جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

راه های خداشناسی


راه های خداشناسی
● برهان حركت:
یـكـی از طرق معرفت آفریدگار, راه (عقل) یا (استدلال عقلی) است. فـیلسوفان الهی در این عرصه گام هایی بس بزرگ برداشته اند و با بـرهـان عـقلی به اثبات واجب الوجود پرداخته اند. در این مقاله بـه شـرح و تـفـصـیـل برهان حركت می پردازیم و آن را از دیدگاه فلسفه و قرآن بررسی می كنیم.
بـنده پس از تحلیل تمام ابعاد برهان حركت, بر این باورم كه اگر ایـن دلیل به شكل جدید و نو مطرح گردد, در عین این كه از كاستی هـای بـرهـان ارسطویی محفوظ می ماند می تواند یكی از عالی ترین اسـتـدلال ها بر اثبات وجود خلاق جهان باشد. فیلسوف شهیر و فقیه, علامه جعفری می فرمودند:
من از طریق برهان حركت, خدا را شناختم.
● صورت برهان
این برهان بر مقدماتی استوار است:
۱) دگرگونی و تحول جهان:
جـهـانـی كـه مـا در آن زنـدگـی می كنیم به گونه كلی در تحول و دگـرگـونی است; هیچ موجود ثابت و راكدی در آن به چشم نمی خورد, دنـیـا نـهـادی نـاآرام و پویا است, پدیده راكد و ایستایی وجود نـدارد, هـمـه چیز در حال تغییر و تطور است, در این جهان, ركود مـسـاوی بـا فـنـا اسـت و جـهـان, مـساوی با حركت می باشد. هیچ انـدیـشـوری نـمی تواند این تغییر و دگرگونی را در خود و پدیده هـای دیگر منكر شود, چرا كه انسان ها در هر شبانه روز با مظاهر مـختلف این تحولات مواجه اند, مضافا این كه (شب), (روز), (سال), (مـاه) و (فـصول چهارگانه) از مصادیق روشن و كتمان ناپذیر تحول می باشند.
قـانـون مرگ و حیات, پیری و جوانی بیان گر پویایی و جهان شمولی اصـل حـركـت اسـت. یك دسته پدید می آیند و دسته ای دیگر محو می شـونـد. پـدیـده های مادی صورت های متنوع و رنگارنگی به خود می گـیرند. قانون تكامل با مفاهیم گوناگونش زاده حركت و تحول است. اگـر حـركـت بـر ظـاهـر و باطن اشیا حكومت نداشت, تكامل مفهومی واقعی پیدا نمی كرد.
نو ز كجا می رسد, كهنه كجا می رود
ورنه ورای نظر عالم بی منتهاست
تـكـامل عبارت است از خروج تدریجی ماده از مرحله قوه و استعداد بـه مـرحـلـه فـعلیت. اشیا پیوسته از حالت استعداد به فعلیت می رونـد و تـعـریف حركت نیز همین است. ماده پس از پذیرش صورت های تـازه مـجـددا بـه سـوی فعلیت های تازه تری حركت می كند, و كار جـهـان هـمواره گرفتن و از دست دادن فعلیت ها است. به این دلیل مـاده مـی تـوانـد صورت های تكاملی بی نهایت و فعلیت های پایان نـاپذیری را به خود بگیرد. دیروز جهان به شكل گاز بوده و امروز بـدیـن صورت درآمده است. بنابراین اصل حركت یك واقعیت عینی است كـه سراسر هستی را پر كرده و جای هیچ گونه تردید نیست, بلكه از بدیهیات محسوب می شود.
۲) عمومیت حركت:
فلاسفه پیش بر این عقیده بودند كه حركت فقط در چهار مقوله انجام می شود:
الـف) مـقـوله (مكان); مانند حركت برف و باران و حركت خزندگان, چرندگان, اتومبیل و قطار و...;
ب) حـركـت در (كـمـیت); مانند افزایش حجم گیاه, انسان, حیوان و كلیه پدیده های حجم بردار و قابل رشد كمی;
ج) حـركـت در (وضع); مثل حركت زمین به دور خود و الكترون ها بر محور پروتون و...;
د) حـركت در (كیف); مانند تغییر تدریجی رنگ و بو و طعم میوه بر درخـت و كـلـیه تغییرات تدریجی در طبیعت مانند جنین, تخم مرغ و جـوجـه های پرندگان و نوزاد حیوانات و برگ درختان و گل برگ ها, هـمه بیان گر حاكمیت حركت در جهان است. فیلسوفانی هم چون ارسطو و ابـن سـینا حركت را در ذات و نهاد اشیا غیر ممكن می دانستند, مـحـدوده حركت ها را در اعراض منحصر می كردند و به جواهر و ذات اشـیـا سرایت نمی دادند; ولی صدرالمتالهین نظریه حركت جوهری را مـطـرح نـمـود و اظـهـار داشت: حركت در جوهر اشیا نه تنها محال نـیست, بلكه هیچ حركتی در عوارض بدون اتكای به حركت جوهری صورت نمی گیرد.
ملاصدرا معتقد است كه وجود بر دو قسم است: وجودی كه ذاتا مواج و سـیـال اسـت و بی قراری جزء ذات او محسوب می شود و هرگز آرام و قـرار نـدارد و در هر لحظه وجود تازه ای دارد; ولی چون این نوع وجـودهـا یـك نـوع اتصال به هم دارند, وجود واحدی فرض می شوند; مانند آبی كه در جوی می رود.
یـك نوع وجود ثابت نیز داریم; مانند مجردات و مثل معلومات ذهنی كـه هـیچ گونه تغییر و حركتی در آن ها رخ نمی دهد; مانند صدق و كـذب قـضـایا. چنان كه می گوییم فلان قضیه یا صادق است یا كاذب, دیـگـر صـادق تـر معنا ندارد. فلان امر یا حقیقت دارد یا ندارد. نمی شود گفت درجه حقیقت او بیش تر است.
بـنـیان گذار حكمت متعالی معتقد است در كلام گذشتگان و در قرآن, حـركت جوهری دیده می شود. ما در این جا در مقام اثبات اصل وجود حـركت در جهان هستیم تا از این ره گذر خدا را بهتر بشناسیم, نه ایـن كـه در مـقـام نـفی و اثبات و طرح دلایل حركت جوهری باشیم. بـرای اثـبـات جـهان شمول بودن این اصل از علوم طبیعی همراه با قـرآن كـریم و حدیث بهره می گیریم تا ضمنا اعجاز علمی این كتاب آسمانی نیز روشن گردد.
۱) (وتـری الـجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الـذی اتـقـن كل شئ انه خبیر بما تفعلون۱; كوه ها را مشاهده می كـنی و گمان می بری كه آن ها جامد و بی حركت اند, حال آن كه هم چـون ابـرها در سیر و حركت هستند. و این از آفرینش خداوندی است كـه هـمه چیز را متقن و حكیمانه آفریده است. هر آینه او بر همه كارهایی كه انجام می دهید خبیر و آگاه است.)
بـرخـی از مـفـسـران این آیه را به علائم قیامت تفسیر كرده اند, گـروهی دیگر حركت كوه ها را دلیل بر حركت كره زمین دانسته اند, بـعـضـی هـم آن را دلـیـل بـر حـركت جوهری تلقی كرده اند. امام راحـل(ره) می فرماید: (قرآن, اول كتابی است كه حركت زمین را با صـراحـت بـیـان كرده است; كوه ها را فرمودند مثل ابرها حركت می كـنـنـد, خـیـال نكنید كه این ها جامدند.)۲ به هر حال ظاهر آیه نـشان دهنده حركت كوه ها در دنیا است و تشبیه آن به حركت ابرها مـویـد ایـن برداشت می باشد, زیرا حركت ابرها بر اثر بعد مسافت به نظر كند و نامحسوس می آید.
مـمـكـن است حركت كوه ها اشاره به حركات ذرات اتمی تشكیل دهنده كـوه هـا و صـخره ها باشد, در هر صورت عدم سكون كوه ها دلیل بر تغییر و تحول سلسله جبال در شرایط موجود است.
كـلـمات بعدی آیه كه از صنع و اتقان تمام اشیا سخن می گوید, به وضـوح نشان می دهد كه مقصود از حركت ابرگونه كوه ها, حركتی است كـه در شـرایـط كنونی انجام می شود, زیرا در قیامت كوه ها چنان به هم می خورند كه به صورت پنبه های حلاجی شده درمی آیند.۳
۲) (ولـقـد خـلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فی قـرار مـكـین* ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا الـمـضغه عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الـلـه احـسـن الـخالقین ثم انكم بعد ذلك لمیتون ثم انكم یوم الـقـیمه تبعثون۴; تحقیقا ما انسان را از عصاره گل آفریدیم. آن گـاه او را بـه صـورت نـطـفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم مادر) و مـحـفوظی قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته شده) سـاخـتـه و آن به صورت مضغه (گوشت جویده شده) و باز مضغه را به اسـتـخوان مبدل ساختیم. و بر روی استخوان ها گوشت پوشاندیم سپس خـلـق دیـگـری از آن ایجاد كردیم, پس تبریك بر خالقی كه بهترین آفـرینش گران است. پس از طی این مرحله می میرید و سپس در قیامت مبعوث می گردید.)
ایـن آیـه, حـركت و تكامل جنین انسان را از مرحله آغاز تا لحظه وفـات بـیـان می دارد كه هرگز حركت متوقف نمی شود و تا رستاخیز ادامـه پـیدا می كند. پس انسان هم موجودی است متحرك و پویا; نه روحـش آرام اسـت و نه كالبدش, بلكه تمام سلول های وجودش در حال جـوشـش و خـروش و خـلع و لبس دائم است. یك دسته می روند و دسته دیـگـر زنده می شوند. حتی اگر خون در قلب و عروق انسان و حیوان مـتـوقـف شـود, بـی گمان می میرند. اگر آب راكد باشد, تبدیل به عـفـونـت مـی شـود. جـمادات نیز در حال حركت اند, از ذرات اتمی گـرفـتـه تـا كـهـكشان ها و منظومه ها همگی در این فضای بیكران شـنـاورنـد و بـه تعبیر معجزآسای قرآن حتی خورشید و ماه نیز در سیر و سیاحت اند.
۳) (والشمس تجری لمستقر لها ذلك تقدیر العزیز العلیم* والقمر قـدرنـاه منازل حتی عاد كالعرجون القدیم* لا الشمس ینبغی لها ان تـدرك الـقـمـر و لا الـلیل سابق النهار و كل فی فلك یسبحون۵; و خـورشـیـد پـیـوسـته به سوی قرارگاهش در حركت است. و این تقدیر خـداونـد قـادر و دانا است. و برای ماه نیز منزل گاه هایی قرار دادیـم كـه سرانجام به صورت شاخه خشك خرما درمی آید. نه خورشید را سـزد كـه به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد, بلكه هر كدام در مدار خود شناور و در حركت اند.)
همی مـــی كرد درویشی نگــاهی بر این دریای پر در الهی كواكب دید چــون شمع شب افروز كه شب از روی ایشان گشته چون روز
● ویژگی های حركت
۱) نظم و انتظام:
حـركـت هایی كه در سراسر طبیعت از الكترون ها تا كهكشان ها, در پـدیده ها و اعراض وجود دارد, براساس نظم و حساب دقیق انجام می گـیرد و كم ترین احتمال تصادف و خود به خود حادث شدن را نفی می كـنـد, چـرا كه از نظر حساب احتمالات سر از بی نهایت درمی آورد.
ایـن حـركت های منظم جهان آفرینش معلول محرك اصلی آن یعنی حكیم قادر و متعال است.
۲) تداوم:
استمرار و تداوم حركت ها یكی از عجایب عالم خلقت می باشد كه به تـنـهـایـی مـی تـواند وجود محرك حكیم را در ماورای حركت ها به اثـبات برساند, زیرا هر متحركی در هر لحظه احتیاج به محرك دارد وگـرنـه از حركت باز می ماند; یعنی همان گونه كه در حدوث, نیاز بـه مـحـرك است در بقا و تداوم حركت در متحرك نیز نیاز به محرك دارد. روشـنـایـی لامپ برق, به جریان برق مركزی و تداوم آن برای ادامه روشنایی احتیاج دارد.
۳) هم آهنگی:
ایـن حـركات علاوه بر نظم و تداوم, هم آهنگی و توازن عجیبی دارد كـه به آن ها جلوه خاصی بخشیده است. این همراهی نشانه هم بستگی و نـیـازمندی حركت ها به یك دیگر است به گونه ای كه هر كدام از آن هـا مكمل وجود یك دیگر هستند و با هم یك نظام احسن را ایجاد كـرده اند. توضیح آن كه حركت نباتات و حیوانات با حركات كرات و مـنـظـومه ها, نور و حرارتی كه خورشید متحرك در فضا پراكنده می سـازد, تـقـسـیم مسئولیت های طبیعی, رسالت گرفتن و تجزیه آب به وسـیـلـه گیاهان, نقشی كه حیوانات در گیاهان دارند, هر كدام از آن هـا مـوجـب حـیات و تداوم دیگری می باشد. برای اداره هستی و سـامـان یـافـتن پدیده ها ارتباط تنگاتنگی در حركات آن ها وجود دارد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست كه هر چیزی به جای خویش نیكوست
۴) هدف مندی:
هـمـه حركت ها به اعتبار مظاهر حركت و متحرك ها با خصوصیاتی كه دارنـد, مـقـصـدی را دنـبال می كنند و به سوی هدف معینی پیش می رونـد. هرجا كه مظاهر هستی را می بینیم, حركت را نیز مشاهده می نـمـایـیـم. بـه هر حركتی كه در كاروان هستی برمی خوریم, هدف و غـرضی را لمس می كنیم. احتمال بی هدفی و لغو و عبث در هیچ كدام از حـركـت هـا بـه چـشم نمی خورد, و نفهمیدن هدف ها در برخی از حركت ها دلیل بر نبود هدف در آن ها نمی باشد.
۵) هدایت:
تـمـام حركت ها با نظم و حكمت خاصی هدایت و رهبری می شوند; مثلا الـكترون براساس هدایتی كه شده گویی می داند كه چگونه حركت كند و بـه كـدامین جهت گردش نماید. ریشه ها, دانه ها و جوانه ها هر كـدام سـمت و سوی حركت خویش را عملا می شناسند. قرآن می فرماید: (و مـا مـن دابـه الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم۶; زمـام هـمه جنبندگان در قبضه قدرت الهی است و آن ها را به صراط مـستقیم حركت می دهد) و نمی گذارد به بیراهه بروند. علوم طبیعی نیز این حقیقت را روشن ساخته است.
۶) تكامل تدریجی:
حـركـت هـا همواره پیام آور كمال و رشد و تكامل اند; گرچه ممكن اسـت حركت, باعث خشكی درختان و تبدیل آن ها به خاك شود; ولی در سـایه تبدلات شیمیایی, در نهایت به سیر تكاملی خود ادامه خواهند داد و از حـركـت بـاز نـخواهند ایستاد. اگر كمالی را از متحركی بگیریم, به دنبال كمال دیگر حركت خواهد كرد.
۷) حركت های ضروری و جنبی:
بـرخی از حركت ها به حكم ضرورت و در شرایط خاصی ظهور می كنند و سـپـس پایان می پذیرند; مانند حركت های ترمیمی. این گونه حركات اگـر در یـك حـالـت و شـرایـطـ ویـژه پیدا نشود, زندگی انسان و حـیوانات به خطر می افتد; فی المثل اگر در بدن انسان بریدگی به وجـود آیـد ناگهان سلول ها یك نوع حركت موقت و منظمی را از خود بـروز مـی دهند و در طی این حركات, ماده زردرنگی ترشح نموده تا خـون بـند بیاید. این نوع حركت تا ترمیم محل بریدگی ادامه دارد و سپس متوقف می شود.
كـرسـی مـوریـسن در كتاب خود می نویسد: (بسیاری از حیوانات مثل خـرچـنـگ اند كه هر وقت پنجه یا عضوی از آن ها بریده شود, سلول هـای مـربـوط فورا فقدان آن عضو را خبر می دهند و در صدد جبران آن بـرمی آیند. ضمنا به مجرد این كه عمل تجدید عضو مفقود خاتمه یـافـت, سلول های مولد از كار می افتند و مثل آن است كه خود به خـود مـی فهمند كه چه وقت موقع خاتمه كار آن ها رسیده است. اگر یـكی از حیوانات اسفنجی را كه در آب شیرین زیست می كند از میان دو نـیـم كنید, هر نیمه آن به تنهایی خود را تكمیل می كند و به صورت فرد كامل در می آید[ .اگر] سر یك كرم قرمز خاكی را ببرید, سر دیگری را برای خود درست می كند.۷)
نویسنده كتاب در قسمتی دیگر می گوید: (اگر جوجه پرنده ای را از آشـیـانـه خارج كنید و در محیطی دیگر آن را بپرورانید, همین كه بـه مـرحـله رشد و تكامل رسید, خود شروع به ساختن لانه به سبك و طـریـقـه پدرانش خواهد كرد۸). قرآن می فرماید: (ربنا الذی اعطی كـل شیء خلقه ثم هدی۹; پروردگار ما آن قدرتی است كه هر چیزی را خلق كرده و ابزارهای لازم نیز به آن ها اعطا كرده, سپس آن ها را هـدایـت نموده است). این آیه به صراحت از حركات منظم و هدف دار مـوجـودات پرده برمی دارد و از ناظم و قادر باشعور و آگاه آنان خبر می دهد.
نمونه های این حركات منظم و هم آهنگ در موجودات بسیار زیاد است و كتاب های علمی مملو از این نمونه ها است.
● مكانیزم حركت
پـس از بـیـان خصوصیات حركت ها و با توجه و دقت در اركان آن ها یـعـنـی مـبـدا, منتها, متحرك, موضوعی كه حركت در آن واقع شده, زمـانـی كـه حركت در آن رخ می دهد و مقصدی كه در نظر گرفته شده اسـت تـا مـتحرك به آن دست یابد, پرسشی برای هر انسان پوینده و كنجكاو پیش می آید و آن این است كه مكانیزم حركت چیست؟
ارزش پاسخ به این سوال به قدری است كه زیربنای تمام مكاتب مادی بـر آن اسـتـوار است و پاسخ آن, جهت دهنده فكر و فرهنگ آن مكتب ها را تعیین می كند.
مـاتـریالیست ها با توسل به چهار اصل دیالكتیك به گمان خود این مـعـمـا را حـل كرده اند و مكانیزم آن را بهتر از دیگران تبیین نـمـوده انـد; آنـان با طرح اجتماع اضداد در نهاد ماده (كه خود خـیالی است باطل) معتقدند كه ماده خود به خود حركتی ندارد, چون در مـحـیط درون ماده, اضدادی وجود دارد كه همواره با هم در جنگ و سـتـیزند و در طی این مبارزه, حركت ایجاد می شود. از نظر این گـروه عـامل حركت, برخاسته از اصل تضاد است; به عبارت دیگر طرف داران مـادیـت تـحولی می گویند: هر پدیده, از دو ضد (تز و آنتی تـز) تركیب یافته است و به تعبیر روشن تر هر پدیده در درون خود ضـد خـود را پـرورش می دهد. این دو عامل در داخل ماده به جنگ و سـتـیـز مـی پردازند. عوامل مخرب می خواهند وضع موجود را به هم بـریـزنـد, ولی عوامل سازنده می خواهند وضع موجود را حفظ كنند, نـتـیـجه این نبرد, به وجود آمدن پدیده (سنتز تازه) است; مانند تبدیل تخم مرغ به جوجه.
الـكتریسته مثبت و منفی در ذرات اتمی, نمونه ای از قانون تضادی اسـت كـه از نظر فیزیكی بر پدیده ها حكومت می كند. جمع و تفریق در ریـاضیات ابتدایی یك نوع تضاد به شمار می رود, همان گونه كه مشتق و انتگرال در ریاضیات عالی از نوع تضادند.
جـریـان تضاد بر پدیده های اجتماعی و تاریخی نیز جاری است; مثلا جـامـعـه سرمایه داری یك پدیده است; طبقه كارگر, آنتی و ضد آن, جـامـعه سرمایه داری است كه به تدریج در درون آن رشد كرده و بر آن غـالـب مـی گـردد. و سنتز آن, جامعه سوسیالیستی است كه وجود پیدا می كند.
بـر مـنـطـق دیالكتیك اشكال های اصولی مطرح است كه این مقال را مـجال بازگویی تمامی آن ها نیست;
۱) این موضوع كلیت ندارد, و در
۲) وجـود ایـن نـوع تـضاد به تناقض و تضادی كه در منطق كـلاسـیـك اسـت, مـربوط نمی شود, زیرا آن چه غیرممكن است اجتماع ضـدین و نقیضین در موضوع واحد و از جهت و زمان و مكان واحد است نـه بـه گـونـه مـطـلق. مضافا این تئوری را علوم مادی كاملا نفی كـرده, زیـرا مـولـكـول هـای هر پدیده مادی با هم متحد و همراه هـسـتـند و تضاد ندارند, بنابراین چگونه ممكن است شیء واحدی در یـك مـكـان, زمـان, نسبت, جهت و موضوع واحد با ضدش جمع شود. دو هـسـتی متضاد اگر جمع شوند, در دو موضوع و یا دو محمول و یا از دو جهت و یا به صورت قوه و فعل می توانند جمع شوند.
۳) علوم تجربی ثابت كرده كه جهان و اجزای آن براساس وحدت و هـم آهـنـگـی حـركت می كنند. تمام مواد تشكیل دهنده تخم مرغ به اضـافـه حـرارت لازم, بـه سـوی جـوجه شدن حركت می كند. این تضاد درونـی نـیـست كه جوجه را می سازد, بلكه هم بستگی داخلی است كه باعث به وجود آمدن جوجه می شود.
۴) ماده از اتم تركیب یافته و در داخل اتم, الكترون ها و پـروتـون هـا دارای حـركـت دائـمی و هم آهنگ می باشند. هیچ نوع اضدادی در اندرون اتم وجود ندارد تا منشا حركت شود.
۵) حركت های مكانیكی در اثر نیروی خارجی به وجود می آیند و احـدی در ایـن امر تردیدی ندارد و این قسم حركات خارج از قانون تضاد است.
● نتیجه گیری از برهان حركت
بـا تـوجـه به انواع حركت ها (كمی, كیفی, وضعی, انتقالی, جبری, ارادی, تـكاملی, تنزلی) و با عنایت به ویژگی های حركت ها (نظم, تـداوم, هـم آهـنگی, هدف داری, هدایت, تكامل) باید محرك اصلی و طـراح ایـن گونه حركت ها از آگاهی و عقل و تدبیر عمیق برخوردار باشد تا چنین حركت های معقول, هم آهنگ و هدف مند به وجود آورد, زیـرا مـاده چـنـیـن صـفات و خصوصیاتی را ندارد تا بتواند چنین بـسـاطی به وجود آورد. معقول نیست كه تصادف, یا طبیعت, یا ماده بی شعور و یا اصل تضاد را محرك اصلی حركت های جهان بدانیم, چرا كـه امـكان ندارد ماده فاقد شعور و حكمت, یا تصادف بی خرد و یا صرف جمع اضداد, به گونه زیرین عمل كند:
۱) شـرایـط لیاقت و كارایی برای پیدایش حركت ها را ندانسته به وجود آورند;
۲) نمی توانند انواع حركت ها را طبق محاسبه با تمام ویژگی هایی كه دارند به وجود آورند;
۳) نـمی توانند نظارت و مدیریت بر حركت ها داشته باشند و به آن ها تداوم و استمرار بخشند;
۴) نـمی توانند به حركت های مختلف هدف و جهت بخشیده و آن ها را به سوی اهداف مشخص و هم آهنگی هدایت نمایند.
بـنـابـرایـن مـحـرك اصلی و افاضه كننده انواع حركت ها با تمام خصوصیاتش بی گمان ذات اقدس متعال است.
بلی در طبع هر داننده ای هست كه با گردنده گرداننده ای هست از آن چرخی كه گرداند زن پیر قیاس چرخ گردنده از آن همی گیر
بـه بـیـان دیـگر سراسر جهان یك پارچه حركت است و موجودات جهان پـیوسته در حال حدوث و تجدداند. این حدوث مستمر, وابستگی مستمر جـهـان را بـه یـك مبدا قدیم و ازلی یعنی واجب الوجود اثبات می كـنـد; بـه تـعـبـیـر روشن تر, عالم دائما در حال (شدن) است نه (بودن). حركت ها برای شدن ها است.
دائما نو می شود عالم و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا شد مبدل آب این جو چند بار عكس ماه و عكس اختر برقرار از ایـن مـوضـوع نـتیجه جالبی می توان گرفت و آن این كه آفرینش جـهـان تـنـها در آغاز نبوده, بلكه هر لحظه جهان در حال آفرینش تـازه است: (كل یوم هو فی شان).۱۰ پس نیاز جهان به یك علت ازلی و ابـدی تـنها در ابتدای خلقت نیست, چرا كه هر لحظه اش آغازی و خلقتی پیوسته دارد و در عمق حركت, این معنا نهفته است و هم چون لامـپ هـای بـرق است كه هر لحظه و آنی روشن و خاموش می شود; ولی تـداوم ایـن حـالـت مربوط به ارتباط با منبع تولید است. پس نور لامـپ در حـدوث و بـقـا احـتیاج به نیروی مولد دارد. این است كه فلاسفه می گویند: معلول در حدوث و بقا نیازمند علت است.
● بن بست های مادی ها
بـا تـفـسـیری كه ماتریالیست ها به گونه اخص از حركت دارند, به نـقـطـه ای مـی رسـند كه راه توجیه و فرار ندارند و آن توجیه و تـفسیر, اولین حركت است در زمانی كه حتی تضادی كه معتقدند وجود نـداشته است; بدین معنا كه نخستین حركت ـ كه باعث نزدیك شدن دو عـامـل تـز و آنـتـی تز گردیده است و با نزدیك شدن آن دو, تضاد تـولـیـد شـده و در نتیجه حركت به وجود آمده ـ چگونه تولید شده اسـت؟ اكـنون پرسش هایی وجود دارد كه ماتریالیست ها جواب درستی بـرای آن نـدارنـد و گرفتار بن بست می شوند. ما این سوال ها را بـرای اذهـان خـلاق و پـویا مطرح می كنیم و صحت و نادرستی را به آنان واگذار می نماییم.
▪ سـوال یك
در آغاز آفرینش كه جهان به صورت گاز بود و تركیبی در كـار نبود تا تضادی متصور گردد, چه عاملی باعث تضاد و سپس حركت گردید؟
▪ سـوال دو
در آغـاز آفرینش, قانون گریز از مركز چگونه پیدا شد؟ آیـا عامل خارجی در پیدایی آن دخیل بود یا عامل درونی و یا هیچ كدام؟
▪ سـوال سـه
نـخـسـتـین حركت در ماده اولیه چگونه به وجود آمد و كدامین تضاد, عامل حركت اولیه گردید؟
▪ سوال چهار
این كه می گویید هر پدیده ای در داخل خود ضد خود را مـی پـرورد, بدون شك پرورش اضداد متفرع بر وجود آن دو می باشد; پـس خـود اضـداد اولـیـن بار چگونه به وجود آمدند و چطور به هم نـزدیـك شـدند؟ آیا قبل از تركیب هریك از آن ها متحرك بودند یا سـاكـن؟ اگـر مـتـحـرك بودند عامل حركت در هر كدام چه بود؟ اگر بـگـویـنـد حـركـت نداشتند پس اصل تحول از كلیت ساقط می شود, و استثنا در قانون عقلی مساوی است با مرگ آن قانون.
▪ سوال پنج
آیا درون هر ضدی اضدادی هست یا خیر؟ اگر اضدادی وجود دارد, هـر ضـدی بـاید حامل اضدادی باشد و این سلسله باید تا بی نـهـایـت ادامه داشته باشد, در صورتی كه تسلسل محال است. و اگر ضدی هست كه اضدادی ندارد, آن ضد چگونه حركت می كند؟
● عامل اولین حركت
پیدایش نخستین حركت از سه حال خارج نیست;
الف) خود به خود پیدا شده;
ب) به وسیله جنگ اضداد به وجود آمده;
ج) نیروی خارجی اولین حركت را ایجاد كرده است.
فـرض اول) باطل است, زیرا در مقوله حركت با ویژگی هایی كه دارد, تـصادف و اتفاق راه ندارد, چرا كه
۱) در تصادف تكرار نیست; و در
۲) نـظـم و محاسبه و هدف وجود ندارد; و
۳) با حساب احتمالات سر از محال بیرون می آورد.
فـرض دوم) نیاز به توضیح دارد; اگر حركت توسط جنگ اضداد به وجود آمـده باشد, پس حركت خود اضداد از كجا نشات گرفته است؟
یا باید از خـود اضـداد باشد و یا نیروی خارجی, اضداد را در قدم اول به حـركـت وادار كـرده بـاشد. عامل نخست باطل است, زیرا اضدادی كه فـاقد شعورند, نمی توانند حركت منظم و هم آهنگ و هدف مند ایجاد كنند. پـس باید سراغ عامل دوم برویم و معتقد شویم كه عامل خارجی منشا حـركت است. آن نیروی خارجی نیز یا دارای عقل و شعور و حكمت است و یـا فاقد عقل و تدبیر می باشد. این كه بدون عقل و تدبیر باشد بـاطـل اسـت, زیرا عامل خارجی فاقد عقل و تدبیر چگونه می تواند حـركات مدبرانه تولید نماید. پس قسم اول اثبات می شود كه حركت, مولود نیروی عاقل و حكیمی است كه خارج از حوزه ماده است.
● نتیجه نهایی
۱) تصادف, ماده و طبیعت بی شعور علت پیدایش حركت نیستند.
۲) علل و عوامل دقیق علمی در حركت ها مشهود است.
۳) علل حركت ها مولود اضداد درونی نمی باشد.
۴) در فـلـسـفه اسلامی خروج شئ از قوه به فعلیت, حركت نامیده می شود.
۵) در عـوامل حركت و پیدایش انرژی به آفریدگار نیازمندیم; یعنی مـكـانـیـزم تـبدیل قوه به فعل, به حكمت و اراده آفریدگار جهان بستگی دارد.
● شیوه متكلمان اسلامی در حركت
مـتـكلمان اسلامی نیز به دلیل حركت و تغییر برای اثبات آفریدگار جـهان تمسك جسته اند. آنان تغییرات ظاهری و دائمی موجودات جهان را واسـطـه ای برای اثبات خدا دانسته اند. ما برای این كه دلیل حـركـت را از تـمام دیدگاه ها مطرح كرده باشیم, نظر آنان را به صورت اجمال با استمداد از علوم روز طرح می نماییم.
مـتـكـلـمین می گویند:
در جهان طبیعت هیچ چیزی ثابت و یك نواخت نـیـست و هیچ موجودی به یك حالت باقی نمی ماند, بلكه تمام اشیا بـدون اسـتـثـنا در حال تجدد و تحول اند. از سوی دیگر, تغییر و حـركت یك امر حادث, نوظهور و مستحدث است و چون ماده علی الدوام در مـعـرض حـركـت و تحول می باشد, پس باید خود ماده كه موضوع و قـلـمرو حركت است, نیز حادث باشد, چرا كه ممكن نیست ماده, قدیم و ازلـی باشد در عین حال از ازل هم در معرض حوادث گوناگون قرار گـیـرد, زیرا لازمه این سخن جمع میان حدوث و ازلیت است و این دو با هم متضاد هستند و قابل جمع نمی باشند.
مـطـابق نظریه فیزیك جدید هر ماده ای از اتم ها تشكیل شده و هر اتـمی مجموعه ای از حركات ذرات می باشد و بدون شك هر حركتی امر حـادث و جـدیـدی اسـت, بـنـابـرایـن ماده كه مجموعه ای از حركت الـكـترون ها و پرتون ها است نمی تواند ازلی باشد. اگر اصل دوم قـانـون تـرمودینامیك را بر این دلیل بیفزاییم. برای قشر تحصیل كـرده نـیـز قـابـل قـبـول خواهد شد, زیرا طبق این قانون, ماده پـیـوسـتـه در حـال (شدن) است نه (بودن). همین (شدن ها) است كه ماده را به سوی (كهولت) و پیری می كشاند.
مـطـابق اصل آنتروپی (همواره حرارت از اجسام سرد جاری می شود و ایـن جـریـان نمی تواند خود به خود و به طور معكوس انجام گیرد.
در حـقـیـقـت (آنـتروپی) نسبت نیروی غیر قابل استفاده به نیروی قـابـل اسـتـفـاده است. و از طرفی ما می دانیم كه این انتقال و آنـتـروپـی در مجموعه جهان رو به تزاید است; حال اگر جهان ازلی بـود, از مـدت هـا پـیـش حرارت تمام اجسام با هم مساوی می شد و نـیـروی قابل استفاده ای باقی نمی ماند و حیات در روی زمین غیر مـمـكـن مـی گـردید; ولی ما می بینیم كه فعل و انفعالات شیمیایی ادامـه دارد و حیات در روی زمین نه تنها ممكن است, بلكه واقعیت دارد[ .بـنـابـرایـن فلسفه و معقول از كشفیات نتیجه می گیرد كه جـهـان ابتدایی داشته و احتیاج به خالق حكیم و قادر دارد] و به ایـن تـرتیب ضرورت وجود خدا را ثابت می كند, چون هیچ شیء حادثی نـمی تواند خود به خود حادث شود بلكه برای حدوث آن محرك نخستین لازم است.۱۱)● شیوه ابراهیمی
در قـرآن كـریـم از شـیوه ابراهیمی سخن به میان آمده كه از نظر مـفـسـران هـمـان برهان حركت محسوب می شود. آیات ۷۵ تا ۷۹ سوره انـعـام در مـقـام بیان این سلوك عقلی است. حضرت ابراهیم در شب هـنـگام وقتی خیمه سیاه شب همه جا را فرا می گیرد, ستاره ای را مشاهده می كند كه چشمك زنان از افق آسمان نمایان شد. آن گاه هم گـام بـا سـتاره پرستان می گوید: این ستاره درخشان پروردگار من اسـت; امـا آن لـحظه كه غروب می كند, می گوید: من غروب كنندگان را دوسـت ندارم. باز هنگامی كه ماه تابان را مشاهده می كند, می گـویـد: ایـن خـدای من است; لكن وقتی كه غروب می كند, می گوید:
اگـر پـروردگارم مرا راهنمایی نكند از گم راهان خواهم بود. سپس خورشید را می بیند كه طلوع كرده می گوید:
این از همه بزرگ تر و درخـشـان تـر اسـت, شـایـسـته است معبود من باشد, اما باز وقتی خـورشـیـد افـول مـی كـنـد, فـریاد می كشد:
ای مردم! من از این مـعبودها بیزارم. من با تمام وجود رویم را به سوی كسی متوجه می سـازم كـه آسـمـان ها و زمین را آفریده و معبودهای باطل را رها ساخته و به سوی حق متوجه می شوم و از مشركان نخواهم بود.
غـالب مفسران بر این باورند كه حضرت ابراهیم از افول و غروب آن ها می فهمید كه همه این ها مخلوقاتی هستند كه اسیر قوانین خلقت و در مـعـرض دگـرگـونی می باشند و در ورای این تحولات و حركت ها قـدرت ثـابت و طراح حكیمی پنهان است كه هرگز افول و غروب ندارد و دست خوش تغییر و تحول واقع نمی شود.
ایـن آیـات نشان می دهد كه قهرمان توحید با رویت ملكوت اشیا با تـمـام وجـود ایـمان دارد ولی شیوه هدایت و رهبری را در این می دانـد كه نخست با ستاره پرستان همراهی كند سپس با افول ستارگان آنـان را مـتـنبه سازد كه معبود باید ثابت و پایدار و غیر قابل افـول باشد وگرنه شایسته پرستش نخواهد بود. و بدین گونه نیز با مـاه پـرستان و خورشیدپرستان رفتار می كند تا آنان را به پرستش خدای یكتا رهنمون سازد.
● لطایف و نكات تفسیری
۱) (افـول) نشانه تغییر است, زیرا افول یك نوع حركت و تغییر می بـاشـد و حركت و انتقال, دلیل بر نقص آن موجود است و بدیهی است كـه یـك مـوجـود كـامـل و تـمـام, دسـت خوش كمبود و حركت نیست, بـنـابـراین پدیده های متغیر و متحرك مسلما ناقص هستند و موجود ناقص نمی تواند واجب الوجود باشد.
۲) مـوجودی كه (افول) دارد, بی گمان در معرض حوادث قرار دارد و آن چـه گرفتار تغییر و تبدل باشد قدیم و ازلی نیست و نمی تواند واجب الوجود باشد.
۳) هـر حركتی به محرك مستقل و بیرون از ذات خود محتاج است. اگر مـحـرك خـارجـی به نوبه خود متحرك باشد باید در جست وجوی شناخت مـحـرك او بـاشیم تا در سلسله مراتب به جایی برسیم كه محرك خود متحرك نباشد.
۴) حـركـتـی كه به جانب افول می رود از فنای بعد از حدوث حكایت دارد. افـول خـورشید و ماه در واقع از باب مشت نمونه خروار است و هـدف, نشان دادن این حقیقت است كه ماده به طور كلی رو به فنا و زوال اسـت و چیزی با این خصوصیت نمی تواند ازلی و ابدی باشد.
فخر رازی كلام جالبی دارد, می نویسد:
(استدلال ابراهیمی یك برهان جـامع و كاملی است كه عالم و عامی, باسواد و بی سواد می توانند از آن بـهـره گـیـرنـد, اما دانشمندان از افول به (امكان ذاتی) مـنتقل می شوند; بدین توضیح كه هر موجود ممكنی دارای (ماهیت) و (وجـود) است و ماهیت به حسب ذات نه وجود بر آن ضرورت دارد و نه عـدم, زیـرا اگـر وجود برای ماهیتی الزامی بود همه ماهیات باید وجـود پـیدا می كردند; مانند عنقا, سیمرغ, دیو هفت سر و شانس و اقـبال. پس هر ماهیتی نیازمند به علت وجودی است و سلسله ممكنات باید به واجب الوجود منتهی شود: (و ان الی ربك المنتهی).۱۲
قـشـرهای متوسط از (افول), مطلق حركت را می فهمند كه هر متحركی مـتـغـیـر است و هر متغیری حادث می باشد و هر حادثی نیازمند به وجـود قـدیم و ازلی است, اما عوام و بی سوادها افول را غروب می فهمند و مشاهده می كنند كه خورشید و ماه و ستاره به هنگام غروب مـحـو مـی گـردند و قدرت آن ها زایل می شوند; مضافا این كه اگر اسـتـقـلال و اراده داشتند هرگز بدین حركت مكرر و غروب تن درنمی دادنـد. پـس در پـشـت صحنه, محرك دیگری در كار است كه آن ها را اداره مـی كند و خود, مخلوق و مجبور قدرت دیگری نیست و شایستگی بـرای الـوهیت دارد. و همگان با زبان حال می گویند: (انی لا احب الآفـلـیـن۱۳). و این جمله سخنی است كه هم (مقربان) از آن بهره مندند و هم اصحاب الیمین و اصحاب الشمال نصیبی دارند.۱۴
● تمام حركات, اسم الله هستند
این بحث را با سخنان امام خمینی(ره) به پایان می بریم و مفاهیم كـلام آن حـكـیـم فـرزانه را به شكل روشن تری و در قالب های روز بیان می كنیم تا همگان استفاده ببرند:
امـام(ره) مـی گـویـد:
(تـمام حركات, اسم الله است. حمدی كه می كـنـید, الهی است. نمی توانید اسم خدا را از خودتان جدا سازید, زیـرا خـود انـسـان نـیز اسم الله می باشد, حركات قلب و نبض هر انـسـانـی اسـم پـروردگـار اسـت. این بادهایی كه می وزد, سیل و طـوفـانـی كـه بـه راه مـی افـتد, نسیمی كه می وزد, حركات كرات آسـمـانی و زمین هم اسم الله اند. تمام موجودات, اسمای الهی می باشند.
اسم فانی در مسمی است. ما گمان می كنیم در هستی استقلال داریم و چـیـزی هـسـتیم, در صورتی كه آن شعاع وجودی كه موجودات در پرتو آن, هـسـتـی یافته اند. اگر آنی تجلی برداشته شود, همه موجودات مـعدوم و فانی می شوند. اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالب ها.
تـداوم هـسـتـی و موجودیت موجودات به تجلی خدا است. با تجلی حق تـعـالـی همه عالم وجود پیدا كرده است و آن تجلی و نور در واقع اصـل حـقـیـقـت وجود است; یعنی اسم الله است. الله نور السموات والارض; یـعـنـی آسمان ها و زمین جلوه حق تعالی است. هر چیزی كه یـك نـوع تحقق و ظهوری داشته باشد, بی گمان نور است, چون ظهوری دارد. انـسـان هـم از آن جهت كه ظاهر است, نور است. حیوانات هم چـون نـمـود دارند, نورند, همه موجودات هم نورند و هم نور الله انـد. الـلـه نور السموات والارض; یعنی وجود آسمان ها و زمین كه نـور اسـت, از خـدا اسـت و به قدری فانی در او است كه هیچ گونه اسـتـقـلال و تـعـینی ندارد. پس تمام حركت ها را هم بهتر است با عبارت بسم الله آغاز كرد تا گفتار با حقایق توام گردد.۱۵
● توضیح پیرامون پرسشهای پایه یك
برای مشتركین پایه یك (دیپلم و بالاتر) بیست پرسش تستی انتخاب شده كه پس از مطالعه متن و با توجه به نكات ذیل,آن راپاسخ خواهند داد
۱) تمامی پرسش های این بخش برگرفته از متن پایه یك است
۲) پاسخ صحیح هر پرسش را در جدولی كه آخر مجله آمده است ,علامت بزنید .( كپی جدول نیز پذیرفته می شود)
۳) پاسخ نامه رابه همراه مشخصات كامل خود به آدرس مجله ارسال كنید
● یاد آوری
مجمـــوع پرسش ها ۹۸ امتیاز دارد و برای كسانی كه علاوه بر جوابیه, مطالب جذاب و آموزنده در حیطه معارف اسلامی و در قالب شعر, داستان لطیـفه و یا جدول ارسال كنند, حداكثر دو نمره منظور گردیده كه به امتیاز جوابیه آنان افزوده می شود.
پرسش های پایه یك
۱) نظریه پرداز حركت جوهری كیست؟
الف) ارسطو.
ب) ملاصدرا و ابن سینا.
ج) ابن سینا.
د) ملاصدرا.
۲) وجودی كه بی قراری جزء ذات او محسوب می شود:
الف) تغییرناپذیر است.
ب) بی حركت است.
ج) سیال است.
د) وجود واحد فرض نمی شود.
۳) كدام گزینه نادرست است؟
الف) از طریق برهان حركت می توان خدا را شناخت.
ب) قانون تكامل, زاده حركت و تحول است.
ج) ركود با حركت برابر است.
د) تكامل یعنی خروج تدریجی ماده از مرحله قوه به مرحله فعل.
۴) جمله (وهی تمر مر السحاب) در آیه قرآن:
الف) بر وجود ثابت دلالت دارد.
ب) به سكون كوه ها اشاره دارد.
ج) دلیل بر تحول كوه ها در شرایط موجود است.
د) بیان گر حادثه ای است كه در قیامت رخ می دهد.
۵) حركت در مجموع پدیده ها و اعراض:
الف) براساس نظم و حساب دقیق است.
ب) ممكن است در برخی موارد تصادفی باشد.
ج) معلول محرك اصلی است.
د) الف و ج درست است.
۶) كدام گزینه صحیح است؟
الف) اثبات وجود حركت در جهان تاثیری در خداشناسی ندارد.
ب) بنیان گذار حكمت متعالی, ارسطو است.
ج) فـیـلسوفان جدید می گویند: حركت فقط در چهار مقوله انجام می شود.
د) ارسطو حركت را در ذات اشیا غیرممكن می دانست.
۷) هم آهنگی حركت ها با یك دیگر در عالم طبیعت بیان گر چیست؟
الف) نظم.
ب) توازن حركت ها.
ج) جلوه ای خاص.
د) مشاركت آنان در ایجاد نظام احسن.
۸) كدام گزینه صحیح است؟
الـف) ایـن طـور نیست كه هرجا مظاهر هستی را مشاهده كردیم حركت وجود داشته باشد.
ب) برخی حركت ها هدایت شده هستند.
ج) احتمال بی هدفی در هیچ حركتی به چشم نمی خورد.
د) هرسه مورد صحیح است.
۹) استمرار حركت ها در عالم خلقت نشان دهنده چیست؟
الف) وجود محرك در حدوث اشیا.
ب) متوقف نبودن حركت اشیا.
ج) وجود محرك مستمر.
د) وجود حركت در اعراض.
۱۰) كدام دسته از اركان حركت به شمار می رود؟
الف) مبدا, متحرك, زمانی كه حركت در آن رخ می دهد و تكامل.
ب) متحرك, منتها, هادی و مقصد.
ج) مقصد در نظر گرفته شده برای متحرك, مبدا و زمانی كه حركت در آن رخ می دهد.
د) توازن, متحرك, مبدا و منتها.
۱۱) از نـظر ماتریالیست ها جریان تضاد بر كدام یك از پدیده های اجتماعی و تاریخی جاری است؟
الف) هردو.
ب) هیچ كدام.
ج) فقط پدیده های اجتماعی.
د) فقط پدیده های تاریخی.
۱۲) معقول و هم آهنگ و هدف مند بودن حركت ها:
الف) به اصل تضاد بسته است.
ب) با تصادف نیز سازگار است.
ج) ناشی از توازن و نظم طبیعی آن ها است.
د) نشان دهنده عاقل بودن محرك اصلی است.
۱۳) حركت های مكانیكی:
الف) ناشی از تضاد درونی اشیا است.
ب) در اثر نیروی خارجی به وجود می آید.
ج) از قانون تضاد خارج نیست.
د) محرك نمی خواهند.
۱۴) متكلمان اسلامی:
الف) در عامل مولد حركت نخستین با ماتریالیست ها هم عقیده اند.
ب) برای اثبات آفریدگار جهان به دلیل حركت تمسك نكرده اند.
ج) تغییرات ظاهری و دائمی موجودات جهان را واسطه ای برای اثبات خدا دانسته اند.
د) معتقدند برخی اشیا در جهان طبیعت به یك حالت باقی می مانند.
۱۵) كدام مورد دیدگاه نگارنده مقاله است؟
الف) نخستین حركت خود به خود به وجود آمده است.
ب) نخستین حركت به وسیله جنگ اضداد به وجود آمده است.
ج) نـیـروی خارجی اولین حركت را ایجاد كرده و تضاد درونی به آن استمرار بخشیده است.
د) نیرویی خارج از ماده و عاقل و حكیم, پدیدآورنده نخستین حركت است.
۱۶۰ كـدام گزینه مناسب نقطه چین است: (فلسفه و معقول از كشفیات نتیجه می گیرد كه جهان... است).
الف) فاقد حركت.
ب) ابتدایی داشته.
ج) ازلی.
د) در حال بودن.
۱۷) كدام گزینه صحیح نیست؟
الـف) متكلمان می گویند در جهeن طبیعت هیچ چیز ثابت و یك نواخت نیست.
ب) بـراساس اصل دوم قانون ترمودینامیك, ماده پیوسته در حال شدن است و همین شدن او را به سوی پیری می كشاند.
ج) ممكن است اضداد فاقد شعور, حركت منظم و هم آهنگ ایجاد كنند.
د) فلاسفه می گویند: معلول در حدوث و بقا نیازمند علت است.
۱۸) چـه كـسـانی بر این باورند كه حضرت ابراهیم از افول و غروب ماه و خورشید فهمید كه همه این ها در معرض دگرگونی هستند؟
الف) ماتریالیست ها.
ب) طرف داران اصل انتروپی.
ج) متكلمین.
د) بیش تر مفسران.
۱۹)چیزی كه در معرض حوادث قرار دارد:
الف) حركت ندارد.
ب) ازلی است.
ج) نمی تواند واجب الوجود باشد.
د) ممكن است ناقص نباشد.
۲۰) از دیدگاه امام خمینی(ره):
الـف) آسـمـان و زمین چون با نور خورشید نورانی هستند, نور خدا هستند.
ب) حیوانات چون نمود دارند نور هستند, اما نور الله نیستند.
ج) هر چیزی كه نوعی تحقق و ظهور داشته باشد, نور است.
د) ما چون موجودیم, در وجود استقلال داریم.
پاورقیها:
۱ - نمل(۲۷) آیه ۸۸.
۲ - صحیفه نور, ج ۲, ص ۱۰۲.
۳ ـ (وتكون الجبال كالعهن المنفوش); قارعه (۱۰۱) آیه ۵.
۴ - مومنون(۲۳) آیات ۱۲ تا ۱۶.
۵ - یس(۳۶) آیات ۳۸ تا ۴۰.
۶ - هود(۱۱) آیه ۵۶.
۷ - راز آفرینش, ص ۱۰۶.
۸ - همان, ص ۱۰۵.
۹ - طه(۲۰) آیه ۵۰.
۱۰ - رحمن(۵۵) آیه ۲۹.
۱۱ - اثبات وجود خدا, ص ۵۵.
۱۲ - نجم(۵۳) آیه ۴۲.
۱۳ - انعام(۶) آیه ۷۶.
۱۴ - تفسیر فخر رازی, ج ۱۳, ص ۵۲.
۱۵ - اقتباس از: آیین انقلاب اسلامی, ص ۲۱ و ۲۲.
منابع:
۱ - صحیفه نور, ص ۱۰۲ جلد ۲
۲ - راز آفرینش, ص ۱۰۶
۳ - راز آفرینش, ص ۱۰۵
۴ - اثبات وجود خدا, ص ۵۵
۵ - تفسیر فخر رازی, ص ۵۲ , جلد ۱۳
۶ - آیین انقلاب اسلامی, ص۲۱ و ۲۲.
منبع: صدا و سیما ی جمهوری اسلامی ایران
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن