جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تصاویر پارادوکسیکال


می‌دانم که از آدابِ بحث دور است که پاسخ‌های غیردقیق و نامشخّص بدهم؛ با این‌حال، امید دارم که دوستانم مرا در میانه‌ی زندگی و شلوغی کارهای درسی و عقب‌افتادگی تعهّدات غیردرسی، ببخشند. سعی می‌کنم نکاتی را که مجموعاً از نوشته‌های دوستانم در واکنش به «هرجا تصویری هست، اخلاق نیست» دریافت کردم، در چند بندِ غیردقیق ـ که شاید الزاماً هم به گفته‌های آن‌ها ارجاع مستقیم نداشته باشد ـ پاسخ بدهم.
پیشتر، در بحث دیگری با دوستان دیگری گفته بودم که شاید از روی سلیقه، بیشتر می‌پسندم که در توصیف‌هایم، در نشان‌دادنِ قابلیّت‌ها و در نقدها، آگاهانه رادیکال باشم. دوست دارم پیچِ صداهای ناشنیده را تا تهِ ته بچرخانم تا صدایش شاید که به گوش برسد. ایرادی را که به عنوان نوشته‌ی «هرجا تصویری هست...» گرفته بودید و گفته بودید که «کدام تصویر؟ کدام اخلاق؟» می‌پذیرم. ضمنِ این‌که می‌پذیرم این‌دست تصاویر در آگاه‌کردن یا در مواجه کردن سوژه با خودش، نقش دارند؛ با قیدِ تنها این نکته که بیایید ابعادِ «غیراخلاقی»اش را هم ببینیم: حالا کمی آن وجوه را برجسته کنیم تا دیده شوند. هرچند همین جا از تمامِ دوستانی که واکنش نشان دادند و در واقع با عینک‌هایی که به چشم‌مان زدند، وجوه دیگری از قضیّه را برجسته کردند، ممنونم و سپاسگزار.
▪ میکائیل ایگناتیف در «شَرفِ رزمنده: جنگ اخلاقی و وجدان نو» (۱۹۹۸) می‌گوید آن‌هایی که به تصاویر تله‌ویزیونی چشم می‌دوزند خود را تحت التزام تصاویر می‌بینند؛ التزامی که در ایدئال تاریخی جهان‌شمولی اخلاق ریشه دارد. تله‌ویزیون همان‌قدر که می‌تواند به عنوانِ مروّج ایدئال ارجمند جهان‌شمولی تاریخی قرائت شود، می‌تواند رنج و درد را سیاست‌زدایی کند و از صحنه‌ی سیاست به بیرون براند. در نتیجه، رنجِ دیگران تبدیل به واقعه‌ای «طبیعی» می‌شود که ما باید به آن واکنش نشان بدهیم؛ به جای آن‌که واقعه‌ای سیاسی و در انحصار دسته‌ای خاص دیده شود. (حس می‌کنید چقدر به مفهوم بارتی اسطوره نزدیکیم؟) شاید بتوان این‌طور گفت که پوشش رسانه‌ای به این خاطر است که ما از کشتارگرها تنها پس از انجامِ کشتار آگاه بشویم: نبودِ رنج و درد هیچ‌وقت «خبر» نیست. ایگناتیف در صفحه‌ی ۲۵ همین کتاب می‌گوید که تصاویر تله‌ویزیونی بیشتر در بازنمایی نتایج تأثیرگذار هستند تا در شناسایی نیّات. بیشتر در نشان دادنِ نعش‌ها و جنازه‌ها استادند تا در توضیح این‌که چرا خشونت در بعضی جاها بیشتر اتّفاق می‌افتد.
اکنون، به این بخش از گفته‌های ایگناتیف دقّت کنید تا ببینید چقدر شبیه به مفهومِ دلزدگی زیمل و مفهومِ تله‌سیتی باومن است که در نوشته‌ی اوّل نقل کردم: یکی از گرایش‌های خطرناک فرهنگی زمانه‌ی ما این عقیده است که جهان آن‌قدر خارج از کنترل و آن‌اندازه دهشتناک شده که دستِ بالا همین از ما برمی‌آید که از جهان و مردمانش کناره بگیریم و دوری بگزینیم.
▪ به نظر می‌آید که موضوع اصلی این باشد که چطور می‌توان یک‌دلی و هم‌دردی را با کناره‌گیری جمع کرد؟ تصاویر، پارادوکسیکال هستند. مثلاً به خبر تله‌ویزیون نگاه کنید. پر است از رنج و درد دیگران تا جایی‌که وحشت و ترس و رنج و درد، پیش‌پاافتاده می‌شوند. انگار فاصله‌ای بین معنای اخلاقی تصویر و لحظه‌ی مصرف آن تصاویر وجود دارد. به نظر می‌آید هم‌دلی ـ و حتّا رو در رو شدن سوژه با خودش ـ دستِ کم نیاز به زمان دارد: زمانی برای شکافتن سقفی که بین ما و دنیای اخلاقی دیگران فاصله انداخته. به دست‌آوردنِ این زمان، همان‌چیزی‌ست که تصاویر تله‌ویزیونی به ما اجازه‌اش را نمی‌دهند. (نگاه کنید به «ما تله‌ویزیون را زندگی می‌کنیم» که پیشترک باز در هزارتو نوشته بودم.)
این‌جاست که باز یادِ باومن می‌افتم ـ که با لحن طعنه‌زننده‌ی همیشگی‌اش ـ جایی نوشته بود: تله‌ویزیون این توانایی را می‌دهد تا با سرعتی بیشتر از سرعت جت‌های ماورای صوت و راکت‌های کهکشان‌پیما، به فضاهای خارجی بپریم و برگردیم!
▪ حرف‌های دیگری هست درباره‌ی تصویر و اخلاقِ تصویر که بعدتر خواهم گفت. به نظرم هنوز جای بودریار ـ و مفاهیم به غایت رادیکالش ـ در این بحث خالی‌ست. اوّل از هایدگرِ عصر تصویر جهان و بعد، از بودریار یاد گرفته‌ایم که ما در دنیای تصاویر، در دنیای کپی‌ها و کپی‌های کپی‌ها زندگی می‌کنیم؛ از تی. اس. الیوت آموخته‌ایم که بر تلّی از ایماژهای درهم‌شکسته می‌زییم.
پ.ن.۱. یک سؤال: دوستانِ ارتباطاتی، روزنامه‌نگار یا عکّاس در دانشگاه‌ها آیا درسی با عنوانی شبیه به «اخلاق رسانه» یا «اخلاق تصویر» دارند؟ اگربله، کدام‌یک از استادها این درس را بهتر تدریس می‌کند؟ کدام دانشگاه؟
پ.ن.۲. باز هم سر آخری، عذر می‌خواهم از جواب‌های کلّی‌ام و تشکّر می‌کنم از دوستانم که هر یک با دیدِ تیزشان زوایایی را نشان‌مان دادند که ندیده یا گذشته بودیم
منبع : یادداشتهای روزانه پویان