یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تفکر مذهبی شیعه


تفکر مذهبی شیعه
● معنای تفكر مذهبی
تفكر مذهبی, تفكر بحث و كنجكاوی را می گوییم كه ماده ای از مواد مذهبی را كه در تعالیم آن مذهب است نتیجه بدهد؛ چنانكه تفكر ریاضی مثلاً تفكری را می گویند كه یك نظریه ریاضی را نتیجه بدهد یا یك مسئله ریاضی را حل كند.
● مأخذ اساسی تفكر مذهبی در اسلام
البته تفكر مذهبی نیز مانند سایر تفكرات, مأخذی می خواهد كه مواد فكری از آن سرچشمه بگیرد و به آن تكیه بزند؛ چنانچه در تفكر برای حل یك مسئله ریاضی, یك رشته معلومات ریاضی را باید استخدام نمود كه بالا خره به عملیات فن مربوط منتهی شود. یگانه مأخذی كه دین آسمانی اسلام (از آن جهت كه به وحی آسمان می رسد) به آن اتكا دارد, همانا قرآن كریم است . قرآن كریم است كه مدرك قطعی نبوت همگانی و همیشگی پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ است و محتویات آن دعوت اسلامی می باشد, البته تنها مأخذ بودن قرآن كریم ماَّخذ و مصادر دیگر تفكر صحیح و حجتهای دیگر را الغا نمی كند چنانكه خواهیم گفت .
● راههایی كه قرآن برای تفكر مذهبی نشان می دهد
قرآن كریم در تعلیمات خود برای رسیدن و درك نمودن مقاصد دینی و معارف اسلامی, سه راه در دسترس پیروان خود قرار داده, به ایشان نشان می دهد كه ظواهر دینی و حجت عقلی و درك معنوی از راه اخلاص و بندگی است .
ما می بینیم قرآن كریم در بیانات خود, همه مردم را طرف خطاب قرار داده گاهی بی اینكه حجتی به گفته خود اقامه كند, بلكه به مجرد اتكا به فرمانروایی خدائی خود, به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند توحید و نبوت و معاد و احكام عملی مانند نماز و روزه و غیر آنها امر می كند و در برخی از اعمال نهی می نماید و اگر این بیانات لفظی را حجیت نمی داد هرگز از مردم پذیرش و فرمانبرداری آنها را نمی خواست, پس ناگزیر باید گفت اینگونه بیانات ساده قرآن, راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی . ما این بیانات لفظی را مانند:(آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ) و:(اَقیمُواالصَّلوهَٔ) را ظواهر دینی می نامیم .
و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم در آیات بسیاری به سوی حجت عقلی, رهبری می كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آیات آفاق و انفس, دعوت می فرماید و خود نیز در موارد احقاق حقایق به استدلال عقلی آزاد می پردازد و حقا هیچ كتاب آسمانی علم و معرفت برهانی را برای انسان مانند قرآن كریم نمی شناسد.
قرآن كریم با این بیانات اعتبار حجت عقلی و استدلال و برهانی آزاد را مسلم می شمارد؛ یعنی نمی گوید كه اول حقانیت معارف اسلامی را بپذیرید سپس به احتجاج عقلی پرداخته معارف نامبرده را از آنها استنتاج كنید, بلكه با اعتماد كامل به واقعیت خود می گوید:
به احتجاج عقلی پرداخته حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابید و بپذیرید و سخنانی كه از دعوت اسلامی می شنوید, تصدیق آنها را از آفرینش جهان كه گواهی است راستگوی بپرسید و بشنوید و بالا خره تصدیق و ایمان را از نتیجه دلیل به دست آورید نه اینكه اول ایمان بیاورید و بعد به قید مطابقت آن دلیل اقامه كنید, پس تفكر فلسفی نیز راهی است كه رسائی آن را قرآن كریم تصدیق می نماید و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم با بیانی جالب روشن می سازد كه همه معارف حقیقیه از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می گیرد و استنتاج می شود و كمال خداشناسی از آن كسانی است كه خداوند آنان را از هر جای جمع آوری كرده و برای خود اختصاص داده است .
آنان هستند كه خود را از همه كنار كشیده و همه چیز را فراموش كرده اند و در اثر اخلاص و بندگی, همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته دیده به نور پروردگار پاك روشن ساخته اند و با چشم واقع بین, حقایق اشیأ و ملكوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده اند و در اثر یقین ملكوت در آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت برایشان مكشوف شده است .
● با توجه در آیات كریمه ذیل این مدعا كاملاً روشن می شود:
الف) (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحی اِلَیْهِ اَنَّهُ لا اِلَهَ الاّ اَنَا فَاعْبُدونِ) , (سوره انبیأ, آیه ۲۵)
ب) و می فرماید:(سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عِبادَ اللّهِ اْلمُخْلَصینَ) , (سوره صافات, آیه ۱۵۹ و ۱۶۰)
ج) و می فرماید:(قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحی اِلَی اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقأ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِكْ بِعِبادَهِٔ رَبِّهِ اَحَداً) , سوره كهف, آیه ۱۱۰
د) و می فرماید:(وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتی یَاْتِیَكَ الْیَقینُ) , (سوره حجر, آیه ۹۹)
ه ) و می فرماید:(وَكَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكوُتَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ اْلمُوقِنینَ) , (سوره انعام, آیه ۷۵)
و) و می فرماید:(كَلاّ اِنَّ كِتابَ اْلاَبْرارِ لَفی عِلّییّنَ وَما اَدْریكَ ما عِلِّیُّونَ, كِتابٌ مَرْقُومٌ, یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ) , (سوره مطففین, آیه ۱۸- ۲۱)
ز ) و می فرماید:(كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اْلیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ) ,(سوره تكاثر, آیه ۵ و ۶)
پس یكی از راههای درك معارف الهیه, همان تهذیب نفس و اخلاص در بندگی است .
● تفاوت در میان سه طریق نامبرده
با بیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم برای درك معارف دینی, سه راه نشان داده است, ظواهر دینی و عقل و اخلاص در بندگی كه موجب انكشاف حقایق و مشاهده باطنی آنهاست ولی باید دانست كه این سه طریق از چند جهت با هم تفاوت دارند.
۱) ظواهر دینی چون بیاناتی هستند لفظی و به ساده ترین زبانی القا شده اند, در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفیت فهم خود از آنها بهره مند می شود, به خلاف دو طریق دیگر كه اختصاص به گروه خاصی داشته, همگانی نمی باشند.
۲) طریق ظواهر دینی راهی است كه با پیمودن آن می توان به اصول و فروع معارف اسلامی پی برده و موارد اعتقادی و عملی دعوت (اصول معارف و اخلاق) را به دست آورد به خلاف دو طریق دیگر؛ زیرا اگر چه از راه عقل می توان مسائل اعتقادی و اخلاقی و كلیات مسائل عملی (فروع دین) را به دست آورد ولی جزئیات احكام نظر به اینكه مصالح خصوصی آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنین راه تهذیب نفس چون نتیجه آن انكشاف حقایق می باشد و آن علمی است خدادادی نمی توان نسبت به نتیجه آن و حقایقی كه با این موهبت خدایی مكشوف و مشهود می شوند, تحدیدی قائل شد یا اندازه ای گرفت اینان چون از همه جا بریده اند و همه چیز را جز خدا فراموش كرده اند, تحت ولایت و سرپرستی مستقیم خدا می باشند و آنچه را می خواهد (نه آنچه خودشان می خواهند) برایشان مشهود می شود.
● طریق اوّل: ظواهر دینی, اقسام ظواهر دینی
چنانكه گذشت قرآن كریم كه مأخذ اساسی تفكر مذهبی اسلام است به ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجیت واعتبار داده است و همان ظواهر آیات, بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ را تالی بیان قرآن قرار می دهد و مانند آن حجت می سازد؛ چنانكه می فرماید:
(وَاَنْزَلَنْا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ) .
و می فرماید:
(هُو الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمِّییّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَیُزَكّیهِمْ وَیُعَلّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَهَٔ) و می فرماید:
(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ) .
پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و حتی سكوت و امضای آن حضرت برای ما, مانند قرآن حجت نبود آیات مذكوره مفهوم درستی نداشت, پس بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ برای كسانی كه از آن حضرت می شنوند یا با نقل قابل اعتماد نقل می شود حجت و لازم الاتباع است . و همچنین با تواتر قطعی از آن حضرت رسیده است كه بیان اهل بیت وی مانند بیان خودش می باشد و به موجب این حدیث و احادیث نبوی قطعی دیگر بیان اهل بیت تالی بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می باشد و اهل بیت در اسلام سمت مرجعیت علمی داشته در بیان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمی كنند و بیانشان به طریق مشافهه یا نقل, قابل اعتماد و حجت است .
از این بیان روشن می شود كه ظواهر دینی كه در تفكر اسلامی مدرك و مأخذ می باشد دو گونه اند كتاب و سنت و مراد از كتاب ظواهر آیات كریمه قرآنی می باشد و مراد از سنت حدیثی است كه از پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت _ علیهم السّلام _ رسیده باشد.
● حدیث صحابه
اما احادیثی كه از صحابه نقل می شود اگر متضمن قول یا فعل پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ باشد و مخالف با حدیث اهل بیت _ علیهم السلام _ نباشد, قابل قبول است و اگر متضمن نظر و رأی خود صحابی باشد, دارای حجیتی نیست و حكم صحابه مانند حكم سایر افراد مسلمانان است و خود صحابه نیز با یك نفر صحابی معامله یكنفر مسلمان می كردند.
● بحث مجدد در كتاب و سنت
كتاب خدا (قرآن) مأخذ اساسی هرگونه تفكر اسلامی است و اوست كه ماَّخذ دیگر دینی را اعتبار و حجیّت می دهد و از همین جهت باید برای همگان قابل فهم باشد.
گذشته از این, خود قرآن كریم, خود را نور و روشن كننده همه چیز معرفی می كند و هم در مقام تحدی از مردم درخواست می كند كه در آیات آن تدبر كرده ببینند كه هیچگونه اختلاف و تناقض وجود ندارد و اگر می توانند, كتابی مانند آن بسازند و معارضه اش كنند. روشن است كه اگر قرآن برای همگان قابل فهم نبود اینگونه خطابات مورد نداشت .
البته نباید پنداشت كه این مطلب (كه قرآن به خودی خود برای همه قابل فهم است) با مطالب سابق كه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت او در معاریف اسلامی كه در حقیقت مضامین قرآن كریم می باشند, مراجع علمی هستند, منافات دارد؛ زیرا بخشی از معارف اسلامی كه احكام و قوانین شریعت می باشد, قرآن كریم تنها كلیات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصیل آنها مانند احكام نماز و روزه و داد و ستد و سایر عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حدیث اهل بیت) متوقف است .
و بخشی دیگر كه معارف اعتقادی و اخلاقی است اگرچه مضامین و تفاصیل آنها قابل فهم عموم می باشد ولی در درك معانی آنها روش اهل بیت را باید اتخاذ نمود و هر آیه قرآنی را با آیات دیگر قرآنی توضیح داده و تفسیر كرد نه به رأی و نظر خود كه از عادات و رسوم معمولی برای ما دلنشین شده و با آن مأنوس گردیده ایم .
علی _ علیه السّلام _ می فرماید: برخی از قرآن با برخی دیگر به سخن درآمده معنای خود را می فهماند و بعضی از آنها به بعضی دیگر گواهی می دهد .
و پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:بخشی از قرآن بخش دیگر را تصدیق می كند .
و نیز می فرماید:هر كه قرآن را به رأی خود تفسیر كند, برای خود در آتش جایگاه می سازد .
مثالی ساده برای تفسیر قرآن به قرآن: خدای تعالی در قصه عذاب قوم لوط در جایی می فرماید:برایشان باران بد, بارانیدیم و در جای دیگر, این كلمه را به كلمه ای دیگر تبدیل كرده می فرماید:برایشان سنگ بارانیدیم و از انضمام آیه دوم به آیه اول روشن می شود كه مراد از باران بد, سنگهای آسمانی است كسی كه با نظر كنجكاوی و در احادیث اهل بیت و در روایاتی كه از مفسرین صحابه و تابعین در دست است رسیدگی نماید تردید نمی كند كه روش تفسیر قرآن به قرآن تنها روش ‍ ائمه اهل بیت _ علیهم السّلام _ می باشد.
● ظاهر و باطن قرآن
چنانكه فهمیدیم قرآن كریم با بیان لفظی خود مقاصد دینی را روشن می كند و دستوراتی در زمینه اعتقاد و عمل به مردم می دهد ولی مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلكه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد مرحله ای معنوی و مقاصدی عمیقتر و وسیعتر قرار دارد كه خواص با دلهای پاك خود می تواند بفهمند.
پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ كه معلم خدائی قرآن است می فرماید:قرآن ظاهری انیق (زیبا و خوش آیند) و باطنی عمیق دارد .
و نیز می فرماید:قرآن بطن دارد و بطنش نیز بطن دارد تا هفت بطن و در كلمات ائمه اهل بیت نیز از باطن قرآن بسیار نامبرده شده است .
ریشه اصلی این روایات مثلی است كه خدای متعال در سوره رعد, آیه ۱۷ می زند؛ خدای تعالی در این آیه افاضه های آسمانی را تشبیه فرموده به بارانی كه از آسمان نازل می شود و حیات زمین و اهل زمین بسته به آن است, با آمدن باران, سیل راه می افتد و مسیلهای گوناگون هركدام به اندازه ظرفیت خود از آن سیل برداشته جریان پیدا می كند, روی سیل در جریان خود با كفی پوشیده شده است ولی در زیر كف, همان آب قرار دارد كه حیاتبخش و به حال مردم سودمند می باشد.
كسانی هستند كه جز به ماده و زندگی مادی چند روزه این جهان گذران به چیزی اصالت نمی دهند و جز مشتهیات مادی, به چیزی دل نمی بندند و جز محرومیتهای مادی از چیزی نمی ترسند. اینان با اختلاف مراتبی كه دارند حداكثر آنچه از معارف آسمانی بپذیرند این است كه اعتقادات اجمالی را باور كنند و دستورهای عملی اسلام را به طور جمود اجرا نمایند و بالا خره خدای یگانه را به امید ثواب اخروی یا از ترس عقاب اخروی بپرستند.
و كسانی هستند كه در اثر صفای فطرت, سعادت خود را در دلبستگی به لذایذ گذران و زندگی چند روزه این جهان نمی بینند و سود و زیان و شیرین و تلخ این سرا پیش ایشان جز پنداری فریبنده نیست و یاد گذشتگان كاروان هستی كه كامروایان دیروز و افسانه های امروز می باشند, درس عبرتی است كه پیوسته برایشان تلقین می شود.اینان طبعا با دلهای پاك خودشان متوجه جهان ابدیت می شوند و به نمودهای گوناگون این جهان ناپایدار به نظر آیه و نشانه نگاه می كنند و هیچگونه اصالت و استقلالی به آنها نمی دهند.
آن وقت است كه از دریچه آیات و نشانه های زمینی و آسمانی نور نامتناهی عظمت كبریای خدای پاك را با درك معنوی مشاهده می كنند و دلهای پاكشان یكجا شیفته درك رمزهای آفرینش می شود و به جای اینكه در چاله تنگ سودپرستی شخصی, زندانی شوند در فضای نامتناهی جهان ابدیت به پرواز درآمده, اوج می گیرند.
وقتی كه از راه وحی آسمانی می شنوند كه خدای تعالی از پرستش بتها نهی می كند و ظاهر آن مثلاً نهی از سر فرود آوردن در برابر بت است, به سبب تجلیل از این نهی می فهمند كه غیر از خدا را نباید اطاعت كرد؛ زیرا حقیقت اطاعت همان بندگی و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر می فهمند كه از غیر خدا نباید بیم و امید داشت و از آن بالاتر می فهمند كه به خواستهای نفس نباید تسلیم شد و از آن بالاتر می فهمند كه نباید به غیر خدا توجه نمود.
و همچنین وقتی كه از زبان قرآن می شنوند كه به نماز امر می كند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است, به حسب باطن از آن می فهمند كه باید با دل و جان, كرنش و نیایش خدا را كرد و از آن بالاتر می فهمند كه باید در برابر حق, خود را هیچ شمرد و فراموش كرد تنها به یاد خدا پرداخت . چنانكه پیداست معانی باطنی كه در دو مثال گذشته یادآوری شد, مدلول لفظی امر و نهی نامبرده نیست ولی درك آنها برای كسی كه به تفكر وسیعتری پرداخته جهان بینی را به خود بینی ترجیح می دهد, اجتناب ناپذیر می باشد.
با بیان گذشته, معنای ظاهر و باطن قرآن روشن شد. و نیز روشن شد كه باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغا نمی كند بلكه به منزله روحی است كه جسم خود را حیات می بخشد و اسلام كه دینی است عمومی و ابدی و اصلاح جامعه بشری را در درجه اول اهمیّت قرار می دهد, از قوانین ظاهری خود كه مصلح جامعه می باشند و از عقاید ساده خود كه نگهبان قوانین نامبرده هستند, هرگز دست بردار نیست .
چگونه ممكن است جامعه ای به دستاویز اینكه دل انسان باید پاك باشد و ارزش ‍ برای عمل نیست, با هرج و مرج زندگی كند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممكن است كردار و گفتار ناپاك, دلی پاك بپروراند یا از دل پاك كردار و گفتار ناپاك ترشح نماید؟ خدای تعالی در كتاب خود می فرماید:پاكان از آن پاكان و ناپاكان از آن ناپاكانند.
و می فرماید: زمین خوب, نبات خود را خوب می رویاند و زمین بد, جز محصول ناچیز نمی دهد .
از بیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم ظاهر و باطن و باطنش نیز مراتب مختلفه دارد و حدیث نیز كه مبین مضمون قرآن كریم است به همان حال خواهد بود.
● تأویل قرآن
در صدر اسلام در میان اكثریت تسنن معروف بود كه قرآن كریم را در جایی كه دلیل باشد می توان از ظاهرش صرف كرده به معنای خلاف ظاهر حمل كرد و معمولاً معنای خلاف ظاهر تأویل نامیده می شد و آنچه در قرآن كریم به نام تأویل ذكر شده به همین معنا تفسیر می گردد.
در كتاب مذهبی جماعت و همچنین در مناظره های مذاهب مختلفه - كه به تحریر درآمده - بسیار به چشم می خورد كه در مسئله ای كه با اجماع علمای مذهب یا دلیل دیگری ثابت می شود اگر با ظاهر آیه ای از آیات قرآنی مخالف باشد, آیه را تأویل نموده به معنای خلاف ظاهر حمل می كنند و گاهی دو طرف متخاصم برای دو قول متقابل با آیات قرآنی احتجاج می نمایند و هركدام از دو طرف آیه, طرف دیگر را تأویل می كند.
این رویه كم و بیش به شیعه نیز سرایت نموده است و در برخی از كتب كلامی شان دیده می شود. ولی آنچه پس از تدبر كافی در آیات قرآنی و احادیث اهل بیت به دست می آید این است كه قرآن كریم در لهجه شیرین و بیان روشن و رسای خود, هرگز شیوه لغز و معما پیش نگرفته و مطلبی را جز با قالب لفظی خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كریم به نام تأویل ذكر شده است از قبیل مدلول لفظ نیست بلكه حقایق و واقعیتهایی است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادی و احكام عملی قرآن از آنها سرچشمه می گیرد.
آری همه قرآن تأویل دارد و تأویل آن مستقیما از راه تفكر قابل درك نیست و از راه لفظ نیز قابل بیان نمی باشد و تنها پیامبران و پاكان از اولیای خدا كه از آلایشهای بشریت پاكند, می توانند از راه مشاهده, آنها را بیابند. آری, تأویل قرآن روز رستاخیر برای همه مكشوف خواهد شد.
● توضیح:
به خوبی می دانیم آنچه بشر را وادار به سخنگویی و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده, همانا نیازمندیهای اجتماعی مادی است . بشر در زندگی اجتماعی خود ناگزیر است كه منویات و محتویات ضمیر خود را به همنوعان خود بفهماند و برای همین منظور از صدا و گوش استمداد جوید و گاهی كم و بیش از اشاره و چشم استفاده كند. و از اینجاست كه در میان شخص گنگ و نابینا هیچگونه تفاهم برقرار نمی شود؛ زیرا آنچه نابینا به زبان می گوید, گنگ نمی شنود و آنچه گنگ به اشاره می فهماند نابینا نمی بیند و از این روی در وضع لغات و نامگذاری اشیأ تأمین نیازمندی مادی منظور بوده و برای چیزهایی و اوضاع و احوالی, لفظ ساخته شده كه مادی و در دسترس حس یا نزدیك به محسوس می باشد چنانكه می بینیم در مواردی كه مخاطب ما یكی از حواس را فاقد است, اگر بخواهیم از چیزهایی كه از راه همان حس مفقود درك می شود, سخن بگوییم دست به یك نوع تمثیل و تشبیه می زنیم مثلاً اگر بخواهیم به یك نابینای مادرزاد از روشنایی و رنگ, یا به كودكی كه به حد بلوغ نرسیده از لذت عمل جنسی توصیف كنیم, مقصود خود را با نوعی از مقایسه و تشبیه و آوردن مثل مناسب تأدیه می كنیم, بنابراین, اگر فرض كنیم در جهان هستی, واقعیتهایی وجود دارد كه از ماده و آلایش ماده منزه است (و واقع امر هم همین است) و از گروه بشر در هر عصر یك یا چند تن انگشت شمار, استعداد درك و مشاهده آنها را دارند, چنین چیزهایی از راه بیان لفظی و تفكر عادی قابل تفهیم و درك نخواهد بود و جز با تمثیل و تشبیه نمی توان به آنها اشاره كرد.
خدای متعال در كتاب خود می فرماید: ما این كتاب را از قبیل لفظ, خواندنی و عربی قرار دادیم شاید شما آن را تعقل كنید و بفهمید و همانا این كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسمانی است, بسی بلند پایه و محكم اساس است (فهم عادی به آن نمی رسد و در آن رخنه نمی كند
و نیز می فرماید:تحقیقا این كتاب قرآنی است گرامی در كتابی كه از انظار عادی پنهان است, كسی به آن مس نمی كند مگر پاك شدگان .
و همچنین در حق پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت وی می فرماید:خدای متعال می خواهد از شما اهل بیت هرگونه پلیدی را ببرد و شما را پاك گرداند
به دلالت این آیات, قرآن كریم از مرحله ای سرچشمه می گیرد كه افهام مردم از رسیدن به آنجا و نفوذ كردن در آنجا زبون است, كسی را نمی رسد كه كمترین دركی در آنجا داشته باشد جز بندگانی كه خدا آنان را پاك گردانیده است و اهل بیت پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ از آن پاكانند.
و در جای دیگر می فرماید:اینان كه ایمان به قرآن نمی آورند تكذیب كردند چیزی را كه به علم او احاطه نیافته اند و هنوز تأویل آن برای آنها مشهود نشده است (یعنی روز قیامت كه حقایق اشیأ بالعیان دیده می شود ) و باز در جای دیگر می فرماید:روزی كه تأویل قرآن (همه قرآن) مشهود می شود, كسانی كه آن را فراموش كرده بودند به راستی و صدقِ دعوت نبوت, اعتراف خواهند كرد .
● تتمه بحث در حدیث
اعتبار اصل حدیث كه قرآن كریم آن را امضا كرده است در میان شیعه و سایر مسلمین جای گفتگو نیست, ولی در اثر تفریطی كه از ناحیه رمانروایان صدر اسلام در نگهداری حدیث و افراطی كه از ناحیه صحابه و تابعین در ترویج حدیث به عمل آمد, حدیث به سرنوشت اسف آوری گرفتار شد.
از یك سوی خلفای وقت از ثبت و كتابت حدیث, منع می نمودند و هر چه اوراق حدیث به دست می آوردند می سوزانیدند و گاه از نقل حدیث منع می نمودند, از این جهت بسیاری از احادیث دستخوش تغییر و تحریف و فراموشی و نقل گردید.
و از سوی دیگر, صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ كه افتخار درك حضور و استماع حدیث پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ را داشتند و مورد احترام خلفای وقت و عموم مسلمانان بودند, به ترویج حدیث پرداختند و كار به جایی رسید كه حدیث به قرآن حكومت می كرد و حتی گاهی حكم آیه با حدیث فسخ می شد و بسیار اتفاق می افتاد كه نقله یك حدیث برای استماع یك حدیث, فرسنگها راه پیموده رنج سفر بر خود هموار می نمودند.
گروهی از بیگانگان كه به لباس اسلام درآمده بودند و جمعی از دشمنان خانگی اسلام به وضع و تغییر حدیث پرداختند و حدیث را از اعتبار و وثوق انداختند .
به همین سبب دانشمندان اسلامی به فكر چاره افتاده و علم رجال و درایه را وضع كردند تا حدیث درست را از نادرست تمیز دهند.
ولی شیعه گذشته از اینكه در تنقیح سند حدیث می كوشد مطابقت متن حدیث را با قرآن در اعتبار آن لازم می داند. از طریق شیعه در اخبار زیادی كه سند آنها قطعی است - از پیغمبر اكرم و ائمه اهل بیت رسیده است حدیثی كه مخالف قرآن كریم باشد ارزشی ندارد و حدیثی را باید معتبر شمرد كه با قرآن موافقت داشته باشد.
به موجب این اخبار, شیعه به احادیثی كه مخالف قرآن است عمل نمی كند و اخباری كه مخالفت و موافقت آنها معلوم نیست طبق دستور دیگری كه از ائمه اهل بیت رسیده بی اینكه رد كند یا قبول نماید مسكوت عنه می گذارد, البته در شیعه نیز اشخاصی پیدا می شوند كه مانند گروهی از اهل سنت به هر حدیثی كه به دستشان رسد, عمل می كنند.
● روش شیعه در عمل به حدیث
حدیثی كه بدون واسطه از زبان خود پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ یا ائمه اهل بیت _ علیه السّلام _ شنیده شود حكم قرآن كریم را دارد ولی حدیثی كه با واسطه به دست ما می رسد عمل شیعه در آن به ترتیب زیر است:
در معارف اعتقادی كه به نص قرآن, علم و قطع لازم است به خبر متواتر یا خبری كه شواهد قطعی به صحت آن در دست است عمل می شود و به غیر این دو قسم كه خبر واحد نامیده می شود, اعتباری نیست, ولی در استنباط احكام شرعیه نظر به ادله ای كه قائم شده علاوه به خبر متواتر و قطعی, به خبر واحد نیز كه نوعا مورد وثوق باشد عمل می شود.
پس خبر متواتر و قطعی پیش شیعه مطلقا حجت و لازم الاتباع است و خبر غیر قطعی (خبر واحد) به شرط اینكه مورد وثوق نوعی باشد تنها در احكام شرعیه حجت می باشد.
● تعلیم و تعلم عمومی در اسلام
تحصیل علم یكی از وظایف دینی اسلام است . پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:طلب علم برای هر مسلمانی فریضه (وظیفه واجب) می باشد و طبق اخباری كه با شواهد قطعیه تأیید شده است, مراد از این علم, دانستن اصول سه گانه اسلامی: توحید, نبوت و معاد با لوازم قریب آنهاست و دانستن تفصیل احكام و قوانین اسلامی است برای هر فرد به اندازه ابتلأ و احتیاج وی .
البته روشن است كه تحصیل علم به اصول دین, اگرچه با دلیل اجمالی باشد برای همه میسر و در خور توانایی است ولی تحصیل علم به تفصیل احكام و قوانین دینی از راه استفاده و استنباط فنی از مدارك اصلی كتاب و سنت (فقه استدلالی) كار همه كس نیست و تنها در خور توانائی برخی از افراد می باشد و در اسلام حكم طاقت فرسا (حرجی) تشریع نشده است .
از این روی, تحصیل علم به احكام و قوانین دینی از راه دلیل به طور واجب كفایی به بعضی از افراد كه توانایی و صلاحیت آن را دارند, اختصاص یافته و وظیفه بقیه افراد طبق قاعده عمومی وجوب رجوع جاهل به عالم (قاعده رجوع به خبره) آن است كه به افراد نامبرده (كه مجتهدین و فقها نامیده می شوند) مراجعه كنند (و اینها مراجع تقلید نامیده می شوند) البته این مراجعه و تقلید غیر از تقلید در اصول معارف است كه به نص آیه كریمه:
(وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ علمٌ) ممنوع می باشد باید دانست كه شیعه, تقلید ابتدایی را از مجتهد میت جایز نمی داند؛ یعنی كسی كه مسئله را از راه اجتهاد نمی داند و طبق وظیفه دینی باید از مجتهد تقلید كند, نمی تواند به نظر مجتهدی كه زنده نیست مراجعه كند مگر اینكه در همین مسئله به مجتهد زنده ای تقلید كرده باشد و پس از مرگ مرجع و مقلد خود, به نظر وی باقی بماند.
این مسئله یكی از عوامل مهمه زنده و تر و تازه ماندن فقه اسلامی شیعه است كه پیوسته افرادی در راه تحصیل اجتهاد, تلاش كرده به كنجكاوی در مسائل فقهی می پردازند, لیكن اهل سنت در اثر اجماعی كه در قرن پنجم هجری بر لزوم اتباع مذهب یك از فقهای اربعه شان: ابوحنیفه, مالك, شافعی و احمد بن حنبل نمودند اجتهاد آزاد را و همچنین تقلید غیر یكی از این چهار فقیه را جایز نمی دانند! و در نتیجه فقه شان در همان سطح تقریبا ۱۲۰۰ سال پیش باقی مانده است و در این اواخر, جمعی از منفردین, از اجماع نامبرده سرپیچیده به اجتهاد آزاد می پردازند.
● شیعه و علوم نقلیه
علوم اسلامی كه مرهون تدوین علمای اسلامی می باشد به دو بخش عقلیه و نقلیه منقسم می شود, علوم نقلیه علومی است كه مسائل آنها به نقل, متكی است مانند لغت و حدیث و تاریخ و نظایر آنها و علوم عقلیه غیر آن است مانند فلسفه و ریاضیات .
تردید نیست كه عامل اصلی پیدایش علوم نقلیه در اسلام, همانا قرآن كریم می باشد و به استثنای دو سه فن مانند تاریخ و انساب و عروض, عموما خانه زاد این كتاب آسمانی هستند.مسلمانان به راهنمائی بحث و كنجكاویهای دینی, به تدوین این علوم پرداختند كه عمده آنها از ادبیات عربی, علم نحو, صرف, معانی, بیان, بدیع و لغت می باشد و از فنون مربوط به ظواهر دینی, علم قرائت, تفسیر, حدیث, رجال, درایه اصول و فقه می باشد.
شیعه نیز به نوبت خود, در تأسیس و تنقیح این علوم, سهم بسزایی دارند بلكه مؤ سس و مبتكر بسیاری از آنها شیعه بوده است ؛ چنانكه نحو (دستور زبان عربی را) ابوالا سود دئلی كه از صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و علی _ علیه السّلام _ بود املأ و راهنمائی علی _ علیه السّلام _ تدوین نمود و یكی از بزرگترین مؤ سسین علوم فصاحت و بلاغت (معانی و بیان و بدیع) صاحب بن عباد شیعی از وزرای آل بویه بود و اولین كتاب لغت كتاب العین است كه تألیف دانشمند معروف خلیل بن احمد بصری شیعی است كه واضع علم عروض بوده است و هم در علم نحو استاد سبویه نحوی می باشد.
قرائت عاصم در قرآن به یك واسطه به علی _ علیه السّلام _ می رسد و عبداللّه بن عباس كه در تفسیر, مقدمترین صحابه شمرده می شود, شاگرد علی _ علیه السّلام _ و مساعی اهل بیت _ علیهم السّلام _ و شیعیانشان در حدیث و فقه و اتصال فقهای اربعه و غیر آنها به امام پنجم و ششم شیعه معروف است و در اصول فقه نیز پیشرفت عجیبی كه در زمان وحید بهبهانی (متوفای ۱۲۰۵) و بالا خص به دست شیخ مرتضی انصاری (متوفای سال ۱۲۸۱ هجری قمری) نصیب شیعه شده هرگز با اصول فقه اهل سنت قابل مقایسه نیست .
● طریق دوّم: بحث عقلی
الف) تفكر عقلی, فلسفی و كلامی
سابقا تذكر دادیم كه قرآن كریم تفكر عقلی را امضا نموده و آن را جزء تفكر مذهبی قرار داده است البته به عكس هم, تفكر عقلی نیز پس از آنكه حقانیت و نبوت پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ تصدیق نموده است, ظواهر قرآن را كه وحی آسمانی است و بیانات پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت گرامش _ علیهم السّلام _ را در صف حجتهای عقلی قرار داده و حجتهای عقلی كه انسان با فطرت خدادادی نظریات خود را با آنها اثبات می كند دو قسم است برهان و جدل .
برهان حجتی است كه مواد آن مقدماتی حق (واقعی) باشند اگر چه مشهود یا مسلم نباشند و به عبارت دیگر, قضایایی باشند كه انسان با شعور خدادادی خود اضطرارا آنها را درك و تصدیق می كند چنانكه می دانیم عدد سه از چهار كوچكتر است, این گونه تفكر, تفكر عقلی است و در صورتی كه در كلیات جهان هستی انجام گیرد مانند تفكر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان و جهانیان تفكر فلسفی نامیده می شود.
و جدل حجتی است كه همه یا برخی از مواد آن از مشهورات و مسلّمات گرفته شود چنانكه در میان گروندگان ادیان و مذاهب معمول است كه در داخل مذهب خود, نظریات مذهبی را با اصول مسلمه آن مذهب, اثبات می كنند. قرآن كریم هر دو شیوه را به كار بسته و آیات بسیاری در این كتاب آسمانی در هر یك از این دو شیوه موجود است:
۱) به تفكر آزاد در كلیات جهان هستی و در نظام كلی عالم و در نظامهای خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمین و نباتات و حیوان و انسان و غیر آنها امر می كند و با رساترین ستایش از كنجكاوی عقلی آزاد می ستاید.
۲) ثانیا: به تفكر عقلی جدلی كه معمولاً بحث كلامی نامیده می شود مشروط به اینكه با بهترین صورتی (به منظور اظهار حق, بی لجاجت مقرون به اخلاق نیكو) انجام گیرد, امر نموده است ؛ نانكه می فرماید:
(اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِاْلحِكْمَهِٔ وَاْلَمْوعِظَهِٔ الْحَسَنَهِٔ وَجادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ)
● پیش قدمی شیعه در تفكر فلسفی و كلامی در اسلام
كاملاً روشن است كه از روز اول, گروه اقلیت شیعه از اكثریت تسنن جدا شده پیوسته با مخالفین خود در نظریات خاصه ای كه داشت به محاجه می پرداخت . درست است كه محاجه دو طرفی است و متخاصمین هر دو در آن سهیم می باشند ولی پیوسته شیعه جانب حمله ودیگران جانب دفاع را به عهده داشته اند و پیشقدمی در تهیه وسائل كافی مخاصمت در حقیقت از آن كسی است كه به حمله می پردازد.
و نیز در پیشرفتی كه تدریجا نصیب مبحث كلامی شد و در قرن دوم و اوایل قرن سوم با شیوع مذهب اعتزال به اوج ترقی رسید پیوسته علما و محققین شیعه - كه شاگرد مكتب اهل بیت بودند - در صف اول متكلمین قرار داشتند. گذشته از اینكه سلسله متكلمین اهل سنت از اشاعره و معتزله و غیر ایشان به پیشوای اول شیعه علی _ علیه السّلام _ می رسد.
و اما كسانی كه به آثار صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ آشنایی دارند خوب می دانند كه در میان این همه آثار كه از صحابه (در حدود دوازده هزار نفر از ایشان ضبط شده) در دست است, حتی یك اثر كه مشتمل به تفكر فلسفی باشد نقل نشده, تنها امیرالمؤ منین _ علیه السّلام _ است كه بیانات جذاب وی در الهیّات عمیق ترین تفكرات فلسفی را دارد.
صحابه و علمای تابعین كه به دنبال صحابه آمده اند و بالا خره عرب آن روز به تفكر آزاد فلسفی هیچگونه آشنایی نداشتند و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجری نمونه ای از كنجكاوی فلسفی دیده نمی شود تنها بیانات عمیق پیشوایان شیعه و بالخصوص امام اول و هشتم شیعه است كه ذخایر بی كران از افكار فلسفی را داراست و آنان می باشند كه گروهی از شاگردان خود را با این طرز تفكر آشنا ساختند.
آری عرب از طرز تفكر فلسفی دور بود تا نمونه ای از آن را در ترجمه برخی از كتب فلسفی یونان به عربی در اوایل قرن دوم هجری دید و پس از آن كتب بسیاری در اوایل قرن سوم هجری از یونانی و سریانی و غیر آن به عربی ترجمه شد و روش ‍ تفكر فلسفی در دسترس عموم قرار گرفت و با این حال اكثریت فقها و متكلمین به فلسفه و سایر علوم عقلیه كه مهمانان تازه واردی بودند, روی خوشی نشان نمی دادند و این مخالفت اگرچه در آغاز كار به واسطه حمایتی كه حكومت وقت از این علوم می كرد, تأثیر قابل توجهی نداشت ولی پس از كمی, صفحه برگشت و همراه منع اكید, كتب فلسفی را به دریا ریختند و رسائل اخوان الصفا - كه تراوش ‍ فكری یك عده مؤ لفین گمنامی است - یادگاری است از آن روز و گواهی است كه چگونگی وضع ناهنجار آن وقت را نشان می دهد.
پس از این دوره در اوایل قرن چهارم هجری, فلسفه توسط ابی نصر فارابی احیا شد و در اوایل قرن پنجم در اثر مساعی فیلسوف معروف بوعلی سینا فلسفه توسعه كامل یافت و در قرن ششم نیز فلسفه اشراق را شیخ سهروردی تنقیح نمود و به همین جرم نیز به اشاره سلطان صلاح الدین ایوبی كشته شد! و دیگر پس از آن داستان فلسفه از میان اكثریت برچیده شد و فیلسوفی نامی به وجود نیامد جز اینكه در قرن هفتم در اندلس - كه در حاشیه ممالك اسلامی واقع بود - ابن رشد اندلسی به وجود آمد و در نتقیح فلسفه كوشید .
● كوشش پایدار شیعه در فلسفه و سایر علوم عقلیه
شیعه چنانكه در آغاز, برای پیدایش تفكر فلسفی عاملی مؤ ثر بود در پیشرفت اینگونه تفكر و ترویج علوم عقلیه نیز ركنی مهم بود و پیوسته بذل مساعی می كرد و از این روی با اینكه با رفتن ابن رشد, فلسفه از میان اكثریت تسنن رفت, هرگز از میان شیعه نرفت و پس از آن نیز فلاسفه ای نامی مانند خواجه طوسی و میرداماد و صدرالمتألهین به وجود آمده یكی پس از دیگری در تحصیل و تحریر فلسفه كوشیدند.
همچنین در سایر علوم عقلیه كسانی مانند خواجه طوسی و بیرجندی و غیر ایشان به وجود آمدند. همه این علوم و بویژه فلسفه الهی در اثر كوشش خستگی ناپذیر شیعه پیشرفت عمیق كرد چنانكه با سنجش آثار خواجه طوسی و شمس الدین تركه و میرداماد و صدرالمتألهین با آثار گذشتگان روشن است .
● چرا فلسفه در شیعه باقی ماند
چنانكه عامل مؤ ثر در پیدایش تفكر فسلفی و عقلی در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان دیگران ذخایر علمی بوده كه از پیشوایان شیعه به یادگار مانده, عامل مؤ ثر در بقای این طرز تفكر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است كه پیوسته شیعه به سوی آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه می كند.● طریق سوم: كشف انسان و درك عرفانی
در عین حال كه اكثریت قاطع افراد انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی پردازند, در نهاد این نوع, غریزه ای به نام غریزه واقع بینی موجود است كه گاهی در برخی از افراد به كار افتاده به یك رشته دركهای معنوی وادارش می كند.
هر انسان (علی رغم سوفسطیها و شكاكان كه هر حقیقت و واقعیتی را پندار و خرافه می نامند) به واقعیت ثابتی ایمان دارد و گاهی كه با ذهنی صاف و نهادی پاك به واقعیت ثابت جهان آفرینش تماشا می كند, از سوی دیگر ناپایداری اجزای جهان را درك می نماید, جهان و پدیده های جهان را مانند آیینه هایی می یابد كه واقعیت ثابت زیبایی را نشان می دهند كه لذت درك آن هر لذت دیگری را در چشم بیننده خوار و ناچیز می نمایاند و طبعا از نمونه های شیرین و ناپایدار زندگی مادی باز می دارد.
این همان جذبه عرفانی است كه انسان خداشناس را به عالم بالا متوجه ساخته و حجت خدایی پاك را در دل انسان جایگزین می كند و همه چیز را فراموش می دارد و گرداگرد همه آرزوهای دور و دراز وی خط بطلان می كشد و انسان رابه پرستش و ستایش خدای نادیده كه از هر دیدنی و شنیدنی روشنتر و آشكارتر است, وامی دارد و در حقیقت هم این كشش باطنی است كه مذاهب خداپرستی را در جهان انسانی به وجود آورده است .
عارف, كسی است كه خدا را از راه مهر و محبت پرستش می كند نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب و از اینجا روشن است كه عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر, مذهبی شمرد بلكه عرفان راهی است از راههای پرستش (پرستش از راه محبت نه از راه بیم یا امید) و راهی است برای درك حقایق ادیان در برابر راه ظواهر دینی و راه تفكر عقلی .
هر یك از مذاهب خداپرستی حتی وثنیت, پیروانی دارد كه از این راه سلوك می كنند. وثنیت و كلیمیت و مسیحیت و مجوسیت و اسلام عارف دارند و غیر عارف .
● ظهور عرفان در اسلام
در میان صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ (كه نزدیك به دوازده هزار نفر از ایشان در كتب رجال ضبط و شناخته شده اند) تنها علی _ علیه السّلام _ است كه بیان بلیغ او از حقایق عرفانی و مراحل حیات معنوی به ذخایر بیكرانی مشتمل است . و در آثاری كه از سایر صحابه در دست است خبری از این مسائل نیست, در میان یاران و شاگردان او كسانی مانند سلمان فارسی و اویس قرنی و كمیل بن زیاد و رشید هجری و میثم تمار پیدا می شود كه عامه عرفا - كه در اسلام به وجود آمده اند - ایشان را پس از علی _ علیه السّلام _ در رأس سلسله های خود قرار داده اند و پس از این طبقه, كسان دیگری مانند طاووس یمانی و مالك بن دینار و ابراهیم ادهم و شقیق بلخی در قرن دوم هجری به وجود آمده اند كه بی آنكه به عرفان و تصوف تظاهر كنند, درزی زهاد و پیش مردم, اولیای حق و مردان وارسته بودند ولی در هر حال ارتباط تربیتی خود را به طبقه پیشین خود نمی پوشانیدند.
پس از این طبقه, طایفه دیگری در اواخر قرن دوم و قرن سوم مانند با یزید بسطامی و معروف كرخی و جنید بغدادی و نظایرشان به وجود آمدند كه به سیر و سلوك عرفانی پرداختند و به عرفان و تصوف تظاهر نمودند و سخنانی به عنوان كشف و شهود زدند كه به واسطه ظواهر زننده ای كه داشت, فقها و متكلمین وقت را برایشان می شورانید و در نتیجه مشكلاتی برایشان به وجود می آورد و بسیاری از ایشان را به دخمه زندان یا زیر شكنجه یا پای دار می كشانید.
با این همه در طریقه خود در برابر مخالفین خود سماجت كردند و بدین ترتیب روز به روز طریقت در حال توسعه بود تا در قرن هفتم و هشتم هجری به اوج وسعت و قدرت خود رسید و پس از آن نیز گاهی در اوج و گاهی در حضیض, تا كنون به هستی خود ادامه داده است .
اكثریت مشایخ عرفان كه نامهایشان در تذكره ها ضبط شده است به حسب ظاهر مذهب تسنن را داشته اند و طریقت به شكلی كه امروز مشاهده می كنیم (مشتمل به یك رشته آداب و رسومی كه در تعالیم كتاب و سنت خبری از آنها نیست) یادگار آنان می باشد اگر چه برخی از آداب و رسومشان به شیعه نیز سرایت نموده است .
چنانكه گفته اند جماعت بر این بودند كه در اسلام برنامه برای سیر و سلوك بیان نشده است بلكه طریق معرفت نفس, طریقی است كه مسلمین به آن پی برده اند و مقبول حق می باشد مانند طریق رهبانیت كه بی اینكه در دعوت مسیح _ علیه السّلام _ وارد شده باشد, نصارا از پیش خود درآوردند و مقبول قرار گرفت .
از این روی هر یك از مشایخ طریقت آنچه را از آداب و رسوم صلاح دیده در برنامه سیر و سلوك گذاشته و به مریدان خود دستور داده است و تدریجا برنامه وسیع و مستقلی به وجود آمده است ؛ مانند مراسم سرسپردگی و تلقین ذكر و خرقه و استعمال موسیقی و غنا و وجد در موقع ذكر و گاهی در بعضی سلسله ها كار به جایی كشیده كه شریعت در سویی قرار گرفته و طریقت در سوی دیگر و طرفداران این روش عملاً به باطنیه ملحق شده اند ولی با ملاحظه موازین نظری شیعه, آنچه از مدارك اصلی اسلام (كتاب و سنت) می توان استفاده نمود خلاف این است و هرگز ممكن نیست بیانات دینی به این حقیقت راهنمایی نكند یا در روشن كردن برخی از برنامه های آن اهمال ورزد یا در مورد كسی (هر كه باشد) از واجبات و محرمات خود صرف نظر نماید.
● راهنمائی كتاب و سنت به عرفان نفس و برنامه آن
خدای متعال در چندین جا از كلام خود امر می كند كه مردم در قرآن تدبر و دنباله گیری كنند و به مجرد ادراك سطحی قناعت ننمایند و در آیات بسیاری جهان آفرینش و هر چه را كه در آن است (بی استثنا) آیات و علامات و نشانه های خود معرفی می كند.
با كمی تعمق و تدبر در معنای آیه و نشانه, روشن می شود كه آیه و نشانه از این جهت آیه و نشانه است كه دیگری را نشان دهد نه خود را؛ مثلاً چراغ قرمز كه علامت خطر, نصب می شود كسی كه با دیدن آن متوجه خطر می شود چیزی جز خطر در نظرش نیست و توجهی به خود چراغ ندارد و اگر در شكل چراغ یا ماهیت شیشه یا رنگ آن فكر كند در متفكره خود صورت چراغ یا شیشه یا رنگ را دارد نه مفهوم خطر را.
بنابراین, اگر جهان پدیده های جهان و همه و از هر روی آیات و نشانه های خدای جهان باشند هیچ استقلال وجودی از خود نخواهند داشت و از هر روی كه دیده می شوند جزء خدای پاك را نشان نخواهند داد و كسی كه به تعلیم و هدایت قرآن با چنین چشمی به چهره جهان و جهانیان نگاه می كند چیزی جز خدای پاك درك نخواهد كرد و به جای این زیبایی كه دیگران در نمود دلربای جهان می یابند وی زیبایی و دلربایی نامتناهی خواهد دید كه از دریچه تنگ جهان, خودنمایی و تجلی می نماید و آن وقت است كه خرمن هستی خود را به تاراج داده دل را به دست محبت خدایی می سپارد.
این درك چنانكه روشن است به وسیله چشم و گوش و حواس دیگر یا به وسیله خیال یا عقل نیست ؛ زیرا خود این وسیله ها و كار آنها نیز آیات و نشانه ها می باشند و در این دلالت و هدایت مغفول عنه هستند .
این راهرو كه هیچ همتی جز یاد خدا و فراموش نمودن همه چیز ندارد وقتی كه می شنود خدای متعال در جای دیگر از كلام خود می فرماید:ای كسانی كه ایمان آورده اید! نفس خود را دریابید وقتی كه شما راه را یافتید دیگران كه گمراه می شوند به شما زیانی نخواهند رسانید , خواهد فهمید كه یگانه شاهراهی كه هدایتی واقعی و كامل را در بر دارد, همان راه نفس اوست و راهنمای حقیقی وی كه خدای اوست او را موظف می دارد كه خود را بشناسد و همه راهها را پشت سر انداخته راه نفس خود را در پیش گیرد و به خدای خود از دریچه نفس خود نگاه كند كه مطلوب واقعی خود را خواهد یافت . و از این روی پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:هر كه خود را شناخت خدا را شناخت .
و نیز می فرماید:كسانی از شما خدا را بهتر می شناسد كه خود را بهتر شناسد .
و اما برنامه سیر و سلوك این راه, آیات قرآنی بسیاری است كه به یاد خدا امر می كند مانند اینكه می فرماید:مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم و غیر آن . و اعمال صالحه ای است كه كتاب و سنت تفصیل داده اند و در اختتام آن فرموده اند:از پیغمبر خود پیروی كنید , و چگونه ممكن و متصور است اسلام راهی را راه خدا تشخیص ‍ دهد و مردم را به پیمودن آن توصیه نكند یا آن را بشناساند ولی از بیان برنامه آن غفلت كند یا اهمال ورزد و حال آنكه خدای متعال در كلام خود می فرماید:ما قرآن را به سوی تو نازل كردیم در حالی كه بیان روشنی است نسبت به هر چیزی كه به دین و دنیای مردم ارتباط دارد .
منبع : سایت اهل بیت