شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


« تجربه‌ی تقلیدی و تحقیقی»


« تجربه‌ی تقلیدی و تحقیقی»
بی گمان مقوله‌ی تجربه همیشه در زندگی بشر به عنوان مهمترین رکن رکین مد نظر بوده است و کم نیستند افرادی که با استفاده‌ی بهینه از آن به اهداف منتج و متعالی زندگی دست یافته‌اند. در فرهنگ لغات فارسی واژه‌ی تجربه به معنای آزمودن آزمایش،‌ و جمع تجارب به کار رفته است.
اما از این نگاه می‌تواند آموخته و یا آموخته‌هایی باشد که بشر در طی‌یِ گذر عمر در زندگی کسب می‌کند. لذا اینکه در زبان عامیانه می‌گویند: فلانی فردی مجرب است بدین معناست که این فرد سردی و گرمی زندگی را چشیده است و یا به بیانی فراز و فرودهای زندگی را به عینه مشاهده کرده است. علاوه بر این موارد می‌توان به نکات فراوانی در خصوص جایگاه و تأثیر مقوله‌ی تجربه در بطن جامعه اشاره داشت به نحوی که مرسوم است: تجربه بالاتر از علم است. اما از این منظر با اینکه این دیدگاه محل نظر است، از طرفی نیز محل بحث می‌باشد. چون با اینکه جایگاه و تأثیر تجربه بسیار سرنوشت ساز و حیاتی است،‌ولی باید مشخص شود که از کدام علم بالاتر است. آیا منظور علم تقلیدی است یا علم تحقیقی. که چنانچه مقصود علم تحقیقی باشد، محل بحث می‌باشد. (و البته در حوصله بحث ما نیز خارج است). با این تعابیر در زوایایی به نظر نمی‌آید که بالاتر از علم باشد، چون جوانان نیز در علم و دانش موسپیدند، بطوری که یک حادثه می‌تواند تجارب بلندی را به فرد بیاموزد (یعنی حادثه‌ها تجربه سازند)
در زاویه‌ی دیگر نیز می‌توان تجربه و علم را مترادف و هم معنا دانست. چه این که علم بدنبال اکتشاف مجهول در دل معلوم است و یا به بیانی می‌تواند دانشی باشد که قدرت تجزیه و تحلیل جمود را در جهت نضبح یک نوع ابتکار و خلاقیت بر عهده می‌گیرد. و مقوله تجربه را نیز اگر بخواهیم به دو شاخه‌ی تحقیقی و تقلیدی منقسم نمائیم، در هر دو شرایط تجربه هم می‌تواند در زوایایی همان علم به شمار آید. چرا که در تجربه‌ی تقلیدی بشر از اندوخته‌ها و تجارب دیگران در هر حد و نصابی که باشند، درک و بهره می‌جوید که همین درک و بهره جستن نیز می‌تواند به نوبه‌ی خود علم باشد. به عنوان مثال یک فرد بی سواد را می‌توان نام برد که براساس گذشت زمان و فعل و انفعالاتی که در بطن این زمان رخ می‌دهد، استفاده لازم را بدست می‌آورد که این هم در جای خود یک نوع علم به شمار می‌آید، چون هوش و ذکاوت ویژه‌ای را جهت بدست آوردن این تجربه بکار می‌بندد. بنابراین می‌توان در تعریف تجربه‌ی تقلیدی چنین گفت که: تجربه‌ی تقلیدی تجربه‌ای است که از دیگران (موالید چهارگانه) به خویش انتقال می‌دهیم که این تجربه نیز می‌تواند در ابعاد مختلف و متنوعی نیز صورت پذیرد و البته همین تجربه نیز در بطن زندگی، همیشه درخور توجه و استفاده بوده و منبعد نیز خواهد بود. اما در تجربه‌ی تحقیقی بدین صورت نیست.
چه اینکه تجربه‌ی تحقیقی تجربه‌ای است که بشر سوایِ از تجربه‌ی تقلیدی انجام می‌دهد. یعنی با اندیشه کردن در چیزی است که هدف نهایی خود را پیدا می‌کند. و یا به بیانی دیگر آنچه که بدست می‌آید، ساخته‌ی تفکر و اندیشه‌ی خویش می‌باشد و نه دیگران. به عنوان مثال: «گیرم که شدی سعدی یک وجود تکراری هستی.» بنابراین تحت هر شرایطی آدم باید بدنبال بدست آوردن خویشِ واقعی خود باشد و نه خویش واقعی دیگران. که باز در صورت دوم فرد تنها جاده‌ی طی شده‌ی دیگران را پیموده است و این نوع کسب تجربه نیز در واقع علم‌ِ نسبتِ به دیگران را به همراه دارد و نه شناخت از خویشِ واقعی خود. لذا اینکه می‌گوئیم تجربه می‌تواند علم باشد، بدین سان است که تجربه نیز در هر دو شرایط که ذکر آن رفت.
(تجربه‌ی تقلیدی و تجربه‌ی تحقیقی) با تعاریف علم در مقاطعی همگون و هم معناست و یا به بیانی می‌توان گفت می‌تواند یک نوع روش علمی محسوب شود. چرا که حسن تجربه در این است که هم می‌تواند اکتسابی باشد و هم اینکه ابتکاری. یعنی در هر دو حالت با علم تناسب پیدا می‌کند. از بهتر اینکه در اینجا آنچه که می‌تواند بسیار مهم و اساسی به نظر آید، اهمیت و جایگاه دو شاخه‌ی تجربه است یعنی تجربه‌ی تقلیدی و تحقیقی. باید گفت که در تجربه‌ی تقلیدی مهمترین عنصر در این تجربه همان تقلید است و هر آنچه که بدست می‌آید نیز برگرفته از همان مقوله‌ی تقلید. یعنی در اکثر کانونهای آموزشی ما با یک نوع تجربه‌ی تقلیدی مواجه هستیم. به عنوان مثال: کتاب برای یک فرد کتابخوان بهترین روش در جهت پیدایی خویش و خودباوری خویش است و اگر ما غیر از این از آموخته‌های کتاب بهره‌مند شویم، تردیدی نیست که آن آموخته‌ها، مال ما نیست. به طوری که در نوشتن همیشه سخن دیگران را باید به نام دیگران لحاظ کرد و حتی در گفتار نیز. در دیگر بسترها نیز می‌تواند به همین شکل و متد باشد.
مثلاً در کانون دانشگاه دانشجو هر آنچه را که می‌آموزد، افکار و اندیشه‌ی دیگران است که بوسیله‌ی استاد دانشگاه به دانشجو تزریق و تفهیم می‌شود و البته این نوع نگاه و تعلیم به حوزه آموزش در جای خود می‌تواند مفید و مؤثر باشد، اما نه به عنوان یک تجربه‌ی تحقیقی که به عنوان یک تجربه‌ی تقلیدی محسوب می‌شود. ولی حسن کار این است که دانشگاه مغز دانشجو را از آن حالت سخت و ناشناخته به حالتی آسان و شناخته تبدیل می‌کند. ولی عیب آن نیز مدنظر است. چه اینکه دانشجو از خود ابتکاری به خرج نداده است.
و در این جا است که تجربه‌ی تحقیقی احساس می‌شود. چون فرد علاوه بر اینکه از بسترهای لازم در جهت یافتن جهت لازم استفاده می‌برد، بدنبال تحقیق و تأمل نیز برمی‌آید و طبعاً با خلق یک نوآوری و تکنولوژی بدیع، تجربه‌ی تحقیقی خود را در جهت به اثبات رساندن شخصیت خود به نمایش می‌گذارد. تجربه‌ی تحقیقی تجربه‌ای است که در هر چیزی تأمل می‌کند، اما نه به منزله‌ی اینکه همان چیز را بفهمد و بر روی صحنه ببرد، بلکه آن چیز را جهتی مبنی بر یافتن ایده و هدف خویش می‌پندارد. مثلاً دنیای شعر(خیال) می‌تواند یک تجربه‌ی تحقیقی باشد، چرا که شاعر در وجود یک درخت و یا دریا تأمل می‌کند و واقعیات آن را در قالبی مخیّل به تصویر می‌کشد. و یا در دیگر دنیاها نیز به همین منوال است. یعنی یک فیزیکدان و یا شیمی‌دان و یا یک نجوم شناس نیز اگر چه با بهره‌گیری از بسترها حرکت می‌کند، ولی تحقیق و تفحص در جهت رسیدن و کشف مقوله‌ی نوآوری از اهم امور آن به شمار می‌رود. حسن سخن اینکه تجربه‌ی تقلیدی می‌تواند به فرد کمکی در جهت پیدایی اهداف متعالی خویش باشد و بی شک اهداف متعالی خویش نیز بدون داشتن مقوله‌ی مهمی بنام تجربه‌ی تحقیقی حاصل نمی‌دهد.
عابدین پاپی