پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چطور اوباما از سایه بوش بیرون می‌آید


چطور اوباما از سایه بوش بیرون می‌آید
سایه جورج بوش بر سر دولت باراک اوباما بسیار سنگین است و بعید به نظر می‌رسد که کسی در اصل این قضیه مناقشه‌ای داشته باشد. دو جنگ ناتمام و یک بحران بزرگ اقتصادی شاید مهم‌ترین بلاهایی باشند که از دولت بوش به اوباما منتقل می‌شوند. در چنین شرایطی شاید بتوان درس‌هایی را که اوباما باید از ماجراجویی‌های دولت بوش بگیرد تشریح کرد. ‌
● درس اول: رئیس‌جمهور نباید منفعل و بی‌تفاوت باشد.
در پاییز سال ۲۰۰۲ میلادی جورج بوش شاهد مشاجره‌ای بود بین کاندولیزا رایس وزیر امورخارجه و دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت. در آن‌زمان بحث جنگ عراق داغ بود و رایس می‌خواست نسخه‌ای از اطلاعات پنتاگون را در این خصوص مطالعه کند اما در همان جلسه که جورج بوش هم حضور داشت، رامسفلد این گزارش‌ها را از دست رایس قاپید و بهانه آورد که خواندن آنها برای رایس ضرورتی ندارد. بوش با دیدن این صحنه از جا بلند شد و گفت: <خودتان حلش می‌کنید دیگر> و رفت. رامسفلد هم نهایتا گزارش را به رایس نداد و او مجبور شد از طریق دیگری وارد عمل شود. بوش اصولا بارها در بازی قدرت آدم‌هایی مثل رامسفلد گم و گیج بود. او به‌جای به کار گرفتن تیمی از رقبایش، افرادی را وارد دولت کرد که از پشت خنجر می‌زدند. ‌
● درس دوم: رئیس‌جمهور باید تیم خود را به اعلام موضع علنی وادارد
در همان زمان برنامه‌ریزی برای حمله به عراق، دیک چنی معاون بوش سعی داشت کالین پاول وزیرخارجه وقت آمریکا را به‌وجود ارتباطی میان صدام حسین و شبکه القاعده متقاعد کند و با این ترتیب استدلالی برای حمله به عراق بتراشد. پاول این توجیه را بسیار احمقانه می‌دانست و زیر بار آن نمی‌رفت و این مساله باعث بروز دعواهای زیادی میان رامسفلد و پاول شد اما جورج بوش به‌صورت واضح از این اختلاف‌نظر آنها خبر نداشت. شاید اگر این بحث به‌صورت علنی مطرح شده بود بوش هم از تصمیمش برای حمله به عراق منصرف می‌شد. ‌
● درس سوم: رئیس‌جمهور باید مطالعه کند و در جریان اخبار باشد
ژنرال جورج کیسی که در فاصله سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ میلادی فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق بود می‌گفت بوش اصلا از اوضاع عراق اطلاعات درستی ندارد. ظاهرا بوش در جریان جنگ عراق تنها به شمار افراد کشته شده از طرف دشمن توجه داشت و به جای آنکه به پیچیدگی‌های جنگ عراق توجه نشان دهد، آن را یک نبرد متعارف تلقی می‌کرد. ‌
● درس چهارم: رئیس‌جمهور باید کاری کند که اخبار بد هم به راحتی به دفترش برسد
در ماه ژوئن سال ۲۰۰۳ میلادی برخی مقامات آمریکایی با مشاهده اوضاع نابسامان عراق به رامسفلد درخصوص انحلال ارتش عراق و پیامدهای آن هشدار دادند اما مقامات آمریکایی دست‌اندرکار قضیه در دیدار با بوش چنین به اطلاع او رساندند که همه مردم عراق دائم دارند برای او دعا می‌کنند و از اوضاع هم راضی‌اند. گویی همه می‌ترسیدند اخبار بد را به گوش بوش برسانند. ‌
● درس پنجم: رئیس‌جمهور باید گاهی به حرف اطرافیانش شک کند
رئیس‌جمهور نباید به تمام حرف‌ها و مواضع اطرافیانش چشم‌بسته اعتماد کند بلکه گاهی باید به این حرف‌ها شک کند و اساسا آنها را زیر سوال ببرد. بوش نباید اینقدر به دونالد رامسفلد اعتماد می‌کرد. شک و تردید گاهی برای گرفتن تصمیم‌های درست لازم است. ‌
● درس ششم: رئیس‌جمهور اطلاعات متناقضی دریافت می‌کند و خودش باید آنها را تحلیل کند
در فاصله سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ میلادی سیا اطلاعات زیادی درخصوص وخامت اوضاع عراق به دست آورده بود. خشونت و بی‌ثباتی در آن‌زمان در عراق بیداد می‌کرد. در سال ۲۰۰۶ میلادی نیز نماینده‌ای که بوش برای بررسی اوضاع عراق تعیین کرده بود اوضاع عراق را چنین توصیف کرده بود: <چیزی شبیه جهنم.> با این وجود پنتاگون کوتاه نیامد و همچنان با خوشبینی تاکید می‌کرد که عراقی‌ها به زودی توانایی اداره کشورشان را در شرایطی آرام و باثبات خواهند یافت. ‌
● درس هفتم: رئیس‌جمهور باید حقیقت را به مردم بگوید؛ به‌خصوص حقایق تلخ را
از زمان آغاز حمله آمریکا به عراق، جورج بوش دائما ادعا می‌کرد که آمریکا پیروز شده و ماموریتش را با موفقیت به پایان رسانده است. او در کنفرانس‌های مطبوعاتی مختلف در سال‌های اخیر چندین‌بار مثل طوطی تکرار کرده که <ما پیروز شده‌ایم.> اما همزمان جلوی کاروان نیروهای نظامی آمریکا در عراق بمب منفجر می‌شد و شمار تلفات آمریکایی‌ها و عراقی‌ها دائم رو به افزایش بود. از سوی دیگر مقامات نظامی آمریکا اعلام کرده بودند که استراتژی این کشور در عراق جواب نداده و باید تغییراتی در آن به وجود بیاید اما بوش همچنان خود را پیروز میدان عراق معرفی می‌کرد. ‌
● درس هشتم: نیت خوب همیشه به تصمیم خوب منجر نمی‌شود
جورج بوش در پایان سال ۲۰۰۳ میلادی تاکید کرد، وظیفه و مسوولیتی را بر شانه‌های خود حس می‌کند و آن هم برقراری آزادی در جهان است. او معتقد بود که آینده و امنیت آمریکا به سرعت گسترش آزادی در جهان بستگی دارد و حتی در مهم‌ترین سخنرانی‌هایش نیز تاکید می‌کرد که می‌خواهد ظلم و زور را در جهان به نقطه پایان برساند اما پیامدهای تصمیم‌گیری‌های بوش در مساله مبارزه با تروریسم نشان داد که داشتن هدفی مثل برقراری آزادی چندان نمی‌تواند سیاست‌های نادرست دولت بوش را توجیه کند. ‌
● درس نهم: رئیس‌جمهور باید تفکر استراتژیک داشته باشد
قضاوت در مورد سیاست‌های هر رئیس‌جمهور به برنامه‌های کوتاه‌مدت او بستگی ندارد بلکه نتیجه برنامه‌های درازمدت او است که باعث جاودانه شدن قضاوت‌های تاریخ در مورد او می‌شود. مثلا در جریان بحران‌های عراق و افغانستان، توجه عمومی به مسائل نظامی و ساقط کردن رژیم طالبان و رژیم بعث معطوف شده بود اما واقعیت قضیه و اهمیت آن در توجه به نهادهای دولتی در این دو کشور نهفته بود؛ یعنی دقیقا همان مسائلی که بوش به آنها بی‌توجهی کرد. او نمی‌توانست اهداف آمریکا را به‌صورت استراتژیک دنبال کند. ‌
● درس آخر: رئیس‌جمهور باید دنبال شفافیت باشد
رئیس‌جمهور در جریان تصمیم‌گیری‌های خود باید مشاوره با معاونان و کارشناسان نزدیک خویش را در اولویت توجه قرار دهد و خواهان شفافیت در طرح مسائل مختلف باشد. در غیر این صورت مثل بوش گرفتار مناسباتی خواهد شد که مانع از دریافت اطلاعات درست و شفاف می‌شوند. ‌
باب وودوارد‌
نویسنده چهار کتاب در مورد جورج بوش. <طرح حمله> و <دولت انکار> جنجالی‌ترین کتاب‌های او بوده‌اند.
ترجمه: فرزانه سالمی
‌‌ منبع: واشنگتن‌پست
منبع : روزنامه اعتماد ملی