نخوانده و اغتشاش مفاهیم تاریخ اندیشه است، من در پست مدرن بودن با آنان همراه خواهم بود. ولی حاشا که بتوانیم قالبی برخاسته از متن فرهنگ و اندیشه مغرب زمین و وضعیت مابعد تجدد آن را برای تعریف وضعیت غمبار کنونی که کوچک ترین جهدی در مسیر وصول به دنیای نو صورت نگرفته است، به کار بگیریم.
در نهایت باید اذعان کرد اگر در پی کاوش مبانی منطق دستیابی به آرا و ارزش های جهانشمول ایام مدرن نشتابیم، بی تردید نه تنها از گردونه تحولات تجدد دنیای جدید بازمی مانیم که در استقرار مدرنیته نیز ناکام بوده ایم. پرپیداست در هنگامه عدم استقرار مدرنیته، سخن از پست مدرنیته راندن اگر تجاهل و غرض ورزی نباشد، تنها یک مدپرستی است؛ مدپرستی پست مدرنیسمی که هرگز در ایران اتفاق نیفتاد.

حامد زارع
منبع : روزنامه اعتماد