دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آنان که در فرانسه از «خاستگاه اجتماعی متفاوتی» به وزارت رسیده اند


آنان که در فرانسه از «خاستگاه اجتماعی متفاوتی» به وزارت رسیده اند
تفسیرهائی که گاه با طمطراق در وصف برگماری خانم ها رشیده داتی، راما یاده و فاضله عماره به مناصبی در دولت فرانسه (۱) نگاشته اند دیگر از حساب گذشته است. گفته شده که «نخستین بار» است که به سراغ این بخش از مردم«برخاسته از بستر گوناگونی های اجتماع» رفته اند. آیا براستی نخستین بار است؟ اگر خاطره جمعی جامعه تا به این حد دچار نسیان نگردیده بود، صدها مقاله چنین تعبیری را پیش نمی کشیدند. زیرا اگر ناگزیر باید نخستین سیاستمدار «آفریقائی (۱)» که در خاک اصلی فرانسه به مقامی رسید را در یادها زنده کرد نام بلز دیایین است که به ذهن می آید و اگر تاریخی را می باید به خاطر سپرد سال ۱۹۱۴، یعنی تقریبا یک قرن پیش است.
دیایین در سال ۱۸۷۲ در گوره در کشور بنینن زاده شد و نخست جزو کارمندان اداره مستعمرات بود که در داهومه (بنین کنونی) و سپس در کنگو، رئونیون، ماداگاسکار و سرانجام در گویان به کار گماشته شد ... نخستین ترفیع مقام وی در سال ۱۹۱۴ رخ داد که به نمایندگی چهار بخش از تقسیمات اداری سنگال در مجلس ملی برگزیده شد. در آن دوران اتباع کشور اخیر از امتیاز شهروندی فرانسه برخوردار بودند که در سرزمین های تحت استعمار مزیتی یگانه به شمار می رفت (۳). وی در کاخ بوربون [مقر مجلس] بسیار کوشا بود و در سال ۱۹۱۷ به پاداش آن مقام وزیری مشاور نصیبش شد.
دیایین را آنوقت به زبان رایج استعمارگران نمونه بارز موفقیت درخشان «همرنگ شدن» معرفی می کردند و می دانیم که این مفهوم پیشاهنگ و نیای مصطلح بعدی ادغام ( انتگراسیون) و پیوستن بود. اما در اوضاع و احوال خاص نظام مستعمراتی، صعود وی آنچنان به چشم می آمد که نمی توانست دل آزردگی ها و ناخشنودی هائی را برنیانگیزد. ناگزیر برخی پرسش ها را نمی توان نادیده انگاشت: دیایین دل در راه کدام آمال نهاده و خدمتگزار چه کسی بود؟
از پژوهش هائی که به نقش فعال وی در استخدام سربازان آفریقای باختری تحت استعمار فرانسه (Afrique-Occidental Française) پرداخته اند (۴)، و مطالعه صورت جلسه مذاکرات مجلس درباره مسئله استعمار در سال های میانی دو جنگ چنین بر می آید که دیایین به هواداری خود از استعمار می بالید و بر نژاد پرستی سخت می تازید تا بهتر تأکید ورزد که تکامل نظام [استعماری] به سوی بشر دوستی، که خود نمونه زنده چنین پویشی بود، ممکن است.
استدلال هائی از این دست به هیچ رو نمی توانست بیشتر سردمداران غرب را مجاب کند که اندک خللی در یقین های خویش را برنمی تافتند. به چشم اینها یک زنگی همواره زنگی خواهد ماند حتی اگر تازه مرسوم شده باشد که وی را «سیاه پوست» بنامند و حتی اگر ایثار و از خود گذشتگی هایش وی را سزاور احترام ساخته باشد. زیر لب می گفتند که گرچه برخی از آنها از هوش و ذکاوت بالقوه ای برخوردارند که شاید بتواند آنها را همسان «ما» سازد، اما توده هم نژادان همین ها نالایق اند ... آن سال ها هنور زمانه «تصویر کاکا سیاهی بود که خوشمزگی شکلاتی را تبلیغ می کرد»، عصر انگاشتن کسانی که برهنه پا در بیشه زارها راه می پیمودند، بومیانی که در باغ های وحش به تماشا می گذاشتند. مهربانی های ترحم باری که امروز چندش آور است آنروزها تقریبا کمتر همراه با شر بود.
ژان لو فران در مقاله ای در Illustration با اشاره به دیایین و نیز آشیل رونه بوانف و گراسین کاندانس نمایندگان گوادلوپ در مجلس نوشت: «سه سیاه زنگی بر کرسی نمایندگی در مجلس ملی فرانسه تکیه زده اند. هرچند جای نیشخند نیست با اینهمه شگفتی آور است. (...) فرانسه به انگیزه امیال بشردوستانه برای رها ساختن نژاد به بردگی گرفته شده، به جستجوی زنگیانی شتافته تا با سپردن امر قانونگذاری به آنها، که حتی دستشان را در وضع قوانین خاص خود ما نیز باز گذاشته است، این زنگیان را والاگهر سازد و از خشنودی بیآکند. (...) دلمان را به ستایش از این التفات مسیحائی خوش سازیم و از نظر دور نداریم که کم نیستند اروپائیان اصیلی که به چشم آنها این خیرخواهی من درآوردی در چنین اوضاع و احوالی، کنایه از آن دارد که نوع دوستی فرانسه بیشتر از بلهوسی نشأت گرفته است تا از خرد (۵).»
برای دیایین قربانی و هم همدست توامان جمهوری سوم فرانسه، قرینه ای نیز در جمهوری چهارم پیدا شد که کسی جز نماینده جوان اهل ساحل عاج از مجمع دموکراتیک آفریقائی وابسته به جناح پارلمانی کمونیست نبود که نام فلیکس هوفوئه–بوآئینی را برخود داشت. در آوریل سال ۱۹۴۶ قانون لغو کار اجباری با نام او قرین شد. برخی در آن هنگام آینده درخشانی را در جنبش رو به تکوین رهائی بخش آفریقا برای وی پیشگوئی می کردند. همو در ماه آوریل ۱۹۵۰ درودهای «برادرانه و گرم» مبارزان مجمع دموکراتیک آفریقائی را به نمایندگان گنگره ملی دوازدهم حزب کمونیست فرانسه رساند. اما ماه بعد فرانسوا میتران وزیر مستملکات ماورای بحار فرانسه در مکانی دور از چشم وی را به حضور پذیرفت. چنین ترفند اعجاب انگیز رنگ عوض کردنی، ثمره همگرائی سیاسی دوگانه ای بود که دنبال می شد.
از یک سو رونه پلون رئیس هیئت وزیران و میتران وزیر وی معتقد بودند که مجمع دموکراتیک آفریقائی فقط از آنرو که از خصومت و دشمنی بسته ترین محافل استعمارگر در رنج بوده همگام کمونیست ها شده است. و از سوی دیگر فلیکس هوفوئه–بوآئینی هم می خواست سری میان سرها درآورد. سرانجام (در اکتبر ۱۹۵۰) پس از چندین ماه کشاکش، وی و نمایندگان دیگر مجمع دموکراتیک آفریقائی انشعاب خویش از حزب کمونیست فرانسه را اعلام کردند.
چند ماه دیگر می بایست سپری شود تا آنها به گروه اتحاد دموکراتیک و سوسیالیست نیروهای مقاومت، یعنی همان جناح پلون و میتران در مجلس بپیوندند ... چنین بود که این نمایندگان کنش و نگرشی پیش گرفتند که گرایش بسیار کمتری به تندروی داشت. برای نمونه هنگام بررسی جنگ هندو چین که در اوج گیر و دار خود بود از مذاکرات مجلس کنار کشیدند.
نظام [استعماری] همواره قدرشناس افراد رام و سربراه بوده است. با اینهمه وقتی هر مغلوب سلطه ای را، چه آفریقائی برخاسته از طبقه کارگر باشد یا فعال پیشین اتحادیه، به قله نهادی سلطه جو برکشند، تقریبا هیچگاه نمی تواند سهمی از درون آن نهاد در دفاع از مراد و مقصود همنوعان خود ادا کند. درهای مناصب درخشان وزارتی یک یه یک به روی هوفوئه–بوآئینی گشوده شد: وزیر برگمارده نزد رئیس هیئت وزیران در دولت گی موله (۱۹۵۷- ۱۹۵۶)؛ وزیر مشاور در دولت موریس بورژس مانوری (۱۹۵۷)؛ وزیر بهداری و جمعیت در دولت فلیکس گایار (۱۹۵۸-۱۹۵۷)؛ وزیر مشاور در دولت شارل دوگل (ژوئن ۱۹۵۸- ژانویه ۱۹۵۹). همه این انتصابات پیش از آن بود که به مقام جدیدی در نخستین دولت جمهوری پنجم، به نخست وزیری میشل دبره منصوب شود. ناگزیر هوفوئه آفریقائی نیز به سهم خود بار مسئولیت جنگی را که در قاره وی، در الجزایر، به راه انداختند به گردن داشت.
نوواژه «آفریقای فرمانگزار فرانسه»، واپسین نشان افتخار، را به وی مدیونیم هرچند بسیاری آنرا به فرانسوا اگزاویه ورشاو نسبت می دهند (۶). اما رهبر ساحل عاج، هرچه بود آنرا در معنائی مثبت به کار برده و به تمجید از آن خاطر نشان ساخته بود که آفریقای فرانسوی زبان مکمل طبیعی سرزمین اصلی فرانسه است.
مسئولان سیاسی فراوان دیگری برخاسته از مستعمرات پیشین یا جدید که به قواعد بازی نهادهای مرکز گردن می نهادند نیز به نمایندگی مجلس و یا وزیری رسیده اند. همه تعلقات سیاسی برگزیدگانی خاص خود داشته اند: ژوزف لاگروسی ییر، کاندانس، رونه بوانف، فلیکس ابوئه، امه سزار، لئوپولد سدار سنگور، گاستون مونرویل، پل ورجس، برگزیدگان موسوم به مسلمانان کولژ دوم الجزایری هم بوده اند که گهگاه نقشی مثبت ایفا کرده اند. برای نمونه مونرویل نواده بردگان کاین، علیه قدرت شخصی زائیده نهادهای جمهوری پنجم سر به مخالفت برداشت و چندین سال بر کرسی ریاست سنا، دومین مقام کشور تکیه زد.
اما مورد دیایین و هوفوئه – بوآئینی خود معرف نمادین آنگونه رفتار سیاسی مرسوم است که استفاده ابزاری نامیده می شود و آقای نیکلا سرکوزی هم مسؤلیت آنرا بر عهده گرفته است. پرسیدید گشایش به سوی چپ چه شد؟ آقای برنارد کوشنر را بنگرید. منظورتان برابری است؟ خانم کریستین لاگارد را نگاه کنید. گفتید سهم فرانسوی های از تبار مهاجران کجاست؟ خانم داتی که جلوی چشمتان است.
گیریم با مرور زمان واژگان عوض شده باشد، گیریم کسی جرأت نکند پیش روی همه بگوید که خانم یاده را از روی نوع دوستی پذیرفته اند و یا خانم داتی «عربی مثل دیگران» نیست، باز چگونه می توان از همان پرسشی طفره رفت که در باره دیایین و هوفوئه–بوآئینی پیش کشیده می شد: اینها در خدمت چه چیزی هستند و به فرمانبری چه کسی درآمده اند؟
نمونه خانم داتی سیاسی ترین وزیر «برآمده از بستر گوناگونی های اجتماعی» را بنگریم. وی را هنگام کارزار انتخاباتی ۲۰۰۷-۲۰۰۶ به پیش صحنه راندند. انتصاب وی پس از پیروزی آقای سرکوزی به مقام وزارت دادگستری که بسیار بیشتر حکایت از اراده عالیجناب دارد تا تعهد به آرمانی ویژه، بهانه ای برای لجام گسیختگی های رسانه ای شد. مجله پاری ماچ «ستون اول» خود را با سرخط «چهره فرانسه ای که دیگرگون می شود» به وی اختصاص داد به داستانسرائی پرداخت که «دخترک شهرک نشین رویائی دست نیافتنی را تحقق بخشیده است. در ۴۲ سالگی رشیده داتی می داند که تقدیری چشم براه وی است (۷).» مجله «جنجالی» پوان دو وو (Point de vue) به تأمل پرداخته که «وی از این پس به دسته [نخبگان] پیوسته است. هزاران مهاجر در فرانسه اینک از خوشبختی در پوست نمی گنجند. او حالا حسابی ویترین [مهاجران] شده است (۸)»
چنین سخنانی را می توان به ریشخند گرفت یا از آن دل آزرده شد. اما نمی توان از زیر بار یک پرسش شانه خالی کرد: از سال ۱۹۱۴، بگوئیم ۱۹۵۴ چه چیزی به نحو بنیادینی عوض شده است؟ اریک هازان که قلم گزنده ای دارد می نویسد: «سرکوزی می توانست با ادغام وزارتخانه های دادگستری و کشور یک ابر وزارتخانه کنترل و سرکوب پدید آورد و توپ های آب پاش [برای پراکندن تظاهرات] و پرونده های کسانی که پروانه اقامت ندارند را به دست وزیر دادگستری جمهوری، لنگه زنانه خود بسپارد. شاید هنوز دیر نشده باشد. تا آنروز برسد خانم داتی سر خدمت حاضر است تا به یمن نام و خوش بر و روئیش، قوانین شریرانه ای در باره پائین آوردن سن بلوغ جزائی به ۱۶ سال و مجازات هائی برای مجرمان پیشینه دار که حد اقل آن از پیش تعیین گردیده را از تصویب بگذراند. سرکوزی برای بهبود بخشیدن به مناسبات خویش با "جوانان حومه نشین" به وی چشم امید دوخته است. والدین همین جوانان لابد به آنها یادآور شده اند که هنگام جنگ الجزایر، خطرناک ترین خصم مجاهدان جنبش مقاومت، چتربازان لژیون [خارجی فرانسه] نبودند بلکه آن دسته از بومیان کشور بودند که ارتش فرانسه به خدمت خویش گمارده بود که البته بعدها موقع ترک خاک الجزایر به شیوه ننگینی آنها را به حال خود وانهاد (۹).»
آیا دیایین، هوفوئه–بوآئینی، داتی هر سه دل در گرو همان هدف داشته اند؟ هر گونه مقایسه تاریخی میان آنها نابجاست زیرا خانم داتی یا خانم یاده نه افرادی تحت استعمار، بلکه شهروندان فرانسوی اند، و دوران استعماری که بر طبل پیروزی می کوبید اکنون دیگر بسر آمده است. اما با اینهمه نکات تشابه برآشوبنده ای وجود دارد. درست همان زمانی که دیایین در مجلس نمایندگان به پشتیبانی از لیبرالیسم فرانسوی در امور استعماری بر می خاست، هزاران تن از بومیان در جبهه های جنگ جهانی اول درسنگرها یا در مسیرهای کشیدن راه آهن کنگو به اقیانوس جان می باختند. هنگامی که هوفوئه–بوآئینی، که دیگر قابل معاشرت شده بود، بر کرسی مجلس ملی و سپس در هیئت دولت جلوس می کرد، ویتنامی ها و الجزایری ها در لهیب بمب های آتش زا (ناپالم) به هلاکت می رسیدند. هنگامی که خانم ها داتی، عماره و یاده از رئس جمهور دفاع می کنند و مدد کار وی اند، هزاران آواره شمال آفریقا و آفریقائی را از فرانسه می رانند، صدها هزار تن دیگر که نام هائی چون احمد و دیالو بر خود دارند از نژادپرستی در رنجند. مگر قرار است رنگ پوست یک وزیر مشاور چیزی را در این میان عوض کند؟
مجموعه مقالات تازه ای در مجله آفریقای جوان (۱۰) حکایت از آن دارد که ۷۹% «فرانسویان آفریقائی تبار» عقیده دارند که حضور این سه تن در دولت «دستآورد خوبی است»، اما ۶۳% آنها می پندارند که اینهمه «چیزی را عوض نکرده.»
Alain RUSCIO
زیرنویس ها
۱- به ترتیب وزیر دادگستری، وزیر مشاور در امور خارجه و حقوق بشر، وزیر مشاور در تدابیر شهری.
۲- نوشته ایم «آفریقائی»، زیرا از زمان جمهوری سوم، البته سیاستمدارانی از اهالی گوادلوپ و مارتینیگ هم بوده اند. جزایر آنتیی را پیشرفته تر می انگاشتند زیرا از سه قرن پیش از دست آوردهای تمدن ساز فرانسه برخوردار بوده است...
۳- سن لوئی، گوره، روفیسک و داکار چهار جامعه محلی بهره مند از این امتیاز بودند.
۴- برای نمونه، و به ویژه، رساله مارک میشل، فراخوانی خطاب به آفریقا، ادای سهم و واکنش ها به رزم آوری های مجمع دموکراتیک آفریقائی، ۱۹۱۹- ۱۹۱۴، انتشارات دانشگاه سوربن، پاریس، ۱۹۸۲.
۵- ۱۹ ژانویه ۱۹۲۴.
۶- فرانسوا اگزاویه ورشاو، آفریقای فرمانگزار فرانسه، طولانی ترین رسوائی جمهوری، انتشارات ستوک، پاریس، ۱۹۹۸.
۷- ۶ دسامبر۲۰۰۷.
۸- ۱۸دسامبر۲۰۰۷.
۹- اریک هازان، تغییر مالک، جنگ داخلی ادامه دارد، انتشارات سووی، پاریس، ۲۰۰۷.
۱۰- شماره ۲۴۶۰، پاریس،۲ تا ۸ مارس ۲۰۰۸.


همچنین مشاهده کنید