پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

دکترین ظهور منجی در دوران معاصر با رویکرد عرفان


دکترین ظهور منجی در دوران معاصر با رویکرد عرفان
دكترین مهدویت مجموعه آموزه‌هایی است كه در اسلام مطرح شده و به ظهور منجی در روزگاران ستم بار و سیاه تاریخ مربوط است. آموزه‏های اساسی نظیر فراگیری جهانی ظلم و جور، عطش و شدت انتظار و اضطرار انسان‏ها به عدالت گستری آسمانی، و قیام و خروش مستضعفان بر مستكبران، دكترین مهدویت را تشكیل می‏دهند.
این دكترین با رویكردهای گوناگون از قبیل قرآنی، روایی، كلامی، سیاسی و غیره قابل تحلیل و تبیین است.
یكی از رویكردهایی كه می‏توان بر اساس آن دكترین مهدویت را تحلیل و تبیین نمود، رویكرد عرفانی به این مجموعه آموزه‏هاست.
از منظر عرفان، عالم سراسر تجلی اسمای الهی است؛ اگر گلی زیبا چشم نوازی می‏كند، اثر ظهور نام جمیل پروردگار سبحان است و اگر عظمت و جلال كوه، دل را متأثر می‏سازد، تجلی اسم عظیم و جلیل حق تعالی است. هیچ چیز در جهان نیست مگر این كه به گونه‏ای نامی از نام‏های او و پرتوی از انوار عالم تابش را منعكس و متجلی نموده و تمام پدیده‏ها ربطی با او داشته و رویی از او آشكار ساخته‏اند.
در چهارچوب عرفان نظری هر پدیده‏ای در ربط با اسمای الهی تحلیل، مشاهده و تبیین شده و معلوم می‏گردد كه با كدام یك از نام‏های الهی پیوند داشته و آن را نشان می‏دهد.
البته ممكن است بعضی پدیده‏های عالم مظهر چند نام از اسمای حق تعالی باشند، اما انسان مظهر همه نام‏ها و فراگیرنده تمام تجلیات اسمایی است. یعنی همه مظاهر نام‏های الهی در استعداد انسان بوده و این موجود برتر استعداد و توان تجلی همه اسما را دارد. اما چون در جهت فعلیّت و ظهور با محدودیت‌هایی از طرف نفس خود و عوامل گمراهی رو به روست، آشكاری همه این تجلیات میسر نبوده و همواره از جلوه یك نام به جلوه نام‏های دیگر دگرگون شده و میان قبض و بسط در گردش است. تاریخ كه سرگذشت انسان را به تصویر می‏كشد، در حقیقت اثر توالی تجلیات الهی در زندگی انسان بوده واز چینش قبض‏ها و بسط‌ها و جلوه‏های گوناگون اسمای حق پدید می‏آید.
تحلیل موقف تاریخی بشر این روزگار و نسبت او با نام‌هایی كه غیبت ولی‌الله اعظم و ظهور منجی عالم را اقتضا می‏كند، مساله اساسی این تحقیق بوده، كه مبانی ویژه‏ای دارد. در این پژوهش پس از طرح این مبانی در بخش اول به تحلیل شرایط تاریخی معاصر بر اساس مبانی در بخش دوم می‏پردازیم.
● بخش اول: مبانی عرفانی ظهور منجی
۱. انسان تجلّی گاه مطلق
عارفان اندیشمند جهان اسلام، عالم را سراسر جلوه‏های آثار و اسمای حق تبارك و تعالی دانسته و باور دارند كه در دار‌هستی غیر از ذات الهی و تجلیات انوار و اسمای او هیچ نیست و هر‌چه هست آینه و آیت خداوندگار یكتاست:
إِنّ الذات فی كسوهٔ التعینات الاسمائیّهٔ تتجلّی علی الاعیان الثابتهٔ، وفی كسوتها تتجلّی علی الاعیان الخارجیهٔ؛
ذات حق تعالی در لباس تعینات اسمای [در مقام علم الهی] بر اعیان ثابته (یعنی حقایق اشیاء) تجلی كرد و آنها را به پیدایی آورد و در لباس اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی نمود [و آنها را در عالم شهادت آشكار كرد.
بنابراین همه مراتب عالم هستی ظهور تجلیات حق تعالی است. حضرت امام در‌این‌باره فرموده‏اند:
... فإن الرحمن مقام جمع بسط الوجود وظهوره من مكامن غیب الهویهٔ الی الشهادهٔ المطلقهٔ فكلما یظهر فی العلم و العین فهو من تجلیات الرحمهٔ الرحمانیهٔ والرحیم مقام احدیّهٔ جمع قبض الوجود وارجاعه الی الغیب فكلما یدخل فی البطون ویصل الی باب اللَّه فهو من الرحمهٔ الرحیمیهٔ... .
خداوند تعالی با رحمت عامه‏اش همه چیز را آفرید و بارقه‏های تجلی را بر خاك تابید و بارید و در خاك تیره از روح خود وزید و انسان را از تجلی مخصوصی بهره‏مند كرد كه علم كلیهٔ اسمای را به او ارمغان نمود. خدای رحمان تمام نام‏ها را در این نفخه روحانی بر انسان سرود و هر كه متذكر آنها گردید با گشایش باب اللَّه به مشاهده وجه رب رحیم توفیق یافته است. بنابراین، ایجاد و معاد، حیرت و ضلالت، رحمت و هدایت، فراق و وصال، قبض و بسط، تفكر و تذكر، همه و همه تجلی نام‏های پروردگار رحمان و رحیم است.
بنابراین هر پدیده‏ای به فراخور گنجایش محدود خود، جلوه‏ای از وجه سبحانی را به پیدایی آورده است، اما انسان تجلی گاه مطلق نام‏های نیكوی حق تعالی است.
أن الانسان لما كانت نشأته عامهٔ لجمیع شئون الاسمائی و الاعیانی حاصرهٔ للحقائق الهیّهٔ و الكونیهٔ مرآهًٔ لشهود الحقائق كلها؛
از آنجا كه انسان جهانی فراگیر همه جلوه‏های اسما و اعیان است كه تمام حقایق الهی و خلقی را در بر دارد، آینه‏ای برای شهود همهٔ حقایق است.
انسان در حقیقت ذاتش دانا به همه اسمای خداوند وتجلیات خلقی آنها و شاهد و مشتاق كمال مطلق است. و به مقام خلیفهٔ الهی شرافت یافته و همه عالم فیض تجلی اسما و انوار حق تعالی را از مقام كمال انسانی می‏گیرند؛ زیرا خداوند تبارك و تعالی هر آنچه آشكار شدنی و نامیدنی بود، بر انسان فاش نمود و اسرار خود را بر گوش جان او خواند، آن گاه كه فرمود:
نفختُ فیه من روحی
و عَلَّمَ الآدم اسماء كلها
علّم القرآن خلق الانسان
علّم الانسان ما لم¬یعلم
همهٔ افراد بشر از جهت استعداد مظهر كلی اسمای الهی‏اند، اما شكوفایی و فعلیت این استعداد در گرو درك و عمل است. یعنی این‌كه انسای این اسما را درك كند و بر اساس آن عمل كند؛ به نحوی كه اگر كسی او را دید تجلی اسماء الهی را در او مشاهده كند. در این مراحل موانعی پیشا روی رشد و آراستگی به انوار و اسما الهی سر بر می‏كشد.
شیطان مانع بزرگ این راه است كه اگر نفسانیت انسان از درون مددرسان او شود، در شكوفایی استعداد انسان دخالت كرده و می‏تواند نهایت تباهی را برای او رقم زند. وانسان را دچار حیرت كرده، مانع هدایت و شكوفایی او گردد:
كالذی استهوَته الشیاطین فی الارض حیران
مثل كسی كه شیطان‏ها او را فریفته‏اند و در زمین حیران و سرگردان است.
اگر ظرفیت آگاهی با معرفت اسمای حق پر شود و التزام عملی به آنها تحقق یابد مسیر آراستگی به اسمای الهی گشوده شده و انسان در حیات طیبه به سر می‏برد. اما اگر آگاهی با اوهام اشغال شود و رفتار انسان به انحراف و كژی گراید، حیرت و ضلالت زندگی را تیره و تار كرده و حیات بشر را به تباهی می‏كشد.
۲. تفكر شكوفایی انسان به سوی حیات طیبه
تفكر در فلسفه و روان‌شناسی تعریف‏های گوناگونی دارد، اما به طور كلی شكوفایی ظرفیت آگاهی انسان با كشف و درك امور نامحدود است كه گاهی به صورت مفاهیم كلی و مطلق و قابل صدق بر مصادیق نامحدود، به كار می‏آید و گاهی تا كشف حقایق نامتناهی اسمای الهی عروج می‏كند.
تفكر همواره در اختیار ما نیست؛ گاهی می‏توانیم بیندیشیم و گاه نمی‏توانیم. بنابراین تفكر از ما آغاز نمی‏شود، بلكه ما می‏توانیم آن را بپذیریم و دریافت كنیم. تجلی خداوند بر انسان در ظرفیت عقل و اندیشه، تفكر را پدید می‏آورد؛ هم‌چنان كه در ظرفیت عمل و اراده انگیزه را درقصد الهی شكوفا می‏سازد.
تفكر ندای حق است آن ‌گاه كه حق تعالی خود را می‏نامد، طنین آن در روح انسان می‏تابد و جان با پرتو نام حق روشن شده و به تكاپو می‏آید. پس تفكر یك حركت معرفتی است و محرك آن خداست. شاید این سخن حضرت علی(ع) به این معنا نزدیك باشد، كه فرمودند:
... ما بَرِحَ للَّهِ ـ عزّ آلائه ـ فی البرههٔ بعد البرههٔ وفی ازمان الفترات عبادٌ ناجاهم فی فكرهم وكَلَّمَهُم فی ذات عقولهم...‌؛
... همانا خداوند ـ كه عطایایش گران‌مایه است ـ در دوران‌های پی‌در‌پی تاریخ، حتی در روزگاران فترت همواره بندگانی دارد كه در ژرفای اندیشه‏ها و در عمق خردهایشان با آنان زمزمه می‏كند...
صورت هندسی قابل فرض برای تفكر، دایره‏ای است كه از دو كمان عمودی تشكیل شده رأس بالای دو كمان خداوند و رأس پایین آن دو انسان است. كمان نزولی ندای حق به سوی انسان و كمان صعودی تفكر و تكاپوی انسان به سوی خداوند است.
در این سیر وقتی انسان به حق تعالی رسید، درمی‏یابد كه تفكر او عین ندای حق بوده و وجود او غیر از نور و جلوه‏ی الهی نبوده است، و تقسیم این دایره به دو كمان وهمی است.
این مربوط به كسانی است كه ندای حق را بدون حجاب اوهام و هوس‌ها می‏شنوند، اما كسانی كه در بند اوهام و اهوا گرفتارند، در طنین ندای حق، شنوای آوای شیطان اند؛ زیرا خداوند به شیطان فرمود:
وَ استَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِكَ...
هر كس را كه می‏توانی با بانگ خود از جای بركن و از راه راست دور كن.
از همان راهی كه صالحان و پاكان هدایت می‏یابند یعنی وحی، ناپاكان گمراه می‏شوند و آن‌چه برای مومنان شفا و رحمت است، برای ظالمان و ظلمت زدگان جز زیان و خسران نمی‏افزاید. در این وضعیت آگاهی انسان از توهم سرشار می‏شود و حیرت روزنه‏ای برای هدایت پذیری باقی نمی‏گذارد، مگر این‌كه توبه و تضرع حجاب‏ها را كنار زند و خداوند با غفران و رحمت بر بندگان تجلی كند.
تفكر دو اثر و كاركرد مهم دارد: نخست این‌كه مورد اندیشه را چنان روشن و واضح می‏نماید كه ایمان به آن تا عمق جان انسان نفوذ می‏كند. هم از این‌رو امام علی‏(ع) در وصف اهل ایمان فرمودند: «المؤمن... مغمورٌ بفكرته» و «المومن... كثیر الفكر».
دومین فایده تفكر، عمل و اقدام است كه از امیرالمؤمنین نقل شده:
التفكُّر یدعوا الی البرّ والعمل به.
این دو كاركرد تفكر اركان حیات طیبه‏ای است كه اسلام به سوی آن فرا می‏خواند:
یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله وللرسول اذا دعاكم لما یحییكم...
۳. حیات طیبه بر پایه‏ ایمان و عمل صالح
حیات طیبه زندگی پاكی است كه از لوث اوهام و اهواء پیراسته و به تجلی اسماء و انوار الهی آراسته است. این زندگی بهره كسانی است كه ندای حق را در شفافیت نفس خود دریافته و انسانیت خود را كشف كرده و نسبتی شایسته با خداوند متعال و عزیز برقرار كرده‏اند. نسبتی كه هم با اوصاف و عظمت حق متعارض نیست و هم درخور مقام مطلق انسان است.
آگاهی انسانی كه در حیات طیبه به سر می‏برد سرشار از نور و علم الهی است؛ چنان‌كه قدرت و اراده‏اش جز قدرت و اراده او نیست. هم از این رو حیاتش تجلی نام حیّ سبحان است.
این زندگی در قرآن مجید چنین معرفی شده است:
من عَمِل عَمَل صالحاً مِن ذَكَرٍ اَو اُنثی وَ هُو مُؤمن فَلَنُحیِیَنَّهُ
حَیاهًٔ طیبهًٔ
هر مرد و زنی كه عمل صالح انجام دهد، در حالی كه ایمان دارد پس قطعاً او را به حیات طیبه زنده می‌داریم.
در این آیه ایمان و عمل صالح اركان حیات طیبه معرفی شده‌اند؛ حیاتی كه از جانب خداوند افاضه می‏شود و علل و اسباب مادی در آن دخالتی ندارند. هم از این‌رو این زندگی در ولایت الهی تحقق می‏یابد. آن گاه كه ولایت الهی در ظاهر و باطن انسان تجلی یافته و ایمان و آگاهی و عمل و زندگی او از نام و نور حضرت سبحان سرشار می‏گردد.
این توفیق خاص انسانی هر چند كه در فرد تحقق می‏یابد. اما چنین فردی كه «وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشِی بِه فِی النّاس» است در جامعه تأثیر می‏گذارد و جامعه نیز در درك چنین حیاتی روی فرد فرد افراد تأثیر دارد؛ زیرا افراد با حضور در جامعه جزئی از یك كل می‏شوند كه هم بر آن كل تأثیر می‏گذارند و هم از آن اثر می‏پذیرند.
جامعه مركّب حقیقی است از نوع مركبات طبیعی ولی تركیب روح‌ها و اندیشه‏ها و عاطفه‏ها و خواست‌ها و اراده‏ها و بالاخره تركیب فرهنگی... . افراد انسان كه هر كدام با سرمایه‏ای فطری و سرمایه‏ای اكتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می‏شود روحاً در یك‌دیگر ادغام می‏شوند و هویت روحی جدیدی كه از آن به «روح جمعی» تعبیر می‏شود، می‏یابند، هر چند كه بعضی این نظریه را نمی‏پذیرند.
ولی اصل جامعه‌پذیری انسان كه زندگی و فرهنگ و صور ذهنی و خواسته‏ها و نیازهای او را رقم می‏زند مورد اعتراف همهٔ اندیش‌مندان اجتماعی است، ولی این به معنای محكومیت و محو مطلق انسان در جامعه و شرایط اجتماعی نیست بلكه تنها به این معناست كه حیات معنوی فرد در جامعه اثر می‏گذارد و جامعهٔ معنوی نیز در حیات فرد فرد مردم آثاری بر جای می‏نهد و البته تهی بودن از معنویت نیز از این قاعده پیروی می‏كند، و حیات متحیرانه فرد در جامعه تاثیر می‏گذارد و حیرت جامعه در فرد. هم از این‌رو خداوند متعال همراه با تفكر، انبیا و اولیا را نیز می‏فرستد تا جامعه را هدایت كنند و نظام حیات را در تجلیات رحمت الهی سامان دهند.۴. حیات طبیعی در تجلّی قهر و سخط
اگر ندای حق به شایستگی دریافت نشده و مورد تفكر قرار نگیرد و بشر از تذكر انبیا و اولیا اعراض كند، خداوند رحمان با تجلی صفات قهر و غضب انسان را از شنیدن نام و سخن خویش محروم می‏سازد:
لایُكَلِّمُهُم وَلایَهدِیهِم سَبیلاً
نه با ایشان سخن می‌گوید و نه به راهی هدایت می‌كند.
و این آغاز فرو بستگی باب الله است. وقتی خداوند خود را بر جامعه انسان ننامد، فرقی میان صالحان و فاسدان نیست. همه از این جهت دچار مشكل می‌شوید و از ارتباط جمعی با او محروم می‏گردند و تنها رابطهٔ فردی و شخصی میان خداوند و اولیایش باقی می‏ماند.
در این فرو‌بستگی اولیای خدا دامن عزلت بر می‏كشند وندای حق تعالی به گوش جان‏ها نمی‏رسد و اوهام و اهوا بر جان و جامعه بشری هجوم می‌آورد و حیات طبیعی پدیدار می‏گردد.
در حیات طبیعی ظرفیت نامحدود آگاهی انسان كه مجلای علم نامحدود خداوند و مخصوص معرفت اوست، با پندارپردازی بر تصور نامحدود امور محدود اشغال می‌شود و خواست انسان به تصاحب و تملك آنها تعلق می‏گیرد. بعضی از بزرگان گمان كرده‏اند كه حیات طبیعی انسان همانند حیات حیوان است. به این سبب نوشته‏اند: «این نوع حیات در همه جانداران خشكی و دریا وجود دارد».
اما توجه به حقیقت انسان از منظر عرفان روشن می‏كند كه حیات طبیعی در حوزهٔ انسانی بسیار مهیب و خطرناكتر از حیات طبیعی در حوزهٔ حیوانی است.
انسان پندار‌زده در حیات طبیعی اراده‏ نامحدودش را در امور محدود هزینه كرده، هم از این‌رو به‌طور سیری‏ناپذیر و به هر طریق می‏كوشد تا برای ارضای خواست نامحدودش با اوهام و هواهای بی پایان همه چیز را به سلطه و تصاحب خود درآورد. در این روند نه تنها طبیعت و اشیاء مادی حتی تن و روان انسان‌ها را نیز به سلطه پذیری فرا می‏خواند.
در حیات طبیعی با تدبیرات شیطانی و یا برخورداری از امكانات قدرت عده‏ای اندك بر دیگران مسلّط می‏شوند. بنابراین حیات طبیعی اساساً به دو صورت مكملی سلطه گرانه و سلطه پذیرانه تحقق می‏یابد. سلطه‌گرانی را كه در طلب برتری هستند، طبقه مستكبر و سایرین را كه به ضعف و ذلت كشیده می‏شوند طبقه مستضعف می‏توان نامید.
برای حیات طبیعی پنج شاخص اصلی قابل بررسی است:
۱. سقوط انسانیت؛
۲. تباهی آگاهی؛
۳. غلبه نیروی استكباری؛
۴. ستم پذیری توده‏ای؛
۵. شدت رنج و حیرت.
در بخش دوم این پنج شاخص در حیات طبیعی معاصر بررسی خواهد شد.
۵. فرج و گشایش با تجلی رحمت
در دوران فروبستگی باب اللَّه كه اثری از حیات طیبه نیست، ظلم و ضلالت رو به افزایش می‏رود و همواره رنج و بلا شدت می‏یابد. مردم از سویی بار رنج زندگی را می‏كشند و از دیگر سو درد تسویلات نفس و فریب سلطه¬گران و مستكبران را می‌چشند و در حیرت به سرمی‏برند.
در این گرداب بلا كه به علت قطع امید از همهٔ اسباب، مردم آمادگی تضرع و توجه و تفكر به حق تبارك و تعالی را پیدا می‏كنند، خداوند با تجلی رحمت خود نامهای مغیث و مستعان و سایر نامهای نیكو را می‏خواند. این خوانش هم مقدمه‏ حیرت زدایی از انسان‌ها و هم پیام قیام برای اولیای خداست. هنگامی كه اولیای خدا مردم را به راه هدایت و نجات فرا می‏خوانند تا در طنین ندای او به تفكر بنشینند، ایمانشان قوت یابد و بر ظلم‌ها و ظلمت‏ها بخروشند، ستمگران به غضب آمده، بی پروا ستم می‏ورزند.
بدین‌سان‌ظلم و جور همه جا را فرا می‏گیرد و این اصلی‏ترین عامل قیام و استقامت ستمدیدگان (مستضعفان) و زوال ستمگران (مستكبران) است. حیات طبیعی بر اساس وضعیت دو گروه اقلیت مستكبر و اكثریت مستضعف تحقق دارد و اگر هر یك از این دو از وضعیت خود خارج شود حیات طبیعی فرو می‏ریزد. بنابراین با شدت ستم مستكبران، مستضعفان به مجاهدان تبدیل شده و خالصانه به حق رو آورده و آماده شنیدن ندای حق و دیدن جلو‏ نام‌ها و نور او در عالم می‏شوند.
این دگردیسی اجتماعی‌ـ معنوی تنها كلید فرج و گشایش باب‏الله و ظهور ولیّ‏الله اعظم(عج) است كه حركت و تحول از حیات طبیعی به حیات طیبه را به سر منزل مقصود می‏رساند حركتی كه معمولاً پیش از ظهور انبیا و اولیا به وسیله صالحان و مصلحان آغاز می‏گردد.
● بخش دوم: تحلیل عرفانی حیات طبیعی معاصر
۱. ماهیت حیات طبیعی معاصر
در طول تاریخ هر گاه اصحاب اراده قدرت خواست سیری‏ناپذیر و ظرفیت نامحدود انسانی خود را به موهومات منحرف كردند، این بی نهایت طلبی به صورت جهانگیری و هوس گستری نامحدود جلوه‏گر شده است. فرعون در تیرگی اوهامش همه جهان را در مصر بزرگ آن زمان می‏دید:
وَ نادی فِرعَونُ فِی قَومِه قالَ یا قَومَ اَلَیسَ لِی مُلكُ مِصرَ وَ هذهِ الأَنهارُ تَجری مِن تَحتِی
و فریاد برآورد فرعون در میان قومش كه ای مردم آیا ملك مصر و این نهرهای روان از زیر پایم برای من نیست.
و برای مردم آن دیار دم از خدایی می‏زد: ما عَلِمتُ مِن اِلهٍ غَیرِی
پس از آن و پیش از آن نیز همواره مستكبران در فكر تصاحب هر آن‌چه در پندارشان می‏آمد، بدون هیچ حد و حصری، بوده‏اند. سیسیل رودس (cicil roodes) صاحب یك تراست انگلیسی گفته است:
من اگر می‏توانستم سیارات را به دارایی خود ضمیمه می‏كردم. من اغلب در این‌باره تفكر می‏كنم.
در دوران جدید از همان زمانی كه كشتی‏های اسپانیایی و پرتغالی به سواحل مللی شرقی و آفریقایی رسیدند، هدفشان جهانی كردن قدرت و غلبه و ستم بود.
امروز هم آن ادعای تكراری فرعون‏ها به گوش می‏رسد و نیروی استكباری كه عنصر پردازنده حیات طبیعی معاصر است، شعار «globalization» سر داده است. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست مداران آمریكا قدرت خود را برتر و بی رقیب ارزیابی‌كردند و مدعی سرپرستی امنیت بین‌المللی سیاست و قدرت جهانی، منابع اقتصادی و ارزش‏های فرهنگی شدند. جرج بوش رییس جمهور امریكا( ۱۹۳ ـ ۱۹۸۹م) با گزینش نظریه نظم نوین جهانی بر اساس نظام لیبرال‌ـ دموكراسی الگوی جهانی سازی حیات طبیعی معاصر را اعلام كرد. او در جمع نمایندگان كنگره اظهار داشت:
در هر كجا كه اعضای نظام بین المللی اصول، مقررات و رویه‏ها را نقض نمایند، امریكا حق دارد در صورت لزوم به زور متوسل شود...، زیرا ایالات متحده تنها كشوری است كه دارای چنین مسئولیتی بوده و توانایی ایفای آن را نیز دارد.
خصوصیت حیات طبیعی معاصر این است كه امكانات مادی، نظام‏های اجتماعی و نظریات عملی ویژه‌‏ای آن را پوشش می‏دهند؛ امكانات مادی یا تكنولوژیك كه معمولاً در صنایع نظامی و تولید كالاهای مصرفی به كار می‏رود. نظام‏های اجتماعی مبتنی بر ارزش‏های سرمایه‌داری و سازمانها و نهادهای بین‌المللی كه در خدمت نیروی استكباری است و نظریات علمی كه اندیشه‌ مردم جهان را در جهت توجیه مشروعیت سرمایه‌داری و سلطه نیروی استكبار سامان می‏دهد و جهانی‌سازی اصلی‏ترین شاخص حیات طبیعی معاصر، به این معناست كه نیروی استكباری آمریكا برای تداوم حیات طبیعی سلطه‌گرانه خود با استفاده از امكانات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی در توسعه حیات طبیعی سلطه پذیرانه در جهان می‏كوشد. چامسكی می‌نویسد:
نظام جهانی طراحی شده است كه نیاز سرمایه گذاران امریكایی را تضمین نماید.
ماهیت حیات‌ طبیعی معاصر عبارت‌ است‌ از: ‌جهانی‌سازی سلطهٔ سرمایه‌داری با استفاده از دانش و تكنولوژی اطلاعات و شبكه‏های ارتباطی.
۲. سقوط انسانیت
با توجه به انسان‏شناسی عرفانی به خوبی معلوم می‏شود كه چگونه كنار گذاشتن خدا از اندیشه و حیات بشر به سقوط انسان از منزلت انسانی می‏انجامد. خبر نیچه از مرگ خدا در حقیقت خبر سقوط انسان از مقام انسانی خویش است كه از آغاز عصر غیبت شروع شد و در مراحل مختلف تاریخ حیات طبیعی به تمامیت رسید.
سكوت و قهر خداوند كه انسان ظلمت نشین حیات طبیعی آن را مرگ خدا می‏پندارد، ثمرهٔ اعراض از تذكر حق و تفكر در طنین تجلی اسمای اوست كه خود فراموشی و به تعبیر پست مدرن مرگ انسان و ارزش‏ها و دست‌آوردهای انسانی است.
امروزه سخن از مرگ تاریخ، مرگ هنر، مرگ آزادی، مرگ متافیزیك و... می‏رود، و این همه نمودارهای مرگ انسانیت و از خودبیگانگی بشر است كه در اثر خدا فراموشی او را گرفتار كرده است.
نسوا الله فانسیهم انفسهم
خدا را فراموش كردند، خدا هم آنها را از یادشان برد.
ظلمت حیات طبیعی معاصر چنان شدت یافته كه نه تنها متفكران پست مدرن به گمراهی تاریخی انسان امروز اعتراف می‏كنند، و از پایان تاریخ سخن می‏گویند، بلكه مدافعان دست‌آوردهای تاریخی انسان مدرن همانند فوكویاما نیز به پایان تاریخ در این شرایط ناهنجار اعتراف كرده‏اند. او ابراز می‏دارد:
با فروپاشی نظام كمونیستی در شوروی ما به پایان تاریخ رسیده‏ایم. به این معنا كه سرمایه سالاری لیبرال سرانجام بر سایر صورت‏های سیاسی رقیب پیروز شده است. و با فرو پاشی سوسیالیسم ثابت شده كه نظام سرمایه داری تنها سامان پایدار در جهان به شمار می‏آید» و می‏كوشند تا پاسخی برای بحرانهای لیبرال دموكراسی كه شالودهٔ حیات طبیعی معاصر است، بیابند.
چارلز.‌بی.‌هَندی حاصل اندیشه فوكویاما را چنین خلاصه می‏كند:
دموكراسی لیبرال (اغماض، و تحمل عقاید دیگران ـ كه همراه با لیبرالیسم آمد‌ـ و وفور نعمتی كه لیبرالیسم را ممكن ساخت) خواست انسان‌ها را برای درافتادن با امور مهم و مبارزه با علل و عوامل خطیر، تضعیف و آن را به مسائل فرعی معطوف كرده است. ما در رفاه و آسودگی است كه تنزل می‏كنیم. و وقتی هم كه به رقابت برمی‏خیزیم برای كسب مدال طلا و به‌دست آوردن جام جهانی است. چنین چیزهایی قطعاً ظهور و بروز هنرهای با اهمیت و فعالیت‌های بالنده بزرگ منتهی نمی‏شود، و هیجاناتی را كه به وجود می‏آورند لحظه‏ای و موقتی است، و هرگز موجبات انقلاب و نهضتی را فراهم نمی‏كنند. و یا آنها را رواج نمی‏دهند. اگر مثل سگ‏ها ما را خوب تغذیه كنند خوش‌حال و راضی خواهیم بود، زمانی كه پیشرفت‌های علمی و اقتصادی اكثر جوامع را به مرحله رضامندی و رفاه برسانند، شاهد پایان تاریخ خواهیم بود.
فوكویاما تصور نمی‏كند كه شاید همهٔ افراد بشر به این وضع غیر انسانی رضا ندهند، و دست به انقلاب بزنند. و یا این كه اساساً نظام لیبرال با مبنای سرمایه‏داری از تأمین رفاه عمومی ناتوان است، و تنها حافظ منافع اقلیت سرمایه دار است و استفاده از حیله‏های گوناگون برای دورداشتن مردم از خودآگاهی معنوی وانقلاب سرانجام كارآمدی خود را ازدست¬خواهد داد.
۳. تباهی آگاهی
ظرفیت آگاهی و اراده‏ی نامحدود انسان كه برای كشف و شناخت تجلی مطلق حق تعالی به آدمی عطا شده است، باید در دام نامحدود اوهام اطلاعات درست و دروغ اسیر شود تا توان به خود آمدن و كشف انسان حقیقی از درون دشوار یا ممتنع گردد. در این صورت می‏توان انسان‏ها را با پندارپردازی و سرگرمی با اوهام در وضعیت حیات طبیعی سلطه‌پذیرانه و استضعاف نگه‌داشت.امروز نظریات مختلفی در علوم گوناگون تولید می‏شود و روز‌به‌روز افزایش می‏یابد. نشریات علمی بسیار در رشته‏های گوناگون منتشر می‏گردد، و بسیاری یك‌دیگر را نقض می‏كنند، با اپیدمی شدن علم تبلیغاتی و نظریاتی كه با برهان قدرت رسانه‏ای و سرمایه اهمیت پیدا می‏كنند. در این بازی زرگری هم دانشمندان به نان و نوایی می‏رسند و هم سلطه‌گران به تثبیت شالوده‏های استیلا می‏پردازند و هم مردم به هزار رنگ پندار سرگرم می‏شوند. آیا اینها علم است؟ علمی كه ساخته می‏شود، منسوخ می‏گردد، به تاریخ می‏پیوندد، ولی هنوز خوانده می‏شود و این انبوه اندیشه‏های بافته شده به‌راستی مانع تفكر نیست؟
این‏ها علم نیست بلكه اطلاعات است. علم باید انسان را به حقیقت برساند و شناخت خداوند و تجلیات و آیات او را میسر می‌سازد. در صورتی كه علوم امروزی هیچ فرقی با اخبار ساختگی رسانه‏ها ندارد و كاركرد هر دو یكی است: توجیه مشروعیت استكبار و تأمین منافع سرمایه‏داری.
امروز كانون‏های تولید دانش بسیاری در جهان با اعتبارات سرمایه‏داران مشغول كارند تا با تولید نظریه‏های علمی این نظام امپریالیستی سرمایه داری را در جهان توجیه كنند.
این عرفان است كه انسان را در نسبتی بی تكیّف و بی قیاس با حق نمایان‌می‏سازد و در ترانه‏ ندای حق، می‏بالد و آدمی را به معدن عزت و قداست می‏پیوندد. عرفان غیر علم است، زیرا علم، یافتن مسیر است و عرفان، یافتن مقصود، و اطلاعات غیر از علم است، زیرا اطلاعات برای حركت و اندیشیدن و تولید و فراگیری علم به كار می‏آید و اگر از تفكر و تحلیل درست جدا شود‌ ـ چیزی كه با انباشت و انفجار اطلاعات پیش آمده ـ موجب پندار‌زدگی و عجز از حركت و تكاپو می‏شود. تازه این همه زمانی است كه اطلاعات درست باشد. در غیر این صورت اگر هم مورد اندیشه و تأمل قرار گیرد، فایده‏ای غیر از فربهی پندارها در پی ندارد.
سلطه تكنولوژی رسانه‏ای تا بدانجا انجامیده است كه حتی خواص و نخبگان و اندیش‌مندان در میان تورم اطلاعات و كثرت نظریه‏ها بلاتكلیف و در تردید سرسام آور به سر می‏برند. در این میان عوام و انسانهای میانمایه صرفاً مخاطبین سر به زیری هستند.
عدم تمایز میان علم و اطلاعات و غفلت از عرفان، روایتی پارادوكسیكال از جهان را با نام پست مدرن ارائه كرده است كه زمینه كافی برای دیكتاتوری جهانی را پدید آورده است.
در دوران پست مدرن كه اطلاعات به جای علم گرفته شده و عرفان به كسوف می‏رود، در حقیقت اطلاعات (پندارهای نامنظم) و دانش به مفهوم «Cience» (اوهام نظام یافته) ظرفیت آگاهی انسان را در عدم قطعیت، حجیت شكاكیت، نفی فرا روایت‏ها، تردید در عقل و معرفت بشری و غلبه ی سابژكتیویسم پندار زده بر خودشناسی و خداشناسی فرو كشیده است.
۴. غلبهٔ نیروی استكباری در حیات طبیعی معاصر
نیروی استكباری برای غلبه بر مستضعفان نه تنها باید آن‏ها را از منزلت انسانی ساقط كند و برای این منظور نه فقط تباهی آگاهی بلكه نیرو و اراده آنها را نیز باید تهی سازد.
هم از این‌رو، می‏كوشد با از بین بردن معنا و ارزش‏ها و غلبه ی هیجانات و تمایلات پست بر عقل و اراده مردم را در وضعیت ستم پذیر و استضعافی نگه‌دارد.
مستكبران ظرفیت نامحدود انسانی خویش را از هوس‏ها پر كرده‏اند و قصد تصاحب و تملك همه چیز حتی ذهن و روان و رفتار و تن مردم را دارند. و به این منظور باید ظرفیت نامحدود آنها را در چرخه نامحدودی از اوهام و هوس‏های نوبه نو بازی دهند، تا مبادا به خود آمده و به حیات طبیعی «نه» بگویند.
برای تامین این اهداف وضعیت پست مدرن فرصت‏های كارآمدی در اختیار نیروی استكباری قرار می‏دهد. پست مدرن دوران پوچی انسان از هر آن‌چه انسانی است، می‏باشد. به همین علت ژان بودریارد از پایه گذاران این رویكرد می‏گوید:
این واژه‏ای است تو خالی و حتی نمی‏توان آن را یك مفهوم نامید.
لیوتار معتقد است:
ما در خلئی خاص زندگی می‏كنیم و زبانی نیست تا این خلاء را تشریح كند.‌
در این اوضاع استفن‌كاتس دستور زبان پست مدرن را چنین می‏نویسد:
زبان پست مدرن باید مبهم، ایدئآلیستی، گنگ پیچیده و تخیلی باشد، زبانی غیر صریح، پیچ در پیچ كه پیام‏های آن به راحتی قابل كشف و دریافت نباشد، و مستلزم ساختار شكنی و رمز گشایی باشد. زبانی كه مخاطب به راحتی قادر به درك و دریافت محتوا و مضامین آن نباشد. زبان پست مدرن مستلزم استفاده از كنایه، طنز، استعاره، تجاهل، ابهام، ایجاز، ایهام، اشارات، تلمیحات، تناقضات، تقلید، كپیه برداری، كلیشه سازی، ابتذال (pastche)، تكرار، تمسخر، استهزاء، هجو، تردید، عدم قطعیت و خلاصه تمامی صنایع و بدایع ادبی اعم از نوشتاری و گفتاری است ولو آن كه متضاد و نقیض هم باشند. البته به كارگیری تمامی این صنایع غالباً كار بسیار دشواری است، ولی در اكثر موارد صنعت ابهام و پیچیده‏گویی شیوه بسیار معمول و كارسازی است.
اگر در سخنان سیاستم‌داران امریكایی نظر كنید نمونه روشنی برای این تاریكی و ابهام خواهید یافت؛ تاریكی و ابهامی كه معلول تجلی قهر حق تعالی و فروبستگی ساحت قدس و ظلمت و ضلالت زمانه‏ ماست؛ صلح، امنیت، مبارزه با تروریسم، دفاع از منافع، آزادی، حقوق بشر، جنگ، ضدجنگ، دموكراسی و... به راستی اینها به چه معناست؟ ما وارد دوره‏ای شده‏ایم كه به قول تادگیتلین «غروب رؤیاهای مشترك» و به بیان دوركهایم «بی‏هنجاری فراگیر» است.
كاركرد اصلی این ادبیات انتقال مفاهیم و معانی نیست، بلكه تهدید، ایجاد ترس وتردید و تهییج تمایلات حیوانی و حیرت افكنی در مردم است كه غیر انسانی‏ترین نوع مدیریت بر افكار عمومی و رفتار و عواطف مردم است.
نفی اندیشه‏های مرجع و فراروایت‏ها معیاری برای نقد نهادهای اجتماعی و قدرت سلطه‌جو باقی نمی‏گذارد، وهم ازاین¬رو، اریك‏هریسون و دیگران مرگ‌ آزادی و دموكراسی را اعلام می‏كنند.
این هرج و مرج كه با اپراتوری رسانه‏ای پوشش می‏یابد، بستر كافی برای ظهور یك دیكتاتوری جهانی را فراهم می‏سازد.
دیكتاتوری سرمایه‌داری نه تنها بر جسم انسان‌ها سلطه می‏راند بلكه در روان، ذهن، احساس، نیازها و انتخاب‏های مردم نیز قدرت خود را نفوذ می‏دهد.
جست‌جوی بی پایان برای بازارهای جدید، تغییر سریع كالاها و دستكاری مداوم سلیقه مردم از طریق تبلیغات باعث ایجاد فرهنگ پسامدرنی گردیده كه ویژگی آن وجود ناپایداری و اندیشه‏های سطحی به جای معانی عمیق، مونتاژ و اختلاف شیوه‏ها به جای اصالت و بالاخره ناهمگونی، كثرت گرایی، ناپیوستگی و هرج و مرج به جای فرا روایت‏های عقل و پیشرفت می‏باشد.
در این آشفته بازار جهانی معنای امنیت روی كار آمدن دیكتاتوری است كه در درجهٔ اول با فشار تبلیغات و جنگ روانی همه را در مسیری كه می‏خواهد به حركت و چرخش در می‏آورد و در مرحله دوم مخالفان و كسانی را كه از این جریان و نظام خارج می‏شوند به عنوان یاغی، تروریسم و مخلّ نظم و امنیت جهانی مورد تهدید و تجاوز نظامی قرار می‏دهد.
۵. ستم پذیری توده‏ای
جامعهٔ توده‏ای (mass society) جامعه‏ای است كه همهٔ مردمان آن یك رنگ و همانند قالب زده شده‏اند. ستم پذیری توده‏ای به معنای هم‌آهنگی همهٔ مردم در پذیرش ستم نیروی استكباری در حیات طبیعی است.
نیروی استكباری حیات طبیعی معاصر برای توده‏ای كردن ستم پذیری تمام وسایل جامعه پذیریی را به كار گرفته است‌. ابزارهای جامعه پذیری عبارت‌اند از خانواده، محیط‌های آموزشی، گروه هم‌سالان و رسانه‏ها.
جوامع امروز كمتر از چیزی به نام محیط خانوادگی به عنوان محل فراگیری رشد و تربیت بر‌خوردار است. سستی نهاد خانواده یك فاجعه غیر منتظره نیست، دست كم برای نیروی سلطه¬گر حیات طبیعی معاصر چنین نیست، بلكه یك برنامه حساب شده و از پیش تعیین شده است تا جایی كه در سال‏های اخیر برای محو نقش سنتی مادر در خانواده و جای‌گزینی نقش اجتماعی مادر ـ یعنی مراكز دولتی یا خصوصی (سرمایه داری) كه وظایف مادری را انجام دهند ـ به عنوان رفع تبعیض از حقوق زنان كنوانسیون می‏نویسند.
محیط‌های آموزشی مدرسه و دانشگاه كه اساساً در خدمت سرمایه داری است و با آموزش آشكار علوم رایج و آموزش‏های پنهانی نظیر «درس اطاعت و كار تكراری طوطی‌وار» سلطه‌پذیری را درونی می‌كنند و افراد را برای زندگی برده وار در حیات طبیعی معاصر آماده می‏سازد.
در این شرایط چیزی از گروه هم‌سالان باقی نمی‏ماند، زیرا آن چه ارتباط در گروه هم‌سالان را جالب و جذاب می‏كند، تفاوت‏های فردی است كه موجب آموختن چیزهای تازه می‏شود. اما در جامعه توده‏ای كه همه همشكل هم‌اند، تعاملی پویا و جذاب صورت نمی‏گیرد و انسان‏ها در عین همانندی به تنهایی زندگی می‏كنند و هیچ كس چیزی برای عرضه به دیگری پیدا نمی‏كنند، در این فضا وقتی ارزش‏ها‌ی سرمایه داری حاكم شود، ریشه‏های خودخواهی تقویت می‌شود و همه برای نفع مادی شخصی با دیگران رابطه و تعامل برقرار می‏كنند. و معنویت نه تنها در رابطه انسان با مبدا متعال بلكه در رابطه ی انسان‏ها با یك‌دیگر نیز از میان می‏رود.
عامل دیگر جامعه‌پذیری یعنی رسانه، به شدت تأثیر‌گذار و جدی در ستم پذیری توده‏ای به كار می‏آید و حتی نقش خانواده و گروه هم‌سالان به نفع این عامل كاهش پیدا می‏كند.
بنابراین آرمان دموكراسی و آزادی كه انسان غربی قرن‏ها به دنبال آن بوده، امروزه با نفوذ سرمایه¬داری بر اشخاص و افراد جامعه به آرمانی دست نیافتنی تبدیل شده است. و همه مردمان در قفسی از امواج گوناگون اطلاعات اسیرند و این زندانی است كه بندهای خود را نه بر دست و پا كه بر عمیق‏ترین لایه‏های ذهن و روان توده‏های ستم‏پذیر آویخته است و عجیب این‌جاست كه مردم جهان از این اسارت غافل نیستند بلكه می‏دانند و می‏پذیرند و حركتی نمی‏كنند. ساموئل هانتینگتون از كنفرانسی در نوامبر ۱۹۹۷ خبر می‏دهد كه در آن متخصصان و دانشمندان تمام كشورها و مناطق‏عمده جهان گرد آمدند.
او می‏نویسد:
رهبران این كشورها كه دست‌كم دو ـ سوم یا بیشتر جمعیت جهان را تشكیل می‏دادند به ایالات متحده به مثابه یك تهدید نظامی می‏نگریستند. آنها این كشور را تهدیدی برای هم‌گرایی، استقلال، رفاه و آزادی عمل شان در پی‌گیری منافع به حق شان می‏دیدند. ولی هیچ حركتی حتی در حد قطع رابطه از سوی این كشورها صورت نمی¬گیرد.
۶. شدت رنج و حیرت
قطع رابطهٔ انسان از خداوند، تهی شدن روابط انسانی از معنویت و محبت، لذت‏طلبی در دنیایی پر از رنج و زحمت و محرومیت و ستم و حیوانی شدن زندگی با ترویج شهوات و مصرف‌گرایی روح الهی انسان را كه تشنه تجلی اسماء و شهود انوار حق تعالی است، ارضا نمی‏كند. بلكه موجب تنفر انسان از خود و خستگی و افسردگی و اضطراب و روان¬پریشی می‏شود.
حیات طبیعی معاصر انسان را مثل یك كرم لجن‌زار در كثافت اوهام و هوس‏های پوچ فرو برده و دردمندی و سرگردانی او را به نهایت رسانده است.
اهالی این تمدن پوچ خود را زیر بمباران تبلیغات اقتصادی و سیاسی و تحریكات و تهیجات پیاپی تمایلات و از دست دادن اندیشه و ارادهٔ گم كرده‏اند.
مفهوم «خود» در دوره پست مدرن بر‌ساختهٔ مجموعهٔ متكثر و غیر متمركزی از عوامل شخصیت ساز در رسانه‏ها، تبلیغات كالاهای مصرفی، شعارهای سیاسی، لذت‏های زودگذر، ارزش‏های در حال تحول، عدم تقید به اصول زیبایی‏شناسی و بسیاری از عناصر غیر متمركز، متنوع، بی ثبات و اضطراب زاست.
هویت انسانی از پندارپردازی نیروی استكباری شكل می‏گیرد و هیچ تعین و ثباتی ندارد. در این شرایط انسان نه تنها نمی‏فهمد كه چیست بلكه از درك این‌كه چه چیز نیست هم ناتوان است و حتی توان و شعور تحقیر خود را از دست می‏دهد. زیرا كالاهای مصرفی فریبنده و رنگارنگ و اطلاعات غرور‌آور و تلاش اقتصادی رمق سوز و بی وقفه برای تأمین نیازهای مصنوعی و موهوم او را چنان از خود بیگانه و گرفتار كرده است كه مجال اندیشیدن به رنج‌های خود را نیز ندارد، تا جایی كه برای التیام دردهای روحی و معنوی خود به عرفان موهوم روی می‏آورد.
۷. آغاز تجلی رحمت هدایت با انقلاب اسلامی
این همه رنج و جور و ستم بی تردید چندان ادامه نخواهد یافت و شاید آغاز یك پایان است؛ پایان تاریخ حیات طبیعی و دگردیسی معنوی انسان و دگرگونی به حیات طیبه، زیرا در گرداب بلاست كه انسان متذكر می‏شود و در شدت رنج و اضطراب است كه قادر مهربان را به یاد می‏آورد و نام‏های رحمت و جمال او را به تفكر می‏نشیند و تضرع می‏ورزد.
ژان بودریاد می‏گوید:
اگر ما در تاریخ دچار از خودبیگانگی شده‏ایم بنابراین پایان تاریخ چیزی نیست جز پایان از خود بیگانگی.
اگر انسان متذكر حق شود خود را باز می‏یابد و دیگر حیات پست طبیعی را بر نمی‏تابد.
برای تغییر حیات طبیعی یا باید مستكبران را متحول كرد، یا مستضعفان را. اگر مستكبران تحول پذیرند كه به تدبیر جامعه تحت ولایت الهی و تربیت مردم خواهند پرداخت و جامعه پذیرای تجلیات الهی خواهد شد، و اگر مستضعفان تحول پذیرند، در حقیقت طبقهٔ جدیدی به نام مجاهدان شكل می‏گیرد كه برای مبارزه با مستكبران قیام می‏كنند.معمولاً تحول مستكبران امكان‏پذیر نیست، ولی برای این‌كه محبت و مسالمت اولین اصل اخلاقی در جامعه انسانی و حیات طیبه است. باید با امر به معروف و نهی از منكر مستكبران، سیر تحول حیات طبیعی به حیات طیبه را آغاز كرد. هم‌چنان كه انبیا چنین بوده‏اند و ابتدا مستكبران را فرا خوانده، به سراغ فرعون‏ها و نمرودها می‏رفتند، و پس از اتمام حجت و برانگیختن خشم طاغوت‏ها و كمرنگ كردن نیرنگ تزویر آنان، مستضعفان را به جهاد فرا می‏خواندند.
در طول تاریخ معمولا پیامبران توفیق تحقق حیات طیبه را نیافتند. انقلاب اسلامی ایران كه بر اساس الگوی قیام پیامبران شكل گرفت با ماهیت تحول حیات طبیعی به حیات طیبه امید به ظهور منجی را زنده كرد تا انسان‏های حیران و دردمند گرفتار حیات طبیعی معاصر را با طرح دیگری برای زندگی آشنا كند و آنها را برای ظهوری كامیاب در تحقق حیات طیبه آماده سازد.
بشر معاصر پس از قرن‏ها پیچ خوردن در گرداب حیات طبیعی به نهایت رنج نزدیك می‏شود. به همین علت امام خمینی هیچ گاه قصد گفت‌وگو با اندیشه‏های موجود یا قرار گرفتن بر مبانی آنها یا در چهارچوب مفهومی آنها را نداشت و نظریه سیاسی ولایت فقیه را طرح كرد و همه انگیزه و نیات و اعمال را در عبودیت و معرفت و تقرب الهی معنا بخشید.
امام خمینی سعی نداشت كه ادعا كند اسلام دموكراسی واقعی است، یا این كه بر سوسیالیسم اولویت دارد، یا اسلام با علم سازگار است و غیره. در كار وی هیچ تلاش آشكاری برای پیوند دادن و یا حتی پرداختن به مفاهیم سیاسی مرتبط با گفتمان‏های ناسیونالیسم، ماركسیسم و لیبرالیسم دیده نمی‏شود. تنها با امام خمینی است كه نقش گفتمان غربی به عنوان گفتمانی عام دستخوش تزلزل می‏گردد.
او طرحی دیگر دراندیشه داشت و تجلی الهی دركل هستی موید او بود و با كلام او كه پژواك تفكری دیگر بود، همه چیز تغییر می‏كرد، و تحولی را برای نجات بشر از دام حیات طبیعی جهانی كه در آستانه تحقق بود، نوید می‏داد. او در آغاز قیام خود به سال ۱۳۲۳ هجری شمسی اعلام كرد:
امروز روزی است كه نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است.
بعضی از محققان پنداشته‏اند كه طرح تفكری دیگر و بنیادگرفتن تمدنی دیگر عین هم¬اند، اما دقیق‏تر این است كه این دو اثر تجلی اسماء الهی در انسان و كل هستی‌اند. تفكر و تمدن هم آهنگ با آن هر دو آثار یك موثر و مظاهر اسما الهی¬اند، پس عین هم نبوده بلكه ملازم هستند. البته در ادواری از تاریخ كه در تجلی قهر و جلال است، به جای تفكر توهم نقش¬بند آگاهی شده و به جای تمدنی متعالی، تباهی و سیاهی پدید می¬گردد. انقلاب اسلامی آغاز تجلی رحمت و جمال حق بود كه در دوران تجلی قهر و جلال جلوه كرد و در طبیعت غربی مدرن خورشید تفكر را در سپهر اندیشه بشری به طلوع آورد.
امام خمینی و تفكری كه او منادی¬اش بود در زمانه‏ای به انقلاب اسلامی انجامید كه جهان با جلوه‏ای دیگر از تجلیات الهی مواجه می¬گشت و غفلت و دنیاگرایی مدرنیته جای خود را به تردید و ابهام پست مدرن و بازگشت به فطرت و دین و معنویت می‏داد و این اندیشه شكل می‏گرفت كه نظام جهان باید بر شالودهٔ دینی جهانی‌بینان نهاده شود.
۸ . تجلی رحمت و هدایت و تحول معنوی
تو گویی در آستانهٔ دههٔ ۱۹۸۰ میلادی كه شاهد پیروزی انقلاب اسلامی ایران بودیم، ندای حق برخاست و بار دیگر انسان‌ها به ساحت قدس الهی دعوت شد‏ند. یعنی بنابر سنت الهی كه در شدت رنج و آمادگی تضرّع و تفكر انسان‏ها را مخاطب قرار می‏دهد، در دهه‏های پایانی قرن بیستم خداوندگار رحیم بر بندگان غفلت زده رحمت آورده است و علی¬رغم غفلت و فسادهایی كه حیات بشر را آلوده كرده است، واكنشی مثبت در جذبهٔ الهی آغاز شده است. مورخان در تاریخ معاصر غرب، احیای دین را واكنشی «نومیدی حاصل از فروپاشی آشكار ارزشهای مدنی در سدهٔ بیستم» دانسته¬اند.
پس از دهه هفتاد به بعد روی‌آوری به دین و معنویت‌گرایی رونقی تازه یافته، تا آن‌جا كه برخی از محققین با عبارت «تجدید حیات اندیشه مذهبی» از آن یاد كرده‏اند.
در امریكا، نسلی كه در طی دهه ۱۹۷۰ هر گونه مذهب سازمان یافته را مردود می‏شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نیایشگاه‏ها باز می‏گردد یا به نهضت روزگار نو می‏پیوندد.
یهودیان تجدید نظر طلب كه پنجاه سال پیش هر گونه اشاره به رویدادهای ماورای طبیعی را از كتاب‏های دعا حذف كرده بودند، اینك ارجاع مجدد به معجزات، اسطوره‏ها، و ظهور مسیح را در دستور كار خود قرار داده‏اند.
مورمون‏ها (فرقه‏ای از مسیحیان) سال ۱۹۸۷ را به دلیل جذب ۲۷۴۰۰۰ گرونده جدید بهترین سال تاریخ ۸۵۱ ساله خود اعلام كردند.
جشنواره‏های محلی و ناحیه‏ای مذهب شینتو در ژاپن، هم‌زمان با مراسم آیینی چرخه‏های زندگی و بازگشت به معابد، رونقی تازه یافته است.
جنبش «جوانان برای عیسی مسیح» كه ده مركز را در سرتاسر اروپا اداره می‏كند، در سال ۱۹۸۸ بیش از ۱۲۰۰۰ نفر را از سی و هفت كشور دنیا برای شركت در یك مجمع بین المللی به كشور افریقایی بوركینافاسو (وُلتای علیای سابق) كشاند.
جوانان چینی و اتحاد شوروی سابق به رغم فضای ضد مذهبی مدارس خود با كنجكاوی به مجامع مذهبی نظر دوخته بودند.
نوعی نیروی سیاسی توانمند بر اساس اصول گرایی اسلامی، ایران، افغانستان و كشورهای عرب را فراگرفته و طبقات متوسط غربی شده تركیه و مصر را هم تحت تأثیر قرار داده است.
هاروی كوكس استاد الهیات دانشگاه هاروارد می‏گوید:
پیش‌گویان سه دهه پیش‌تر كه خبر از عقب نشستن مذهب در برابر تجدد می‏دادند، به هیچ وجه نمی‏توانستند روند احیای مجدد مذاهب را پیش بینی كنند.
نظر سنجی‏های موسسهٔ گالوپ نشان می‏دهد كه علی‌رغم كاهش راهبان و راهبه‏ها رشد فزاینده‏ گرایش به روحانیت و معنویت دینی، و دعاخوانی در بین مردم مشاهده می‏شود:
در میان مردمی كه گالوپ آنها را غیر مذهبی نامیده است، سی درصدشان گفته‏اند كه مذهب نقش مهمی در زندگی‏شان دارد و ۷۷ درصدشان به طور نامنظم به دعا و نیایش می‏پردازند. تكاملی كه در آستانه قرن بیست و یكم به تدریج در غرب شناخته شده و رواج پیدا می‏كند، عبادت خدا و ایمان... در واقع زندگی معنوی نشانه جامعه سالم است.
در این صعود معنوی استكبار دستور كار اصلی خود را فراموش نكرده و دین و معنویت را هم به پندارپردازی گرفته است. بر مبنای رویكرد پست مدرن به وضعیت بشری میان علم، دین، معنویت، احساس، رویا، خیال و واقعیت و مجاز هیچ مرز مشخص نیست و این همه نه حقیقت یا واقعیت نما بلكه ممكن است انگاره‏ای برآمده از شرایط ومقتضیات روان‌شناختی و جامعه شناختی فرد تجربه‏گر باشد.
بنابراین، انسان می‏تواند دیندار و اهل معنویت باشد، ولی كاركردهای اساسی دین تنها ارضای احساس معنوی و نیازهای متعالی انسان در ارتباط با نیروی آرامش بخش ماورائی است. معنویت‌گرایی با این ویژگی‏ها كه به قول ماركس افیون توده‏هاست، از سوی دستگاه‏های فرهنگی استكبار حمایت می‏شود. دین‏های ساختگی و ترویج مفاهیم معنوی مثل عشق، انسان دوستی و حالت عرفانی و بی تعلقی به دنیا در گروهایی كه جوانان را به رقص و آواز و مستی و تخدیر سرگرم می‏كنند، نمونه‏هایی از این دست است. پاك‌ترین نمونه‏های استفاده پندار‌پردازانه در جهت سلطه‏پذیری از دین در فیلم مصائب مسیح ساخته‏ بیل گیبسون از تولیدات هالیوود نمود یافته است. در این فیلم كه سخت‏ترین جنایت‌ها و شكنجه‏ها به خواست بزرگان یهود و به دست نظامیان بنی اسرائیل بر مسیح تحمیل می‏گردد، روح سلطه‌‌‌پذیری در صورت تقدس مسیحایی به پیروان این پیامبر تعلیم داده می‏شود. در سراسر این فیلم مسیح با اشتیاق همه رنج‌ها را به عنوان خدمت به خدای پدر می‏پذیرد و حواریون را از اعتراض باز می‏دارد و مادر او مریم كه شاهد تمام رنج‌های مسیح است، خاموش می‏گرید و هیچ فریاد و اعتراضی بر ستم‏های وحشیانه ابراز نمی‏دارد.
هر چند كه این روح مسیحیت است، گزینش و تأكید نهادهای فرهنگی استكبار از یك ماجرای تاریخی كه اصل آن مورد تردید است، بی غرض نیست.
به هر حال، امكاناتی برای تحقق یك حكومت معنوی جهانی فراهم است، ولی نیروی استكبار با همه توان از این امكانات برای تثبیت شالوده‏ها استیلا و سلطه گری استفاده می‏كند، و تنها مهدویت است كه در تغییر این جریان مستضعفان را پشتیبانی می‌نماید و به مجاهدان در جستجوی حیات طیبه تبدیل می‏كند.
۹. مهدویت
مهدویت این است كه اعتقاد به امام زمان(عج) و منجی جهانی مصدر اندیشه، عمل و حیات قرار گیرد. در حوزه‏ خصوصی وعمومی زندگی این اعتقاد نقش فعال پیدا كند. از این‌جا آغاز می‏شود كه انسان در خود تأمل كند و لایه‏های معنوی درون وجود خویش را كشف كند و با گذر از «مفاهیم مدرن» و «ضد مفاهیم پست مدرن» به خودشناسی برسد. با این توفیق و تفكر نسبت خود را با خداوند یافته و برای تحقق اراده‏ او به مجاهدت روی آورد و از حیرت برآمده از نسیان وعصیان رها شود. اولین ویژگی مهدویت انسانیت است و تا انسان به حقیقت خود پی‌نبرد، به فلسفه‏ فرج نخواهد رسید و ندای حق را به درستی دریافت نخواهد كرد. اگر این چنین شد، آن¬گاه می‏تواند به حیات دروین یو اجتماعی بیندیشد و با ایمان و عمل به سوی حیات طیبه حركت كند. و این دقیقاً راه امام خمینی(قدس سره) و انقلاب اسلامی است. مجاهدان محور تحول حیات طبیعی به حیات طیبه هستند. و مجاهدت باید در هر مرحله‏ای به تناسب همان مرحله صورت گیرد.
اگر نیروی استكبار بر‌‌شكاكیت تكیه می‏كند، نیروی جهادی باید بر یقیین و معرفت اصرار ورزد. اگر آنها فراتر از نهادها، قواعد، رویه‏ها و هنجارهای بین المللی عمل می‏كنند با شیوه‏ای غیر از آن نمی‏توان مبارزه‏ درخور و معقولی داشت.
امروز كه استكبار جهانی‌سازی را شعار خود كرده، باید از حكومت جهانی عدل حضرت حجت سخن گفت و در این باب نظریه‏پردازی كرد، و از همه‏ امكانات برای ترویج این اندیشه و این فلسفه بهره برد.
شواهدی از ندای حق و دعوت خداوند پیداست كه از جمله تردید در بنیان‏های تمدن مدرن ورشد معنویت گرایی و پیروزی انقلاب اسلامی را می‏توان نام برد، این‏ها مقدمات فتح مطلق باب الله است.
استكبار از سویی هوش خود را از دست داده و در برابر انقلاب اسلامی غضبناك، ستمگری خود را آشكار ساخته و از دیگر سو در ارزیابی قدرت بی رقیب خود پس از پایان جنگ سرد، مغرور شده و این هر دو یعنی غضب و غرور موجب بی‏پروایی در ستمگری شده و سبب زوال او را فراهم می‏كند. زیرا رنج و ستم مردم را به جایی می‏رساند كه برای رهایی حتی حاضرند جان بدهند و این روحیه كه در فرهنگ اسلامی شهادت‏طلبی نامیده شده، حیاتی‏ترین سرمایه و سلاح مجاهدان است. شهادت‏طلبی هم ایمان به خداوند قادر متعال و جهان دیگر و حیاتی برتر را در آنها شكوفا می‏سازد و هم خالصانه‏ترین و شكست ناپذیرترین اعمال مجاهدانه را به ظهور می‏رساند. این دو ویژگی مجاهدان، اركان حیات طیبه است.
استراتژی مجاهدان برای تحقق حیات طیبه گسترش ارزش‌های بنیادین انقلاب اسلامی در كل جهان است. كه در فرهنگ سیاسی امام خمینی صدور انقلاب نام گرفت.
نخستین پیام انقلاب برپایی حكومت اسلامی نیست، بلكه پیش از آن نفی ستم و فساد است. افرادی كه از درون فاسد باشند، از فساد ستمگران در عرصه عمومی نیز تمكین می‏كنند و كسانی كه به تبعیت از ندای پاك فطرت گوش جان می‏سپارند، سلطه مستكبران را بر‌نمی‏تابند.
این پیام انقلاب اسلامی، پاسخ خداوند به حیرت تاریخی بشری است كه امروز همه دست‌آوردهای تمدن متورم غرب را تهی می‌یابد. پیام انقلاب اسلامی به‌راستی می‏تواند مستضعفان جهان را از وضعیت سلطه پذیری خارج می‌سازد، پایه‏های استكبار جهانی را متزلزل كند مجاهدان را تا گشایش تمام فرو‌بستگی‏های تاریخ حیات بشر كه بر هم انباشته شده، به پیش برد.
امروز دیگر نیازی نیست كه منتظر فاجعه و فراگیری ظلم و جور در جهان باشیم؛ فاجعه پیش از این رخ داده است. اكنون باید به تفكر و تضرع بر آستان الهی روی آوریم و بر ستم‏ها و سیاهی‏ها فریاد كشیم و تاریخ حیات طبیعی را با طرح و تفكر حیات طیبه به پایان رسانیم.
منبع:www.mahdaviat-conference.com
منبع : خبرگزاری فارس