جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینما؛ تفریح کسالت‌بار


سینما؛ تفریح کسالت‌بار
همین ۴۰ - ۵۰ سال پیش برای خانواده‌های ایرانی، رفتن و نشستن در سالن سینما یکی از تفریحات اصلی بود؛‌ هرچند شاید برخی‌ها برای بچه‌هایشان سینما رفتن را ممنوع می‌کردند.
(به خاطر جو آن زمان)‌ چه خاطره‌ها که از این کار ممنوع و کتک‌خوردن‌ها و پنهان‌کاری‌ها نشنیده‌ایم... اما حالا بجرات می‌توانم بگویم، سینما رفتن نه جزو تفریحات که جزو کار‌های کسالت‌آور شده است.
از اکران عید فطر تا دیشب تقریبا تمام فیلم‌های روی پرده را دیده‌ام و نه از سینمای معناگرایش راضی بوده‌ام، نه از سینمای اجتماعی‌اش که با نگاه مردانه به زنانه‌ترین مساله اجتماعی پرداخته است.
تا دیشب، تا دیشب که دل به دریا زدیم و گفتیم بعد از این همه نام آشنا، برویم سراغ یک کارگردان ناآشنا که در معدود سینماهای خوب شهر، فقط یک سئانس داشت. گفتیم شاید به این یکی جفا شده و فیلم بدی نباشد.
هرچه فیلم جلو رفت، پشیمانی از آمدن بیشتر شد، هرچه فیلم جلو رفت، بلند حرف زدن‌های وسط فیلم بی‌هیچ اعتراضی بیشتر شد... آخر سر، کار به جایی رسید که ما و بغل دستی‌مان و کنار دستی‌مان و ردیف جلو و ردیف عقب با هم حرف می‌زدیم و همزمان انتقاد می‌کردیم؛ به دیالوگ‌های فیلم ایراد گرفتیم؛ به بازی‌ها خندیدیم؛ همه هم‌نظر با هم با انتقاد زنده فیلم را دیدیم و لبخندزنان تا در سینما همدیگر را مشایعت کردیم و خداحافظی کردیم؛ اما خنده‌ها که تمام شد، دلمان سوخت.
همین دیشب، بعد از سینما، خاطره کلاس سوم دبستانم برایم زنده شد. ایام دهه فجر بود و مدرسه‌مان برای این ۱۰ روز، برنامه‌های جشن و شادی برگزار کرده بود، یک روزش سینما بود. شهرمان یک سینما بیشتر نداشت و همان یک سینما هم فیلم‌ هامون را روی پرده داشت.
یادم هست، یادم هست از سینما که به خانه آمدم، پرسیدند فیلمش چطور بود؟ گفتم، خیلی خوب بود؛ اما همه‌اش را نفهمیدم. یادم می‌آید که با چه لذتی سکانس نماز یاد گرفتن هامون کوچک را که وسط خواندن توحید و تکرار آیه‌ها از زبان مادرش، پرسید «چی؟» برای همه تعریف کردم و از هامون و مدل حرف زدن‌هایش و حتی عشقش خوشمان آمده بود.
کاش موقع اکران هامون، ۹ ساله نبودم؛ کاش هامونی این روز‌ها اکران می‌شد.

مستوره برادران نصیری
منبع : روزنامه جام جم