یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


کتابهائی آرام گرفته در «کهن دژ»


کتابهائی آرام گرفته در «کهن دژ»
«محمدبن اسحاق ندیم» مشهور به ابن ندیم، مؤلف کتاب معروف «الفهرست» درباره کهن دژ اطلاعاتی ارزشمند به دست میدهد. ابن ندیم در مقاله هفتم «الفهرست» نقل میکند:
«کی ضحاک در زمین‌های سواد[منظور، خوزستان است] شهری بنا کرد و نام آن را از [سیاره] مشتری درآورد و آن را جایگاه علم و علما قرار داد و ۱۲ کاخ به شماره برجهای آسمانی در آن ساخت و هر کاخی را به نام یکی از برجهای آسمانی نامید و برای کتابهای علمی در آنها خزینه‌هائی بساخت و دانشمندان را در آن کاخها جای داد».
او در جائی دیگر نوشته است:
«اسکندر پادشاه یونان برای هجوم به ایران از شهری که رومیان آن را مقدونیه مینامند بیرون شد و دارا پسر شاه را به قتل رسانید و شهرها را ویران ساخت ]ویران کرد[ و کاخهائی را که به دست بزرگان و سرکشان ساخته شده بود خراب کرد.
کاخهائی را که بر سنگها و تخته‌های آن انواع علوم نقش و نقد شده بود با خاک یکسان کرد و با این خرابکاریها و آتش‌سوزیها آنها را به هم ریخت و درهم کوبید و از آنچه در لیوانها و خزینه‌های استخر بود رونوشتی برداشته و به زبان رومی و قبطی برگردانید و پس از این که از نسخه برداریهای موردنیازش فراغت یافت، آنچه به خط «گشتک» در آن‌جا بود در آتش انداخت و بسوخت. ]سوزاند[ آنچه را از علوم نجوم و طب و علم‌النفس میخواست از آنها برگرفت و با دیگر چیزها از علوم و اموال و گنجینه‌ها و دانشمندان تصاحب کرده و به مصر فرستاد».
● یا در جائی دیگر:
«پادشاهان ایران برای نگهداری و حفظ و صیانت دانشها و به جای ماندن آنها اهتمامی فوق‌العاده مبذول میداشتند. آنها برای محفوظ ماندن کتابها و‌ آثار دانشمندان ازآسیب زمانه و آفات آسمانی و زمینی وسیله‌ای از سخت‌ترین و محکمترین اسباب و لوازم برگزیدند که تاب مقاومت در برابر هر گونه پیشآمدی را داشته باشند و عفونت و پوسیدگی در آن راه نیابد و آن، پوستِ درختِ خدنگ بود که به آن گونه میگفتند چنان که هندیان و چینیان و مردم دیگر کشورها از ایشان پیروی کردند و توز برای محکمی و سختی و نرمی و قابلیت انعطاف در کمان سازی هم به کار برده میشد».
ایرانیها پس از این که بهترین وسیله را برای ثبت و ضبط و نوشتن و نگهداری دانش بدست آوردند برای یافتن بهترین جا و مکان جهت بنیاد کتابخانه و خزانه کتاب به جست‌و جو پرداختند، جائی که از زمینلرزه بر کنار و گل آن چسبندگی داشته باشد تا برای ساختمانهای محکم و پابرجا مناسب باشد. پس از کنجکاوی بسیار سرانجام شهرستانی که همه این محسنات را داشت یافتند و آن شهر اصفهان بود. در آن جا هم پس از کاوش نقاط مختلف شهر، روستای «جی» را بهترین جا و مکان یافتند. در جی، «کهن دژ» را برگزیدند و در آن جا عمارتی رفیع بنیاد نهادند و آن را «سارویه» نامیدند.
مردم از پی بنا به سازنده و پایه‌گذار آن پی بردند زیرا در سالهای گذشته گوشه‌ای از ساختمان سارویه ویران گردید و در آن سُغی [=دالانی] نمایان شد که با گِل سفت [ساروج] ساخته شده بود و در آن کتابهای زیادی از نوشته پیشینیان نهاده بودند که بر پوستِ [درخت] خدنگ نوشته بودند در دانشهای گوناگون».
تعدادی از این کتابها به دست کسی رسید که در خواندن آنها دانا و توانا بود. در آنها نوشته‌ای از برخی شاهان ایران یافتند که چنین بود:
«به تهمورث شاه که دوستدار دانش و دانش‌پژوهان بود خبر دادند که در اثر یک حادثه آسمانی که در مغرب به ظهور خواهد پیوست، به علت ریزش بارانهای پی در پی، جهانی را آب فرا خواهد گرفت. زمان وقوع آن با گذشتن ۲۳۱ سال و ۳۰۰ روز از آغاز پادشاهی سلسله وی خواهد بود».
منجمان تهمورث شاه را بر آن داشتند که برای پرهیز از زیان و خسارات حاصل از آن توفان چاره‌ای اندیشد و گفتند زیان و خسران آن باران و توفان تا انتهای مشرق کشیده خواهد شد.
تهمورث شاه، مهندسان را فرمان داد در سراسر ایرانشهر کاوش کنند و جویا شوند جائی را که از هر نظر برتری داشته باشد، برای ساختمان بنائی به منظور حفظ آثارِ دانشِ برگزیدگان، برگزینند. وی کتابها را در سارویه اصفهان قرار داد.
حمزه اصفهانی در کتاب «سنی الملوک الارض و الانبیاء» درباره سارویه اطلاعاتی چنین میدهد:
«در سال ۳۵۰ هجری قمری قسمتی از بنای اندرونی جی سارویه ویران شد و اتاقی در آن پدید گشت که در آن اتاق ۵۰ عدل کتاب وجود داشت. این کتابها را روی پوست نوشته بودند و خط آن از خطوطی بود که تا آن تاریخ مردم چنین خطی ندیده بودند».
بنا به اسناد به دست آمده در زمان داریوش هخامنشی، در سرزمین ایلام (شهر شوش) دانشگاهی عظیم برپا بوده که بعدها ویران شده است. مستند ما در این‌باره، نوشته‌ای است که در زیر پایه مجسمه «اوزاهاریس نیتی» در موزه واتیکان وجود دارد.
«اوزا هاریس نیتی» در زمان کمبوجیه هخامنشی از مصر به ایران آمده بود ولی داریوش هخامنشی بار دیگر او را به مصر باز فرستاد و به او مأموریت داد که معبد «نیت» را بسازد و در مصر به کتابخانه‌ها کتاب بدهد.
▪ اکنون ترجمه مطالبی ذکر میشود که در زیر مجسمه مذکور نوشته شده است:
«شاهنشاه» پادشاه مصر بالا و پائین، داریوش شاه به من فرمان داد که به مصر بازگردم. او که در این هنگام پادشاه بزرگ مصر و کشورهای دیگر است،‌ در ایلام به سرمیبرد. مأموریت من این بود که ساختمان «پر آن خا» ]قسمتی از معبد «نیت»[ را که ویران شده بود بار دیگر بسازم. آسیائیان مرا از کشوری به کشور دیگر بردند تا آن چنان که فرمان شاهنشاه بود به مصرم رسانیدند، به اراده شاهنشاه رفتار کردم، به کتابخانه‌ها کتاب دادم و جوانان را بدانها داخل کردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و برای هر یک چیزی سودمند برای آنچه در کتابها‌یشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم. این چنین بود فرمان شاهنشاه زیرا او سود و بهره دانش پزشکی را میدانست و میخواست جان بیماران را از مرگ و بیماری رهایی بخشد».
با توجه به الواح گلی به دست آمده از کاخ آپادانای هخامنشی و اسناد فوق الذکر و نقلهای تاریخی. میتوان نتیجه گرفت که در زمان هخامنشیان در ایران کتابخانه‌های بزرگ وجود داشته است.
اسکندر مقدونی پس از دست یافتن به گنجینه‌های هخامنشی، با خشم و نفرتی فراوان که زائیده حسد و بغض او بود، آثار گرانقدر هنری و ادبی ایران را نابود کرد و سوزاند و این وقایع شرم‌آور، چنان در جهان منعکس شد که مورخان یونانی نیز نتوانستند آن را به فراموشی بسپارند و منکر شوند.
به اعتراف مورخان یونانی تمدن خیره‌کننده هخامنشی، اسکندر را مبهوت ساخت. او نمیتوانست آن همه جلال و شکوه و ادب و فرهنگ و هنر را ببیند و تحمل کند.
اسکندر خود را غالب میپنداشت ولی آن گاه که به تمدن و فرهنگ ایران رسید، خود را مغلوب دید و برای محو آن آثار به منظور تخفیف در خفت، به نابودی و پراکندگی آنها اقدام کرد.
ایرانیها پس از این که بهترین وسیله را برای ثبت و ضبط و نوشتن و نگهداری دانش بدست آوردند برای یافتن بهترین جا و مکان جهت بنیاد کتابخانه و خزانه کتاب به جست‌و جو پرداختند، جائی که از زمینلرزه بر کنار و گل آن چسبندگی داشته باشد تا برای ساختمانهای محکم و پابرجا مناسب باشد.
منبع : سورۀ مهر