دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟


کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟
مزاج دهرتبه شد در این بلاحافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟
روزهاست که بغضی فرو خورده در گلو، داغی از سنگ بر جبین، خونی در جگر و اشکی بر گونه داریم.دیرگاهی است که از فریاد «هل من ناصر ینصرنی» کودکانی غریب، نجوای «یا لیتنا کنا معک» در گوشمان زمزمه می کند.ما که ادعای «یا لیتنا، کنا معک» داریم؛ باید به هوش باشیم که باور ما «کل یوم عاشورا»ست.امروز بشریت غرق در سکوتی سنگین و رعب آور است، گوش ها نمی شنوند و چشم ها نمی بینند، یا نمی خواهند ببینند و بشنوند، سفیران صلح جهانی و منادیان حقوق بشر، مردان حق را می بینند و دم بر نمی آورند، دولتمردان عرب، غروب غریبانه غزه را نمی بینند، صدای مویه کودکان و غریو مردان و زنان را نمی شنوند.گویی بشریت در خوابی سهمگین فرو خفته است و آرام آرام به خواب تاریخ می پیوندد، پنداری که تاریخ مرده است و دیگر ورق نمی خورد.در این هنگام است که به یاد شعر «نیما» می افتم، که «آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان.» و همراه با «اخوان» «سرمای استخوان سوز بی عاطفگی» در مغز استخوانم نفوذ می کند و مسیحایی را به یاری می طلبم.آری عیسی دم و مسیحا نفسی کجاست؟ نجات دهنده کدام است؟ موسی کجاست؟ که زبان به «لامساس» سامری ها بگشاید.
موسی بیا که سامری ها بار دیگر در گوساله دمیده اند، بیا که دیگر بار، قدمت از «من» و «سلوی» روی تاخته و طمع سیر و عدس در سر می پرورانند.کاش تاریخ تکرار داشت، کاش معجزه بر می گشت، کاش دیگر بار عصای موسی، مارهای ساحران را می بلعید، دریا می شکافت و فرعونیان دیگر بار به قعر دریا باز می گشتند و کاش «سوشیانت» موعود می رسید، عیسی از آفتاب فرو می آمد.
کجاست مهدی دین پناه؟ بیا که آفتاب بر نیزه و یوسف در چاه است، بیا که از «تور پیر زن» استعمار به جای توفان خون دمیده است، هابیل ها در چنگال قابیل ها گرفتارند، سیاوش ها بر آتش اند و خواب غفلت افراسیاب ها خوش است!کاش می شد، مرزها را در نوردید و قدم به غزه گذاشت. کاش می شد که پاسخ فریاد، سکوت نباشد و کاش به قول «سهراب پاهایمان در قیر شب نبود» و برای بانگی که از دور ما را می خواند، پاسخی داشتیم.بیایید، اینک همه با هم یک روح و یک زبان، زبان به نفرین سامری ها باز کنیم و با بلندترین صدا مرگ ستم را فریاد بزنیم. باشد که با فریاد اهورایی تان فرشته پاکی از بند دیو ستم رهایی یابد.

از غم هجر مکن ناله و فریاد حافظ
زده ام فالی و فریاد رسی می آید

آزاده ذاکری کارشناس ارشد ادبیات فارسی
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید