یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به بینش فلسفی غرب درباره تاریخ


نگاهی به بینش فلسفی غرب درباره تاریخ
آنچه در مورد فلسفه تاریخ در فرهنگ dtv Lexikon آورده شده و من عینا ترجمه آن را در اینجا خواهم آورد، مربوط به بینش فلسفی غرب در مورد تاریخ از ابتدای مسیحیت تاکنون است.
علت و قانونمندی و شناخت تاریخ، ابتدا از دیدگاه مذهبی مورد بحث و تفسیر قرار می گرفت که همان گناه اولیه، عفو به وسیله خداوند از طریق عیسی و روز جزا موضوع اصلی فلسفه تاریخ را تشکیل می داد. با یک چنین نگاه علی به تاریخ از ابتدای ظهور بشر تا آخر کارش را به طور به اصطلاح «منطقی» به دوره هایی تقسیم کرده و به نتیجه نهایی (آخرت) مورد نظر می رسید.
این کاری بود که آگوستین (۳۵۴-۴۳۰م) در اثر معروفش «شهر خدا» (Civitas Dei) انجام داد و تاریخ جهان را به عنوان معارضه ای بین «شهر خدا» (یعنی کلیسا) و کشورهای جهان که به وسیله قدرت های زمینی اداره می شود تعریف و تحلیل کرده است.] این فلسفه تاریخ با فلسفه تاریخی که در مبارزه بین خوبی و بدی و اهورامزدا و اهریمن می شناسیم بی شباهت نیست-م[. آگوستین در این اثر معروف خود تاریخ مسیحیت را تا قرن ۱۶ میلادی مورد بحث و پیشگویی قرار داده است.
در قرن ۱۷ میلادی ویکو (Vico) (تولد در ناپلی ایتالیا ۱۶۶۸، وفات ۱۷۴۴)، تاریخ را بر مبنای امور زمینی نگاه کرد که دنباله روشن دوران عقلانیت بود و ملت ها و بشریت را در بر می گرفت.]او مخالف دکارت و روشنگران بود و امکان «شناخت» را محدود به کاری می دانست که بشر خود انجام می دهد.[ دوران روشنگری تاریخ را «پیشرفتی دائم» از بربریت به سوی روشنگری ]یعنی شناخت علمی جهان و تحولات آن[ تعریف می کند و شخصیت های معروف آن عبارتند از ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸)، هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶)، گیبون (۱۷۳۷-۱۷۹۴)، تاریخ شناسان گوتینگن، همچنین کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) و فیشته (۱۷۶۲-۱۸۱۴).
در هومانیسم جدید ]از ۱۷۵۰ به بعد[ بیشتر این فکر مطرح شد که هر زمان سبک زندگی جدید و فرهنگ هایی نو متولد می شوند، همراه آن هومانیته [استعدادهای بالقوه انسان ها] هرچه بیشتر شکوفا می شود هردر (۱۷۴۴-۱۸۰۳) یکی از اندیشورانی بود که این دیدگاه را نمایندگی می کرد.
تاریخ نگاری ایدآلیستی (غیرماتریالیستی) این روش هومانیستی نگاه به تاریخ را با ضرورت تحولات آن (جبر دیالکتیکی تاریخ) همگام دانست. در اینجا هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) تاریخ جهان را «پیشرفت» عقل بشر در آگاهی از «آزادی خود» می داند و معتقد است که ملل تاریخی جهان پله هایی را تشکیل داده اند که بدان وسیله این آزادی نهایتا در غرب قابل دسترسی می شود (متافیزیک تاریخ).
در اواخر قرن ۱۹ با رشد صنایع که تمدن صنعتی را به دنبال داشت تاثیر رشد صنعتی را علت اصلی تغییرات مهم در تاریخ و تحولات مدنی دانسته و آن را مقیاس پیشرفته بشر و زندگی او به حساب آوردند. کارل مارکس (۱۸۱۸- ۱۸۸۳) برحسب نظرات هگل، «ماتریالیسم تاریخی» را پایه گذاری کرد.پس از ۱۹۰۰ میلادی چنانکه معلوم است محققان از ادعاهای خود کاسته اند و فلسفه تاریخ را بیشتر آموزش انواع نام گذاری موضوعاتی می دانند که محققان از تاریخ درک کرده اند. (منطق تاریخ)؛ این نگرش کم ادعا و نسبتا متواضعانه، بخصوص در مکتب جنوب غرب اروپا، به وسیله کانتی های جدید مطرح گردید.
همزمان سعی بعضی محققان در این بود که روال معمول و فرم گیری حرکت تاریخ را در طول زمان، درک و تصویر کنند. یک چنین کوششی را «شناخت شکل گیری جریان تاریخ» می نامند؛ بخصوص برایزیگ (۱۸۶۶-۱۹۴۰) و اشپنگلر (۱۸۸۰-۱۹۳۶م) در این روش معروفیت دارند. اینها پس از ۱۹۲۰ به نظریه ای رسیدند که باید کل تاریخ جهان نتیجه یکسری تاثیرات مرتبط فهمیده شود و به حساب آید که فرهنگ های رشد یافته جهان در آن نقش بازی کرده اند.
شاید برجسته ترین اینها آرنولد جوزف توین بی (تاریخ دان معروف انگلیسی ۱۸۸۹- ۱۹۷۵) است؛ او دارای آثار فراوان است که وسیع ترین آن تحقیق تاریخ در ۱۰ جلد است که متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده، اما فشرده آن را در آخر عمر خویش با تعداد زیادی تصویر و در یک جلد به چاپ رسانده است.
این اثر مهم خوشبختانه در ایران به همت محمدحسین آریا ترجمه و در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است که گویا فعلا برای چاپ دوم آماده می شود. اثر دیگری از گزیده آثار توین بی توسط فریدریک تاملین انتخاب و آن هم به وسیله محمدحسین آریا ترجمه و انتشارات امیرکبیر منتشر کرده است. تلخیص دیگری دوجلدی از «تحقیق تاریخ ۱۰ جلدی» هم به وسیله سامرول وجود دارد که مورد تایید خود توین بی است. آن هم در دست ترجمه است که امیدواریم به زودی به پایان برسد و منتشر شود.
اما دلیل اینکه غرب نه تنها در بحث فلسفه تاریخ بلکه در بحث «علم تاریخ» هم از محققان جهان اسلام نامی نمی برد و یکباره بین قرن چهارم و قرن هفدهم یک برش ۱۳۰۰ ساله دارد یعنی از آگوستین تا ویکو، دو چیز است؛ یکی اینکه علاقه ای ندارد قبول کند که در زمانی که بی تحرکی و جهل سراسر غرب را فرا گرفته بود، جهان اسلام تاریخ نگاری و فلسفه تاریخ را به اوج خود رسانید و برخلاف جهان بینی متافیزیکی قرون وسطایی غرب، به ضبط تاریخ، نسبتا به طور واقع گرایانه (رئالیسم) همت گماشته بود، در حالی که در این مدت طولانی، غرب گمگشته اش را در آسمان جست وجو می کرد و با واقع گرایی و امور زمینی رابطه خوبی نداشت و دیگر اینکه با زبان عربی و فارسی که تاریخ نگاری جهان آن روز به آن زبان ها نگاشته می شد، آشنایی کافی نداشت. توین بی در این مورد می نویسد؛«موضوع دیگری که اذهان غربی ها را تحت تاثیر قرار داد تا ظهور اسلام را به منزله یک انقطاع شدید در استمرار تاریخ به شمار آورند ناشی از صعود ناگهانی زبان عربی و موقعیت مسلطی است که به دست آورد. در زمان خلافت عبدالملک(۱) (۶۸۵-۷۰۵م/۶۵-۸۶ه.ق) در آن قسمت از قلمروهای اسلام که قبلا به امپراتوری روم تعلق داشت زبان عربی به عنوان زبان رسمی و اداری جای زبان یونانی را گرفت.
اما توفیق اصلی زبان عربی در قلمرو غیررسمی یعنی در ادبیات، جلوه گر شد. منابع برای مطالعه تاریخ اسلام از حیات محمد (ص) به بعد فراوان است و این موضوع از دید مورخان حرفه ای منابع ارزشمند دست اول به شمار می رود.
زندگی و رسالت محمد (ص) برخلاف حیات عیسی (ع) نکته به نکته آشکار است - و حتی در برخی از فصل های آن روزبه روز معلوم است - و در روشنایی کامل تاریخ قرار دارد. اما منابع ارزشمند تاریخی تماما به زبان عربی است و همین موضوع مورخ غربی را، که عادت کرده تاریخ جنوب غربی آسیا و مصر را تقریبا به مدت ۱۲ قرن از سرچشمه های یونانی و لایتین پیگیری کند، با یک انقطاع ناگهانی مواجه می سازد؛ مورخ غربی حوادث این مدت دراز را که با عطف به سابقه، سرآغاز آن به تاسیس امپراتوری هخامنشی بازمی گردد و هرودوت وقایع آن را به زبان یونانی ثبت کرده، از منابع یونانی به دست می آورد و بعد از آن هم که به مرور ایام به جنگ های هراکلیوس امپراتور روم شرقی می رسد، از زبان گئورگیوس پسیدا(۲) (که اگر با هرودوت معاصر می بود درواقع هرودوت سرزمین کاریا(۳) همسایه یونان محسوب می شد) شرح آن را به زبان یونانی می خواند.
پس آن عده از مورخان غربی یونانی زبان که ظهور اسلام را پیش از پایان زمامداری هراکلیوس مشاهده می کنند ناگهان زبان یونانی را، که قبلا به مدت ۱۲ قرن کلید ورود آنان به تاریخ بوده است، بی فایده می بینند. در این چرخشگاه است که بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند و یقین می کنند که با انقطاع استمرار تاریخ مواجه شده اند.» (گزیده آثار توین بی، فریدریک تاملین، ترجمه محمدحسین آریا، ص ۲۳۴ و ۲۳۵) با قبول اینکه صلاحیت قضاوت درمورد مقام و موقعیت تاریخ نگاران جهان اسلام اعم از ایرانی، عرب و کلیمی را ندارم و اینکه نظرگاه فلسفی آنان درمورد تاریخ چگونه بوده است، نام بعضی از آنان را در اینجا ذکر می کنم که خواننده را دست خالی نگذارم؛ابن خلدون ۷۳۲-۸۰۶ یا ۸۰۸ هـ.ق. بیهقی ۳۸۵-۴۷۰ هق. ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، وفات ۶۳۰ هـ.ق (تاریخ ابن اثیر).
ابن خردادبه، وفات ۳۰۰ هـ.ق (المسالک و الممالک). ابن قتیبه ۲۱۷-۲۷۶ هـ.ق (عیون الاخبار). ابن ندیم، وفات ۳۷۸ هـ.ق (الفهرست). ابوریحان بیرونی ۳۶۲-۴۴ هق (التفهیم). ابوالفدا، مورخ و جغرافی دان ۶۷۲-۷۳۲ هـ.ق. اصطخری، وفات ۳۴۶ هق. البلاذری، وفات ۲۷۹ هق (اخبار و الانساب). بلعمی، وفات ۳۳۰ هق. طبری، محمدبن جریر، وفات حدود ۲۲۶ هق (تاریخ طبری، کتاب رسل و الملوک). یاقوت حموی، وفات میانه قرن هفتم هـ.ق (معجم البلدان). یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن واضح، وفات حدود ۲۷۸ یا ۲۸۴ هـ.ق (تاریخ الیعقوبی). ابن الرشد ۵۲۰-۵۹۵ یا ۵۹۷ هـ.ق. ابن حوقل، (معاصر منصوربن نوح سامانی جلوس ۳۵۰، وفات ۳۶۶ هـ.ق)، (المسالک و الممالک).
ابن مقفع، مقتول ۱۴۲ یا ۱۴۳ یا ۱۴۵ هـ.ق. ابن بابویه، ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، وفات ۳۲۹ هق، در قم به تجارت اشتغال داشت (عیون الاخبار الرضا و کتاب الاخبار). ابن باجه، ابوبکر محمدبن یحیی، وفات ۵۳۲ هق. خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، تولد بین ۸۵۰ تا ۸۶۰، وفات حدود ۹۲۷ (سلوک الملوک).
پی نوشت:
(۱) عبدالملک ابن مروان از بزرگان و خلفای امری است که در زمان او ولایت فارس، اهواز و عراق عجم به تصرف مسلمانان درآمد.
(۲) George of Pisidian شاعر بیزانسی که در ملازمت هراکلیوس یا هرقل در سال ۶۲۲ میلادی در لشگرکشی علیه ایران شرکت جست و این حادثه را به زبان شعر توصیف کرد.
(۳) Carian سرزمین کهنی در جنوب غربی آسیای صغیر به پایتختی هالیکارناس که بخشی از لیدی بوده است.
ترجمه و تحشیه: مرتضی رهبانی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید